بایگانی دسته: پیام‌ها و تحلیل‌ها

حق و تکلیفِ تبیین!

تبیین، حق هم هست!

اگر سهم عمده تبیین، “بازکردن گره ذهنی و اقناع قلبی جامعه[۱]” است؛ پس غیر از تکلیف(واجب فوری)، حق همگانی هم هست.

مردمی که درباره عملکرد یا رویکردی از نظام شان دچار گره ذهنی و ابهام اند، حق دارند توضیح و تبیین بگیرند.

تبیین و مطالبه!

وقتی تبیین، حق هم بود؛ مطالبه[ی توضیح] و شفافیت و… روی دیگر تبیین اند!

رهبرانقلاب هم انتقاد را فرصتِ تبیین دانستند[۲]

اصلاً همیشه حق و تکلیف دو روی سکه اند اگر برکسی تبیین واجب است، توضیح گرفتن هم حق کسی دیگر است.

نمیشود آن حق را دست چندم و غیر اولویت کرد و همزمان ملتزم به واجب فوری و قطعی تبیین بود!

اولویت ادای حقِ تبیین!

اگر رفع ابهام و گره ذهنی حق مردم هم هست، مسئولان نظام و بدنه اجتماعی مطلع، بخصوص رسانه های حامی، به ادای این حق و انجام فریضه تبیین اولویت دارند!

رهبر انقلاب هم رسانه ها را درجه اول تبیین قرار دادند (۱۴۰۰/۱۱/۱۹)

دعوا سر “قرمه با غین یا قاف؟”، تبیین نیست!

تبیین واقعاً رفع ابهامها و گره هایی است که توضیح نیافتنش آنها را چراگاه دشمن می کند تا بجای تبیین، آرمانهای انقلاب و ارکان نظام و دستاوردها را تحریف کند و…

عرض عریض میدان تبیین عرصه های مختلف اقتصادی، حکمرانی و… است.

اگر بجای رفع ابهام های واقعی، صرفا از تبیین و ضرورت آن و حواشی آن سخن گفته شود انگار بجای پختن قرمه سبزی با گوشت و سبزی، دعوای قرمه با غین است یا قاف، راه انداخته ایم؛ هرچه بشود قرمه سبزی نمیشود!

بسیاری از تبیینی ها گرفتار این تله نیستند؟!

وضعیت معیوب تبیین!

وضع معیوب این است که رسانه ها و مسئولین:

  1. اصلا حق تبیین و تعیین موارد ابهام را برای مردم به رسمیت نشناسند! همه ابهامها را پیش پا افتاده و نگاهشان عاقل اندر سفیه شود!
  2. تازه بجای همان تبیین پیش ساخته و آماده(اقلا آمار دستاوردها و مقایسه ها و…) فقط “تبیین! تبیین!” کنند! “واجب!”، “فوری!” بکنند؛ اما عملا و واقعا هم هیچ ابهامی را رفع نکند!

این رویکرد شکاف اجتماعی را می افزاید! اکثریت جامعه را دارای ابهام هایی می بیند که “تبیین!”،”تبیین!” ها هم برای مردم رفع ابهام نمی کند! ناگزیر سؤال ها و ابهام ها، مخرج مشترک با دشمن تلقی میشود تا خود را راحت کنند!

وضعیت مطلوب تبیین!

وضعیت مطلوب این است که حق و تکلیف تبیین به شکل مشاع و طرفینی بالای سر همه ایرانیان دور بزند!

هرکه ابهامی دارد، حق توضیح شنیدن و تبیین پذیری دارد و مسئول یا مطلع مربوطه به تکلیف تبیین درباره او عمل کند.

این گونه در مدت زمانی بدنه فعال جامعه همه تبیین گر و در عین حال پرسشگر میشوند.

این تعاطی اجتماعی جایی برای جلوان موثر دشمن نمی گذارد.

مخرج مشترک همه: حفظ و تعالی ایران می شود.

 مخرج مشترک با دشمن و تحریف و ایران ستیزی او به صفر میل می کند!

پسا تبیین!

از رفع ابهامهای متکثر باید به حرف اساسی و نوی جمهوری اسلامی رسید و دلها را به آن قانع کرد:

“**مردم و ارزشهای الهی**؛ این دوتا باهم توأم بشوند و حرکتها و جوامع را شکل بدهند، این را بایستی تبیین کرد” (۱۳۹۰/۱۰/۷)

حالا اگر “فرصت سازی انتقاد برای تبیین” و “حق بودن تبیین برای مردم” در مواردی از ابهامات، جواب نداشت، یعنی اشکال وارد بود، چه؟!

زمین و آسمان برای توجیه بافته شود یا مسئول برگردد عیب را رفع کند؟!

رهبرانقلاب تبیین های دهه۶۰ خود را اینگونه توصیف می کند:

“یک جاهایی هم بود که اشکال پاسخ نداشت، ما می فهمیدیم که بایستی بریم یک کاری بکنیم” (۱۴۰۱/۲/۶)

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۲/۳۱

[۱] رهبر انقلاب: “تبیین اساس کار ماست. ما با ذهنها مواجهه ایم با دلها مواجه ایم. باید دلها قانع شوند. اگر دلها قانع  نشد، بدنها راه نمی افتد”(۹۵/۴/۱۲)

[۲] رهبر انقلاب: “اگر چنانچه یک انتقادی به کسی بشود، این فرصت است برای او که بتواند ذهن ها را روشن کند، تبیین کند، حقیقت را بیان کند، خیلی چیز خوبی است”(۸۸/۳/۲۹)

کودکان امام شناس‌اند!

 

شیخ صدوق در علل الشرایع (ج۲ص۵۸۴) روایت عجیبی از حالت عرفانی نوزادان قبل از تکلم آورده که باورش برای ظاهر بینان سخت است:

مفضّل بن عمر گفت: از امام صادق(ع) پرسیدم: اینکه کودک بدون عامل تعجبی، خندیده و بدون هیچ دردی، می‌گرید سببش چیست؟ آن‌حضرت فرمود: «اى مفضّل! هیچ طفلى نیست مگر آنکه امام خود را دیده و با او مناجات می‌نماید، پس گریه‌اش به خاطر غایب شدن امام از او است و خنده‌اش زمانى است که امام به او رو می‌کند. و وقتى زبان طفل باز شد این باب بر رویش بسته شده و دیگر امام را ندیده و در دلش نسبت به آنچه قبلاً برایش اتّفاق افتاده فراموشى پیدا می‌شود.»

  • اینکه کودکان در دوره پاکی و عصمت خود از صمیم جان امام زمان خویش را بشناسند و عهد “دوره زبان بستگی خود” را تداعی و پاک ترین احساسها را نثار کنند، چیز عجیبی نیست! پیش ما بزرگترها، عوض می شوند!
  • عجیب غفلت ما از این عناصر تربیت است که به برکت خون شهدا در زندگی مان جاری است! قبول کنید مذهبی ترها هم از امام شناسی کودکان دهه نودی غافلگیر شدند!

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۲/۲۸

مراقبت از ظرفیت کودکان برای حال خوب جامعه!

سلام فرمانده بازتولید گروه آباده در دهه۶۰!

سیدعلی سابقاً دهه پنجاهیا را فراخوانده بود!

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۲/۲۶

  • دهه ۶۰ در اوج دفاع مقدس، در کنار تصنیف های حماسی ای از مثل آقای گلریز و قالب گیری مضامین دفاع مقدس در سبکی از نوحه خوانی توسط حاج صادق آهنگران، گروه سرود آباده پاسخ به یک نیاز در رفع تبعات روحی-روانی جنگ شد.
  • آیت الله خامنه ای از کنار آن پدیده عادی نگذشت! بار اول که آنرا در برنامه کودک دید، گفت: “دلم می خواهد اینها را ببینم”!
    وقتی برای اعزام سپاهیان محمد(ص) در سفر شیراز بودند، آن گروه را از نزدیک دیدند اما به اجرایشان در مراسم اکتفا نکرده و گفتند: “اینگونه فایده ندارد اینها را به دفتر اقامت من بیاورید”! به آن هم بسنده نشد و آنها به دفتر ریاست جمهوری در تهران هم دعوت شدند( ویدئو) و زمینه اجرای اولین سرود با اُرگ در جماران در حضور امام خمینی در عید مبعث را ایشان برای آن گروه فراهم کرد.
  • توجه ویژه ایشان به این پدیده (که: ظرفیت کودکان برای حال خوب جامعه می نامم) وقتی معنادار می شود که ایشان در مضمون سرود جدید آنها تصرف کردند و گفتند: “شعر و آهنگش خوب است اما حزنش زیاد است خانواده شهدا خودشان به اندازه کافی غم و غصه دارند شما باید کاری کنید که برای اینها تسلی خاطر باشد. جنبه های حماسی این سرود کم است”!
    گروه سرودی که معجزه انقلاب بود
    این سطح از ورود به پدیده خود جوشِ فرهنگی از یک شهرستان، کاشف از یک راهبرد فرهنگی در حکمرانی فرهنگی برای تلطیف فضای آن روز جامعه؛ تسلی بخشی و امید آفرینی در اوج تبعات طبیعی جنگ بود.
  • اگر اثر بخشی این ظرفیت را تئوریزه کنیم؛ می توان گفت: چون نسل نو بطور طبیعی، نتایج نسل قدیم است؛ وقتی آنها را آئینه آرمانها، امیدها، آرزوها و اهدافی ببینیم که دنبال کرده ایم، اثر تسلی بخشی، تحمل پذیری، امید آفرینی برایمان دارد.
  • چنانچه برعکس، اگر نسل جدید را تمثالی از شورش و سرکشی علیه هنجارهای پذیرفته پدران و مادران جامعه دیدند، ناامیدی و گله مندی شکل می گیرد.
    – والدین آمریکایی بر همین اساس نگران هنجارهای موسیقی و حواشی خواننده نوجوان جاستین بیبر شدند و بیش از ۲۷۰ هزار امضاء برای اخراج او جمع کردند.

    – داوران عصر جدید هم به نمایندگی از حضار همین نکته را درباره گروه سرود رسا به زبان آوردند؛ بی خیال فرم و مسائل فنی، شیفته انرژی مثبت آن شدند.

    اگر همین مضمون را حرفه ای تر و هنری تر یک استاد موسیقی اجرا می کرد چنین انرژی مثبتی نمی داشت!

  • شاید یکی از علل اقبال عمومی به سرود سلام فرمانده همین نکته روانی-اجتماعی باشد. واقعا ما خود را در آئینه فرزندانمان جستجو می کنیم. اگر اهداف، آرمانها و آرزوهای مشترک خود -که حتی با هزینه ها یا طولانی شدن بازه زمانی تحققش، خسته مان هم کرده- را به زبان هنر و ادبیات نو از فرزندان بشنویم، تسلی دهنده و انرژی بخش می شود!
  • این نظریه ریشه قرآنی هم دارد! قرآن به دهان پدران و مادران مومن می گذارد که فرزندان و نتایج خود را هبه الهی دانسته و از خداوند قره عین شدن آنها را بخواهند.(۷۴فرقان)
    – انتخاب کلمه “قره العین” حاوی بار مفهومی خاصی است که حال نسل قدیم را خوب می کند.
    – به حسب لغت این کلمه یا جایی استعمال میشود که حرارت چشم در اثر درد، خنک شود! یا موجب “قرار” و آرامش چشم نگران و پریشان شود!(ر.ک:تفسیرالمیزان ذیل آیه)
    وقتی در نسل نو، بازتولید اهداف و آرزوها و هنجارهای نسل قدیم دیده شود، برای نسل قدیم تسلی بخشی و آرامش و نشاط می آفریند.

چند مراقبت این ظرفیت:

  1. مضمون اصلی، باور و آرمان و هنجار درصد بالاتری از جامعه باشد؛ تا مردم بیشتری خود را در آیینه آن ببینند! مضامین انتظار، عاشورا، وطن دوستی، آرمانهای انقلاب۵۷ (آزادی، عدالت، جمهوریت، پیشرفت، استقلال) و… چنین اند.
  2. گریزهای احتمالی از مسائل جاری و سیاسی به مضمون اصلی، بیّن و معقول و دارای مقبولیت نسبی باشد، نه شاذ و نادر و بحث انگیز؛ یا تطبیق های محافظه کارانه و ایستا!
  3. ورود حکمرانی به سرایت دادن و شیوع آن، فرهنگی باشد نه سیاسی و حاکمیتی و از بالا به پایین! تسهیل در عرضه برای تقاضای طبیعی جامعه را موجب شود نه بشکل پروپاگاندا یا تسری دادن های هژمونیک.
  4. در سرایت و تسرّی به اکناف جامعه، آلوده کانونهای ثروت و جناح های قدرت نشود! برندینگی برای اغراض دیگر نشود؛ تا کالایی سیاسی و جناحی را قالب کند و مصرف تبلیغاتی و پوششی شود!
  5. استفاده ابزاری کودکان برای دنیای بزرگسالان نباشد به گونه ای که به هنجارها و سطح دید و تلقی کودکان آسیب بزند! در همین سالها دیده ایم ترانه هایی با مضامین و حتی ملودی های دنیای بزرگسالان که در برخی برنامه های کودک از زبان بچه ها بازتولید میشود.(مثل برخی مضامین عاشقانه)

رویکرد دولت سیزدهم در مسکن

  • به حسب محاسبات اگر هزینه مسکن در سبد مخارج خانوار زیر۲۰٪ باشد، متناسب است. اگر بیش از ۳۰٪ شود، خانواده مسکن مقرون به صرفه ندارد.
  • میانگین در ایران ۳۳/۳٪ است!
    ٪۳۶خانوارهای ایرانی مسکن مقرون به صرفه ندارند! این شاخص در تهران ۷۹٪ است! (آمار سال۹۸)
  • ٪۴۱فقرای ایران مسکن مقرون به صرفه ندارند؛ که این رقم در کلان شهرها بیشتر است!

این واقعیات ایجاب می کند که مسکن در ایران، کالایی مصرفی باشد نه کالای سرمایه ای!

اما آیا چنین است؟!

  • از اول انقلاب این دو رویکرد در دولتها رقابت کرده اند:
  1. مواجهه غیر سرمایه ای در حوزه مسکن: طرح های مسکن سازی با زمین صفر (قیمت زمین صفر) و برخوردهای انضباطی و مالیاتی با خانه های خالی و احتکار مسکن و…
  2. مواجهه سرمایه ای با مسکن: سرمایه گذاری و سودبری در مسکن، اجازه به بازار دلالی و احتکار مسکن (با حذف یا مالیاتهای ناچیز بر خانه های خالی و…)

دولت سیزدهم در کدام رویکرد جلو می رود؟!

در هیاهوی بحث ارز۴۲۰۰ این خبر گم شد:

وزیر راه و شهرسازی پروانه اولین شهرک خصوصی ایران را به سرمایه گذار و مالک داد!

شهرک خصوصی خلیج فارس در شهر برازجان استان بوشهر با ۳۱۲۴واحد برای اسکان ۱۲هزار نفر در یک عملیات ساخت ۶ساله!

وزیر راه صراحتاً گفت در بحث مسکن روی سرمایه بخش خصوصی حساب کرده است. قرار است ۴۰شهرک خصوصی دیگر در ۱۴استان دیگر کلید بخورد و به منظور جذب سرمایه گذار سامانه ای راه اندازی شده است!

این سیاست چقدر میتواند مسکن مقرون به صرفه را برای ۳۶درصد مردم، ۴۱درصد فقرا، ۷۹درصد تهرانی ها (و ساکنین کلان شهرها) موجب شود؟!! چقدر مسکن را کالایی سرمایه ای تر و دسترسی محرومین به آن را سخت تر می کند؟!

شاید این بحث را تعقیب کردم!

  • مطلب مرتبط: همه ما نئولیبرال هستیم

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۲/۲۳

خوارج؛ خوب، بد، زشت!

در روایات ما  از حضور ابلیس نزد انبیاء و حتی نصیحت و خیرخواهی او برای آنها و قبول برخی از آنها از سوی انبیاء خبر است!

حالا با میزانِ امیرالمومنین هم شاید بشود چند خوبی از خوارج بیاموزیم و بدی شان را هم علامت بگذاریم! و زشت ترین کار خارجی گری را حذر دهیم!

  1. حقیقت، خطا، گناه!
    – خوب:
    حضرت امیر(ع) خوارج را بر قاسطین و زیاده خواهان و زیاده خوران چنین ترجیح می دهد: “بعد از من خوارج را نکشید! کسی که در طلب حقیقت به خطا رفته مانند کسی که دنبال باطل بوده و به آن رسیده نیست”(خ۶۱).
    زیاده خواهان و رانت خوران _بعکس خوارج_ از اول به دنبال باطل رفته و به آن رسیدند!
    – بد:
    بدی خوارج در نتیجه گیری خطایشان بود. یافتن حقیقت قواعدی دارد که بدون آن، نتیجه خطا خواهد شد. سطحی بینی و جمود اندیشی آنان به خطایشان برد.
    زشت:
    زشت، تکفیرشان بود. خوارج “خطا” را از “گناه” تفکیک نمی کردند و هردو را هم حکم به تکفیر می کردند‌! درحالیکه یکی قصد و نیت درست و در دیگری تعمد بر باطل است!
    تکفیر و تفسیق، جوهر خارجی گری است حتی اگر به اسم مقابله با خوارج انجام شود!
    حضرت امیر(ع) حتی شامیان را تکفیر نکرده درباره شان می فرمود: “ما امروز با برادرانِ مسلمان خود به سبب کژی و انحراف و شبهه و تاویلی که در دین پدید آمده می جنگیم.و هرگاه راهی بیابیم که خداوند با آن ما را بار دیگر متحد سازد، و ما به سبب آن دوباره باهم مرتبط وبه هم نزدیک شویم، خواهان و مشتاق آن خواهیم بود و راه دیگری را نخواهیم پیمود”(خ ۱۲۲)
    زشت این است که تفاوت برخورد امیر(ع) با قاسطین و خوارج (بفرض وجود) درک نشود و برچسب خوارجی از برچسب قاسطین و جائرین پرکاربردتر شود! در حالیکه قاسطی گری گناه است نه خطا، از اول قصد شده و چهره کریه آن در مصائب و آسیب های اجتماعی پیدا شده است!
  2. خلافت و امارت؛ انتخاب، انحراف، بدعت!
    خوب:
    خوارج خلافت و امارت را انتخابی و با بیعت عموم یا شورا می دانستند؛ از این حیث مشابه حضرت امیر(ع) در خ ۱۷۳ می اندیشیدند که فرمود: “به جان خودم سوگند اگر امامت و خلافت با حضور عمومی مردم منعقد نشود، من دیگر راهی برایش سراغ ندارم”!
    بد:
    بدی شان در سوء انتخابشان بود که مثل عبدالله بن وهب راسبی را امیر خود کردند و رهبری فکری عبدالله بن الکواء را پذیرفتند!
    زشت:
    زشت، بدعتِ موروثی کردن خلافت و تبدیل آن به سلطنت توسط حزب قاسطین بود. خروج نرمی از اسلام محمد(ص) و اخراج مسلمانان از حقوق اساسی شان از جمله حق تعیین سرنوشت!
    این از انتخاب بد خوارج و ذوالخویصره ها و… شنیع تر بود و خروج اسلام از ریل محمدی اش را منجر شد؛ ولو نویسندگان مارک خوارجی بر آن نزدند!
  3. حل فتنه ها؛ حکمیت، حکَم نااهل، استبداد خشن!
    خوب:
    خوارج هم اول مثل امیر المومنین راه حل فتنه ها و خروج ها را حکمیت می دانستند. دیدند خود علی(ع) پیش از صفین، در جمل خارج شدگان از بیعت و ناکثین را دعوت به حکمیتِ متخلفین از بیعت خود و نا همراهان با جمل کرد: “می پندارید که من عثمان را کشته ام! میان من و شما، از اهل مدینه کسانی هستند که نه با من هستند و نه با شما. اینان را قاضی و حکَم قرار دهیم تا هرکس هر اندازه در این امر دخالت داشته برگردنش آید و از عهده آن برآید”.(نامه۵۴)
    یاللعجب! علیِ معصوم حاضر به حکمیت متخلفین از بیعت مثل سعد ابی وقاص ها و زید بن ثابت ها میشود تا شاید خون مسلمانان در فتنه های سیاسی ریخته نشود!
    بد:
    بدی خوارج در حکمیت خواهی نبود در کج فهمی و موقعیت نشناسی شان بود که در لحظات براندازی قاسطین فریب خورده و به حکمیت وادار کرده، بدترین حکَم را بر علی(ع) تحمیل کردند!
    زشت:
    زشت تر از کار خوارج، حذف از اساس حکمیت و نشاندن خشونت و استبداد بجای آن در هر فتنه و خروج(بلکه هر نهی از منکر سیاسی) است. کاری که قاسطین و دولت اموی در زمان تسلط خود با آزادیخواهان و عدالتخواهانی چون حجر و حسین بن علی(ع) و زید بن علی و… کردند.
    جالب اینکه بر همه هم برچسب خوارج زدند!

نکند بدِ خارجی گری را بر کسانی تطبیق دهیم که زشتش در خودمان در نمو باشد!

  • نکند روزی بخاطر بدی منتخبِ حکمیت (ابوموسی) و امارت (عبدالله بن وهب)، سازوکار “حکمیت” و “انتخاب” را خارجی گری و هشتگ خوارج کنیم و مقابلش سرکوب و استبداد را “ولایت” و “دیانت ناب” بفهمیم و تبلیغش کنیم!
  • آنچه با “عدالت و خوارج” می کنیم خیلی فاصله ای نگذاشته، فرداست که به جمهوریت هم برسد!

* به دلایلی این یادداشت با تاخیر منتشر شد!

محسن قنبریان ۱۴۰۰/۲/۱۰

سوژگی فقه در ابژه سکولاریزاسیون!

نقدی بر یادداشت آقای میلاد دخانچی

  • اصلا فقه، همان که شما می‌گویید(!):
    • گرایش سلطه گر نسبت به زن!
    • زن گریز یا حتی زن ستیز!
    • گریز از سوژگی و هیاهو و تشویق های زنانه تا همه آنچه شمرده اید!
      (بحثش بماند برای بعد)

  • به تصریح تان از ورزشگاه تا اقتصاد و فرهنگ و سیاست هم زیر چتر این فقه است که خسارت همه را برای او فاکتور کرده اید!

و نوشته اید: “برای دفاع از الهیات خود دست به دامن فلفل می شود. بنابراین ماجرای فلفل، نه نتیجه عملکرد سهوی فلان کارگزار و یا بدسلیقگی در اجراست. فلفل اسلحه ایست که فقه زن گریز (اگر نگوییم زن ستیز) برای دفاع از کیان خود در دست میگیرد”!

بنظرتان: فقه و بانیان آن مقصرند چون عقب ماندگی خود را با توسل به قوه قهریه دولت مدرن جبران می کنند، اینجاست که “فلفل” متولد میشود!

از خود نپرسیدید:

  • این فقهِ فهم شده شما با آن تسلطش بر فرهنگ و سیاست در ایران، چطور با اینهمه سوژگی زنان در رسانه ملی کاری ندارد و فقط به دیدن چند سانت ساق پای لخت مردان در نمای دور ورزشگاه و احیانا استماع چند فحش گیر داده است؟!!
  • پخش ورزش های بانوان و دهها کار بدن نما و فریبا از دختران و زنان در مثل برنامه عصر جدید و دهها برنامه دیگر، سوژگی و عاملیت زنان نیست؟! یا این استاندارد های دوگانه و تناقض ها ریشه در جایی غیر از فقه سنتی و مرجعیت دارد؟!
  • اگر حداقلِ کار این فقه در دفاع از کیانش و بیرون نیافتادن از قدرت، گاز فلفل ورزشگاه مشهد است چرا رسانه ملیِ تحت سیطره خود را از سوژگی های نو به نوی زنان پالایش نمی کند؟! و حتی به اطوار جدید سوژگی زنان با روی خوش جایزه و نشان می دهد؟!!

  • بنظرم از میانه راه به خطا رفته اید!
  • ظاهرا جریانی سکولار و کاملا هوشیار دارد این تناقض ها و استانداردهای دوگانه را مدیریت می کند و به جایی رهسپار است!
  • با یک دست در اصلی ترین ابزار سوژگی (رسانه) فقه زدایی می کند و تماشاگر میلیونی می افزاید و با دستی دیگر پشت درب ورزشگاه، زنان را به جنگ فقه و مرجعیت فقهی می کشاند!
  • اینگونه هر روز سیل مهاجم بیشتری به فقاهت تولید می شود!
  • این روند به گذر بیشتر جامعه از فقه (بالقوه و بالفعلش) می کشد! به جای شرع، عرف یا تفقه عرفی می نشیند!
    دقیقا این، تامین نیاز همان دولت مدرن و همسو کردن حکمرانی مدرن با تئوری های مدرن(عرفی سازی و سکولاریزم) می باشد!
  • با این تدابیر، مرجعیت سنتیِ تضعیف شده در جامعه هم دیگر نمیتواند در روندهای قدرت و حکمرانی، مؤثر و مراقب باشد!
    فرداها بهتر می توانند ولایت فقیه را از ولایت فقه به ولایت یک معمم عرفی اما مسلط به دولت مدرن تنزل دهند! (مباد آن روز)
    بلاتشبیه؛ ملکه و سلطنت هم متعلق به قرون میانه است که سایه اش در دولت مدرن مانده است!

و دقیقا ردپای همین تناقض ها را در سیاست و اقتصاد هم می بینید:

  • حرمت نزول خواری سنتی اما آزادی ربای بانکی و خلق پول بانکهای تجاری!
  • وجوب خمس بر پس اندازهای سالیانه خانواده برای خرید خانه و ماشین، اما معافیت عملی از خمس و بعضاً مالیات برای معادن واگذاری شده!
  • و…

جریان عینی سکولاریزاسیون، فقه را هم در ذهنیت خود عرفی و سکولار می خواهد تا یک دستیِ دولت مدرن با تئوری های مدرن را موجب شود. سراغ کنشگران میدانی این جریان را باید در نظام دیوانی و حتی انتظامی_امنیتی (کشوری و لشکری) گرفت!

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۱/۱۳

قال امیرالمومنین(ع): انّما یُستَدلُّ علَی الصَّالِحینَ بِمَا یُجرِی اللهُ لهم عَلَی اَلسُنِ عِباده

صالحان و شایستگان را فقط از آنچه خداوند درباره شان بر زبان مردم جاری می کند، میتوان شناخت.(نامه۵۳)

وقتی تسلیت ها و دل نوشته های مردم و آدم های مستقل و غیر رسمی بر تسلیت های رسمی و شخصیتی غلبه می‌کند، دلالت آشکاری بر صلاح و شایستگی است.

امروز برای حاج سید محسن شفیعی چنین شد.

جایش خالی، کاش پیشتر و بیشتر قدر شناسش بودیم.

روحش با برادر شهیدش مهمان اهلبیت باد.

محسن قنبریان ۱۴۰۰/۱۲/۲۸

  • از به قدرت رسیدن ملک سلمان(۲۰۱۵) تاکنون: ۹۶۸ نفر اعدام شده اند!
  • سه اعدام دسته جمعی ملک سلمان:
  • ۲۰۱۶ و ۲۰۱۹ و اعدامهای اخیر(۲۰۲۲).
  • ۴۱قربانی شیعی اعدامهای اخیر جرمشان شرکت در اعتراضات ۲۰۱۱ بود!
  • بیشترین قربانیان مربوط به شهر عوامیه با ۲۷ شهید است. عوامیه زادگاه شهید باقرالنمر است که در اعدام دسته جمعی۲۰۱۶ به همراه ۳۶ نفر دیگر با شمشیر اعدام شد.
  • عجیب اینکه برای فریب افکار عمومی این ۴۱ شهید را با محکومین جنایی و تروریستی القاعده و داعش، اعدام و فهرست کرده است!
  • اعدامی های داعش و القاعده جرمشان کشتن مردم شیعه احساء بود! (منبع: مطالعات خلیج فارس)
  • یعنی ظالم و مظلوم را که با دو روش مختلف(غیر انسانی/انسانی) در مخالفت با آل سعود متفق اند را کنار هم لیست کرده است تا شیعه و القاعده و داعش را یکی جا بزند!

محسن قنبریان ۱۴۰۰/۱۲/۲۲

انجام ماده ۴۱ قانون کار دستمزد عادلانه را تامین می کند:

دستمزد کارگر اندازه تامین معیشت یک خانواده و با لحاظ درصد تورم باشد. (تصویر ۱)

اما در (تصویر ۲) می‌بینید نه حداقل حقوق تعیین شده و نه کل دریافتی به ۵۰ درصد سبد معیشت کارگران نمی‌رسید

امیدواریم مصوبه شورای حقوق و دستمزد کارگری ۱۴۰۱ (تصویر سه) بعدی تواند عمل به این قانون و تامین سبد معیشت خانواده کارگری را موجب و با مخارج و قدرت خرید جمعیت بزرگ کارگری چرخه‌ی تولید را هم بیش بچرخاند

مطلب مرتبط:
جلسه سوم درس گفتارهای نظری_کاربردی درباره عدالت اجتماعی

پاسخی به عزیزان خبرگزاری رسا

برادران عزیزم یادداشت “پیشنهادی به اجلاسیه خبرگان۱۴۰۰” را مورد نقد قرار دادند

ادعای حجت الاسلام محسن قنبریان درباره دریافت حقوق از سوی اعضای خبرگان رهبری

که نکاتی عرض می کنم:

  1. تئوریسین عدالت و عدالتخواهی علیرغم سکوت ناموجه برخی موجهین در دهه های اخیر، شخص مقام معظم رهبری است. بنده اگر قابل باشم مبلّغی بیش نیستم. “تئوریسین” را مبالغه فرموده اید؛ نقدهایی هم به برخی چهره های عدالت خواه در کانال حقیر پیدا میشود پس “جریانی” و “موسوم” هم نیستم.
  2. کاش اقلا نگاهی به قانون مورد اشاره (ماده ۱۱۷ قانون خدمات کشوری) می انداختید:
    ماده ۱۱۷ قانون مدیریت خدمات کشوری چیست؟
    بنده “ادعای دریافت حقوق از سوی اعضای خبرگان” نکرده ام، نص این قانون آن مجلس محترم را کنار قضات و موسسات و شرکتهای دولتی و… از نحوه پرداخت آن قانون (فصل۱۰) استثناء کرده است!
    اگر مطلقا هیچ نحو پرداختی به آنها نمیشود این استثناء چه معنی دارد؟! و چرا اعتراض جای بنده به این قانون نبرده اند؟!
    و اگر حق الجلسه یا مبلغی برای راننده و محافظ اقلا به برخی داده میشود، که واضح است به هرشکل نحوی پرداخت است و قانون دروغ نام نبرده است و بنده هم بیش از این نگفته ام.
  3. یادداشت بنده تصریح دارد: “بعضی از اعضاء خبرگان نزدیک به طبقات محروم زندگی می کنند و از تشریفات نگرانند” و هم تصریح شده: “با استثناء شدن(در ماده ۱۱۷) حتما حقوق و مزایای بیشتر نمی گیرند”. پس ادعایی بیش از حق جلسه و مانند آن نشده است.
  4. اما کاش اشکال اصلی یادداشت که محور پیشنهاد است را بهتر درک می کردید. “خبرگان قانون اساسی” اعتبار اختصاصی دولت موقت -که تازه قید شده بود اگر زیاد آمد پس دهند- را از اساس پس داد تا سنتی برای آینده نشود. از خبرگان اخیر هم خواسته شده استنثاء شوندگی را پس بزند تا ذیل آن محترمین، مثل موسسات و شرکتهای دولتی هم خود را از نحوه پرداخت واحد کشوری استثناء نکنند و حقوقهای نامتعارف شکل نگیرد.
    از کارشناسان بپرسید یکی از علتهای اصلی تبعیض های حقوق و مزایا، اینگونه استثنائات قانونی است که با شیطنتی خاص شرکتها و موسساتی را ذیل استثناء نهادهای محترم، اضافه کرده و با نحوه پرداختی متفاوت حقوق نامتعارف شکل می دهند.
  5. عنوان یادداشت هم “پیشنهادی به اجلاسیه خبرگان۱۴۰۰” بود نه “خبرگانی که بود و خبرگانی که هست” !
    وجه آن مقایسه هم چنانچه ذکر شد و در یادداشت هم کاملا روشن است: پس زدن اعتبار سابق و لزوم پس زدن استنثاء شدن است نه گرفتن حقوق و مزایا ! (دقت فرمایید)

از اینکه برای شنیده شدن پیشنهاد دلسوزانه یاری کردید سپاسگزارم.

محسن قنبریان ۱۴۰۰/۱۲/۱۸