بایگانی برچسب: s

نگهبان غیررسمی(اجتماعی)؟!

آنچه انقلاب اسلامی بیشتر از یک فقیه متبحر درون ساختار رسمی شورای نگهبان لازم دارد، حوزه علمیه ای قوی درون نهاد اجتماعی(نه سیاسی) است که بتواند نگهبان غیر رسمی نهاد قدرت در تحقق آرمانها و ارزشها باشد.

به تعبیر رهبر انقلاب: حوزه علمیه ای “مستقل از حکومت” اما “همکار آن” باشد. “وابسته به دولت نباشد” اما “به دولت کمک کند”. آنرا “نصیحت و راهنمایی کند و مقررات اسلامی را به آن بشناساند”(۷۴/۹/۱۶).

متاسفانه برخی پیشبران علم در حوزه، “بی اعتناء و بی مبالات در قبال حکومت”؛ و برخی هم در نصیحت و راهنمایی دچار لکنت و تعارف اند؛ و قلیلی هم آنند که باید!

برخی این روزها صرفاً از منفذ قدرت سیاسی، جدایی آیت الله آملی از یکی از ارکان رسمی حکومت را یک پله مانده به آخر و افول ستاره بخت می شمارند؛ اما این آقای آملی است که باید به اینها ثابت کند وفادار به انقلاب و نظام در نهاد اجتماعی حوزه می ماند. با استقلال فکری اش -که شاگردان در او سراغ دارند- با دلسوزی و اخلاص، ناصح و راهنما و نگهبان غیر رسمی(اجتماعی) می شود و مقررات اسلامی را به اجزای حکمرانی می شناساند. ان شاء الله.

آقای آملی تا قبل رد صلاحیت برادرش، ۲۰سال عملکرد شورای نگهبان را قابل دفاع می دید!

برای انتخابات ۱۴۰۰ علیه شورا افشاگری کرد، اعتبارنامه رئیس جمهور منتخب را امضاء نکرد و به دیدار او نرفت(اما دیدار رئیس قضاییه جدید رفت) و حالا هم از شورا کناره گرفت!

هیچ قضاوتی ندارم که حق با اوست یا شورای نگهبان؛ فقط:

اگر ۲۰سال گذشته، موردی مثل آقای علی لاریجانی بوده و ایشان چنین اعتراض پرحجم و پیگیری نکرده، وای بر او! چون حق، فقط وقتی منفعتِ خود و خاندان است، پیگیری شده است! بی صداها و بی صاحب ها محروم مانده و می مانند!

واگر این موردِ برادرش هم مثل رویه همه آن ۲۰سال درباره دیگران بوده، باز هم وای بر ایشان که انتقام فامیلی از نهادهای قانونی میگیرد!

کاش عالمانمان اعتراض خود را صرف حقوق ملت و آرمانها کنند؛ آنوقت به اصلاح امور می انجامد نه صرفاً تعویض آدمها!

محسن قنبریان

با آیت الله آملی لاریجانی!

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه مشکلات و کاستی‌ها در همه دوران‌ها حتی در زمان حکومت پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) وجود داشته است، اظهار کرد: در همه اعصار، نفاق، فساد و سوء مدیریت‌هایی کم و بیش وجود داشته اما مهم این است که کلیت انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، یک حقیقت زنده و رو به پیشرفت است.(خبرگزاری فارس)

آیت الله آملی راست میگویند؛ فساد دوره امیرالمومنین(ع) مثل:

  1. تخلف مالی ابن هرمه کارگزار حضرت در بازار اهواز!
  2. گزارش تخلف کارگزارش در اصطخر(منذربن ابی جارود) که زیّ اشرافی در پیش گرفته و خویشان را مقدم می‌دارد!
  3. تجمل گرایی قاضی القضات او (شریح) در حد خرید یک خانه ۸۰ دیناری!!!
  4. ربودن اموال بیت‌المال توسط پسر عمویش که کارگزارش هم بود و فرار به حجاز!
  5. سرسفره رنگین نشستن کارگزارش در بصره در مهمانی‌ای که نیازمندان رانده و توانگران فراخوان شده بودند!

پیشرو بودن علی(ع) و زنده ماندن حقیقتش به این بود که:

  1. دستور داد ابن هرمه را جلوی مردم دستگیر و جارچی هم اعلام کند. جمعه او را ۳۵ضربه شلاق بزنند و در بازار هم بچرخانند و… (مستدرک الوسائل ج۱۷ص۴۰۳و۴۰۴)
  2. به منذر نامه نوشت که: “اگر آنچه از تو برایم گزارش شده درست باشد شتر خانواده‌ات و بند کفشت از تو بهترند!”(نامه۷۱) او را احضار و با وجودی که اختلاس(۴۰۰۰درهم) را منکر بود زندانی‌اش کرد. اشک‌های خواهرش و وساطت صعصعه را درباره او گوش نکرد. (شرح نهج البلاغه علامه شوشتری ج۸ص۱۰۸)
  3. به قاضی القضات برای همان خانه ۸۰دیناری قباله‌ای در مرام خود زند:
    خریدار: بنده‌ای خوار!
    فروشنده: مرده‌ای کوچ کرده به سرای دیگر
    عین مورد معامله: خانه‌ای از سرای فریب، از کوی نابود شوندگان و سرزمین تباه شوندگان!
    کروکی: حد نخست؛ منتهی به آفات و بلاها/ حد دوم؛ به مصیبت‌ها/ حد سوم: به هواها و هوس‌های تباه کننده/ حد چهارم: به شیطان گمراه کننده ختم میشود! *درب آن به حد چهارم باز میشود! “این شخص فریفته به آرزو، این خانه را ازکسی که اجل او را از جای کَنده، به قیمت خروج از عزت قناعت، و ورود در خواری و پستی خرید!” (بقیه قباله را در نامه ۳ نهج البلاغه بخوانید!)
    قاضی القضات سابق ما بهتر می‌داند این تازیانه‌ی وعظ چقدر دردش از حبس و شلاق بیشتر است!
  4. به آن پسر عموی مختلس فراری در ایام فتنه‌ی بسربن ارطات‌ها و نماندن برای علی جز کوفه، نوشت: “از خدا بترس و اموال این مردم را به سویشان بازگردان، که اگر چنین نکنی و خداوند مرا بر تو چیره سازد با تو کاری خواهم کرد که نزد خداوند عذر خواه من گردد و با شمشیرم که هرکس را با آن زدم در آتش شد، گردنت را بزنم! به خدا اگر کاری که تو کردی حسن و حسین کرده بودند از من نرمی نمی‌دیدند و به مرادی نمی‌رسیدند، تا آنکه حق را از آنان بازگیرم…” (بقیه در نامه۴۱)
  5. به فرماندارش برای آن یک سفره نوشت: “به لقمه‌ای که در دهان می‌نهی بنگر، آن را که حلال و حرامش برایت معلوم نیست بیرون انداز… با ورع و کوشش و پاکدامنی و درستکاری مرا یاری رسانید… آیا به این خشنود باشم که امیرمومنانم خوانند، ولی در سختی‌های روزگار شریک مردم (یا الگویشان) نباشم؟” (مواعظ جان بخش او در اینباره را در نامه۴۵ بخوانید).

خوب است نتیجه بگیریم: اگر عقوبت‌های امیرالمومنین برای فاسدان و متجملان در ما افزون شد، حقیقت زنده‌ایم و پیشرفت داریم. اگر خانه ۸۰دیناری، کاخ‌ها و عمارت‌های مجلل شد و جای ابن هرمه‌ها، بی‌کس و کار تر‌ها چرخانده شدند و برادرها و پسرعموهای در دسترس، توبیخ و مجازات موثر نشدند؛ آنوقت نگران حقیقت زنده‌ای که امام و شهدا دستمان سپرده‌اند بشویم!

مطالب مرتبط:

-مسئولین و پدیده های اعتقاد سوز

-ازمساله گویی ساده به مجتهدی عالی مقام

محسن قنبریان ۹۹/۱۱/۱۷

شهادت پاک دستی حضرت آقا برای منصوبین و وظیفه ما!

رهبری فرمودند: “در همین دادگاه اخیری که در قوه قضائیه مطرح است به بعضی بزرگان پاک دست قبلی قوه قضائیه اهانت شد و به آنها ظلم شد یعنی واقعا جفا شد به آنها که نبایستی این کار می‌شد و نباید بشود”

متعرضین به مسئولین سابق (و به طور کلی منصوبین رهبری) دو دسته‌اند:

  1. طیفی که بر پاسخگویی آقای آملی (در نمونه اخیر) تاکید داشتند (که دوستان خبرگزاری فارس هم بودند!)
    برخی آرمان‌گرایانه احضار ایشان -البته بعنوان مطلع یا “پاره‌ای توضیحات”- را میخواستند تا نظام ما به سبک علی(ع) نزدیک‌تر شود که خودش دادگاه رفت! (بنده در یادداشت چرا قانع نمی‌شویم؟ از این دسته بودم
    این دسته مطالبه، اصطکاک و تصادمی با فرمایشات ۷تیر حضرت آقا ندارند. چون علیه پاکدستی رئیس قبلی ادعائی نکرده‌اند و فقط وضوح و شفافیت درباره حمایت از طبری تا بعد از تحویل قوه قضائیه را می‌خواستند.
    با قبول شروع مبارزه از دوران ایشان هم مشکلی ندارند و حداکثر سؤال داشتند چرا پرونده‌های برادران رئیس قوه (فاضل و محمد جواد) در دوره ایشان بدون دادگاه، مختومه یا سخنگو هم از وضع آن اظهار بی‌خبری میکرد! و مثل بقیه رسانه‌ای و اطلاع‌رسانی (حتی مبنی بر تبرئه) نمی‌شد! (در یادداشت “عدالتی که باید” بدین پرداخته شد).
  2. دسته دوم طیفی‌اند که رسما آقای آملی (یا منصوب دیگری) را فاسد بلکه دانه درشت فساد می‌خواندند (مدتی قبل از این دادگاه برخی نزد آقای رئیسی در جلسه با اهل رسانه چنین گفتند و متهم به اهانت و حتی نهی هم نشدند!) از این طیف برخی محاکمه ایشان را هم می‌خواستند.
    اینها البته حرفشان با شهادت‌های دیروز آقا تصادم دارد!
    لکن همین جا هم باید قائل به تفصیل شد :
  • اگر کسی علم و قطع شخصی مستند به فساد یکی از منصوبین رهبری دارد شرعا و با توجه به فتوای خود آقا[۱] با این شهادت آقا نمیتواند دست از علم شخصی بردارد! بلکه وظیفه تعقیب و گزارش فساد و اصطلاحا سوت‌زنی در چارچوب اخلاق و قانون دارد.
    توضیح اینکه از سویی رهبری موظف است برای انتصابات خود احراز عدالت فرد را هم بکند. پس نصب او شاهد بر احراز عدالت منصوب نزد اوست چه رسد به اینکه به پاکدستی او هم شهادت دهد.
    از سوی دیگر محال نیست یک کارگزار جزء یا یک فعال رسانه‌ای سندی بر تخلف از پاکدستی منصوبی بیابد. در این فرض او نمیتواند بخاطر شهادت رهبری بر پاکی آن منصوب، سند خود را بسوزاند یا تعقیب را تعطیل کند!
    لذا رهبری در دیدارهای با دانشجویان چندبار گفته‌اند:”اگر کسی اطلاع دارد که از همین منصوبین همکار ما کسی زندگی اشرافی دارد، بد نیست به ما خبر بدهد تا ما هم مطلع بشویم و اگر اقدامی لازم بود بکنیم”(۸۲/۲/۲۲)
    در همین سخنرانی ۷تیر۹۹ هم یکی از مصادیق مردمی بودن قوه قضائیه را “گزارش‌های مردمی” در مبارزه با فساد خواندند و افزودند: “یکی از کارهای لازم در مبارزه با فساد نظارت‌های مردمی است برای نظارت‌ها و گزارش‌های مردمی زیرساخت حقوقی در داخل قوه لازم است یعنی شما باید جایگاه این را در داخل قوه مشخص کنید که این گزارش‌ها کجا برود؟ چه جوری بررسی شود؟ صحت و سقم این گزارش‌ها شناخته بشود؟ چگونه دنبال بشود؟ آن گزاشگر هم امنیتش چگونه محفوظ بماند؟”
    واضح است این گزارشگری شامل موارد محتمل در مقامات و منصوبین هم میشود. و هیچ بعید نیست یک روستایی از تصرف اراضی و منابع ملی توسط یک منصوب مطلع‌تر شود تا دستگاه‌های بازرسی!
    عدم تدارک زیرساخت برای گزارش‌های مردمی و تامین امنیت گزارشگر هم ولو مجوز شرعی هتک و اهانت‌های عمومی آن منصوب نیست، اما جفا به سلامت دستگاه‌های اداری ج.ا.ا است و فوری باید تدارک شود. و الا به مطالبه‌گران اصیل جفا شده و عملا بازار تخریب و شایعه داغ می‌ماند!
    از اینرو دو طرف افراط در اینباره ممکن است شکل گیرد:
    نصب یا شهادت رهبری را حاکم بر قطع شخصی و استنادات بدانیم و ادله مدعی را به دیوار بکوبیم! زعم دیگر داشتن را ضدیت با ولایت بخوانیم!
    که مسلما موجب انسداد و بقاء فساد و مغایر با فرامین رهبری است!
    صرف داشتن اطلاع و برخی اسناد ادعائی بهانه هتک و اهانت به مسئول یا منصوب در فضای عمومی شود! و فضای بی‌اعتمادی را بیفزاید و امید را زایل کند.
  • کسانی که بدون قطع شخصی و اسناد معتبر به صرف فضاسازی رسانه‌ای یا شایعات، منصوبین و مقامات را هم زیر سؤال برده و از فساد آنها می‌گویند!
    اینجا کانون آن جفا و ظلم است که رهبری بدان اشاره کردند. معمولا این گروه در موج خناسان و دشمنان نظام می‌افتند و با کنار هم نهادن نقاطی تئوری‌ای بر فاسد بودن کسی سر هم می‌کنند.
    برخی هم رسما ذهنیت خود را بیان می‌کنند که درباره فلانی‌ها و فرزندان فلانی هم سال‌ها رسانه‌های بیگانه می‌گفتند و مقامات تکذیب میکردند تا بالاخره بعد ۳۰ سال نظام هم همان را گفت و برخی دادگاه رفتند! پس الان هم ادعاهای خناسان بیگانه مربوط به مسئولین و منصوبین بعدی را تلقی به قبول می‌کنند!
    واضح است موج سرایت دادن فساد به همه ارکان نظام از سوی دشمنان یک راهبرد دو سر برد به زعم خودشان است:
    یا قوه قضائیه منفعل و محافظه کار میشود و به بررسی مهره‌های کلیدی‌تر اقدام نمی‌کند و پرونده فساد در قوه را با همان پرونده می‌بندد!
    که فساد باقی مانده و روزی بزرگتر و رسواتر سر بیرون می‌کند.
    یا انقلابی عمل کرده و موارد محتمل دیگر را هم می‌کاود و اگر لازم بود از برخی مقامات سابق و لاحق هم بازپرسی یا کسب اطلاع می‌کند. که در این صورت بر طبل تسری فساد به همه ارکان بیشتر می‌زنند تا مردم را پاک ناامید کنند!

تنها چاره رعایت همین تعادل در فرمایشات رهبری است:

مبازره با فساد بدون اغماض/ بدون تعدی!

* مطالب مرتبط:

محسن قنبریان
۹۹/۴/۸

[۱] رجوع کنید به اجوبه الاستفتائات قسمت نماز جمعه مسائل ۶۱۶و۶۱۸و ۶۲۰
https://farsi.khamenei.ir/treatise-content?id=47#616

عدالتی که باید!

در فرهنگ غنی شیعه، عدالت‌ورزی چند آسیب دارد:

  1. جور: وقتی اصلا عدالت نورزی.
  2. تبعیض: وقتی در موارد مشابه، به موردی بپردازی و موردی را رها کنی. مثلا اتهام کسی عادلانه بررسی، اما اتهام دیگری اهمال شود! یا مثل اولی پیگیری نشود!
    حق کسی، اعطاء شود اما همان حق از دیگری دریغ شود.
  3. نافراگیری: وقتی همه مواردِ مشمول را احصاء نکنی. اگر فلان، جرم است؛ همه مجرم‌هایش را نیابی. اگر حق است، همه مستحقانش را نیابی.
    امیر المومنین(ع)، این فراگیری و “جستجوی همه موارد” را، “استقصاء فی عدل” و از ارکان “سیاسه العدل” شمرده است(غرر الحکم). بدون آن، “راهبری به عدالت باثبات” محقق نمیشود.
  • فرق “نافراگیری” با “تبعیض” این است که مورد بالفعل و معینی برای اهمال نیست؛ فقط همه موارد مشابه با دقت جستجو و احصاء نشده است.

پس اگر “عدالتی”(اقتصادی یا قضائی و…) ، کنارش “تبعیض” یا “نافراگیری” باشد؛ ازنظر امیر المومنین(ع)، عدالت نیست و جور است! میفرماید:”بسا عادلی که جائر باشد “(رُبَّ عادل جائر)!(غررالحکم)

پ.ن:

قوه قضائیه ج.ا.ا چندین بار با دانه درشت‌ها و نزدیکان رجال اصلی قدرت برخورد کرده؛ ذوق کردن‌مان تازه نیست:

  • سال۷۷ پخش سریالی دادگاه شهردار تهران و دبیر یکی از احزاب موثر در پیروزی آقای خاتمی.
  • احضار آقای احمدی نژاد و دادگاه و حکم برای نزدیکان سیاسی او.
  • دادگاه و حکم برای فرزندان آقای رفسنجانی و هم برادر آقای روحانی و…
  • دادگاه دستیار ویژه و معاون آقای آملی لاریجانی.

اما افکار عمومی :

  • پخش دادگاه کرباسچی را با پرونده فاضل خداداد و برادر رفیق دوست مقایسه میکرد!
  • احضار احمدی‌نژاد و دادگاه منتج مشایی و بقایی و برادر روحانی و فرزندان هاشمی(همه در دوره آقای آملی) را با پرونده هنوز باز برادر رئیس قوه (فاضل لاریجانی) مقایسه میکرد! که در پاسخ به دانشجوئی از روند و نتیجه آن اظهار بی اطلاعی کردند!
  • با اتهامات همین آقای طبری و حکم شخص رئیس به تبرئه‌اش مقایسه‌شان می‌کند!
  • دادگاه اخیر معاون آقای آملی(طبری) را با دادگاه معاون آقای قالیباف(شریفی) مقایسه می‌کند!

و همه را هم با استقصاء و فراگیری عدالت می‌سنجد…

آقای قوه قضائیه نمره خود را نزد هیئت منصفه مردم در تمام این سالیان، چند می‌داند؟!

آیا مبرای از تبعیض بوده است؟!

نمره استقصاء و فراگیری‌اش چند است؟! چقدر زمان لازم دارد تا جامعه را مطمئن کند دیگر هیچ کارچاق کنی(مثل مورد اخیر) کنار گوش مقامات نیست؟!

“سیاسه العدل: …استقصاء فی عدل..”

محسن قنبریان
۹۹/۳/۲۵

از یک مسأله‌گوی ساده به مجتهدی عالی مقام!

از یک مسأله‌گوی ساده به مجتهدی عالی مقام!

(پاسخ به آیت‌الله‌آملی‌لاریجانی درباره مدرسه ولیعصر)

مقدمه:

  1. در این مباحثات و مذاکرات دینی از ناحیه بنده‌ی ناچیز اگر ثوابی باشد؛ آنرا به روح مرحوم آیت الله میرزا هاشم آملی، واقف محترم مدرسه علمیه ولیعصر و والد مکرم آیت الله آملی لاریجانی تقدیم می‌کنم.
  2. در بحث “اشرافیت مذهبی” -طرح شده توسط این کمترین در رسانه ملّی- نباید جای “مسأله” با “مثال” طاق بخورد. مدرسه ولیعصر، علوی، لواسان و… هرکدام مثال‌اند برای یک مسأله؛ تا آن مسأله روشن‌تر شود که چگونه عرف طلبگی و مدرسه‌داری را دارند عوض می‌کنند. نه اینکه خصومتی با یکی از سازندگان یا منتفعان این مدارس باشد؛ یا بازیگر سناریویی سیاسی علیه‌شان شده باشم.
  3. جناب آقای آملی در پاسخ به یکی از منتقدان(رئیس جامعه مدرسین) نکاتی مرقوم داشته‌اند که همه مورد ادعای این کوچکترین نبوده است پس متعرض نمی‌شوم. اما دو مسأله را با هم مشترکیم که ناگزیر از توضیح‌ام:
    الف)استناد دادن این مدرسه به ایشان.
    ب)اشرافی بودن آن(آیت الله یزدی کاخ خوانده بود).
    یک اضافه هم خود دارم:
    ج)وظیفه ایشان در قبال این سازه چه بوده است؟

اجمالا عرض میشود: کماکان مدرسه ولیعصر را مدرسه ایشان و در این زمان از اشرافی‌ترین مدارس قم می‌دانم! ایشان هم جای نفی انتساب، اقلا وظیفه ردع و منع از چنین نحوه ساختی داشته‌اند که به هر دلیل عمل نشده است.

اما تفصیل این سه در چهار ستون ذیل تقدیم فرهیختگان می‌شود:

(اللهم) وسَدّد٘ السِنتنا بالصواب والحکمه.

الف) استناد مدرسه به ایشان!

ایشان مرقوم فرموده‌اند: “استناد دادن  ساختمان مدرسه به اینجانب خلاف واقع است. مدرسه علمیه ولیعصر وقف است. واقف آن هم مرحوم والد ما آیت الله العظمی‌میرزا هاشم آملی قدس سره بود. متولی این وقف هم امروز بنده نیستم. فقط به جهت اینکه امور مدرسه زمین نماند، وکالتی به بنده داده‌اند. زمانی که مدیر مدرسه وضعیت نابسامان ساختمان قبلی مدرسه را مطرح کردند بنده به جهت اشتغال در قوه قضائیه به ایشان گفتم که اینجانب در ساخت مدرسه هیچ دخالتی نمی‌کنم…”!

این شاگرد کوچک در یادداشت‌های قبل هم حرف خود ایشان را بر شایعات و حتی قرائن ظنی دیگر ترجیح داده و اصل را بر همان فرمایش ایشان نهاده‌ام. اینجا هم همین می‌کنم:

آیت‌الله آملی، وکیلِ متولی وقف مدرسه ولیعصرند و در ساخت مدرسه هیچ دخالتی ندارند!

با این وجود استناد مدرسه به ایشان عرفا و شرعا، “خلاف واقع” نیست:

  1. چنانچه فقیهان اذعان دارند: گاه مالی و چیزی به کسی نسبت داده می‌شود در حالیکه مالک آن نیست و صرفا حافظ و متولی(یا وکیل متولی) آن است. مثالش در قرآن آیه ۵نساء است که مال یتیمان، مال شما(اموالکم) خطاب می‌شود! جناب ابن ادریس این نسبت دادن را بدین خاطر می‌داند که مخاطب، حافظ آن مال و بر پا دارنده آن است ولو مالکش  نیست[۱]. در مرقومه ایشان هم هست که بخاطر زمین نماندن امور مدرسه، قبول وکالت کرده اند؛ همین “حافظ منافع بودن” نزد فقهاء کافی در انتساب است.
  2. وکالت در فقه ما “تفویض امر الی الغیر لیعمل له[۲]” است.
    پس وکیل با متولی از این حیث فرقی نمی‌کند چون امر، تفویض به ایشان شده است.
  3. “منتفع اصلی” این موقوفه حضرت ایشان است. کسی گمان ندارد که این مدرسه مثل فیضیه و خان و… باشد که هرکس بتواند در آن تقاضای برقراری تدریس کند. سابقا هم تنها درس خارج فقه و اصول این مدرسه، درس ایشان بود و بقیه امکانات هم در جهت آن استفاده میشد.
    منتفع اصلی بودن در موقوفه‌ای کفایت نمی‌کند که عرفاً بگویند مدرسه‌ی فلانی؟!
    به این می‌ماند که خانه مجللی را واقفی بوسیله بنّاء ای بسازد و کسی را در آن سکنی دهد؛ به آن کس گفته شود خانه یا محل اسکانتان مجلل است! او جواب دهد: من در ساخت آن دخالتی نداشته‌ام! واقفش هم نیستم!
    از قضا بهترین مصحح استناد در عرف، انتفاع -بخصوص منحصر- است.
  4. اگر ایشان موقوف علیهم مدرسه نیست، پس خوب است اداره مدرسه را به شورای عالی حوزه یا هیئت امنائی بسپارد تا دروس سطح عالی را در آن دایر کنند. خود ایشان هم اگر موقوف علیهم نیست درسشان را در فیضیه یا دارالشفاء و مسجد سلماسی و… برپا کند!
    در صورت اخیر واقعا نسبت دادن مدرسه به ایشان خلاف واقع است.
    آیا چنین می‌کنند؟!

ب) اشرافی بودن مدرسه!

حتی بنده افعل تفضیل بکار برده و اشرافی‌ترین مدارس کنونی خوانده‌ام!

معیار تشخیص اشرافیت یک بناء آیا شرع است یا عرف؟!

اگر شرع معیار باشد:

کتاب خدا “الذین جابوا الصخر[۳]” را وصف قوم ثمود و در توبیخ آنها بکار برده است.

وصف هم اقلا مُشعر به علیت است. پس  “یکی” از علل بدی آن قوم، این وصف است.

العیاذ بالله که شیعه امیرالمومنین را به غیرمومنان تشبیه کنم، لکن “جابوا” -چنانچه مفسرین و اهل لغت گفته‌اند- از “جوبه” است. “جوب”، قطعه‌های سنگ را مستدیر و حفره کردن و بناهای مستحکم و عالی ساختن از آنهاست[۴].

انصافا کسی که از کنار این مدرسه رد شود چیزی نزدیک بدین معنا را نمییابد؟!

اگر قرآن “یجری مجری الشمس والقمر” است؛ پس اوصاف خوب و بدش هم زمان‌گیر است و مصادیق نزد مائی دارد.

در احادیث ابواب تشییدالبناء نیز روایاتی در مذمّت این بناها هست که اهل تحقیق استحضار دارند.

اگرعرف معیار است (کماهوالحق):

دراین صورت کار بسی آسان است. جلوی این مدرسه از عرف عام مصاحبه و آمار بگیرید! یا ویدئویی کوتاه از درون و برون این مدرسه و نحوه ساخت و نوع مصالح و آپشن‌های آن در فضای مجازی -منهای نام ایشان- بگذارند؛ ببینند عرف عام چه نظر می‌دهد؟! اشرافی می‌داند یا نه؟!

نه گفتنش تحکّم آشکار است.

از همین جا بر طلبه با دقّت واضح می‌شود: از مدارس علمیه دوران صفوی و مانند آن -حتی اگر به اذن و اجازه مجتهدان بزرگ ساخته شده باشند- نمی‌توان شاهد و تأیید بر جواز مدارس اینچنین در عهد انقلاب شکوهمند اسلامی‌آورد. چون عُرف شاه‌زده صفوی با عرف انقلابی جمهوری اسلامی‌قابل مقایسه نیست؛ و فاصله‌اش فاصله شاه عباس است تا امام خمینی(قدس سره).

این را با آن برابر کردن، هم نشناختن عُرف است هم ظلم و اجحاف به انقلاب مستضعفین به رهبری فقهای مهذب شیعه! (دقت شود)

ج)ایشان چه وظیفه ای داشتند؟!

حضرت آقای آملی در هنگام ساخت مدرسه هم وکیلِ متولی بوده‌اند و هم رئیس قوه قضائیه. از این دو ناحیه تکلیفی مشترک و مختص سراغ ایشان می‌آمد:

تکلیف مشترک:

اگر این مدرسه به دید عرف اشرافی است و چیزی از “تبذیر” در آن است؛ ایشان بعنوان وکیل متولی و هم رئیس عدلیه نظام مقدس جمهوری اسلامی‌باید از فعل حرام و کبیره‌ی تبذیر نهی می‌کردند. بلکه بخاطر وکالت متولی -که تفویض امر است- و حاکم شرع مبسوط الید بودن، بالاتر از نهی، باید ردع کرده از این نحوه ساختن منع می‌کردند.

طلبه کوچکی چون بنده زیره به کرمان نزد ایشان می‌برد؛ که بگوید تبذیر بدتر از اسراف است. اسراف بیش از حد نیاز مصرف کردن است؛ اما تبذیر مصرف مال و مصالح در غیر جای مناسب است “حتی اگر زیاد نباشد[۵].

آیا چیزی از این سنگ تراشی‌ها، تاج سازی باسنگ و…تبذیر نیست؟!

باز به نظر محققین از فقهاء مثل صاحب جواهر، تشخیص صدق تبذیر با عرف است. ایشان دارند: “فقد یلیق السلطان مالایلیق بغیره”:گاه چیزی مناسب حال شاه هست(و صدق تبذیر نمی‌کند) در حالیکه همان مناسب حال غیر او نیست[۶]. !

عرف استبداد‌زده و شاه دوست دیروز، کاخ و بناهای مجلل را سزاوار شاهان می‌دید؛ اما آیا عرف دیروز و امروز چنین بناهائی را لائق به حال فقیه اهل‌بیت می‌داند؟!

آیا عرف امروز مردم انقلابی قم، ساختمان کاخ مانند را لایق به حال مدرسه علمیه تشیع علوی می‌داند؟!

پاسخ را نه بنده بگویم نه ایشان بلکه سری میان مردم بزنند ببینند آیا این وضع را مناسب حال فقهای جانشین پیامبر(ص) و مدارس تربیت کننده حامیان محرومین و مستضعفین -که در خطبه ۳نهج البلاغه نشان شان شده- می‌دانند یا نه؟!

بفرمایند چرا چنین ردع و منعی نکرده و به عدم دخالت راضی شدند؟!

تکلیف اختصاصی:

ایشان بعنوان رئیس قوه قضائیه و حاکم شرع جمهوری اسلامی‌”اقلا شائبه” یک وظیفه اختصاصی درقبال این مدرسه برایشان بوده است و آن جریان حکم حجر بر متصرف این اموال است!

توضیح اینکه:

مجتهد موشکاف ما میداند همانگونه که “لاسرف فی الخیر” در السنه‌ی فقهای ما مشهور است؛ “لاخیر فی السرف” هم مشهور است. لذا همان‌ها که انفاق مُعظم مال در کار خیر را اسراف و تبذیر نمی‌شمارند؛ این دقیقه را هم دارند که در اسراف و تبذیر، کار خیری واقع نمی‌شود.

از اینروست که جناب علامه در ارشاد قید لازمی‌می‌افزاید: “صرف المال فی صنوف الخیر لیس بتبذیر مع بلوغه فی الخیر”. قید آخر معنای دقیقی دارد. فخرالمحققین و شهید اول، ضمیر “بلوغه” را به “صرف” یا “فاعل” بر می‌گردانند که معنا چنین می‌شود: صرف کردن مال در صنوف خیر تبذیر نیست مادامی‌که نهایت و همه صرف مال در خیر باشد، مواقع و جایگاه‌های خیر را بشناسد و مال واقعا و به تمامه در خیر صرف شده باشد[۷].

شهید ثانی این قید را چنین تعبیر می‌کند: “ان المشهور لاسرف فی الخیر کما لاخیر فی السرف ولم یثبت کونه خیرا[۸] یعنی چیزی که خیر بودنش ثابت نیست، اسراف در آن صحیح نیست و خروج از تبذیر مصطلح نمی‌شود.

واضح است مدرسه ولیعصر و موارد مشابه، مزار معصومین نیستند تا قاعده تعظیم شعائر، زخارف و تجملات را دارای غرض صحیح عقلائی کند چنانچه بعض فقهاء درآنجا قائلند.

پس تجملات اضافی و اسراف‌های درون و برون این ساختمان ذیل “لاخیر فی السرف” باقی‌اند.

بانی داشتن و مال خیّر بودن، تبذیرش را -اگر باشد- مشروع نمی‌کند.

مجتهد متبحر بهتر از این آخوند دِه می‌داند که: تبذیر اگر “ملکه و رویه” کسی شود، “سفاهت” او ثابت و حکم وضعیِ ممنوع التصرف شدن در اموالش از سوی حاکم شرع بر او بار می‌شود[۹]!

ابن ابی الحدید و دینوری نوشته‌اند که امیرالمومنین(ع) خواست عبدالله بن جعفر -پسر جعفر طیار و داماد خویش- را به سبب اسراف و تبذیر، از تصرف در اموالش منع کند[۱۰].

در مرقومه جناب آقای آملی آمده: “ایشان [مدیرمدرسه] بعد از مدتی گفت یکی از آشنایان ما که مسجد و ساختمان‌های “مشابهی” ساخته است، حاضر است ساختمان مدرسه را بعهده بگیرد…”.

اگر این مساجد و ساختمان‌های مشابه، شباهت در مصرف تبذیری مال است (مثل این مدرسه)؛ بعید نیست حکم وضعی بر او بار و ایشان بعنوان حاکم شرع موظف بوده آن فرد را ممنوع التصرف کند؛ تا از مصرف اموال در مصارف تبذیری باز داشته شود. دیگر مسجد و مدرسه‌ای غیر لائق به حال فقه و مذهب تشیع نسازد!

چقدر فرق است بین موارد اسراف داماد امیرالمومنین با این اسراف و تبذیرها و چقدر فرق است بین حاکم شرع بودن علی(ع) و حاکم شرع بودن بعضی ازما!

آیا “من هیچ دخالتی نمی‌کنم”؛ جواب قانع کننده‌ای در قبال این تکلیف محتمل است؟!

(اللهم)وتَفَضَّل علی عُلمائنا بالزُهد و النَصیحه.

محسن قنبریان
عیدغدیر
۱۴۴۰ه‌ق
۲۹ مرداد۱۳۹٨ش


[۱] . ر.ک:السرائر ج۱ص۴۹۲

[۲] تحریرالوسیله ص۵۴۰

[۳] ۹/فجر

[۴] ر.ک:تفسیر قمی‌وهم تفسیرالامثل ذیل آیه

[۵] ر.ک:مستمسک العروه ج۷ص۳۳۹وجواهر ج۱۳ص۱۳۰

[۶] جواهرالکلام ج۲۶ص۵۳

[۷] ر.ک:غایه المرام فی شرح نکت الارشادج۲ص۱۹۷و۱۹٨

[۸] نقل از جواهر ج۲۶ص۵۶

[۹] ر.ک: جواهرالکلام ج۲۶ص۴۹و الحدائق الناظره ج۲۰ص۳۵۱

[۱۰] شرح ابن ابی الحدید ج۱ص۵۳/اخبارالطوال ص۲۱۵

پرسش و پاسخ درباره تمدید حکم آیت اله آملی در شورای نگهبان

چند سؤال درباره این تمدید با توجه به دستگیری یکی از مقامات اجرایی کنار دست ایشان در همین روزها رسیده که یک جا و خلاصه پاسخ داده میشود (مسأله اهمی هم هست که دریادداشتی مستقل بیان میشود)

یک نکته مبنایی در کلام و فقه شیعه:

  • شیعه، عدلیه است و اشعری نیست. پس حتی درباره خداوند قائل نیست “هرچه آن خسرو کند شیرین بود”! بلکه قائل است:”ان الله یأمر بالعدل”. به عدل حکم می کند نه هرچه حکم کرد عدل است. این یعنی در اعتقادات شیعه عدالت چیزی واقعی است نه اعتباری و جعلی. احکام مبتنی بر آن است نه اینکه آن مولود حکم و انتصابی باشد(دقت کنید)
  • در اجوبه الاستفتائات حضرت آقا قسمت نماز جمعه رجوع کنید و از آن استفتائات، جواب این سؤال را بیابید:
    آیا نصب ولی فقیه اثبات عدالت منصوب برای مخاطب و مأموم می کند؟ بخصوص اگر مخاطب علم شخصی به عدم عدالت داشته باشد؟!
    خواهید دید در صورت دوم، نصب ولی فقیه، مفید رفع علم شخصی نیست. لذا در نماز جمعه اقتدا درست نیست و اگر برای وحدت هم شرکت کند باید بعدا، نماز را قضا کند.
    بالتبع مطالبه عزل غیر عادل و نصب عادل هم وظیفه خواهد بود(خوب دقت شود).

تمام بنای نظام دینی بر عدالت است و مهمتر اینکه تشخیص عدالت توسط یک رکن(مثل ولی فقیه) مانع از تشخیص و مراقبت دیگران نیست.

ازاینرو:

  1. تشخیص صلاحیت و عدالت منصوب از سوی رهبری، در اختیارات ایشان است پس نصب قانونی است. شایعات و اتهامات نزدیکان، مادامی که تسری اش به منصوب محرز نشده موجب زوال صلاحیت نیست. اما واضح است این نصب، منعی برای پیگیری دستگاه های قانونی و استیضاح توسط افکار عمومی در آن موارد نباید تلقی شود.
  2. اگر مردم “علم” به عدم صلاحیت و عدالت منصوب دارند(علم نه صرف گمان و شایعه) جای خود در چارچوب قانون “حق” بلکه “وظیفه” دارند تعویض او را مطالبه کنند.
  3. اگر عیوبی در منصوب هست که الزاما سلب صلاحیت نمی کند اما شروط کمال و ارزشها را در او می کاهد، بیان آنها در جامعه طوری که تخریب صورت نگیرد و زمینه برای نصب برترها باز شود باز وظیفه است.
  4. در خصوص اتهامات فرد بازداشتی هنوز چون ثابت نشده(اولا) و تسری اتهام به رئیس قوه سابق هم محرز نیست(ثانیا) شاید نتوان گفت قطعا ایشان فاقد صلاحیت برای نصب در شورای نگهبان است.

اما مثل کاخ مدرسه ایشان که فعل خودشان است اگر هیچ تخلف قانونی دیگر هم نداشته باشد قطعا خلاف ارزشهای انقلاب است که امام و آقا زیاد فریاد کرده اند(جملات آنها را در بحث اشرافیت مذهبی خوانده ام). پس انتقاد ازاین کارهای او نباید بخاطر نصب از سوی رهبری تخطئه و منع شود.(به زودی یادداشتی انتقادی دراینباره ارائه خواهد شد).

حدود باریک است و باید از افراط و تفریط مصون بود.

محسن قنبریان

پرسمان انقلاب: چالش برادران لاریجانی!

❓سؤال: نصب آیت الله آملی به ریاست مجمع و عضویت شورای نگهبان با حفظ سمت قوه قضائیه در حالیکه برادرش هم رئیس قوه دیگر است، چه مصلحتی دارد؟ می دانم برخی از هواداران رئیس جمهور از این نصب و در واقع منصوب نشدن آقای روحانی گله مند و برخی هم بخاطر ضدیتی چندین ساله با لاریجانی ها از آن گله مندند. ما مردم عادی فارغ از این کشمکش ها برای مان این یا آنش مهم نیست، جمهوری اسلامی مهم است. اقل معنای جمهوریت، تفکیک قواست! با لحاظ سجایای برادران دو قوه و عدالت آنها، باز در وضع کنونی سه چهارمِ نقش های کلیدی مملکت دست دو برادر و یک خانواده است این چه مصلحتی دارد؟!برای رعایت تفکیک واقعی قوا و تأمین جمهوریت چه چاره ای هست؟ یا اینکه اینگونه سؤالات ضدیت با ولایت است؟!لطفا شفاف پاسخ دهید!

❗ ️در پاسخ برخی مصالح این نصب و هم چاره ای برای تفکیک قوای واقعی عرض می کنم و البته قول نمی دهم قانع شوید!

🔅مصالحی برای این نصب:

  1. مقدمه ای درباره برادران لاریجانی:

توجه کنید ورود برادران لاریجانی به حاکمیت از سر توطئه خارجی یا برنامه ریزی خودشان یا طرحی پیشینی در ذهن حاکمیت نبوده است(ولو برخی چنین القاء می کنند). دهه۷۰ و اوج تهاجم فرهنگی، علی لاریجانی نه به عنوان عضوی از این خانواده بلکه بعنوان چهره ای فرهنگی از شاگردان و نزدیکان شهید مطهری متناسب با آن فضا دیده و رئیس صدا و سیما شد. برادرش صادق جای دیگر و زمانی دیگر نه با نصب بلکه با رأی مردم استانش عضو خبرگان شد. جایگاه علمی بعلاوه دفاع های فکری عمیق با تألیفات متعدد در پاسخ به شبهات سروش به اصلی ترین مبانی اسلام فقاهتی و حکومت دینی او را برای عضویت شورای نگهبان ترجیح داد. در ماجرای وقف اموال ۲۵۰هزارمیلیاردی دانشگاه آزاد و بهره مند شدن افرادی خاص این عضو جوان شورای نگهبان از سوی رهبری مأمور بررسی شرعیّت این وقف شد و ایشان بدون ملاحظه در مقابل یکی از اصلی ترین کانونهای ثروت و قدرت با فقاهت و شجاعت آن وقف را باطل اعلام کرد. اگر از احمدی نژادی های حالا ضد لاریجانی، آنروز می پرسیدی بعد از آیت الله شاهرودی چه کسی مناسب تر است به گمانم آنها هم می گفتند صادق لاریجانی! البته این زمان برادرش هم از مردم برای مجلس رأی گرفته بود و سال به سال با انتخاب نمایندگان رئیس مجلس ماند! ادامه خواندن پرسمان انقلاب: چالش برادران لاریجانی!