…مگر مرا مسلمان ندانید!
السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ
السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَهُ الزَّکِیَّهُ
السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَهُ الْمَغْصُوبَهُ
…مگر مرا مسلمان ندانید!
السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ
السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَهُ الزَّکِیَّهُ
السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَهُ الْمَغْصُوبَهُ
بشنوید| گفتگوی حجت الاسلام قنبریان با برنامه تلویزیونی ثریا
موضوع: نسبت مقاومت با عقلانیت و زندگی ؛ یکشنبه ۲۰ آبانماه۱۴۰۳
مقاومت و عقلانیت!
مقاومت و زندگی!
مطالب مرتبط:
مرجعیت قم برای خلق قدرت نرم چه می تواند بکند؟!
ایدهای برای صلح و سازش خواهان با اسرائیل در قبال فلسطین!
طوفان الاقصی کدام نقطه بحران اسرائیل را فعال کرد؟
چرا زنان فلسطین با حجاب اند؟! با وجودی که بعد از بیروت لیبرال ترین جامعه عرب بوده است؟!
دیوید گریبر مردم شناس یهودی اهل نیویورک در یادداشتی برای ایتنرنشنال تایمز بنام مرگی بنام زندگی به توصیف مشاهدات خود از زندگی مشقت بار مردم کرانه باختری پرداخته و به وضعیت زنان هم توجه کرده است؛ که چرا هیچ آرایشگاه زنانه ای در شهر به چشم نمی خورد و زنان نابلس علیرغم زیبایی و بلوند بودن، همه پوشیده اند؟!!
قسمتی از آن یادداشت که به این سئوالات مربوط است:
ظاهراً هر خیابانی در نابلس یک آرایشگاه مردانه دارد. واقعاً هزاران آرایشگاه آنجاست. بیشتر آنها حداقل تا ساعت ۲ نیمهشب بازند؛ اگر مسجدها را در نظر نگیریم، غالباً تنها جاهایی هستند که چراغشان در ساعت ۲ نیمهشب روشن است و درشان باز است؛ و از قرار معلوم، هر وقت که از کنار یکی از آنها رد شوید، احتمالاً چهار یا پنج مرد جوان را میبینید که با سر و وضع آراسته جمع شدهاند و دارند کوتاهشدن موهای مرد دیگری را تماشا میکنند.
نکتۀ عجیب آن است که انگار هیچ آرایشگاه زنانهای وجود ندارد. هرازگاهی ممکن است پوسترهای تأثیرگذاری را ببینید که وسایل آرایشی یا محصولات مربوط به موی زنان را نشان میدهند؛ بیشتر زنان بلوندند (در واقع، تعداد شگفتانگیزی از فلسطینیهای نابلس بلوند هستند، حتی بچههایشان)، اما خبری از آرایشگاههای زنانه نیست.
از یکی از دوستانم دلیلش را پرسیدم. توضیح داد که جامعۀ فلسطین را از نظر تاریخی، بعد از بیروت، لیبرالترین جامعۀ عرب میدانستند، و زنان جوان هیچگاه عادت نداشتند که موهایشان را بپوشانند، اما با قدرتگرفتنِ سیاسیِ حماس در دهۀ ۹۰، اوضاع تغییر کرد. اما در ماجرای آرایشگاههای زنانه، مسئلۀ خیلی عاجلتری مطرح بود.
در سالهای دهۀ ۸۰، مأموران امنیتی اسرائیل، از حضورشان در منطقه سؤاستفاده کردند تا مخفیانه در چای شیرین زنها داروی بیهوشی بریزند و از آنها عکسهای برهنه بگیرند تا شوهرانشان را مجبور کنند که به همکار یا خبرچین سرویس اطلاعاتی اسرائیل تبدیل شوند. بههمیندلیل، حالا هم آرایشگاههای زنانه وجود دارد، اما در خیابان اثری از آنها نیست و زنها هم دیگر از دست غریبهها چای شیرین نمیگیرند.
اولین واکنش من به این داستان این بود: واقعاً چنین اتفاقی افتاده؟ آخر خیلی شبیه خیالپردازیهای پارانوئیدی است. اما فلسطینیهای نابلس در محیطی زندگی میکنند که اتفاقات دیوانهوار واقعاً رخ میدهد. واقعاً آدمهایی دور و برشان هستند که علیهشان توطئه میکنند: جاسوسها، خبرچینها، انواع و اقسام نیروهای امنیتی که بسیاری از آنها در روانشناسی و نظریۀ اجتماعی مدارک عالی دارند. اینها وجود دارند و فعالانه تلاش میکنند تا از هر راهی که ممکن باشد اعتماد اجتماعی را نابود کنند و بافت جامعه را از هم بگسلند. داستانهای بیشماری دهان به دهان میچرخد، فقط بعضی از آنها واقعیت دارند. اما چطور میشود فهمید کدامشان؟
و البته، در چنین وضعیتهایی، این تمام ماجرا نیست. اشتازی، پلیس مخفی آلمان شرقی، جایی به این تکنیک روی آورده بود که وارد خانۀ مخالفان میشد و جای اسباب و اثاثیه را تغییر میداد. چنین کاری قربانی را در وضعیتی ناممکن رها میکرد. اگر به بقیه میگفتید که جاسوسها به زور وارد خانهتان شدهاند و جای وسایلتان را عوض کردهاند، خیلیها فکر میکردند که دیوانه شدهاید، اگر آن حرفها را پیش خودتان نگه میداشتید، کم کم شک میکردید که نکند خودتان دیوانه شدهاید.
بعضی اوقات، در فلسطین، احساس میکنید در کشوری هستید که با همۀ مردمش چنین رفتاری کردهاند.
اما در این مورد خاص، معلوم شد که شایعهها حداقل تا حدودی واقعیت دارند. یک نفر وبسایتی ساخته است برای آن دسته از مأموران موساد که احساس گناه میکنند تا بتوانند آنجا به صورت ناشناس اعتراف کنند. و یکی از آنها، در واقع، اعتراف کرده بود که در آرایشگاهها در چای داروی بیهوشی میریخته است.
دوستم، امین، گفت: «من همیشه احساس میکردم که چرخش به سمت محافظهکاری مذهبی، حجاب و برقع، نمیتواند فقط به دلیل خیزش سیاسی حماس در دهههای ۸۰ و ۹۰ باشد. فکر میکنم تا حدی واکنشی است به این واقعیت که میدانید همیشه آدمهایی به شما چشم دوختهاند.
منظورم این است که خُب، نگاهی به اطراف بیانداز. عملاً روی تک تک تپهها، یک شهرک یهودینشین ساختهاند. نگاهتان را که بالا میآورید، فقط ساختمان میبینید، و سیمای بیروح اجتماعاتی ازپیشبرنامهریزی شده و بسته، مردم را نمیبینید. و همیشه در کنار آنها یک پایگاه نظامی مستقر شده است، با سیم خاردارهای دورادورش و برجهایی که معلوم نیست از بالای آنها کسی به شما خیره شده است یا نه؟…
محسن قنبریان
اگر واقع بینی کامل را لحاظ کنیم:
واقعا چرا همیشه روشنفکران و دگر اندیشان ما در غش کردن، در قسمت بانوان می افتند؟!!
محسن قنبریان ۱۴۰۳/۸/۱۵
[۱] پیمایش تحلیل اجتماعی متا، پژوهش داده های دی۱۴۰۲ تا مهر۱۴۰۳ که البته همه مواردش انتشار عمومی نیافته؛ البته مناقشه در اعداد نیست اصل حرف بدون درصد خاص هم ثابت است.
“چند سال قبل از این، یکی از مجلات کشورهای عربی، یک مقاله ای به قلم یک نویسنده معروفی نوشته بود؛ دو جوان را که از دنیا رفته و کشته شده بودند، مقایسه کرده بود. این مقاله در کشورهای عربی خیلی صدا کرد.
یکی از این دو جوان، پسر سید حسن نصرالله به نام سید هادی بود. این جوان بیست و یکی دو ساله در مبارزات حزب الله علیه اسرائیل با شجاعت در جبهه حضور پیدا کرده و شهید شده بود.
یکی هم پسر یکی از سرمایه دارهای عرب بود که همراه یکی از شاهزاده خانم های انگلیسی در یک تصادف کشته شدند!
آن هم کشته شد، این هم کشته شد.
این با یکی از همین زن های خاندان سلطنتی انگلیس برای عیاشی رفته بود و اسمش “محمد” بود. در زبان معمولی همین پرورش یافته های فرهنگ مادّی، محمد را “مادی” می گفتند. این مقاله اسمش این بود:
“بین هادی و مادی”!
این سید هادی کشته شده در جوانی، آن محمد کشته شده در جوانی؛ هر دو مرگ است.
هر دو برای وابستگان و پدر مادرشان فقدان است و از لحاظ ارتباط طبیعی یک وضعیت دارد.
اما ببینید فاصله بین این دو تا چقدر است؟
یکی جهاد در راه خدا، مرگ در راه عظمت، دین و معارف الهی، در راه استوار کردن یک حقیقت بزرگ که مایه سعادت انسانهاست.
یکی هم مرگ در راه خواسته های حقیر و پست حیوانی یک انسان و یک بشر که در حد حیوان، یک خواسته ای دارد و در آن راه می میرد.”
(رهبر انقلاب اسلامی/ نقل از سپاه مولود انقلاب ص۹۰۴و۹۰۵)
پ.ن:
سید حسن: شهادت شهید هادی نشانه ایست که ما فرزندان مان را برای آینده نگه نمی داریم!
محسن قنبریان
درسهایی از نهج البلاغه
حجت الاسلام قنبریان؛ ۱۱ آبان ۱۴۰۳
سه مبارزه ای که نباید بین شان خلط کرد!
گلایه ای از حوزه در اینباره
سرگردانی یهود در زمین است،
سرگردانی شیعه در زمان!
فایل کامل این سخنرانی
حجت الاسلام قنبریان
جنگ وجودی؛ در تفسیر قائد قرآنی حزب الله: شهید ابراهیم عقیل!
شهید ابراهیم عقیل را این روزها با نکات عرفانی و قرآنی منتشر شده اش کمی می شناسیم. درک عمیقش از توحید افعالی درون معرکه و میدان از آن جمله بود.
او که هر روز و سحرگاه با قرآن مانوس بوده و هم برای دختران و هم برای نیروهایش دائم از قرآن می گفته، یک قاعد و تماشاگر نیست؛ که حرف های حق و درست را نابجا بخواند و مجوّز سکون و بی تحرکی کند؛ بلکه بالعکس همه سخن از تکلیف و مواجهه و دیدن وعده های الهی درون این معرکه است.
در این قطعه زیبا مواجهه طالوت و جالوت را به رخ می کشد…
جنگ وجودی را چنین معنا می کند:
ما از نظر وجودی در خطر هستیم اگر به آنچه در قرآن آمده پایبند نباشیم!
مرادش از گفته قرآن این حقیقت است که تکلیف جهاد و دفاع، همیشه مبتنی بر تعداد و برابری سلاح نیست! به تعبیر ما طلبه ها اینها “شرط وجوب” دفاع و مقاومت نیست، “شرط واجب” است (استطاعت برای حج نیست، آب برای وضوست که باید به قدر لازم تحصیل شود). پس نباید نابرابری اش موجب ترک تکلیف شود.
خطر وجودی برای جبهه حق در یک جنگ وجودی این است که سلاح و عدد را شرط وجوب بگیرد و از تکلیفِ مواجهه بگریزد!
در مقابل اگر به تکلیفش علیرغم نابرابری سلاح و… عمل کرد؛ فرمانده عقیل می گوید: محال است جز خیر ببیند چون در انجام تکلیف محال است نتیجه شر باشد!(ویدئوی دوم)
اینگونه فهم ها و بیان ها چقدر اعتقادی و عرفانی و در عین حال عمل گرا و جهادی است و چقدر با بیانات تخدیری و تحرک سوز فاصله دارد.
محسن قنبریان