بایگانی دسته: پیام‌ها و تحلیل‌ها

هو الحسین امامنا!

کلمات کوتاه این پیرمردِ خادم اربعین، صدای فطرت و ترجمان میراث و کاملترین بیان است!

جای اینکه بگوید چون حسین، سید “الشهداء” یا سید “الاحرار”(آزادگان) یا پناه “مستضعفان” و … است یک کلمه می گوید: “امام ماست! امام بشر! او بشر را بالا برد”!

امام در فرهنگ شیعه کلمه جامع برای صاحب همه فضائل است. امام یعنی عدالت یعنی آزادی یعنی امنیت یعنی…

«…امام مانند آفتاب در عالم طلوع کند و بر افق قرار گیرد که دست و دیده مردم بدان نرسد، امام ماه تابنده، چراغ فروزنده، نور بر افروخته و ستاره رهنما در تاریکى شبها و بیابانهاى تنها و گرداب دریاها است، امام آب گوارائى است براى تشنگى و رهبر بحق و نجات بخش از نابودى است، امام چون آتشى است بر تپه براى سرمازدگان و دلیلى است در تاریکى‏ها که هر که از آن جدا شود هلاک است. امام ابرى است بارنده، بارانى است سیل آسا، آفتابى است فروزان و آسمانى است سایه بخش و زمینى است گسترده و چشمه‏اى است جوشنده و غدیر و باغى است، امام امینى است یار و پدرى است مهربان و برادرى است دلسوز و پناه بندگان خدا است در موقع ترس و پیشآمدهاى بد، امام امین خداى عز و جل است در میان خلقش و حجت او است بر بندگانش و خلیفه او است در بلادش و دعوت‏کننده به سوى خداى عز و جل است و دفاع‏کننده از حقوق خداى جل جلاله است…»

متن کامل روایت زیبای امام رضا(ع) درباره امام را اینجا بخوانید!

نه تفسیر امامت را از این درونمایه های اصیل انسانی خالی کنیم و نه مفهوم و بدیلی جای آن بنشانیم!

محسن قنبریان / ۵شهریور۱۴۰۳

غایت زیارت اربعین؛ مشارکت در عاشورا!

برای داشتن ناب و خالص هرچیز باید نمونه اصلی و اصیل آنرا دید. چه بسا گوهرهایی که در طول تاریخ دچار ناخالصی و شوائب شوند!

نمونه اصلی زیارت اربعین، همان اربعین اول است. زیارت جابرانصاری و عطیه کوفی در آن روز قطعی است.

جابر از صحابه رسول الله(ص) و صاحب سرّ اهلبیت و صدیقه طاهره(س) است. عطیه نیز از فقها و مفسرین امامی کوفه است. راوی احادیث از جمله خطبه فدک و صاحب ۵جلد تفسیرقرآن است. این دو شخصیت موجه شیعی اولین زیارت اربعین را بنیان نهادند[۱].

نکته مهم و حائز اهمیت جمله جابر پس از زیارت سیدالشهداء و شهدای کربلاست که با قسم گفت: والله لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه! به خدا سوگند ماهم در آنچه شما داخلش شدید(عاشورا) شریکیم!

عطیه هم مثل من و شما از این ادعا تعجب کرد و پرسید: جابر! چگونه ما با آنها شریکیم در حالیکه در دره ای فرو نرفته، بر کوهی بالا نرفتیم و شمشیری نزدیم؟! در حالیکه اینها بین سرها و بدن هایشان جدایی افتاده و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه شدند!

پاسخ جابر این بود: عطیه! از حبیبم رسول الله شنیدم که می فرمود: هرکس قومی را دوست بدارد با آنها محشور است و هرکس عمل قومی را دوست بدارد شریک عمل آنهاست! به خدایی که محمد(ص) را به حق مبعوث کرد نیت من و همراهانم بر همان جاری است که حسین(ع) و اصحابش بودند[۲]…!

اگر پاسخ جابر را غیر معصومانه می دانی و حجت بیشتر طلب می کنی ، خطبه۱۲ نهج البلاغه را ببین!

آنجا پس از پیروزی جمل یکی از یاران می آید و می گوید: کاش برادرم با ما بود و پیروزی شما را می دید! حضرت پرسید: میل اش با ما بود؟ گفت : آری! فرمود: پس او در لشکر ماست!

بعد بالاتر فرمود: در همین لشکر(جمل) اند کسانی که الان در اصلاب مردان و ارحام زنان اند؛ زمان آنها را به هم می رساند و با آنها ایمان تقویت می شود!

آخر چگونه “صرف نیّت” و “میل و محبت”، بتواند کسی را هزار سال بعد ملحق به عاشورا یا جمل کند؟!

این که در را برای تنبل ها، محافظه کاران تاریخ و اصحاب قعود باز می کند تا حق ها را یاری نکنند و بعدا با گریه و زیارتی با محبت و نیت، خود را ملحق به آن مجاهدان شهید کنند!!!

درس خوانده هایی هم پیدا می شوند که با مشارب شبه عرفانی و تصوفی چیزی از محبت و نیت بسازند که با بی عملی و بی تعهدی هم ناسازگار نیاید!

به نظرم پاسخ روشن و همه فهم در خود جابر و عطیه است!

جابر، پسر شهیدی از اُحد و رزمنده ۱۸غزوه با رسول الله و بعدا با امیرالمومنین است.

شواهدی کافی در دست است که اگر یک جامانده از عاشورا، معذور بود، او حتماً جابر بود!

عطیه هم ظاهرا چنین است هم از منتقمین خون حسین(ع) با مختار است و هم در قیام علیه امویان همراه با عبدالرحمن بن محمد بن اشعث می شود. حاضر میشود به دستور حجاج ۴۰۰تازیانه بخورد اما سبّ علی(ع) نکند!

اینها شاید شواهد خوبی برای راستی آزمایی نیت و محبت باشد!

زیارت اربعین -در نمونه اصیلش- غایتش این است که زائر بتواند مثل جابر با صداقت بگوید: ما هم شریک عاشورای شماییم!

لذا:

– نه هر خروج و شورش و تلاشی، کشته اش بدون محبت و پیوند با امام حق(ع) به عاشورا ملحق می شود! چون بدون اعتقاد و نیّت، عمل به کمال نمی رسد.

– و نه هر زائر و محبی که قیامِ عاشورایی را “استثناء” و ماموریت خاص حسین(ع) شمارد و “ادله تقیه” را حاکم همیشگی بر “ادله امر به معروف” و”اظهار کلمه حق نزد جبّار” یا جهاد و دفاع مقدس کند!

البته اگر مجتهد یا مقلّد باشد، ماجور؛ اما ملحق به شهدای کربلا شدنش مشکل بنظر می رسد!

زائران اربعین از حیث باز شدن مسیر کربلا با مجاهدت شهدا، قدردان امام خمینی و شهدایش هستند؛ تو بیشتر قدردان آن مجتهد عارف باش که مسیر عاشورا را باز کرد!

“بر اساس عاشورا فتوا داد” و جایی که ارکان اسلام در خطر باشد، “تقیه را حرام دانست.[۳]“؛ بعد شرایط جاری زمانش را به درستی به خطر افتادن اساس اسلام دید و فرمود: تکلیف ما را سیدالشهدا معلوم کرده است!

از اینجا “حکومت ادله تقیه” در فقه برافتاد و فقه مقاومت و مبارزه شکل گرفت و راه برای زائر در جهت قدم صدق و الحاق به عاشورا باز شد!

محسن قنبریان ۱۴۰۳/۵/۲۸

[۱] اگر زیارت اسرای کربلا در اربعین اول هم ثابت باشد هرچه درباره جابر می گوییم به طریق اولی برای آنها ثابت است.

[۲] متن روایت

[۳] .ر.ک : رساله التقیه امام خمینی

غایت زیارت اربعین؛ مشارکت در عاشورا!

برای داشتن ناب و خالص هرچیز باید نمونه اصلی و اصیل آنرا دید. چه بسا گوهرهایی که در طول تاریخ دچار ناخالصی و شوائب شوند!

نمونه اصلی زیارت اربعین، همان اربعین اول است. زیارت جابرانصاری و عطیه کوفی در آن روز قطعی است.

جابر از صحابه رسول الله(ص) و صاحب سرّ اهلبیت و صدیقه طاهره(س) است. عطیه نیز از فقها و مفسرین امامی کوفه است. راوی احادیث از جمله خطبه فدک و صاحب ۵جلد تفسیرقرآن است. این دو شخصیت موجه شیعی اولین زیارت اربعین را بنیان نهادند.[۱]

نکته مهم و حائز اهمیت جمله جابر پس از زیارت سیدالشهداء و شهدای کربلاست که با قسم گفت: والله لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه! به خدا سوگند ماهم در آنچه شما داخلش شدید(عاشورا) شریکیم!

عطیه هم مثل من و شما از این ادعا تعجب کرد و پرسید: جابر! چگونه ما با آنها شریکیم در حالیکه در دره ای فرو نرفته، بر کوهی بالا نرفتیم و شمشیری نزدیم؟! در حالیکه اینها بین سرها و بدن هایشان جدایی افتاده و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه شدند!

پاسخ جابر این بود: عطیه! از حبیبم رسول الله شنیدم که می فرمود: هرکس قومی را دوست بدارد با آنها محشور است و هرکس عمل قومی را دوست بدارد شریک عمل آنهاست! به خدایی که محمد(ص) را به حق مبعوث کرد نیت من و همراهانم بر همان جاری است که حسین(ع) و اصحابش بودند[۲]…!

اگر پاسخ جابر را غیر معصومانه می دانی و حجت بیشتر طلب می کنی ، خطبه۱۲ نهج البلاغه را ببین!

آنجا پس از پیروزی جمل یکی از یاران می آید و می گوید: کاش برادرم با ما بود و پیروزی شما را می دید! حضرت پرسید: میل اش با ما بود؟ گفت : آری! فرمود: پس او در لشکر ماست!

بعد بالاتر فرمود: در همین لشکر(جمل) اند کسانی که الان در اصلاب مردان و ارحام زنان اند؛ زمان آنها را به هم می رساند و با آنها ایمان تقویت می شود!

آخر چگونه “صرف نیّت” و “میل و محبت”، بتواند کسی را هزار سال بعد ملحق به عاشورا یا جمل کند؟!

این که در را برای تنبل ها، محافظه کاران تاریخ و اصحاب قعود باز می کند تا حق ها را یاری نکنند و بعدا با گریه و زیارتی با محبت و نیت، خود را ملحق به آن مجاهدان شهید کنند!!!

درس خوانده هایی هم پیدا می شوند که با مشارب  شبه عرفانی و تصوفی چیزی از محبت و نیت بسازند که با بی عملی و بی تعهدی هم ناسازگار نیاید!

به نظرم پاسخ روشن و همه فهم در خود جابر و عطیه است!

جابر، پسر شهیدی از اُحد و رزمنده ۱۸غزوه با رسول الله و بعدا با امیرالمومنین است.

شواهدی کافی در دست است که اگر یک جامانده از عاشورا، معذور بود، او حتماً جابر بود!

عطیه هم ظاهرا چنین است هم از منتقمین خون حسین(ع) با مختار است و هم در قیام علیه امویان همراه با عبدالرحمن بن محمد بن اشعث می شود. حاضر میشود به دستور حجاج ۴۰۰تازیانه بخورد اما سبّ علی(ع) نکند!

اینها شاید شواهد خوبی برای راستی آزمایی نیت و محبت باشد!

زیارت اربعین -در نمونه اصیلش- غایتش این است که زائر بتواند مثل جابر با صداقت بگوید: ما هم شریک عاشورای شماییم!

لذا:

– نه هر خروج و شورش و تلاشی، کشته اش بدون محبت و پیوند با امام حق(ع) به عاشورا ملحق می شود! چون بدون اعتقاد و نیّت، عمل به کمال نمی رسد.

– و نه هر زائر و محبی که قیامِ عاشورایی را “استثناء” و ماموریت خاص حسین(ع) شمارد و “ادله تقیه” را حاکم همیشگی بر “ادله امر به معروف” و”اظهار کلمه حق نزد جبّار” یا جهاد و دفاع مقدس کند!

البته اگر مجتهد یا مقلّد باشد، ماجور؛ اما ملحق به شهدای کربلا شدنش مشکل بنظر می رسد!

زائران اربعین از حیث باز شدن مسیر کربلا با مجاهدت شهدا، قدردان امام خمینی و شهدایش هستند؛ تو بیشتر قدردان آن مجتهد عارف باش که مسیر عاشورا را باز کرد!

“بر اساس عاشورا فتوا داد” و جایی که ارکان اسلام در خطر باشد، “تقیه را حرام دانست[۳].”؛ بعد شرایط جاری زمانش را به درستی به خطر افتادن اساس اسلام دید و فرمود: تکلیف ما را سیدالشهدا معلوم کرده است!

از اینجا “حکومت ادله تقیه” در فقه برافتاد و فقه مقاومت و مبارزه شکل گرفت و راه برای زائر در جهت  قدم صدق و الحاق به عاشورا باز شد!

محسن قنبریان ۱۴۰۳/۵/۲۸

[۱] اگر زیارت اسرای کربلا در اربعین اول هم ثابت باشد هرچه درباره جابر می گوییم به طریق اولی برای آنها ثابت است.

[۲] متن روایت

[۳] ر.ک : رساله التقیه امام خمینی

خبر:

ابوعبیده: یکی از نیروهای قسام که وظیفۀ محافظت از اسیران صهیونیست را بر عهده داشت پس از شنیدن خبر شهادت دو کودکش در بمباران صهیونیست ها یکی از اسرای صهیونیستی را کشت.

او تصریح کرد این کار خلاف دستورالعمل ها بوده است:

تاکید می کنیم که این حادثه نشان دهنده اخلاق و آموزه های دینی ما در برخورد با زندانیان نیست.

ابوعبیده از دستور العمل سخت گیرانه تر از این به بعد خبر داد!

 

تحلیل:

وقتی اسرائیل ۴۰هزار نفر از مردم بی دفاع غزه را کشته که یک سوم آن کودکان هستند، چنین کاری توسط نگهبان چه اشکالی دارد؟!

وقتی نگهبانان صهیونیست به اسیران فلسطینی تجاوز و به راحتی هم آزاد می شوند؛

اصلا چرا همه اسراء تهدید به کشتن نشوند؟!

 

فرق در دو رویکرد دینی است!

فرق یهود با اسلام و فرق صهیونیزم با مقاومت است!

قبلا گفته ام صهیونیزم و اوانجلیس ها بسیار خشن تر از داعشِ دست ساز غرب در جهان اسلام، تکفیری و خشن هستند.

هیچ حریم و حرمتی نگه نمیدارند نه کودکان و زنان نه اسیران و زخمیان!

 

فایل صوتی سخنرانی حماسه حماس که ابتدای طوفان الاقصی و اتهام کشتن یک زن به حماس بود را اینجا بشنوید!

 

محسن قنبریان ۱۴۰۳/۵/۲۶

حاشا که “قلق الوضین” باشیم!

مساله اول جهان اسلام غزه است. الان اولویت ایران، عزم عمومی در مواجهه با اسرائیل برای خوانخواهیِ مهمان عزیز و حفظ شرف و عزت خود است. هر خبر و پردازشی که توجه را از این عزم بکاهد از مصادیق واضح بی ملاحظه گی و موقعیت ناشناسی است.

 

اشتباه نشود نه مساله رعایت کرامت متخلف بی اهمیت است نه مساله لعن و تکفیر این و آن! و…

 

اما آیا این مساله ها از ماجرای وصایت و امامت بلافصل حضرت امیر(ع) مهمتر است؟!

 

حضرت امیر وقتی لشکر برای جنگ با حزب اموی برد، یکی از قبیله بنی اسد آمد و پرسید:

چگونه شما را از مقام امامت کنار زدند در حالیکه از همه به آن سزاوارتر بودید؟!

حضرت به او جواب تندی داد:

یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ، إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ، تُرْسِلُ فِی غَیْر سَدَدٍ!

“وضین” ، تنگ پالان شتر است. “قلق الوضین”، اضطراب و سستی آن طناب است که مانع درست راه رفتن شتر است.

در اصطلاح: کسی که کلام استواری ندارد و  بجا سخن نمی گوید.

“ترسل فی غیر سدد” ؛ آن شتر که پلانش خوب بسته نشده، رها شود معلوم است استواری و استقامت ندارد.

کنایه از اینکه: زبانت را بدون ملاحظه رها می کنی!(خ۱۶۲)

 

تازه سؤال، غلط نبود فقط بی جا بود!

چه رسد به برخورد اشتباه پلیس!

 

در بحبوحه انقلاب، کفر یا ایمان شریعتی یکبار طرح و امام(ره) با سکوت به اهم توجه داد! الان هم بقیه مثل او!

 

همه باید در این موقعیت مراقب باشیم سوژه نسازیم!

رسانه ها باید بیشتر رعایت کنند!

هر “نامساله” یا “بیجا مساله” و “فرعی مساله” را جای پردازش، بنویسند: از اسرائیل چه خبر؟!

 

محسن قنبریان ۱۴۰۳/۵/۱۸

این مرد اسطوره صلاح الدین را تعویض می کند!

صلاح الدین ایوبی فاتح قدس از چنگ صلیبی هاست.

در جنگ جهانی اول که قیمومت فلسطین به انگلیس سپرده و اشغال و نطفه صهیونیزم منعقد شد؛ ژنرال گورو -از فرماندهان فرانسوی جنگ- وقتی وارد دمشق شد با پا به قبر صلاح الدین زد و گفت: صلاح الدین ما بازگشتیم!

اسطوره صلاح الدین در ادبیات مقاومت جولان زیادی دارد. الجزیره برای کودکان کارتون صلاح الدین ساخت. برخی سران حماس تأسی به او در آزادسازی قدس را زبان زدند[۱].

از طرف دیگر جبهه سفیانی سویه دیگر این اسطوره -یعنی سرکوب شیعیان- را برجسته می کنند! عبدالرحمان السدیس امام جمعه مکه گفت: باید مثل صلاح الدین پیش از مبارزه با یهودیان و مسیحیان با شیعه و ایران بجنگیم![۲]

برخی سلفی ها و شعب اخوان المسلمین در سوریه و… هم شیعه و ایران هراسی می کنند.[۳]

برساخت این خط آن میشود که برخی شیعیان سنتی بپذیرند اینها بعد از پیروزی آن روی دیگر صلاح الدین خواهند شد!

لکن این مرد(آیت الله خامنه ای) در ادامه خط روشن عالمان بزرگ شیعه از کاشف الغطاء و شرف الدین و سید ابوالحسن اصفهانی تا امام خمینی، نجات غزه و فتح قدس را نشان گرفته است.

 به زودی اسطوره صلاح الدین به او و فرماندهان مقاومت در یمن و حزب الله عوض می شود.

امروز وقتی او و خیل میلیونی شیعیان بر هنیه نماز خواندند، سامح عسکر توئیت کرد که این اتحاد بیشتر از تیرهای جنگی صهیونیست ها را به وحشت می اندازد[۴]!

محسن قنبریان ۱۴۰۳/۵/۱۱

[۱] خالد مشعل: برای تسریع در آزادسازی، راه صلاح‌الدین ایوبی را دنبال می‌کنیم

[۲] امام جمعه مکه: ای مسلمانان! گوش فرا دهید، جنگ ما با ایران و شیعه است! / به خدا سوگند، این جنگ تا زمانیکه این ها بر روی زمین هستند، ادامه دارد! / باید مثل صلاح الدین پیش از مبارزه با یهودیان و مسیحیان، با شیعه و ایران بجنگیم!

[۳] اخوان المسلمین سوریه: مسئولیت این عمل تروریستی را بر عهده نظام ایران می‌دانیم.

[۴] منظر مؤلم للطائفیین وأعداء الحیاه

نظر پاک و خطاپوش!

صهیونیست ها از ترور شهید هنیه درون تهران -بعنوان قدرتمندترین کشور جبهه مقاومت- البته قصد ناپاکی دارند.

رخنه های اطلاعاتی و حفاظتی هم خطای قابل دفاع نیست.

اما از صندلی تماشای بالاتری هم می توان بر این حادثه نگاه کرد:

  1. از صبح ۱۰مرداد۱۴۰۳ ، فلسطین جزء هویت ملی ایرانیان هم شد!
    اگر حمایت از فلسطین تاکنون “رویکردی امتی” بود؛ از امروز “امری ملی” هم هست.
    مدرنیست ها و سکولارهای ایرانی و بخصوص آنها که حامیان دکتر پزشکیان بودند خوب است به این نکته توجه کنند.
    خون ریخته شده در تهران، “نماد مقاومت فلسطین” بود و با دعوت رسمی، مهمان ایرانیان در مراسم تحلیف رئیس جمهور منتخبشان بود؛ برای مردم فلسطین این حق هست که از ملت و دولت ایران، سراغ او را بگیرند.
    پاسخ درست به این طلبِ ملت فلسطین، خونخواهی او توسط ایران است؛ همان که رهبر انقلاب اسلامی نوشت:
    “مهمان عزیز ما را در خانه ما به شهادت رسانید و ما را داغدار کرد ولی زمینه مجازاتی سخت برای خود فراهم ساخت… این حادثه تلخ و سخت که در حریم جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است، خونخواهی او را وظیفه خود می دانیم.”
  2. مجموعه عملیاتهای تروریستی سابق بر علیه هنیه نشان می دهد آن عزیز حتما ترور می شد؛ در قطر، فلسطین یا…
    انتقام او و اندازه اش در آن صورت بر عهده جنبش های مقاومت فلسطین می ماند و بس! امروز اما به دلیل وجدان انسانی و حق بین المللی، منتقم اش باید جمهوری اسلامی با توان اطلاعاتی-عملیاتی و نظامی برترش باشد.
    این نکته را هم باید طراحان و فرماندهان نظامی توجه کنند که “مجازات سخت” و “خونخواهی او” -که در وعده رهبر انقلاب آمد- را بشکل دردناک تر از وعده صادق و دقیق تر از عین الاسد انجام دهند.

“نحن اهل الدم طُلّاب الثره”!

محسن قنبریان ۱۰مرداد۱۴۰۳

تشبیهِ غزّه با کربلا؛ سهل و ممتنع!

نوحه بر غزه و مقایسه‌اش با کربلا، برخی میراث‌گرایان را نگران کرده است!

متوقف‌کردنِ عاشورا در سال ۶۱هجری و دفنِ کربلا در کربلا هم عده‌ای از انقلابیان را برآشفته است!

و باز دعوا و برچسبِ «افراطی‌ها / هیئت سکولار» و غیره رونق گرفته است!

ادعا: نه کسی با اهل‌بیت علیهم‌السلام قابل مقایسه است (لا یُقاس بآل محمد(ص) من هذه الأمّه أحد[۱]) و نه هیچ‌روزی -حتی شهادت ائمهٔ اطهار- در عظمت مصیبت، روزِ حسین علیه‌السلام می‌شود (لا یوم کیوم الحسین[۲]) ؛ لکن غزه، کرب‌و‌بلای حسین(ع) را ارث برده است!

آیا مقایسه‌ناپذیریِ کسی با امیرالمؤمنین علیه‌السلام مجوّز است که حکومت و حکمرانی‌ای غیرعلوی اختیار کند؟!

اینکه عظمت مصیبت هیچکس به «رتبه»ی مصائب حسین(ع) نمی‌رسد، آیا مجوّز است که تشابه و تشبّه به او (با مقیاس‌کردنش) واجب نباشد؟!

حسین(ع) بلندترین «قله»ی فداکاری برای خداست که هم «دامنه»ی پیروان را بالا کشیده و هم «سلسله‌جبال»ِ تأسّی و تشبّه در قبل و بعد از خود را موجب شده است!

پیامبرانی که پیش از او گذرشان به کربلا افتاده، و پیش‌آمد و خون‌آمدی به خود دیده‌اند؛ از خدایشان شنیدند که: «فسال دمُک مؤافقه لدمه[۳]»: خونت برای تشبّه به خون حسین(ع) جاری شد!

عجب از کسانی که قمه‌زنی با دستان خود -بدون هیچ نصّ شرعی- را تشبّه به شمشیرها بر حسین(ع) می‌شمارند؛ اما تشبّه و تشابه‌خواندنِ خون‌های ریخته‌شدهٔ تأسّی‌کنندگان به حسین(ع)[۴] را مقابل یزیدهای زمان، برنمی‌تابند!

برخلاف مبنای فقهیِ توقیفی‌بودن شعائر[۵]، خودزنی با قمه را تشبّه به حسین(ع) می‌شمارند؛ اما بر مبنای وجوبِ تأسّی به سیّد مظلومان و شهید و کشته‌ دادنِ زنان و فرزندان، تشبّه به امامِ شهید نمی‌دانند؟!!

وقتی پوست سر و صورت اسماعیل صادق‌الوعد [۶]را کندند، در پاسخ به فرشته‌ای که برای مدد آمده بود گفت: لی أسوه بما یصنع بالحسین(ع)[۷]: برای من تأسّی به آن چیزی است که با حسین(ع) می‌کنند!

اسماعیل به عظمت مصیبت حسین(ع) نرسید اما اگر به کرب‌و‌بلای حسین(ع) هیچ شباهتی نیافته، پس تأسّی چه معنا دارد؟!

ابوذر غفاری وقتی در غربت و تنهایی در تقابل با جریان استئثار (ویژه‌خواریِ أموی) و استبداد به تبعید رفت، تبعیدش را با روز حسین(ع) مقایسه کرد و دوستانِ اندکش را چنین تسلّی داد: ما أیسَر هذا و لکن کیف أنتم إذ قتل الحسین(ع) قتلا (یا: ذبح ذبحاً) والله لایکون فی الإسلام بعد قتل الحسین أعظم قتلا منه[۸]: این (تبعید و غربت) آسان است اما شما چه می‌کنید وقتی حسین(ع) را آن‌گونه بکُشند یا ذبح کنند؟! به خدا قسم قتلی بزرگ‌تر از آن در اسلام نیست.

حافظانِ میراث جا دارد نگران باشند تا کسی در «رتبه» با اهل‌بیت(ع) و «روزی در عظمت مصیبت» با روز حسین(ع) مقایسه نشود؛ چون آن مصیبتِ عظما در عالم بالا هم اثر کرده -به حسب روایات صحیح- و آسمان و زمین و همهٔ مخلوقات بر آن گریسته‌اند[۹]!

امتدادبخشی به میراث هم جای نگرانی دارد تا مبادا حسین(ع) در ۶۱هجری دفن شود و الگو و بالتّبع «شبیه‌ساز» نشود!

که وگرنه؛ گریه‌کنانِ امروز با گریه‌کنانِ روز عاشورا بر تلّی در همان کربلا، و در حالِ نظاره بر کشته‌شدن حسین(ع) فرقی نمی‌کنند[۱۰]!

ازهمین‌رو بود که شهید مطهری فریاد می‌کرد «شمر زمانت را بشناس» و رهبر انقلاب اسلامی از «کربلای غزه» می‌گوید[۱۱] و امام موسی صدر در کتاب ارزشمند «سفر شهادت[۱۲]» بین عاشورا و فلسطین پیوند می‌زند.

امام رضا علیه‌السلام در روایت معروف «ریّان بن شبیب» هر دونگرانی را برای‌مان به‌زیبایی جمع کرده است: «إنّ یوم الحسین اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذلّ عزیزنا بأرض کرب و بلاء و اورثنا الکرب و البلاء إلی یوم الانقضاء[۱۳]»

روز حسین (نه روزها و مصائب دیگر) است که پلک‌های ما را مجروح و سیل اشک از چشمان ما جاری کرده است [همان لقد عظمت الرزیّه و جلّت و عظمت المصیبه]

اما هم‌او در ادامه می‌فرماید: به ما «کرب و بلا» تا روز انقضاء(فرج) ارث داده شده است!

یعنی همان مضمون: کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا (که سخن مشهوری است و روایت نیست).

این کرب و بلا، «ارث» حسین بر حسینیان است؛ همان کرب و بلاست تا ارث‌بودن درست باشد؛ لذا شبیه خواندنش انحراف از میراث نیست.

تا وقتی وارث حسین(عج) در مرتبهٔ غیبت و «الذین استضعفوا» است، فرج و گشایش برای مظلومان و مستضعفان نیست و آنها در کرب و بلایند.

غزه بدین معنا، چرا کرب‌و‌بلای حسین(ع) نباشد؟! ملّتی که در مقابل ضَیم (ظلمِ ننگ‌آمیز) ایستاده، به سیّد اهل إبای از ضیم [۱۴]-یعنی حسین بن علی(ع)- تأسّی کرده است.

این نکتهٔ سهل و ممتنعِ تشبیه غزه با کربلاست!

آنچه غزّه از مصیبت می‌بیند، ارثِ کرب‌وبلای ننگ‌ناپذیریِ حسین(ع) است؛ ولو هیچ‌روزی در «رتبه»، روزِ حسین در «عظمت مصیبت» نمی‌شود!

محسن قنبریان ۱۴۰۳/۵/۵

مطالب مرتبط:

[۱] خطبه۲

[۲] بحار ج۴۴ص۲۹۸

[۳] اینجا بخوانید

[۴] یا اباعبدالله اسوه انت قدماً (کامل الزیارات ج۱ ص۷۲)

و: فلکم فیّ اسوه (طبری ج۴ص۳۰۴)

[۵] به مقاله چالش شعائر از نگارنده رجوع کنید

[۶] آیه ۵۴ مریم

[۷] کامل الزیارات ج۱ص۶۴

[۸] همان ص۷۴

[۹] ر.ک: کامل الزیارات ابن قولویه

[۱۰] ر.ک: کتاب “اهالی تپه ندبه” اثر نگارنده

[۱۱] بیان رهبر انقلاب اسلامی و شهید مطهری را اینجا بشنوید

[۱۲] کتاب سفر شهادت را از اینجا تهیه کنید

[۱۳] امالی صدوق ج۱ص۱۲۸

[۱۴] شرح ابن ابی الحدید ج۳ ص۲۴۹

چند نکته ظریف به دکتر ظریف!

ایشان بعنوان سخنگوی شورای راهبردی کابینه دکتر پزشکیان در رسانه ملی گفتند:

“اگر از اکثریت -حالا ما که در ایران اکثریت اقلیت نداریم[!] ما همه مجموعه هایی هستیم از چیزهای مختلف- [باشند امتیازی ندارند] اگر از ادیان و مذاهب رسمی[!] باشید امتیازی می گیرید؛ اگر از مذهب رسمی(مسلمان شیعی) باشید امتیازی نمی گیرید! بخاطر اینکه می خواهیم امتیازی دهیم تا از اقوام و گروه هایی که امتیاز کمتر داشته اند…”

  1. بر اساس قانون اساسی و مذاکرات آن، ادیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی “تنها اقلیت های دینی شناخته شده اند”(اصل۱۳) و مذاهب دیگر اسلامی(حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی و زیدی) “دارای احترام کامل” می باشند ولی فقط اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری، رسمی است(اصل۱۲)
    سر کلمه “رسمی” در مشروح مذاکرات بسیار بحث شد و حتی بعضی مختص شیعه دانستن آنرا، انحصار طلبی خواندند!(ص۴۵۹)
    اما پاسخ گرفتند که: “مساله نوشتن مذهب رسمی شیعه، امتیازی برای شیعه نیست؛ بلکه واقعیتی برای جلوگیری از هرج و مرج است”(ص۴۶۴)
    منظور از رسمی بودن را توضیح دادند که قانون گذاری و مطابقت و عدم مغایرت با اسلام بر اساس یک مذهب می تواند باشد. در جایی که اختلاف بین مذاهب هست یک ضابطه لازم است چون قانون متضاد نمی توانیم تنظیم کنیم، یک قانون واحد باید باشد و الگو هم از اکثریت گرفته شده است به همان دلیلی که شما می گویید نظام ما جمهوری اسلامی است برای اینکه اکثریت به آن رای داده اند و غیر مسلمان، اقلیتی است محترم؛ اما نظام جمهوری “اسلامی” است؛ اگر آن اکثریت احترام دارد این اکثریت(شیعه) هم احترام دارد. در آنجاهایی که تفاوتی بین مذاهب هست بعنوان یک ضابطه بعد از بیان اسلام نوشته می شود: مذهب شیعه اثنی عشری است(ر.ک: ص۴۶۲)
    البته همانجا رسمیت مذاهب دیگر فقط در آزادیِ انجام مراسم مذهبی و تعلیم و تربیت دینی بیان می شود. فقه این مذاهب  در “احوال شخصیه” (ازدواج و طلاق و ارث و وصیت) و دعاوی مربوط به آن در دادگاه ها رسمیت دارند. در هر منطقه ای که پیروان هریک از این مذاهب اکثریت داشته باشند، “مقررات محلی” در حدود اختیارات شوراها بر طبق مذهب خواهد بود با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب(اصل۱۲)
    آقای ظریف به این میزان رسمیت محدود توجه نکرده و همه را رسمی می خواند و حتی منکر بودن اکثریت و اقلیت می شود!
  2. پیش نویس اصل۱۱۵ قانون اساسی از جمله شرایط رئیس جمهور را “معتقد به مذهب رسمی و مروج آن” بیان می کرد. قید مروج مذهب تشیع در قانون اساسی قبل از جمهوری اسلامی هم بود.
    مخالفین این قید از جمله کسانی بودند که قید را زاید و تحصیل حاصل می خواندند و می گفتند وقتی اکثریت مردم ایران شیعه اند واضح است رئیس جمهور از آنها و مروج مذهب رسمی خواهد بود (ص۴۶۴و۴۶۵و ۴۶۶/ص۱۷۷۰)
    آنها فکر نمی کردند روزی رئیس جمهوری با تظاهر بیشتر به تشیع و نهج البلاغه و امام حسین(ع) و محرم سرکار بیاید که سخنگوی شورای راهبردی او جای مروج مذهب بودن، امتیاز نداشتن شیعه برای عضو کابینه شدن را طرح کند!
    مقصود از این سنجه را تبعیض مثبت به نفع اقوام و مذاهبی که کمتر امتیاز داشته اند طرح می کند.
    تبعیض مثبت به نفع اقوام و مذاهب(غیر رسمی)، وقتی عادلانه است که اندازه نسبتشان به اکثریت باشد نه اینکه در شرایط مساوی تخصص و تعهد، فرد منتسب به اکثریت(شیعه) مطلقا فاقد امتیاز و اقلیت دارای امتیاز مثبت باشند!
    این در تقابل روشن با ترویج مذهب تشیع است که حتی شرط شاهان ایران در قانون اساسی از مشروطه به بعد بوده است.

محسن قنبریان ۱۴۰۳/۴/۲۹