در سیره پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) دو خط روشن و متمایز وجود دارد:
- با متخلفین یا منافقینی که به دشمن می پیوستند!
مثل حنظله بن ربیع[۱]، جریر بن عبدالله بجلی[۲] (سفیری که به معاویه پیوست)، مصقله بن هبیره[۳] (کارگزاری که به معاویه پیوست)؛ پس از پیوستن به حزب اموی و جدایی از مومنان، خانه هایشان را ویران می کرد تا دیگر جایی و راهی برای برگشت نداشته باشند.
- اما کسانی که نه در مرتبه منافقین بودند و نه رسماً به دشمن می پیوستند، بلکه در “امر جامع” مومنان (مثل غزوه تبوک) شرکت نمی کردند؛ مجازاتی دیگر داشتند.
کعب بن مالک شاعر معروف (از سلبریتی های آن روزگار) و مراره بن الربیع و هلال بن امیه، “الذّین خُلِّفوا” (آیه۱۱۸ توبه) هستند. “مخلّفون” و “مع الخوالف” (۸۷توبه) اوصاف دیگر این صنف است.
“خالفه” کسی است که پشت سر می ماند، وقتی همه در امر جامعی شرکت دارند آنها به چیز دیگری مشغولند.
مجازات اینها، مدنی و بایکوت اجتماعی بود. بعد از پیامبر(ص)، مومنان و حتی خانواده اینها، تحریمشان کردند تا آنجا که مجبور به خروج از شهر شدند و زمینه توبه شان شد.
برخی سلبریتی ها رسماً به دشمن ایران پیوسته اند و برخی دیگر دچار حباب های رسانه و غفلت های مستمرشان هستند؛ وقتی اکثریت مردم به امر جامعی (مثل شهادت هم وطنان و… ) مشغولند آنها در سکوت یا به امور پرتی می پردازند.
اولی ها مجازات سیاسی و قضایی و دومی ها مجازات مدنی و اجتماعی لازم دارند.
قدرت و پیوستگی اجتماعی ای که بتواند این مجازات مدنی را رقم بزند نیاز به تمهیدات و برنامه ریزی دارد.
محسن قنبریان
[۱] شرح ابن ابی الحدید ج۳ص۱۷۷
[۲] بحار ج۳۲ص۳۸۲
[۳] طبری ج۵ص۱۳۰