بایگانی برچسب: s

عدالتخواهی واقع گرا

چکیده ای از بحثی مهم شب نیمه شعبان۱۴۰۱/ دانشگاه شریف

حجت الاسلام قنبریان

دو آیه کلیدی و ارزیابی

  1. آیه ۱۱۵ انعام: وَ تَمَّت کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدقاً و عَدلاً لامُبَدِّلَ لِکَلِماتِه وَ هُو السَّمیعُ العلیم
    کلمه رب چیست؟ اتمامش چیست؟!
    تمام شدن کلمه به صدق و عدل یعنی چه؟!
    – کلمه چیزی است که از مکنون و منظوری پرده بردارد. گاهی سخن و فرمان است گاهی هم یک موجود عینی! قرآن، عیسی(ع) را (کلمه منه) کلمه ای از پروردگار می خواند! چون آن نحوه خلقت، تمثال کلمه وجودیِ “کُن فیکون” بود.
    کلمه رب در این آیه:
    – روایات می گویند: ائمه اطهار(ع)
    – مفسرینی مثل علامه طباطبایی: دعوت اسلامی، آیین
    ایندو قابل جمع اند. دین و آیین از آدم تا خاتم به حسب اقتضاء و نیاز بشر تکمیل شد؛ دین اسلام اتمام و اکمال آن است.
    در عین حال رهبران معصوم این دین، مجسمه و تمثال آنند پس درست است آنان هم کلمه رب خوانده شوند. چنانچه آنها را در زیارات “کلمه التقوی” هم می خوانیم.
    تمامیت به صدق: یعنی آنچنان که گفته شده، تحقق پذیرد. این آیین حاکی از حقیقت تکوین و بنیادی ترین حقیقت (یعنی توحید و شعب آن) و مراتب واقعیت عالم است.️ پس از این حیث متصف به صدق می شود.
    صدق، معیار سنجش اخبار است. در حکمت نظری این آیین درباره قوس نزول (انا لله) و قوس صعود (انا الیه راجعون) هر چه لازم بوده، تمام و کمال گفته است پس اتمامش متصف به صدق می شود.
    تمامیت به عدل: عدالت گزاره بنیادین حکمت عملی و حوزه باید ها و بایسته هاست. بخلاف هست ها، باید ها متصف به صدق و کذب نمی شوند چون انشاء و ایجادند نه خبر و حکایت.
    متصف به عدل و ظلم می شوند. “برو” مثل “رفت” نیست. برو، انشاء و ایجاد رفتن است نمی پرسند راست است یا دروغ می گویند: این دستور عدل بود؟! دستورات و تشریع دین از این حیث متصف به عدل می شود.
    یعنی از حیث تشریع و بایسته، متکی به عدالت و رعایت حق و شأن هاست.
    جمع بندی: آیه می فرماید کلمه رب و این آیین هم “واقع گراست” (چون متکی به اصیل ترین واقعیات است و صدق دارد) و هم “آرمانگراست”
    (چون بایسته ها و درخواست هایش متکی بر اصیل ترین آرمان یعنی عدالت است)
    دو دیگری این کلمه رب:
    الف) یکی جانب “واقعیت” ایستاد و واقع گرایی را برگزید!
    لکن حقیقت و واقعیت اصیل عالم یعنی خدا و توحید را لحاظ نکرد! به واقعیت های دانی و پست بسنده کرد!
    نگفت خدا نیست؛ گفت قابل بحث علمی و عقلی نیست! یعنی صدق و کذب بردار نیست! کانت این ضربه جبران ناپذیر را زد که بحث از مبدأ و معاد را از سنجش علمی و بررسی صدق و کذب خارج کرد! پوزیتویست ها بعدا تصورش را هم زیر سؤال بردند و گفتند اصلا معنای روشنی هم ندارد!
    – این رئالیست و واقع گرایی در غرب به “واقعیت طبیعت” تنزل کرد چون هیچ واقعیت برتری از آن را قابل بررسی علمی و اتصاف به صدق و کذب ندانست!
    – “طبیعت” هم دو فرد اصلی دارد: طبیعت انسان و طبیعت بی جان! واقعیت شد همین طبیعت ها!
    علوم شد بررسی و سنجش و پیش بینی این طبیعت ها! طبیعت حرص و طمع در انسان، کنش اقتصادی او را می سازد. انسان اصلا در بستره بازار معنا شد. تنبل و بی کار است مگر برای گرسنگی یا غذای چرب تر! پیش بینی آماری و ریاضی این کنش ها علم (اقتصاد و…) شد!
    – آرمان در این واقع گرایی تنزل یافته، “آزادی طبیعت انسان” است. طبیعتی که واقعیت است، تغییر برنمی دارد؛ همان را آزاد بگذار!
    ب) دیگری جانب آرمان ایستاد! ریشه ایده ها و آرمانها و بایسته ها، عدالت بود. شعار عدالت داد لکن چون آرمان و عدالتش مبتنی بر واقعیت نبود از حقیقت اصیل توحید نمی آمد، به یک ایده آلیست پوچ انجامید. وقتی توحید و خدا را خرافه و افیون خواند، عدالت و آرمانش هم متکی بر واقع و صدق نشد…
    عدالت مبتنی بر صدق (آرمان مبتنی بر واقعیت):
    عدالت در آیین الهی مبتنی بر واقعیت و صدق است. زنجیره اعتدال ها و عدالت ها یک خط مستقیم (صراط مستقیم ) می شود:
    – اعتدال درون انسان اولین واقعیت است. همان شهوت و طمع در نقطه تعادل میشود عفاف. وقتی عدالت بر خُلق انسان بنشیند از او انسانی عفیف (خویشتن دار از حرام) می سازد و همینجور شجاع و حکیم و…
    – مناصب مهم جامعه از شهادت دادن تا قضاوت و امام جماعت و کارگزار و والی و… را شرط عدالت می کند. تا مدار بر عدالت بچرخد.
    – از آن بالاتر صفات و اسماء خداوند را هم با عدل، میزان و متناسب می کند!
    توضیح اینکه: هر اسمی از اسامی خداوند مثل خود او بی نهایت است و اقتضاء اطلاق و بی نهایت دارد مثلا رحمت، بی نهایت است، اطلاق می خواهد. اطلاقش یعنی چه؟ یعنی هیچ چیز و هیچ کس بیرون نماند! شمرها و فرعون ها را هم بگیرد! در مقابل اسم قهر و غضب هم اطلاق می خواهد…
    چه می شود که تناسب حاکم می شود و اسماء حسنای الهی شکل می گیرد؟! مثلا “سبقت رحمته غضبه” می شود؟! اسم ” الحَکَم العدل”، اسماء الهی را منظم می کند و به رحمت اجازه ظهور بیشتر از عذاب و نقمت می دهد!
    می بینید چگونه در واقعی ترین چیز عالم -یعنی صفات الهی- عدالت، تنظیم گری می کند؟!
    – انبیاء و اولیاء بعنوان انسان کامل هم مظهر این اسماء حسنای الهی و محصول تنظیم گری اسم الحکم العدل می شوند.
    حالا این نقطه های عدالت واقعی را اگر به هم رسم کنی یک خط مستقیم می شود، صراط مستقیمی که از درون طبیعت انسان شروع و به حریم اسماء الهی می رسد.
    عدالت، بایسته این آیین، استقامت بر این صراط از طبیعت تا اسماء است.
    می بینی چقدر با عدالت مارکسیستی منکر حقیقت های برتر تفاوت دارد؟!
    می بینی چقدر واقع گرا و مبتنی بر واقعیات اصیل عالم است؟! و از واقع گرایی و رئالیست طبیعی غرب فاصله می گیرد؟!

خروج از عدالت ها!
خروج از عدالت، فقط در نشئه دنیا و طبیعت انسان ممکن است. وقتی گستره واقعیت را از طبیعت تا اسماء دیدی، این خروج ها از عدالت را “جوله” می بینی و عدالت را “دوله”!
خروج از عدالت در طبیعت انسان که با “هلوع” و “جزوع” و “منوع” بودن خود نمایی می کند، نوعی” فساد” است. ناواقعیت و خروج از چرخه واقعی دنیا تا خداست. خروج از عدالت های اجتماعی نیز همین است.
مقابل این فساد و ناعدالتی ایستادن، از مصادیق “تمت کلمه ربک صدقا و عدلا” است.

  • آیه ۱۱۶ هود:
    فَلَولا کانَ مِنَ القُرُونِ مِن قَبلِکُم اُولُوا بقیه یَنهَون عَن الفسادِ فِی الارضِ الا قلیلاً مِمَّن اَنجَینا منهم و اتبع الذین ظَلَموا ما اُترفوا فیه و کانوا مجرمین.
    آیه در مقام توبیخ است. می فرماید چرا در نسلهای گذشته جز اندکی اولوا بقیه نبودند و بقیه تبعیت از ظلم و اتراف کرده و مجرم شدند.
    – اولوا بقیه یعنی صاحبان بقاء یعنی نامیرا‌. از آنها نمی میرد جز این تن! زنده و جاویدند.
    – بقیه الله فرد اکمل این اولوا بقیه است؛ نه یعنی باقیمانده خدا، یعنی وجه باقی رب.
    این اولوا بقیه چه خصوصیتی دارند؟!
    بین هزار خصلت عبادی و اخلاقی و عرفانی و..‌. خداوند یک خصلت را بعنوان وصف آنها در آیه آورده: ینهون عن الفساد فی الارض!
    نهی از فساد در زمین می کنند! عدالت خواه و فساد ستیزند.
    فساد همان خروج از عدل ها بود که در زنجیره قبل شمارش شد.
    اینها مقابل ظالمین و مترفین و شادخوران در این آیه اند.
    راه نشانه گذاری شده بقیه الله در قرآن این است. بقیه راه ها آدرس غلط است. آدرس های حجتیه ای و نوحجتیه ای آدرس غلط است!
    حالا ارزیابی کن جامعه ایرانی نسبت به ۴۰۰سال پیش (کمتر و بیشتر) به بقیه الله نزدیک شده یا دور شده؟!
    آیا جامعه امروز ایران بیشتر مصداق “ینهون عن افساد فی الارض” (آنهم فی الارض در همه زمین نه مقابل خان یک دهات) است یا دوره قاجار و پهلوی؟!
    امام عزیز این راه را باز کرد نهی از فساد در زمین مقابل استکبار جهانی در خارج مقابل اسلام مترفین و مرفهین در داخل…
    – مقام صاحب الزمان حله را با ماجرای فتح بازی دراز مقایسه کنید تا ببینید چه راهی آمده ایم و چقدر به تحقق این آیه نزدیک شده ایم!

 

* نکات مهمی در این سخنرانی برای دوستان انقلاب و عدالتخواه به لحاظ مبانی وجود دارد. حتما فایل صوتی را گوش کنید و به دیگران سفارش کنید

ولایتِ همگانی!

علامه طباطبایی ذیل آیه۷۱توبه:

«المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض…

بعد از آن تذکر و بیان حال منافقین، اینک حال عامه مؤمنین را بیان میکند و می فرماید: “مردان و زنان با ایمان اولیاى یکدیگرند”، تا منافقین بدانند نقطه مقابل ایشان مؤمنین هستند که مردان و زنانشان با همه کثرت و پراکندگى افرادشان همه در حکم یک تن واحدند، و به همین جهت بعضى از ایشان امور بعضى دیگر را عهده دار مى شوند.

و به همین جهت است که هر کدام دیگرى را به معروف امر میکند و از منکر نهى مى نماید. آرى، بخاطر ولایت داشتن ایشان در امور یکدیگر است -آنهم ولایتى که تا کوچک ترین افراد اجتماع راه دارد- که به خود اجازه مى دهند هر یک دیگرى را به معروف واداشته و از منکر باز بدارد.»(المیزان)

چون شرط امر به معروف، عدالت نیست و حتی فاسق هم چنین حقی(ولایتی) دارد[۱]؛

پس غیر متشرعه، بی حجاب و بدحجاب هم میتواند مذهبیِ محجبه ای یا حتی یک روحانی را در معروفی، امر یا از منکری، نهی کند!

محسن قنبریان

[۱] منهاج الصالحین – السید الخوئی – ج ١ – الصفحه ٣۵٢

آیه‎‌ای برای فتنه‌ها

چکیده ای از سخنرانی حجت الاسلام قنبریان، در دانشگاه علم وصنعت تهران، دانشگاه شیراز منتشر می‌شود.

هرفتنه و التباسی حصحصه ای دارد!

آیه۵۱ یوسف کلمه اسرار آمیزی دارد:”اَلآن حَصحَصَ الحَقُّ” الان حق آشکار شد!

یوسف ازاول معصوم بود. برای گمان سوء احتمالی، پارگی پیراهن از پشت و شاهد و… هم آمد؛ اما وقتی این معصونیت، به مظلومیت رفتن به زندان(۷سال) انجامید، بعد از آن در مجمع زنان گفته شد: الآن حَصحَص الحق!

هرجا التباس و اشتباه، قاطی شدن باطلی در حقی، ودر یک کلمه فتنه‌ای باشد؛ الآن حصحص الحقی دارد،یا باید داشته باشد؛ مقداری تدبیری مقداری تقدیری و ربانی.

شهادت مظلومانه زن و کودکان در شاهچراغ الآن حصحص الحق فتنه۱۴۰۱ بود!

مگر در ماجرای مهسا امینی وپس از آن چیزی از التباس، قاطی شدن حق و باطلی بود؟!

برای بعضی نه! اما یک جامعه باید منتظر هم بمانند. بعضی دیرتر میرسند، دیر باورترند، منابع اطلاعات‌شان از دیگران است، به رسانه خودی و حتی مسئولین بی اعتمادند.

بعضی بستره‌ها هم بود، شکاف نسلی، گسل جنسیتی و مذهبی و…؛ بالتبع انتقادهایی از برخی رویکردها و عملکردها در حوزه زنان، حجاب و…بود.

اینها اقلا بنظر آن شهروندان حق و مانع دیدن باطلِ دشمن می‌شد.

۵ ضلعیِ معنای حصحصه:

این کلمه رازآلود فقط یکبار در قرآن آمده و پنج لبه معنا دارد که برای ما مشکل گشایی می‌کند:

  1. ظهور بعد از خفاء و کتمان[۱]
    عکس‌های سلفی ما -که درصدی هم در حباب رسانه می‌افتد- با عکس ماهواره‌ایِ مثل رهبر انقلاب یکی نبود! بسیاری از ما، عاملیت و فاعلیت تحرکات خیابان را همان گسل‌ها و انتقادها و اعتراض‌ها می‌دیدیم. دشمن هم وجود خود را کتمان می‌کرد، حداکثر در بازتاب رسانه‌ای خیابان و کشاندن به مجامع بین المللی رو بازی می‌کرد.
    ماجرای شاهچراغ شد: الآن حَصحَص الحق!
    جای کتمان نماند که داعش (دشمن نشان دار) جنایت کرد.
    آشوب خیابان متاثر از مخالفان اروپایی و برلین بود نه داعش؟!
    همان وقت که پلیس آتش زدند و علیرغم بردباری بیشتر نیروی انتظامی خشونت بیشتر(رفتاری و زبانی) نشان دادند؛ برای بعضی شباهت به دشمن -نه هم وطن- معلوم شد؛ اما بعضی هنوز…!
    ماجرای شهید آرمان علی وردی کاملا شبیه کار یک دشمن بود؛ اما دشمن باید با نشان رسمی خود می‌آمد تابعضی باور کنند. شاهچراغ چنین شد!
  2. جدا کردن حصه و نصیب حق از باطل[۲]
    درحصحصه باید حصه و سهم باطل معلوم شود.
    در زاهدان هم -در بیانیه شورای تامین- بی گناهانی کشته شدند؛ چرا برای آنها ایران تسلیت نشد؟! خون شیرازی و شیعه رنگین‌تر از زهدانی و سنی است؟! کشته شاهچراغ شهید است و مسجد مکی نه!
    هرگز! خون هر بی‌گناهی محترم است. خون ریخته شده بی‌گناه دو وجه دارد:
    – وجه نزد خدایی: که فرقی نمی‌کند و خداوند برای هر دو منتقم است و ولیّ دم یا دیه قرار داده است.
    – وجه برای ما: کارکرد اجتماعی ‌های ریخته شده مثل هم نیست. در زهدان نمی‌شد دست گذاشت کدام بی‌گناه و کدام فرد مسلح یا حمله کننده به پاسگاه بود؛ اما در شاهچراغ یک اسلحه به دست بود و یک حرم بی‌پناه و بیگناه!
    لذا شهدای شاهچراغ الآن حصحص الحق ماجرا شدند[۳].
  3. باطل را زائل هم می‌کند[۴]
    در حصحصه، حق فقط آشکار و از باطل متمایز نمی‌شود؛ بلکه باطل را هم رسوا و زائل میکند.
    شهدای امنیت هم شهید بودند. اینبار اصلا بخاطر تدبیر انتظامی و مقابله با کشته‌سازی، شهدای امنیت به شکل معنا داری بیشترند. اما آن شهیدان عزیز کل جامعه را به حصحصه نرساندند! برای بعضی این بودکه: در درگیری و آشوب اینها میزنند، آنها هم میزنند؛ طبیعی است برخی از این طرف هم کشته شوند!
    اما در عملیات تروریستی شاهچراغ، کشتن زن و بچه و پیر و جوان در حال غفلت(ترور) آنهم با آن وضع که بروی و برگردی و تیر دوباره بزنی و…! کودک شیرخوار و بچه دبستان، شهادتش کارکرد اجتماعی متفاوتی از شهادت مرزدار و پلیس دارد؛ پس: الآن حصحص الحق!
  4. ثبات و استقرار حق را هم در پی دارد[۵]
    در حصحصه، حق باید به ثبات و استقرار هم برسد. مثل یوسفی که نه فقط تبرئه شد بلکه در حصحصه، امین و عزیز مصر هم شد.
    ماجرای شاهچراغ و نوع شهادت آن عزیزان، ملت را به صحنه آورد؛ رمز همیشگی استقرار حقِ در این ۴دهه، حضور میلیونی مردم بوده است که دوباره شد؛ پس: الآن حصحص الحق!
  5. تکرار ظهور[۶]
    از دیگر ویژگی‌های حصحصه این است که امری را درظهور و تبیّن خود، پس از تکرارها به ظهور نهایی می‌رساند و پس از آن هم تکرارش می‌کند. ظهور معصومیت یوسف از بدو ورود تا پس از زندان را به رخ می‌کشد و به اوج خود (تبرئه و امین مصر شدن) می‌رساند و بعد هم پاکی او را تکرار می‌کند.
    شهدای شاهچراغ، نمادی می‌شود برای التباس‌های بعدی! مرز مراقبتی در ذهن ایرانیان می‌شود که مراقب باشند: انتقاد و اعتراض اگر به درگیری یک ماهه خیابان رسید راه برای تروریست‌ها باز می‌شود! از این حیث هم: الآن حصحص الحق!

[۱] یقال حصحص الشئ: اذا ظهر بعدخفاء او تبیّن بعد کتمان

[۲] اشتقاق از”حصه” = نصیب و قسمت. بانت حصه الحق و جهته من جهه الباطل

[۳] در سیره امیرالمومنین(ع) هم بین کشته “الهائشات”(فتنه ها و درگیری های شبانه و…) و “الغارات” یورش های تروریستی به شهرها و بی پناهان فرق است. برای دومی بود که فرمود اگر کسی بشنود و بمیرد ملامتی ندارد!

[۴] الحاصه: مایَحُصّ شعرها: یحلقه کله فیذهب به/ ناقه حَصّاء : لیس علیها وَبَر  ظهوره ظهوراً یُذهب الباطل

[۵] در معانی حصحص: الحرکه فی الشئ حتی یستقرَّ فیه و یستمکن

[۶] حصحص فعل ثنائی مکرر بر وزن فعلل است و این صیغه دلالت بر تکرار حدوث فعل می کند.

کشف حجاب یزیدی

برداشتی از جلسه۴و۶ مبحث: “مع الحسین علیه السلام”!

  • مقدمه ی لازم
    سخن محوری این مباحث این بود که “فسق پیشا کفر” داریم و “فسق پسا کفر”. فسق اول همین گناهان انسانهای معمولی و شهروندان عادی است. فسق دوم، پس از ظلم و جور و انکار عملی آموزه های پیامبر(ص) و دین، شکل می گیرد؛ فسق یزید _که اینهمه در اعلامیه های نهضت حسینی مورد تاکید است_ فسق پسا کفر و پسا جور است. حزب اموی از “ویژه خواری”(استئثار) شروع کرد (دوره عثمان) ؛ بعد به “قاسطین” رسید، قدرت و سازمانی که بتواند با هر طرح عدالت خواهانه بجنگد و پیروز شود حتی اگر پرچمدار آن علی(ع) باشد! اینجا دیگر رسماً “طاغیه” (طغیان کننده علیه آنچه پیامبر آورده) میشود (دوره معاویه). پس از آن جور و تبعیض نهادینه شده و کفر عملی به آموزه های نجات بخش اسلام، به فسق علنی روی می آورد (دوره یزید)!
  • نکته مهم این است که این فسق هم حاکم است و بالتبع فسق را نهادینه می کند و هم آنرا دین، جا میزند! یعنی حرام، حلال می کند! لذا سیدالشهدا(ع) فرمود اگر مردم دچار حکومت یزید شدند وعلی الاسلام والسلام!

حال به یک مورد از فرآیندی که دنبال حلال کردن حرام بود توجه کنیم: کشف حجاب!

مراحل سه گانه کشف حجاب اموی!

  1. حکم حکومتی بر کم حجابی کنیز!
    در دنیای گذشته کنیز یک دارایی بود و خرید و فروش می شد. کنیزِ مجرد با خریدن و ملک شدن بر صاحبش حلال می شد. از اینرو اگر کسی کنیز دیگری را می دید و می پسندید میتوانست از او خریداری اش کند. جامعه ای که کنیز و زن آزاد در هم داشت گاهی به زنان آزاد و بعضا متاهل، تعریضی مثل خرید کنیز می شد! این اذیتی برای زنان آزاد و بنیان خانواده بود. آیه ۵۹ احزاب دستور حجاب بیشتر به زنان آزاد داد تا با نحوه حجابشان(کاملتر) از کنیزان باز شناخته شوند و مورد اذیت و درخواست ها قرار نگیرند (یُدنینَ علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یُوذین).
    در فهم درست و اسلام ناب ائمه شیعه این حکم برای زنان آزاد، منعی برای کنیزان نداشت[۱].
    لکن خلیفه دوم از حجاب کامل کنیزان منع کرد و حتی پیگرد قضایی(شلاق) برایش نهاد[۲].
    این حکم حکومتی موجب شد دو سطح حجاب در جامعه شکل بگیرد. کنیزان حق نداشتند سر و گردن را کامل بپوشانند!
    تا وقتی کنیزان عمدتا از قبایل بادیه یا آفریقا و… بود این تفاوت عارضه جدی نساخت؛ اما با فتوحات و سرازیر شدن کنیزان ایرانی و رومی با زیبایی های خیره کننده وضع جامعه بهم ریخت!
    اموی های در این دوره حاکمان جامعه بودند اما همان حکم حکومتی خلیفه دوم را ساری و جاری می کردند! آثار آن در کنار پیدایش کنیزان آوازه خوان، شب نشینی ها و… در جامعه ملموس شد.
  2. آقازادگان هنجارشکن!
    فقدان عدالت اجتماعی، تقسیم تبعیضی بیت المال، اقطاع بخشی ها به خواص و…، تمرکز ثروت دست سابقه داران و حلقه های خاص را موجب شد. این بادآوردگی، آثار فرهنگی خود را برجای نهاد. پول توجیبی زیاد برخی دختران خواص، فساد زایید! حتی برخی جوانان بنی هاشم اهل شب نشینی و مراوده با خوانندگانی مثل عزت المیلاء شدند!
    برای نمونه: عایشه دختر طلحه(نوه ابوبکر بود و عایشه ام المومنین خاله او) ۱۰هزار دینار(سکه طلا) پول توجیبی داشت! به گزارش تاریخ مرزهای حجاب در زنان آزاد را جابجا و به نوعی به قبل از۳۱ نور(ولیضربنَ بخُمُرهنَّ علی جیوبهن) برگرداند! بزم های مختلط نوازندگی و خوانندگی (نزدیک به پارتی های امروز!) می گرفت[۳].
    حاکم مکه خاطر خواه او بود و به تماشای طواف او آمده بود و تا عمره اش تمام نشد اجازه اقامه نماز در بیت الله را نداد!
    نمونه های متعدد از این سبک آقازادگی و ضرب آن در فرهنگ عمومی عفاف، مرحله دوم کشف حجاب یا کاهش حجاب را قابل قبول می کند[۴].
  3. ضیم یزید!
    یزید که بدترین آن آقازادگان هنجار شکن بود، مجمع پلشتی های بادیه ی حجاز و مدنیّت روم و ایران بود! سگ بازی و مسابقه با پرندگان و… را از بادیه و شب نشینی با خوانندگانی مثل سائب خاثر و مطربی و مستی با زنان را از روم و کسری گرفته بود!
    چنین فاسقی وقتی به سرکار بیاید طبیعی است منکرات را حلال کند. چنانچه آبجو را از بین مسکرات استثناء و حلال اعلام کرد! روز ورود سر اباعبدالله(ع) به دربار آنرا به مبارکی توصیف و صرف کرد[۵]!
    چنین کسی در حدود حجاب هم تصرف می کند، تیر خلاص را با گرداندن زنان حرم سیدالشهدا در شهرها و بازارها زد!

 توجه:

  • زینب کبری(س) “کشف وجوه” زنان اهلبیت (ع) را به یزید نه یک مامور جزء یا فرمانده میدان، نسبت می دهد:
    “قد هتکتَ سُتورهنَّ و ابدیتَ وجوههنَّ تحدو بهنَّ الاعداء من بلد الی بلد و تستشرفُهن المناقل و یتبرَّزن لاهل المناهل و یتصفَّح وجوههن القریب و البعید الغائب و الشهید والشریف و الوضیع و الدنیّ و الرفیع:
    تو(یزید) حجاب زنان اهلبیت را هتک و پاره کردی! تو صورتهای آنان را آشکار کردی! دشمنان را شهر به شهر به تماشا خواندی! عابران را مُشرف بر آنان قرار دادی و برای صاحبان منازل آنها(با صورت بدون رو بند) را نمایان کردی! نزدیک و دور، شاهد و شریف و پست، دون مایه و رفیع را به ملاقات چهره آنان آوردی[۶]“!
    این یک کشف حجاب اجباری یزیدی (البته در حد برداشتن حجاب صورتها نه بیشتر) بر خاندان اهلبیت(ع) بوده که کمتر بدان پرداخته شده است!
  • یزید قطعاً از این کار تعمدی یکی از دو منظور پلید را داشته است:
    با این کار وانمود کند اینان کنیزند! که ملازم با کافر خواندن سیدمظلومان است!
    ۲٫ یا مرزهای بی حجابی زنان آزاد را با دختران رسول خدا(ص) _پس از آقازادگان فاسد_ جابجا کند!
    گرچه در بدو امر اولی بیشتر به ذهن می رسد لکن اثبات کفر برای سری که روی نیزه قرآن می خواند محال شد! به درخواست آن شامی سرخ موی که کنیزی یکی از دختران سیدالشهدا را زبان زد ناچاراً دست رد زد!
  • فرق کشف حجاب رضا خانی و یزیدی در این است که رضا خان از زنان و دختران خود شروع کرد اما یزید، زنان و کنیزان خود را پشت پرده گذاشت و زنان اهلبیت(ع) را با آن وضع در بازارها کشاند!
    مقصود بالاصاله اش اگر ضیم و ننگ نهادن بر اهلبیت بود، مقصود تبعی اش جابجایی مرزهای حجاب زنان آزاد و شکستن مقاومتها در مقابل حرکت هنجارشکن آقازادگان هم بود!
    چیزی که رسوایی اش را ماجرای عاشورا مانع تحقق کامل آن شد!

* (راه حل سه مرحله ای پیامبر(ص) و اهلبیت برای تحقق فضیلت ها از جمله حجاب در جامعه را در فایل صوتی جلسه ششم بشنوید)

[۱] از معتبرترین روایات این باب روایت ابی خالد القماط است که از امام صادق(ع) درباره پوشاندن سر کنیز پرسش می شود و می فرماید: اگر خواست بپوشاند اگر خواست نپوشاند! بعد الزام و اجبار بر نپوشاندن را به دیگران نسبت داده می فرماید: پدرم(امام باقر) می فرمود: کنیزان زده می شدند و به آنها گفته می شد که خود را شبیه به زنان آزاد(با حجاب کامل) نکنید. (وسائل ج۴ص۴۱۲) که اشاره به همان حکم حکومتی است. از همین جا برخی فقهاء برخی روایاتی که مضمونی غیر از این دارند را تقیه ای دانسته اند!

[۲] معالم التنزیل فی تفسیر القرآن ج۳ص۶۶۴ و…

[۳] حیاه الامام زین العابدین باقر شریف قرشی ج۲ص۴۱۱

[۴] مسعودی می نویسد در دوره او غنا در مکه و مدینه رایج و شراب خواری علنی شد!(مروج الذهب ج۳ص۶۷)

[۵] ر.ک: عیون اخبار الرضا(ع) ج۲ص۲۲  و الفقیه ج۴ص۴۱۹

[۶] الاحتجاج ج۲ص۳۰۸

ایضاح

  1. نجاشی و امرء القیس؛ و باز علی(ع)
    برخورد امیرالمومنین با شخص نجاشیِ شاعر و با شعر امرء القیس می فهماند سیره معصوم چند لایه و غیر بسیط و حکمرانی فرهنگی هم باید چنین باشد:
    نجاشی، شاعر متعهد به نظام سیاسی اش -عملا رسانه او علیه اموی- را بخاطر شراب خواری در رمضان حد زد و سفارش بزرگان قبیله اش را نپذیرفت حتی به قیمت پناهنده شدنشان به دشمن!
    یعنی هنر مقدس، در حکومت علوی برای هنرمند مصونیت نمی آورد!
    امرء القیسِ عیّاش با اشعار زن و شراب را به جهت فرم و قوت قصیده، اشعر الشعراء خواند؛ او را برای رهایی اش از رهبت و رغبت بهتر خواند، اما کماکان اشعار مبتذلش را بخاطر بدی مضمون در نظام اسلامی اش رواج نداد!
    یعنی سطحی از هنر، از هنرمند قابل تفکیک و مصون از فسق فعلی و فاعلی اوست!
    مثلا “فرم غزل” اگر برای “مضمون عشق”، مشروع و مجاز شد، یک غزل مستهجن، صناعت غزل را نجس نمی کند؛ بلکه استادی آن شاعر در غزل را هم باطل نمی کند!
  2. اشتراک در احکام و ارزش!
    مومن و کافر در تکالیف مشترکند. یعنی امرء القیس(مثلا) اگر در زمان اسلام بود، نماز بر او واجب و خمر و فحشاء بر او حرام بود!
    لکن نمازش بدون ایمان(اگر هم میخواند)، قبول نبود و ترک شرابش هم با وجود کفرش، کمکی به او نبود!
    اسلام اول “نظام جاهلی”(کفر) را از مثل او می گرفت و به “نظام ایمان و عمل صالح”(اسلام) دعوتش میکرد بعد به نماز و ترک شراب!
    جنگ و ستیزش با کفار بخاطر  کفرشان نیست چه رسد به اینکه بخاطر فسقشان باشد؛ بخاطر ارزشهای انسانی است!
    می فرماید: “فَقاتِلوا ائِمهَ الکفرِ اِنَّهم لا اَیْمانَ لَهُم”(۱۲/ توبه): سرمداران کفر(نه عامه شان) را بکشید چون عهد و پیمان -اَیمان- ندارند (نه چون اِیمان و دین ندارند)!
    کَن و اُسکار، هالیوود و مدیای جهانی، وقتی چالش مسلمانی ما میشوند که “انهم لا اَیمان لهم” می شوند!

خلاف عهد فطری و تعهدات بین المللی، توهین به مقدسات را بجای نقد مذهب، ضریب می دهند. تجاوز به فرهنگها را جای تصویر ارزشهای خود می نشانند(فرق هالیوود و بالیوود). هنرمندانی از کشورهای قربانی را به رغبت نخل طلا و از ترس هوشدن در مدیای جهانی از آزادی در آورده، سفارشی ساز می کنند!

مرتبط با یادداشت: زر امیرابراهیمی و امرء القیس؛ معلقه بر کعبه یا بیت عنکبوت؟!

محسن قنبریان

زر امیر ابراهیمی و امرء القیس؛ معلقه بر کعبه یا بیت عنکبوت

مشکل انتخاب فیلم عنکبوت مقدس چیست؟!

  • اینکه به تحلیل بی بی سی فارسی: “آشکارا به دو مضمون ممنوع در سینمای ایران یعنی پورن و نقد مذهب می پردازد”؟! (صحنه هایی عریان و صریح از هردو در فیلم را گزارش می کند)
  • اینکه: بازیگر زن آن در حواشی سینمای ایران بخاطر مصور شدن رابطه ای غیر اخلاقی بدنام شد و از ایران گریخت؟!

نه! هیچکدام!

  • در هنر جاهلی قبل از اسلام (شعر) هم هردوی اینها بود. کسی مثل امرء القیس، هم آدم هرزه و عیاشی بود و هم اشعارش در تصویر عشقبازی و روابط جنسی و…تباه بود؛ اما امیرالمومنین(ع) در گردهمایی رمضانی با اصحاب او را شاعرترین شاعر قبول کرد!
    در افطار ماه رمضانی از ابوالاسود دوئلی درباره موضوع بحث گردهم آمدگان پرسید. او گفت: درباره برترین شعرا گفتگو بود! وقتی نظر حضرت را درباره شاعرترین پرسیدند فرمود: “در یک دسته اسب مسابقه نتاخته اند تا پایان شان به ربودن نیِ گرو شناخته شود”(شعرشان به یک سبک نیست که بتوان مقایسه کرد)” اگر ناگزیر بوده و چاره نباشد جز برتری دادن، “پادشاه گمراه”(امرء القیس) برتر است!”(حکمت۴۵۵)
    حضرت اینجا صریحا با لقب “المَلِکُ الضِّلِّیل” مضمون اشعار امرء القیس را تباهی و گمراهی می داند اما به لحاظ صنعت ادبی، “اشعر الشعراء” می شمارد!
  • برتری هنری فیلمی با صحنه های خلاف عفت و حتی نقد مذهب اگر واقعا هنری باشد[۱]!، درون یک نظام ارزشی دیگر چیز عجیبی نیست و اسلام هم با آن برتری مشکلی ندارد! (با نظام ارزشی اش در نزاع فرهنگی است)
  • لکن تمام فرق در نکته دیگر است که زر امیر ابراهیمی را از امرء القیس جدا می کند:
    امیرالمومنین(ع) در همان گردهمایی معیار انتخاب خود غیر از صنایع ادبی را چنین بیان کرد: “ولکن ان یکن فالذی لم یقل عن رغبه و لا رهبه: اگر بنا شود انتخابی صورت گیرد برترین آنها کسی است که نه به دلیل رغبتی (مالی و…) و نه از ترس کسی، شعر سروده”(شرح ابن ابی الحدید ج۲۰ص۱۵۳ ذیل همان حکمت۴۵۵) یعنی امرء القیس ولو اشعارش تباهی است و فقط به لحاظ صنایع ادبی قابل تقدیر است اما همان اشعار را به سفارش کسی و به رغبت متاعی نسروده بود! آزاد از رغبت و ترس سروده و قصیده اش جزء ۷معلقه به کعبه در جاهلیت شده بود. از این غیر ایدئولوژیک تر؟: فقط هنرِ آزاد!
    فرق زر (زهرا) و فیلم عنکبوت مقدس با امرء القیس و معلقه اش، نه پورن آن است نه نقد مذهبش، سفارشی بودن و غیر آزاد بودنش است.
  • دستگاه داوری آن(جشنواره کن) نه صرفاً بررسی هنری می کند و نه حتی هنر برای هنر را معیار می نهد؛ بلکه کاملا سیاسی و ایدئولوژیک برترهای خود را برمی گزیند. جزیی از پروژه ایران و اسلام هراسی را پیش می برد و از اینجا هنرمندان را به نخل طلایش رغبت و از هو شدن در رسانه های وابسته اش رهبت و ترس می دهد. از نقد ادبی و هنری مذهب به توهینِ مقدسات یک ملت می کشاند!
  • چنین رغبت و دوستی ای را قرآن، “بیت عنکبوت” و “اوهن البیوت”(سست ترین خانه) می خواند: “مثَل کسانی که غیر خدا برای خود اولیاء گرفتند مثل حال عنکبوت است که با تارهایش خانه ای ساخت! ای کاش می دانستند که سست ترین خانه ها، خانه عنکبوت است”(۴۱/عنکبوت)

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۳/۹

[۱] تنیدگی فرم و مضمون و اسلامی شدن یا نشدن سینما بحثی است که جای خود باید بررسی شود. همچنین نمره هنری فیلم عنکبوت مقدس نزد منتقدین حتی اروپایی چند است؟ و آیا همه انتخاب بخاطر جهات سیاسی است یا چیزی از هنر هم در آن است؟ نیز مجال و حرفه دیگری طلب می کند.

سخنرانی/ مهارت امیدبانی در آیات قرآن

سخنرانی با عنوان «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان در ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱ می‌باشد. این سخنرانی ارزشمند توسط این تارنما منتشر می‌شود.

جلسه نخست «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه دوّم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه سوّم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه چهارم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه پنجم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه ششم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه هفتم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه هشتم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه نهم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه دهم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه یازدهم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه دوازدهم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه سیزدهم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه چهاردهم «مهارت امیدبانی در آیات قرآن» | “دریافت از پیوند کمکی


تقابل امیدبانی و یأس پراکنی؛ تقابل بقیه الله و ابلیس!

(برشی کوتاه از سلسله سخنرانی: مهارت امیدبانی در قرآن/ رمضان۱۴۰۱)

دو زنجیره ی امید و یأس

زنجیره اول:

  1. باقیات الصالحات
  2. بقیّه مِمّا تَرَک
  3. روْحِ الله
  4. اولُوا بَقیّه
  5. بقیّه الله

 

زنجیره دوم:

  1. یأس
  2. خیب
  3. قنُوط
  4. ابلاس
  5. ابلیس

 

باقیات!

پول، زینت حیات دنیا اما رایگان بخشی از آن، باقیات صالحات است. منصب، زینت دنیوی اما خدمت، باقیات صالحات است.

قرآن این باقیات را نه فقط بهترین ثواب بلکه بهترین آرزو و امید می شمارد(۴۶کهف).

باقیات صالحات نقطه شروع امید آفرینی در جامعه است. وحشت ها و اضطرابها را از زندگی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی می گیرد.

 

موزه تجارب موفق!

امیدها و آرزوها، از خاطرات و تجارب موفق ارتزاق می کنند.

خداوند برای همراه کردن بنی اسرائیل با فرماندهی جوان، موزه موفقیت های گذشته این قوم را حاضر کرد! گنجینه عصای موسی و عمامه هارون و… یادآور موفقیت ها بود و به قوم امنیت می داد و موجب آرامش قلوب آنها می شد(۲۴۸بقره)

 

“بَقیِّه مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسی” موزه تجارب موفق بود، ملت های دیگر هم میتوانند چنین داشته باشند مثل شنهای طبس و مزار اسطوره های مقاومت و…

 

اولوا بقیه!

همیشه فاعل از فعل خود قوی تر است. هرفعل فقط یک پرتو از فاعل است و دهها و صدها مثل آن قابل صدور از فاعل است.

برتر از “باقیات صالحات” و “بقیه ممّا ترک” و یادگارهای تجارب موفق، کسانی هستند که صاحب بقاء (اولوا بقیه) شده اند، جاودانه و نامیرا شده اند.

رمز این جاودانگی، نهی از فساد است(۱۱۶هود)

ابوذر در ربذه خفه و دفن نشد، تبعید و بیابان او را جاودانه کرد!

ابوذرها و عمارها بیشتر از باقیات و موزه ها، موجب امید و آرزو میشوند.

 

رَوح الله!

رَوح، هم ریشه  با رُوح است، نسبت “تنفس” و “جان” با هم دارند. رَوح، نسیم خنک و کمک نفس است.

“اولوا بقیه” شدن، مبارزه با مشکلات و انسدادها می خواهد. ابزار این مقاومت و امیدبانی با همه ناکامی ها، “رَوح الله” است. لا تَیأسُوا مِن رَوحِ الله(۸۷یوسف)

در انسدادها و بسته بودن راه ها، امید فرج داشتن با کمک نفس های الهی ممکن است که اهل ایمان و یقین بهره اش را دارند.

 

بقیه الله!

بقیه الله، بازمانده یک خانواده نیست صاحب بقاء و موجودی آرمانی و نامیراست که سر سلسله امیدهاست از اولوا بقیه تا باقیات و کارهای امیدآفرین!

او یک پیشنهاد رویایی و امید بخش (المُقَدَّمُ المَأمُول) است. آنهم آرزو و امیدی که وعده تحقق قطعی (المُؤمَّل) از خداوند دارد!

با بودنش جایی برای یاس نیست!

 

زنجیره ی یأس!

  • آرزو و هدفی که بدان نمی رسی، “یأس” را “خیب” می کند.
  • اگر بر همه ایده ها، استعدادها و توانها چتر انداخت، “قنوط” نام میگیرد.
  • اگر به نهایت ناامیدی و ندامت رسید، “ابلاس” میشود!
  • ابلاس، هم ریشه ابلیس و درد بی درمان اوست!

 

همانقدر که بقیه الله چشمه حیات و امید است، ابلیس چاه یأس و ناامیدی است. وقتی رگه هایی از یأس در خود دیدی بدان ابلیس تو را لمس کرده است!

 

محسن قنبریان

معرفی:

به فضلا و طلاب و دانشجویانی که دغدغه مباحث کلامی و فلسفی دارند توصیه می‌کنم کانال پادکست آرمان اندیشه

را در ایتا و تلگرام ملاحظه‌ای بفرمایند:

ایتا تلگرام

 

زحمات چند فاضل جوان و درسخوان و خوش فکر است که به شبهات اعتقادی جوانان می پردازند.

“در جستجوی پاسخ بنیادی ترین سوالات انسان بحث های معرفت شناسی ، خداشناسی فلسفی، انسان شناسی ، فلسفه دین، نقد نئوداروینیسم ، امامت، هرمنوتیک و…”

بسته رمضانی شان پیرامون شبهات اعجاز قرآن است.

 

اگر پسندیدید به اهالی تعقل و اندیشه معرفی کنید.

برنامه‌های حجت الاسلام قنبریان در نیمه اول ماه رمضان

  1. درس‌هایی از چهل حدیث امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)

    مسجد بلال بهبهان/ بعد از نماز ظهر و عصر

  2. کارگاه آموزشی: اسلامی که انقلاب کرد (اسلام به قرائت امام خمینی)

    از سوم تا سیزده رمضان ظرفیت محدود حضوری ساعت ۱۷ تا ۱۸
    پخش زنده از اینستاگرام پخش زنده از آپارات
  3. مهارت امیدبانی در آیات قرآن

    تجمیع هیات‌های مذهبی بهبهان صحن مطهر امامزاده فضل
    ساعت ۲۲:۱۵ پخش زنده از اینستاگرام
  4. برنامه سحرگاهی “لطف لطیف” رادیو اقتصاد (۴:۲۰تا۵:۳۰)

    ۳۰ سحر ماه مبارک لطیفه های کوتاه آیات اقتصادی قرآن
    پیوند پخش زنده رادیو اقتصاد