بایگانی دسته: سخنرانی‏‏‌ها

۲۲/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه

دریافت جلسه بیست و دوم «سلسله بحث درس های نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی


اختلال های فن آوری زبان

  • زبان/ بیان/ کلام
  • نظم طبیعی این سه
  • دو اختلال اول(زبان و بیان) بشری است: خطبه۲۳۳
  • اختلال سوم(کلام) اخلاقی است: حکمت ۲و۴۰و۴۱و۶۰
  • وضعیت اعلای نظم طبیعی: خطبه۲۳۳
  • ۵ درمان برای اختلال سوم

ادامه خواندن ۲۲/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه

سینمای عدالتخواه؛ ارزشها، ضد ارزشها

سخنان ارائه شده توسط حجت الاسلام قنبریان در جشنواره عمار ۱۴۰۰ با موضوع «سینمای عدالتخواه؛ ارزشها، ضد ارزشها» منتشر می‌شود.

دریافت سخنرانی «سینمای عدالتخواه؛ ارزشها، ضد ارزشها» | “دریافت با پیوند کمکی

تجسم، نمایش، سینما

  • دو نمایش در قرآن

– صدق و عدل دو رکن نمایش قرآن

  • اسطوره و سحر را قرآن افک می داند

– دروغ و جور در این تولیدات

  • عدالت
  • “عدالت بر” و “عدالت در”

– مضمون در عدالت تشریعی بررسی می شود

  • عدالت، استقامت بر صراط مستقیم است

– عدالت، بسط صفت حضرت حق در عالم است

  • سینمای عدالتخواه
  • ۵اصل در سینمای عدالتخواه
  1. افک نباشد! (از دستفروش تا برخی فیلمهای فرهادی)
  2. چالش مسأله با بیّنات! (دیدن این فیلم جرم است!)
  3. رابین هود و میتی کومان، عدالت اسلامی نیست! (مقایسه هیولای پول و دادِستان)
    – دو نحوه مواجهه فیلسماز با امنیتی ها
  4. قسط خواهی! (خروج چون دعوای بورژوا و اشراف با حاکم در راستای تعدیل قدرت به وسیله ثروت نیست، پسند سینمای روشنفکر نیست)
  5. فیلمساز عدالت خواه! (سینمای زرد از ۲۰ فیلم دانشجویی یکی را به جنبش عدالتخواه اختصاص نداده!)

ادامه خواندن سینمای عدالتخواه؛ ارزشها، ضد ارزشها

سخنرانی/ تلازم سه گانه (ولایت، عدالت، پیوستگی اجتماعی)

سخنرانی ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان با موضوع «تلازم سه گانه (ولایت، عدالت، پیوستگی اجتماعی)»، در دی ماه ۱۴۰۰، به همت هیئت ثارالله زنجان منتشر می‌شود.

دریافت جلسه نخست «تلازم سه گانه (ولایت، عدالت، پیوستگی اجتماعی)» | “دریافت از پیوند کمکی

  • برای پیوستگی اجتماعی (موالات) یک محبت بزرگ و مشترک لازم است؛ که پیامبر(ص) در مدینه بود!
  • برای حذف ولایت، گسست اجتماعی یا تحزب کافی بود که در سقیفه اتفاق افتاد!
  • نگرانی بر منافع خود، اول خزرج و بعد اوس و بعد مهاجر را سقیفه کشاند!
  • تئوری انصار، هرج و مرج و تئوری مهاجر، قریش سالاری لازمه اش بود و در هردو جایی برای ولایت نبود!
  • برای علی(ع) هم فرصت کمک از یک حزب (غیور بر منافع حزبی اش) پیش آمد اما استفاده نکرد، منتظر ماند تا امت برگردد!

دریافت جلسه دوّم «تلازم سه گانه (ولایت، عدالت، پیوستگی اجتماعی)» | “دریافت از پیوند کمکی

  • عدالت اجتماعی اسلام بخلاف کمونیسم، جیب ها را همتراز نمی کند؛ قلبها را همگن و همتراز می کند.
  • فرد، اول پی منافع خود و بعد حافظ منافع گروهی میشود، اگر از تبعیض و جور ایمنی دید، امت شدن را می پذیرد! قبایل مدینه و حتی یهودیان مسلمان شده اینگونه مسلمان شدند!
  • پیامبر(ص) با عدالتش، موالات و پیوستگی و یکپارچگی اجتماعی ساخت!
  • انصار مدینه با فتح مکه و اهمیت یافتن آن و هم اسلام آوردن اشراف مکه و زمزمه قریش سالاری در متنفذین مهاجر، نگران آینده خود شدند و به سقیفه شتاب کردند!

دریافت جلسه سوّم «تلازم سه گانه (ولایت، عدالت، پیوستگی اجتماعی)» | “دریافت از پیوند کمکی

  • تبعیض هم ضد عدالت هم ولایت و هم موالات!
  • با تبعیض وقتی پیوستگی اجتماعی آسیب ببیند، امنیت ملی هم به خطر می افتد!
  • ولایت در کتاب طرح کلی رهبر انقلاب، منطبق بر همان ولایت و موالاتی است که بیان شد
  • آنجا هم کارکرد اصلی ولیّ، عدالت اجتماعی بیان می شود (تفسیر زیبای آیه۵۵ مائده)
  • صدیقه طاهره(س) فقط از عدالت ، دو بار گفت: تنسیقاً للقلوب (پیوستگی مردم باهم)/ ایناساً للرعیه (پیوستگی مردم با حاکمیت)
  • عدالت اجتماعی چگونه انس با حاکمیت را موجب می شود؟
  • – خَوَر(=سستی) حاکم بدتر از جور سلطان!
  • – هم فتنه گر رخنه کرده در صف مردم و هم متجاوز به حقوق مردم بین کارگزاران را باید مشمول عدل در احکام کند تا مردم انس بگیرند.

سخنرانی/ نهی از منکر مهمتر را بپا!

سخنرانی ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان، در مورخه ۲۸ آذر ماه ۱۴۰۰، در دانشگاه تهران با عنوان «نهی از منکر مهمتر را بپا!» منتشر می‌شود.

دریافت سخنرانی «نهی از منکر مهمتر را بپا!» | “دریافت از پیوند کمکی

  • حضرت صدیقه(س)، جعل امر به معروف را برای تدارک مصلحت عمومی خواند!
  • “فعل قبیح خاسر” باید اولویت شود!

– مثل:

  • غصب خلافت در زمان خودش!
  • کشف حجاب در مقایسه با بی حجابی این و آن!
  • معمای تاکید بر مفهوم دشمن در ۸سال قبل از سوی رهبر انقلاب؟!
  • یک فعل قبیح خاسر جاری: پیشروی گفتمان سرمایه داری!
  • گلایه از رئیس قوه قضائیه!
مطلب مرتبط: دیدن متوازن مجازاتهای جایگزینِ حبس!

سخنرانی/ وَلایت و وِلایت

سخنرانی ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان در ایام فاطمیه اول، با موضوع «وَلایت و وِلایت» منتشر می‌شود.

دریافت جلسه نخست سخنرانی «وَلایت و وِلایت» | “دریافت از پیوند کمکی

دریافت جلسه دوّم سخنرانی «وَلایت و وِلایت» | “دریافت از پیوند کمکی

دریافت جلسه سوّم سخنرانی «وَلایت و وِلایت» | “دریافت از پیوند کمکی


ادامه خواندن سخنرانی/ وَلایت و وِلایت

سخنرانی/ نسبت پویش و پژوهش عدالت در ایران معاصر

ارائه‌ای از حجت الاسلام قنبریان در دوره «عدالت اجتماعی» برگزار شده توسط پژوهشگاه مطالعات تمدنی و اجتماعی در مورخه ۱۸ آبان ماه ۱۴۰۰ منتشر می‌شود.

دریافت سخنرانی «نسبت پویش و پژوهش عدالت در ایران معاصر» | “دریافت از پیوند کمکی

در این ارائه پس از بایسته های تعادل بین پویش ها و پژوهش های عدالت اجتماعی به وضع موجود پرداخته می شود. غیر از آنچه برخی بعنوان عدالتخواهی های بی اخلاق یا پوپولیستی نکوهش می کنند از وضع پژوهش ها هم باید سراغی گرفت که قبح کمتری ندارد!

تبیین این هشدار که اگر پژوهش ها، مراکز دانشگاهی و حوزوی به مسائل واقعی عدالت در ایران امروز نپردازند، چگونه فضا برای آن پویش ها و حتی جنبش های پوپولیستی فراهم می شود در ۴ مرحله توضیح داده شده است.

شنیدنش را به همه عدالت پژوهان و عدالت خواهان توصیه می کنیم.

ادامه خواندن سخنرانی/ نسبت پویش و پژوهش عدالت در ایران معاصر

۲۱/ سلسله درس‌هایی از نهج البلاغه

آزادی و زن

  • آزادی مطلق مستلزم مسئولیت مطلق است!
  • آزادی مطلق بدون آزادگی نمیشود!
  • دو درس از نهج البلاغه در اینباره
  • علی(ع) و احیای آزادی و زن!

دریافت «۲۱/ سلسله درس‌هایی از نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

آزادی و زن

مقدمه اول:

آزادی مطلق مستلزم مسئولیت مطلق است!

مثلا وقتی قیود خانوادگی را بر فرزند خود می کاهید مسئولیت هایش وجدانا بیشتر گردن او می افتد…

اریک فروم در روان شناسی اجتماعی همین را توجه و نتیجه گرفته نوعا مردم از آزادی (مطلق) فرار می کنند!

اگزیستانسیالیست ها نیز که انسان اصیل را انسان مسئول تر می دانند، نتیجه می گیرند وقتی تمام مسئولیت برعهده خود اوست پس باید فقط تابع خود باشد(آزادی مطلق)

مقدمه دوم:

آزادی مطلق بدون آزادگی نمیشود!

آزادگی، آزادی درونی و رهیدن از قید و بندهای درونی(طمع، ترس و…) است. بدون آن آزادی بیرون محقق و مستمر نمیشود. مستبدین با طمع و ترس دیگران خود را مستولی و آزادی جامعه را می گیرند. بودن حدنصابی از آزادگی(مثل حسین ها و زینب ها) در جامعه مانع استبداد و خودکامگی هاست.

آزادی بیرونی ابتدایی خدادادی همه است اما آزادی مطلق و کامل، تحصیلی است و محرِّر(آزاد کننده) می خواهد؛ مربیان دلسوز که مصلحان اجتماعی هم باشند محرِّر اند.

لطیفه: انِّی نَذَرتُ لَک ما فِی بَطنی مُحَرَّراً(۳۵آل عمران):

– همسر عمران نذر کرد نوزاد خودش را در راه خدا آزاد کند (مُحرَّر= آزاد شده)

– مُحَرَّر غیر از مُعتِق است. معتق، برده آزاد شده است، محرَّر، آزادِ آزاد شده!

آزاد چرا آزاد شود؟ اصلا یعنی چه؟!

تا از آزادی بیرونی به آزادی درونی هم برسد و به آزادی مطلق بار یابد!

در سنت بنی اسرائیل طفلی که محرَّر میشد در کنیسه و معبد نهاده میشد و معتکف و خدمتکار آنجا می شد. به حسب روایات ما از معبد بیرون نمی آمد[۱].  در وقت بلوغ خود تصمیم می گرفت که خادم معبد بماند یا بیرون رود. همسر عمران، مریم(س) را محرَّر کرد و او به آزادی معنوی هم رسید و مادر مسیحا شد.

پیامبر(ص) و امام(ع) در مقیاس بزرگ اجتماعی مُحرِّر(آزادی بخش) اند و همه افراد جامعه را مُحرَّر(آزاد شده) می خواهند. هم قید و بندهای ظاهری(فرعون ها و قارونها و…) را برمی دارند و هم قید و بند های درونی؛ اما با دو شیوه! برای اولی دست به شمشیر هم میشوند برای دومی با تعلیم و تزکیه و بیان و کرامات اخلاقی و… اقدام می کنند.

آزادی اجتماعی با آزادی معنوی، مصلح اجتماعی از مربی اخلاقی، سیاست از دیانت جدا نیست!

امیرالمومنین(ع) درباره رسول الله(ص) فرمود: “خداوند متعال او را به حق مبعوث کرد تا بندگان را از عبادت بندگان خارج و به عبادت خداوند برگرداند از تعهد های(غیر الهیِ) بندگان خارج و به تعهد الهی برگرداند[۲]…”

شهید مطهری سوء تفاهم غرب با خدا و آزادی را زیبا تصویر می کند که: گمان کردند اگر خدا را قبول کنند استبداد قدرت های مطلقه [قرون وسطایی] را نیز باید بپذیرند، بپذیرند که فرد در مقابل حکمران هیچ حقی ندارد و حکمران  هم در قبال فرد هیچ مسئولیتی ندارد وفقط در مقابل خدا مسئول است؛ لذا افراد فکر کردند اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند باید خدا را انکار کنند، پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند[۳]!

این دو گانه غلط در حکومت اصیل اسلامی هرگز شکل نمی گیرد:

دو درس نهج البلاغه در اینباره:

درس اول: قسمتی از خطبه ۱۷۳:

«به جانم سوگند اگر امامت [بمعنای امارت و حکمرانی]جز با حضور همه مردم صورت نبندد، دیگر راهی برای تحقق آن نخواهد بود…اَلا وَ اِنِّی اُقاتِلُ رَجُلَین آگاه باشید من با دو کس در جنگم: رَجُلاً ادَّعَی ما لَیسَ لَه کسی که مدعی چیزی شود که از آنِ او نیست، وَ آخَرَ مَنَعَ الذِی عَلَیه و دیگر کسی که از ادی حقی که گردن اوست، روی برتابد» این تامین آزادی اجتماعی است. جز این دو عامل برای سلب آزادی افراد نیست: یا زیاده خواهی کسی، حق دیگری را می کاهد یا بی مسئولیتی کسی بار دیگری را می افزاید!

حکومت علی(ع) برای این دو عامل شمشیر می کشد نه خودش قید و بند اضافی تازه ای باشد؛ نه! خود با خواست عمومی آمده و می ماند.

درس دوم: قسمتی از نامه ۳۱:

اینجا در مقام آزادی درونی و آزادگی (که موجب کمال آزادی است سخن می گوید همان مقاتله کننده برای تامین آزادی اجتماعی عمومی اینجا مربی است نامه ۳۱ به فرزندش و جوانان است:

«نفس خویش را گرامی شمار و از هر پستی دور بدار هرچند تورا به نعمت های فروان رساند. زیرا در برابر آنچه از بزرگواری خویش از دست می دهی عوضی دریافت نمی کنی وَ لا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ وَ قَد جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً بنده دیگری مباش که خداوند آزادت آفریده است» اینجا به حسب سیاق روشن است به مدخلیت آزادگی( کرامت نفس و دوری از پستی) با آزادی اجتماعی سخن می فرماید.

برای آزاد سازی درون دیگر ابزار شمشیر نیست، موعظه است ؛ اما حاکم حکیم می خواهد که ایندو باهم جمع کند.

احیای مقام زن

در آزادی بیشتر از همه از زنان ما را ترسانده اند! در حالیکه تولد دختر در قرآن با آزادی تصویر شد(لطیفه آیه ۳۵ آل عمران)! در این مبانی نورانی کاهلی کردیم که به آن ترس رسیدیم!

بعثت و مقام زن:

– آزادی بیرونی و اجتماعی:

 از زنده به گور شدنش جلوگیری کرد/ زن یک مال بود! به مالک ارتقائش داد(۷نساء و…)/ قدرت در انحصار شیوخ قبایل (اشراف چهل ساله به بالا) بود اسلام حق سیاسی بیعت را برای زنان هم جاری کرد(۲۱ ممتحنه)/ حتی تنها تصویر حاکم عاقبت به خیرش (غیر پیامبرانی چون سلیمان و داود و یوسف) یک زن (بلقیس) است(۲۳تا۴۴نمل)!

– آزادگی و آزاری معنوی:

برای اینکه کج فهمی قرائت مردسالار نکند ، زنان را هم برای حیات طیبه نام برد که با ایمان و عمل صالح آنها هم به همان مقامات بار می یابند!(۹۷نحل)/

زُهری روایت کرده: هیچ زنی پس از ایمان مرتد نشد(بخلاف مردان)!

دوره انحطاط:

پس از پیامبر امر زنان و آزادی شان هم مثل امور دیگر منحط شد. عمل فِیک جای عمل اصیل و صالح، خودنمایی و تبرج جای سجایای اخلاقی-اجتماعی (۳۵احزاب) و هجرت(۱۹۵ آل عمران) و امر به معروف(۷۱توبه) نشست./

مدینه شهر خوانندگان شد/ همسر پیامبر(ص) از ام زِمل (صاحب تبرج  جاهلیت اولی) الگو گرفت[۴]! تبرج او فرماندهی و شتر سواری اش نبود، عمل فیک و توخالی اش بود خود فتوای قتل عثمان داده بود و حالا خود تحت تاثیر کانون ثروت و قدرتی به جهاد علیه  کسی می رفت که نقشی در کشتن عثمان نداشت بلکه در محاصره آب و غذا به او می رساند!

احیای دوباره آزادی و زن:

در این فضا باید نهج البلاغه را دید علیرغم تحریف و جعل روایات دروغ توسط اموی ها سیره امیرالمومنین در اینباره روشن است.

چگونه زن، عقرب و شرَ باشد وقتی این همه زن در حکومت و مجاهدتهای علوی برای احیای اسلام ناب نقش آفرینند؟!

– ام فضل(گزارشگر خروج عایشه از مکه تا بصره به امام[۵])

– ام براء و سروده هایش در جنگهای علی(ع)[۶]

– ام خیر سخنران و شاعر روشنگری مثل عمار[۷]

– ام سنان [۸]

– زرقاء[۹]

– سوده همدانی، مطالبه گری عدالتخواه که آمد و حکم عزل کارگزار ناتراز را از حضرت گرفت!

– در۲۴مورد قضاوت حضرت ، زنان یا متهم یا شاکی بوده اند و در هیچکدام به بی خردی و کم ایمانی و… توصیف نشده اند[۱۰].

– از همه بالاتر زینب(س) ؛ کسی که این فرمایش پدر را در حضور اجتماعی زنانه اش برای همه مجسم کرد : «الُحرُّ حُرّ و اِن مَسَه الضُّر و العَبدُ عبد و اِن ساعَده القَدَر: آزاد ،آزاد است ولو در سختی و ناملایمات افتد و برده ،برده است ولو مقدرات به کمکش آید[۱۱]»

هیچکس از دختر علی(ع) زیباتر این آزادی کامل و مطلق را از کوفه تا شام مجسم نکرد. آزادی ای که چون با آزادگی درون است حتی در اسارت و زنحیر و درون همه مصائب هم هست. به یزید گفت : “اگر مصائب روزگار مرا برآن داشت که باتو مخاطبه کنم ولی بدان قدر ترا کم می کنم و سرزنش ترا بزرگ و توبیخ ترا بسیار می شمارم”.

جای خوشنویسی سخن پدر یا شرح و تفسیر آن، آنرا در خیابانها و شهرها تجسم داد و زینت پدر شد؛ همه دیدند حر، آزاد است ولو در زنجیر و یزید (که زینب اورا ابناء طلقاء یعنی برده آزاد شده فتح مکه خوانده بود) برده است ولو مقدرات او را شاه کرده است!

[۱] العیاشی ج۱ ص۱۷۰

[۲] الکافی ج۸ص۳۸۶

[۳] ر.ک: مجموعه آثار ج۱ص۵۵۴

[۴] ام زمل رئیس قبیله ای بود که در زمان بعثت علیه پیامبر(ص) جنگید بر شتر سوار و مردان را برای نبرد تشجیع و بعد عایشه او را امان داد و…

[۵] طبری ج۴ص۴۵۱

[۶] اعیان الشیعه ج۳ص۴۷۵وص۴۷۶وص۴۷۹

[۷] همان

[۸] همان

[۹] عقد الفرید ج۱ص۳۴۷

[۱۰] ر.ک موسوعه امام علی(ع)

[۱۱] غرر الحکم

۲۰/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه

جلسه بیستم «سلسله بحث درس های نهج البلاغه»، مورخه ۵ آذر ماه ۱۴۰۰ برگزار شد. صوت این جلسه منتشر می‌شود.

دریافت جلسه بیستم «سلسله بحثهای نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی


اعتدال درون، ضامن عدالتخواهی برون

حکمت۱۰۸

 

مقدمه

  • کنش ها و واکنش های فردی، اجتماعی ما برآیند کنش ها و واکنش های درونی ماست…
  • یک کنش گر اجتماعی( حتی خانوادگی) گاه:

– درک انسداد می کند ،گاه گشایش!

– گاه معترض و ناراضی و گاه آرام و راضی!

– گاه به او میل می شود و دستاوردی دارد و گاه آسیب می بیند و سرمایه اش ریزش می کند!

  • همه این حالات در قلب او شکل می گیرد و از آنجا منشاء کنش یا واکنش او می شود.

حضرت امیر(ع) می فرماید:” برای قلب جوشش هایی از حکمت و فضایل و اضداد آنها هست”

  • نکته مهم و کلیدی این است که این دوگانه ها یک نقطه تعادل دارند و یک افراط و یک تقصیر( تفریط)؛ تقصیرش مضرّ است و افراطش مفسد!(” فَکُلُّ تَقصیِر بِه مُضِرَ وَ کُلُّ اِفراط لُه مُفسد)

 

فهرست ۵دوگانه مهم در حکمت۱۰۸:

  1. رجاء_ یاس( درک گشایش_ انسداد)
    -اگر در رجاء افراط شد؛ ذلت طمع پیدا؛ و حرص هلاکش می کند!
    – امید وقتی پیوندی با منیّت و خودخواهی بخورد، طمع و حرص میشود و کنش را فاسد می کند.
    -اگر یاس و انسداد مستقر و مالک قلب اوشد؛ تاسف او را می کشد!
    – این جانب تفریط است و تاسف ، کنشگری مفید را از او می گیرد.
  2. غضب_ رضا( نارضایتی و اعتراض_ رضایت و آرامش)
    عارض شدن نارضایتی و غضب؛ موجب شدت کینه میشود!
    – به کینه که می رسد ،کنش را فاسد می کند ، نقد را، نهی از منکر را و…!
    – از آنسو اگر خوشوقت شدن با رضایتمندی( ولو نسبی) پیدا شد؛ موجب فراموشی تحفّظ و مراقبت میشود!
    – این هم مضرّ است ، کنش های پیش رونده را می گیرد و…
  3. خوف_ امنیت( نگرانی ها_ ایمنی ها)
    – اگر خوف و ترس بر قلب غالب شد؛ مشغول محافظه کاری می شود!
    – محافظه کاری مفسد است و کنشگری را فاسد می کند، تکالیف فوت میشود…
    – اگر احساس امنیت وسعت بگیرد؛ غفلت و غرّه شدن او را می رباید!
    – این هم تفریط مضرش؛ فریب خود خوردن و خودبینی و خود محوری در کنشگری های اجتماعی از اینجاست…
  4. مال و غنی_ مصیبت و فقدان( دستاورد_ آسیب)
    – اگر از مالی سود برد[ یا به او میل شد، سرمایه اجتماعی یافت] ؛ احساس بی نیازی به طغیانش می کشد!( افراطِ مفسد)
    – اگر در مقابل، مصیبتی اصابت کرد[ آسیب اجتماعی] ؛ بی تابی اش موجب رسوائی اش می شود!
    – اگر دچار فقر و فاقه[و ریزش سرمایه اجتماعی] شد؛ مشکلات ناشی از آن مشغولش می کند( و از وظایف باز می ماند)
    – مصیبت و فاقه، دو تفریط آن مال و غنی است که به کنشگری درست ضرر می زند…
  5. گرسنگی_ سیری( نابهره مندی_ بهره مندی)
    – گرسنگی و نابهره مندی؛ زمینگیرش می کند!
    – پرخوری و شکم پروری ( و بهره مندی) او را به رنج می اندازد!
    ( متن حکمت ۱۰۸ را اینجا بخوانید)

 

اوج عرفانی عدالت خواهی

امام خمینی ؛

– اتصال این نقاط تعادل درون را /به عدالت اجتماعی بیرون( که محصول کنش های عادلانه عدالتخواهانه است)/ به تعادل انسان کامل( که مظهر اسماء حق است)/ به تعادل آرایش اسماء الهی / وصل می کند  که یک خط مستقیم می شود.

– این همان صراط مستقیم و عدالت در تعریف جامع آن: استقامت بر صراط مستقیم است؛ از تعادل درون تا تعادل و توازن بخشی قوای اجتماع تا تجلی متوازن اسماء !

– امام(ره) بر این اساس: عدالت خواهی را بسط صفات حضرت حق در عالم می خواند!

این اوجِ همان شرط معنویت برای عدالتخواهی در بیان رهبر انقلاب است.

( تفاصیل را در فایل صوتی بشنوید)

مردمشهر!

دریافت سخنرانی «مردمشهر!» | “دریافت از پیوند کمکی


چکیده ارائه ای از یک کارگاه آموزشی در مشهد

حجت الاسلام قنبریان

۲۹شهریور۱۴۰۰

 

نمونه ای از آموزه های دینی در غرر الحکم

نیرومند کردن جمع و اقامه حق و خیر عمومی رساندن؛ مظاهره و مشاوره و تعاون

  • بهترین پشت به پشت هم دادن و کمک کردن، مشاوره طرفینی است.
  • همه خوبی ها در مشاوره جمع است.
  • بهترین یار، مظاهره است.
  • بهترین نیروها، کمک گرفتن از همدیگر و مظاهره است.
  • تعاون بر اقامه حق (حقوق الهی و حقوق مردم) امانت و دیانت (مطلوب انسانیت و دین هردو) است.
  • بر صلاح مومنین پیگیر باشید و مداومت کنید.
  • دستگیری از نیازمندان و ستاندن حقوق مردم و یاری مظلوم
  • حوائج مردم به شما نعمت های خدای متعال بر شماست، آن ها را غنیمت بشمارید.
  • اگر کسی به تو محتاج شد، رسیدگی فوری به او بر تو واجب می شود.
  • از کفاره گناهان بزرگ، اغاثه و فریادرسی به ملهوف (انسان داغدیده) است
  • اگر مظلومی دیدی، او را بر ظالم یاری بده.

این آموزه ها مانند جویباری است که از بالا می جوشد و با طی کردن دامنه، باید با حفظ اصالت های آن، سازه ها و ساختارهای متناسب با فرهنگ خودمان ساخته شود.

 

فرهنگ صدر اسلام برگرفته از این آموزه ها؛ حلف الفضول

کسی از یمن مال التجاره ای را به پدر عمروعاص فروخت و او مال را گرفت اما پول آن را پرداخت نکرد و هرچه به وی مراجعه کرد، نتیجه ای نبخشید. او بر کوه ابوقبیس رفت و تظلم خواهی کرد. عموهای پیامبر گفتند که برای ما ننگ است که ما در قریش باشیم و به کسی ظلم شود و حقش را نگیرد. درنتیجه یک نهاد مدنی به نام «حلف الفضل» شکل گرفت که پیامبر در سن ۲۰ سالگی عضو آن بود و عهد بستند که به هرکس اینگونه ظلم شود، به او کمک کنند.

عجیب اینکه در دوره حکومت مدینه علیرغم اینکه یاری مظلوم و … وظیفه حاکم اسلامی است اما پیامبر فرمود: اگر حلف الفضولی مرا دعوت کند، عضو آن خواهم شد. یعنی بودن این نهاد مدنی در زمان حکومت عدل هم جایز و لازم است.

 

تجارب فرهنگ ایرانی برگرفته از این آموزه ها

همه این آموزه ها در قدیم بر عهده حکومت ها گذاشته نمی شد و نهادهای اجتماعی نیز نقش داشتند بلکه حکومت را وادار به وظائف خود می کردند.

سابقه تمدنی این نهادهای اجتماعی برای بازتولید آن در عصر مدرن و در مختصات جدید خیلی مهم است؛ در اسلام چیزی به نام «فتوت ها» و «عیاران» شکل گرفت و ریشه خیزش ها علیه حکومت تمامیت خواه نژادی اموی در قرن دوم، همین جوانمردان بودند. در تصوف (نگاه معنوی به زندگی اجتماعی) ایرانی تقسیمی وجود داشت؛ تصوف برای خواص و جوانمردی برای عوام! و هر صنفی خود را به یکی از مفاخر عالم و انبیاء و اولیاء برمی گرداند و آداب و رسوم مخصوص به خود را داشت مثلا از جمله بند های فتوت نامه ها، کمک به حاجت مندان و ملهوفین محله خود، کمک به مظلوم و … است (بازتعریف حلف الفضول در فرهنگ ایرانی[۱]).

مثال دیگر بحث «کار» می باشد که علاوه بر اسلام، در فرهنگ ایرانی نیز شریف و مقدس بود بخلاف یونان که کارها را برده ها انجام می دادند و کار محقر شمرده می شد[۲].

این نهادهای اجتماعی مستقل از دولت بودند و حتی در بعضی دوره ها، با دولت رقابت هم می کردند مثل دولت صفاریان که برآمده از صنف رویگران سیستان یا دولت آل بویه که برآمده از ماهیگیران طبرستان بود یا سربداران که هسته اولیه آن را قصابان سبزوار پدید آوردند[۳].

برخی از اینها وقتی به حکومت رسیدند، سعی کردند آداب فتوتی خود را لحاظ کنند مثلا در سربداران همه پوشش واحد داشتند، تجمع روزانه در خانه فرمانروا وجود داشت (مشاوره و مظاهره)

در سیر تاریخی قبل از مدرنیته به «لوطی ها» یا «پاتوقچی ها» مواجه می شویم که بازتولید همان فرهنگ اهل فتوت است هرچند انحطاط هایی هم رخ داده است. عمده جریان مشروطیت را همین ها رقم می زنند!

پس از قاجار با پدید آمدن دولت مرکزی، برخی از بافت های فرهنگی و نهادهای اجتماعی منهدم شد از جمله اهل فتوت زیرا برای هر کاری، اداره خاص وجود دارد و نهادهای اجتماعی بدون کارکرد می شوند. در همین دوره است که بر اثر بی کار شدن،لوطی ها به بزهکاری نیز روی آورده اند.

نظریه رقیب

از اواخر قرن ۲۰، جهان به سمتی می رود یا برده می شود که دولت-ملت ها را تضعیف می کند و دولت به مثابه نگهبان منطقه، حافظ استانداردهای جهانی است تا حاکمیت جهانی استاندارد های برآمده از دنیای مدرن و خالی از معنا شکل بگیرد. در هدف یازدهم سند ۲۰۳۰، «شهر یادگیرنده» را بر این اساس معنا کرده اند و حتی مرادشان از یادگیری علم -که از مفاد آن است-، علم نافع مانند علم به مبدأ و معاد نیست بلکه صرفا آموزش هایی برای بهتر زیستن در دنیای کنونی مراد است.

در تمدن گذشته ایرانی فصل الخطاب در درگیری ها، مذهب یا ایرانیت بود و هرچند سلایق متفاوت بود ولی عقائدشان یکی بود اما در دنیای مدرن عقائد را تکثر می بخشند و سلایق را یکی می کنند! و استانداردهای شهر یادگیرنده را بر اساس ارزش های آمریکایی در مسائل مختلف معین می کنند. لذا به عنوان الگو، به شهر «هیوم» در استرالیا مثال می زنند.

البته در اینجا نیز به نهادهای مدنی توجه می شود اما برای راهبرد بزرگ دهکده جهانی و حفاظت از آن استانداردها؛ تا در صورت نقض آنها توسط دولت ها، هم فشار بین المللی و هم فشار نهادهای مدنی بر آنها باشد.

 

وظیفه ما و کارکرد نهادهای اجتماعی در دوران جدید

خوبی های آن نظریه را باید اخذ کرد اما چتر فرهنگی تمدنی را خیر!؛ نهادهای مدنی را در راستای خیر عمومی و مصلحت شهر سامان داده و آن آموزه ها را بازتولید کنیم.

 

ظرفیت های موجود برای مردمشهر

– در حوزه سیاست: قانون اساسی اجازه تشکیل انجمن های مختلف و ایفای نقش در صنف خود را داده است مانند اصل ۲۶، اصل ۱۰۴ و اصل ۱۰۶٫ اصل ۱۰۴ به طور مطلق اجازه تشکیل انجمن داده است اما قانون کار، فقط سه تشکل را به رسمیت شناخت و در همین سه تشکل هم نزدیک سه چهار درصد از کارگاه های بزرگ، شورا دارند!

– در حوزه اقتصاد: اصل ۴۴ قانون اساسی، اقتصاد ایران را دولتی و تعاونی تعریف کرده است و خصوصی را کمک کار آن دو. در قانون خصوصی سازی نیز ۲۵ درصد از اقتصاد باید به تعاونی داده شود. سیاست کلی و قانون تعاونی ها و فرم تعاونی فراگیر (یکی تعاونی های توسعه شهرستانی و دیگری تعاونی های دهیاری) همگی ابلاغ شده است که از جمله اختیارات آن، اولویت این تعاونی ها برای مثلا تعویض بافت قدیم شهر است. پس خیریه ها و گروه های جهادی و … می توانند از این ظرفیت برای مالک تعاونی شدن نیازمندان یک شهر و صاحب سرمایه شدن آنها استفاده کنند[۴].

همچنین می توان حلف الفضول و عهدهای فتوت را در ادارات و سازمان های مختلف برای کمک رسانی به نیازمندان و اقامه حق بازتولید کرد که امروزه به عنوان مثال، چنین عهدی بین وکلاء، بین برخی کارمندان ادارات درحال شکل گیری است.

 

گزارش چند نمونه کوچک:

 

[۱] به فتوت نامه ها مراجعه کنید.

[۲] مقاله «حرکت و کار در اندیشه و آیین های ایرانی و یونانی» از دکتر مرتضی فرهادی: http://ensani.ir/fa/article/349880

[۳] نمونه لبنانی آن، سازمان مومنان جبل عامل بود که شهید اول درست کرد و در القواعد و الفوائد نیز آن را تئوریزه کرده است.

[۴] عدالت در منابع ثروت مقدم بر عدالت توزیعی است.

۱۹/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه

جلسه نوزدهم سلسله بحث درس های نهج البلاغه، با بیان حجت الاسلام قنبریان، ایراد شده در مورخه ۲۸ آبان ماه ۱۴۰۰ منتشر می‌شود.

دریافت جلسه نوزدهم «سلسله بحثهای نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

حکومت علوی و تبارناگزینی !

با تاکید بر نامه۵۳ (عهدنامه مالک اشتر)

این بحث علیه این دولت و آن دولت نیست طبعا انقلاب بعد از سه، چهار دهه مردانش در معرض امتحان تبارگزینی اند که باید مساله را از سیره و عترت پرسید.

ادعا: معیار گزینش صرفا شایستگی نیست، فامیل نبودن یک مرجح است یعنی در شایستگان مساوی، غیر فامیل ترجیح دارد اگر قحط بود، فامیل!

مقدمه۱:

اُلیگارشی(یک گروه حاکم) در نظر افلاطون، منحرف شده و منحط شده حکومت نخبگان و شایستگان(آریستوکراسی) است. یعنی کمی لغزش شایسته سالاری را آرام آرام چنین می کند!

در دو شکل بروز می کند:

– گاهی یک خاندان حاکم میشوند(مثل حکومت اموی)

– گاهی نزدیکان یک طبقه که نهضت یا کودتا و… کرده اند(هزار فامیل)

مقدمه ۲: نیاز به اصل و قاعده

سیره و عترت هم مثل قرآن محکم و متشابه دارد که متشابهات با محکمات حل میشوند و فتنه گری ها در متشابهات ماندن است.

اصل و قاعده از محکمات است، خروج از آن دلیل می خواهد نه عمل به اصل و قاعده! جایی که برای متشابهی وجهی هم نیابیم، باید به همان اصل و قاعده عمل کنیم.

مقدمه۳: دوگانه رخاء_بلا!

هم عقل و عقلا و هم نقل بین این دو حالت فرق می گذارد: دوره نهضت، بلا، غرامت و… با دوره حاکمیت، رخاء، غنیمت و…

حکم ایندو یکی نیست بردن همه فرزندان و دامادها در مبارزه و نهضت و جنگ و… هرگز مثل گذاشتن بعضی از آنها در مناصب و سمت های دوره حکومت، قضاوت نمیشود!

حضرت امیر(ع) هم به این دوگانه توجه داده و از قضا به ۷ اقتضاء طبیعی خواص و نزدیکان در اینباره حذر می دهد:

– خرج سنگین در دوره رخاء و گشایش

– یاری کم در دوره بلاء و سختی

– بیزاری از انصاف ورزیدن درباره دیگران

– خواهش و درخواست با اصرار و سماجت

– کم سپاسی وقت عطاء و دریافت ها

– عذر ناپذیرتر در وقتی که از عطایی منع شود

-بی صبر در رویدادهای بزرگ روزگار

اصل: تبارناگزینی! (مگر به استنثاء)

  • حکومت علوی از طرفی خود را مقابل حکومت اموی می بیند بعنوان دو مکتب رقیب؛ محمد(ص) مقابل ابوسفیان، علی و حسن(ع) مقابل معاویه، حسین(ع) مقابل یزید و حتی قائم(ع) مقابل سفیانی را در روایات بانگ می زنند!
  • از سوی دیگر در توصیف موسس اموی می فرماید: “قامَ مَعه بَنُوا اَبیه[۱]
    – یعنی سرکار آمدن خاندان با قدرت گرفتن او بود! نه برخی بودند او هم اضافه شد؛ و دقیقا این شاخصه تبارگزینی و فامیل سالاری است.
    – وصف “بنوا ابیه” اشاره به علت ذم دارد. در جای جای نهج البلاغه برای امویان اوصافی مثل حزب شیطان، منافقان، طلقاء و… بکار برده اینجا در ذم موسس وقتی می گوید با او فرزندان پدرش سرکار آمدند، یعنی با این وصف خاص که تبار گزینی و فامیل سالاری است کار دارد.
    نمیشود همین وصف در حکومت علوی و مکتب ضد اموی هم باشد و فقط اموی بد باشد! پس حتما حکومت علوی، فامیل سالار و تبارگزین نخواهد بود.
  • از سوی خودش هم وقتی با اهل بصره و ناکثین -که بیعت شکسته بودند- احتجاج میکرد از آنها پرسید: جوری ورزیدم؟ گفتند: نه!

پرسید: بیت المال را حیف و میل کردم؟ گفتند نه!

پرسید: “به دنیا(حکومت) رغبت یافته و آنرا برای خود و اهلبیتم بدون شما برگزیدم که از من انتقام گرفته و بیعت شکستید؟!” گفتند: نه[۲]!

دقت: اگر فامیل گزینی منفی نبود مورد احتجاج واقع نمیشد. اگر حتی با فامیل گزینی حکومت مشروع بود، چه جای طرح با بیعت شکنان داشت؟! معلوم است با آن، شکستن بیعت مجاز می شده است!

از همین پاسخ های ناکثین هم معلوم میشود حکومت علوی فامیل سالار و تبارگزین نشده بود والا پاسخ منفی نداده علیه اش به همان احتجاج می کردند.

اصل در دو جانب: مناصب و نزدیکان

همان اصل هم در جانب مناصب قابل ملاحظه است هم در جانب نزدیکان و خویشان:

  1. اصل در جانب مناصب
    درباره گزینش کارگزاران می فرماید:
    “ثُمَّ انظُر فِی اُمُورِ عُمّالِک فَاستَعمِلهُم اختِباراً ولاتُوَلِّهِم مُحاباهً و اَثَرَهً”
    – گزینش با اختبار و امتحان(عنصری بیرون از خود حاکم)
    – نه از سر محابات: تمایل شخصی و طرفداری
    – نه از سر اثره: خود رأیی و بدون مشورت!
    درباره دبیران -که خود هم می فرماید حافظ اسرارند- می فرماید:
    ” لایَکُن اختیارُکَ ایاهُم علی فِراسَتِک و استِنامَتِکَ و حُسنِ الظَنِّ منک”
    – گزینش اینان هم نباید براساس فراست خودت یا اعتمادت یا حسن ظنت به آنان باشد
    “زیرا مردان با ظاهرآرایی و خوش خدمتی نظر حاکمان را به خود جلب می کنند اما در پس این ظاهر نیکو و خوش خدمتی خبری از خیرخواهی و امانتداری نیست.”
    واضح است این نمایش خود و جلب اعتماد برای فرزندان مردم دور دست نیست و بیشتر برای آشنایان و فرزند دوستان و… اتفاق می افتد!
    پس کارگزار و دبیر چگونه انتخاب شود؟!
    راه حل حضرت امیر(ع) اول این بود که تشخیص درونی وصرفاً با خود حاکم نباشد و حتما اختبار و امتحان(شاخص بیرونی قابل ارزیابی و سنجش) باشد.
    این اختبار هم دو نحوه است:
    “لکن اختَبِرهُم بِما وُلُّوا للصالحینَ قبلَکَ فَاعمِد لاَحسَنِهِم کان فی العامهِ اَثَراً اعرَفِهِم بالامانهِ وَجهاً”
    – سنجش سابقه اش در ولایت صالحین قبل از خودت
    – اعتماد به اثر بهتر داشتن نزد عموم مردم
    یعنی یا سابقه مدیریتی خوب در نهادهای دولتی قبل یا رضایت عمومی از او در نهادهای اجتماعی.(که هردو قابل ارزیابی است و درون سپهر جان حاکم نیست)
    همچنین حضرت در اول عهدنامه  انصاف رعایت کردن بین مردم و بین نزدیکان خود و هم کسانی که دلی در گروشان دارد را خواسته(انصفِ الناسَ من نفسک ومن خاصهِ اهلکَ و من لک فیه هویً من رعیتک)
    – انصاف، نصف کردن چیزی و حق برابر قائل شدن برای دیگری است. مثلا اگر کیک را شما قاچ کردی، انتخاب را به طرفهای مقابلت بسپاری!
    – حالا که تو حاکم هستی، شایسته گان مردم را بر شایسته رفیق و هم جناح یا قوم خویش برگزینی؛ این انصاف است و همان ادعا که حتی در حالت تساوی شایستگان، شایسته ی مردم مقدم بر شایسته فامیل است.
    – حضرت این انصاف را صرفاً اخلاقی و مستحب نمی شمارد بلکه واجب و نکردنش را ظلم و جنگ با خدا می شمارد:
    “اگر (در اینباره) انصاف نورزی ستم کرده ای، و هر که به بندگان خدا ستم کند خدا به جای بندگان دشمن اوست، و هرکه خداوند دشمن او باشد عذرش را باطل نماید، چنین کسی به جنگ با خدا برخاسته مگر آنکه از ستم دست بردارد و یا توبه نماید”.
    در دنیای کنونی نیز برخی کشورها برای رعایت شایسته سالاری نهادهای شبه قضایی مثل “هیات صیانت از نظام شایسته سالار”(mspb) درست می کنند تا تشخیص فقط به خود مدیر نباشد و قابل ارزیابی و سنجش دیگران باشد.
    “هیئت منصفه ای مردمی” در نهاد مدنی نیز می تواند راه حل خوبی باشد که شایسته برگزیده شده فامیلی واقعا برتر از شایستگان مردم است یا نه از مصادیق فامیل سالاری است!
  2. اصل در جانب نزدیکان
    در جانب فامیل و نزدیکان اول حضرت امیر(ع) به اقتضاء طبیعی نزدیکی به قدرت توجه می دهد:
    “انَّ للوالی خاصهً و بطانَهً: برای والی(جنس قدرت) یک ویژه ها و نزدیکان و محارمی است(بطانه یعنی آستر لباس، کنایه از خیلی نزدیک و رمز و راز دار، مصداقاً فرزندان، برادران و دامادها و…)
    فِیهِم استِئثار و تَطاوُل و قله انصاف فی معامله:
    در اینها:
    – ویژه خواری و اختصاصی سازی هست
    – گردن فرازی مقابل مردم و خودبزرگ بینی هست
    – کمی انصاف در معامله و ارتباط هست
    “فَاحسِم مادَّهَ اُولئک بِقَطعِ اسبابِ تِلکَ الاَحوال”
    “فاحسم” یعنی پس از ریشه بکن،
    “ماده” یعنی عامل جوشش آن سه خصلت را؛
    با قطع کردن سببهای آن حالات!
    زمین و اقطاع بخشی و کمک در یک معاهده را مثال می زند، اما این دو مثال است و منحصر نیست؛ کارگزاری و امضای طلایی بیش از یک قطعه زمین، سبب آن احوال است.
    پس صرف شایستگی دلیل کافی نیست در شایستگان فامیل بطور نوعی و طبیعی این حالات منفی هست از اینرو شایستگان مردم مقدم اند تا از این حالات منفی در حکمرانی کاسته شود!
    از اینرو انتخاب برخی نزدیکان محدود در حکومت علی(ع) یک استثناء و خلاف قواعد یاد شده است و حتما وجهی دارد. چنانچه به حسب نقلی درباره ابن عباس فرموده الان بهتر از او ندارم[۳]! یا مصالح خفیّه ای که برای حال و آینده در علم معصوم بوده و ما درک نمی کنیم. با این موارد نمیشود قاعده ای صریح را نقض کرد.
    به حسب روایت صحیح السند عیص بن قاسم از امام صادق(ع) عده ای از بنی هاشم نزد رسول الله آمدند و تقاضا داشتند که کارگزاری جمع آوری زکات حیوانات(گوسفند و گاو وشتر) را به آنها بسپارد.
    (می دانستند خمس برای اینان و زکات برشان حرام است می خواستند قانون را دور بزنند و از سهم عاملین زکات بردارند بگویند نه از باب فقیر و مسکین بلکه از باب عامل و کارگزاری به آنها بدهد.) گفتند: ما اولی هستیم به آن!
    پیامبر(ص) پاسخ دادند : زکات بر من و شما حرام است اما وعدت شفاعت به شما می دهم[۴].
    طبق روایات دیگر و قواعد فقه منعی ندارد که بنی هاشم عامل زکات شوند و اگر مجانی نبودند از بیت المال رزق بگیرند نه از سهام زکات [۵]اما پیامبر(ص) به این فتوای فقهاء بعد راضی نشد! چرا؟! شاید یک وجه اش غیر اقتصادی بود، وجه سیاسی داشت که بنی هاشم و فامیل، کارگزاران او نشوند و فامیل سالاری تداعی نشود.
    سیره امیر المومنین(ع) با دامادها مؤید همان قاعده است:
    – عبدالله بن جعفر فرزند شهید ممتاز جعفر طیار را علیرغم شایستگی ها جایی منصوب نکرد.
    ریشه آن خصائص را درباره اش کَند: در تنگی اش هیچ اضافه ای از بیت المال به او نداد [۶]و در حالت گشاده دستی بخاطر تبذیر حکم حَجر و منع تصرف بر او کرد که او زرنگی کرد و سریع زبیر را شریک اموال کرد تا منع تصرف در اموال برش جاری نشود[۷].
    – عقیل برادرش نسب شناس بود و در تنظیم دفاتر بیت المال در زمان خلیفه دوم، مامور به خدمت بود[۸] در دوره حضرت امیر عایله مند بود اما هیچ امتیازی به او نداد حتی فرزندانش را به منصبی نگماشت در حالیکه بعدا ده فرزند و نوه او در دوره بلا و سختی(عاشورا) در نهضت حسینی شهید شدند!
    – دو فرزند عقیل(مسلم و عبدالرحمان) دامادهای حضرت بودند اما منصبی نگرفتند! و هردو در نهضت حسینی شهید شدند. یعنی در غنیمت و رخاء و حکومت، آخر صف؛ در هزینه شدن و نهضت و بلاء صف اول.
    – جُعده بن هبیره خواهر زاده حضرت(فرزند ام هانی) داماد دیگر اوست. حضرت در ورود به کوفه جای قصر دارالعماره به خانه او رفت درباره او نصبی هست که طبری با “قیل” نقل کرده [۹]اما همان هم ظاهرا برای ماموریت جنگ است چون مردم ابرشهر شورش کرده بودند و حضرت به او حکم زد وقتی رفت و راهش ندادند بازگشت و حضرت به خلید بن قره یربوعی حکم زد و با سپاه رفت و شهر را محاصره و با مردم صلح کرد.
    پس درباره جعده هم نقض از آن قاعده نشده است.

(تفصیل و جزییات را در فایل صوتی بشنوید)

پیوست
درباره اسامی کارگزاران حکومت علوی اینجا بیشتر بخوانید:

[۱] خطبه ۳ نهج البلاغه

[۲] قرب الاسناد ص۹۶

[۳] ر.ک: شرح ابن ابی الحدید ج۱۵ص۹۸و۹۹

[۴] الکافی ج۴ص۵۸

[۵] ر.ک: مدارک الاحکام ج۵ص۲۱۱و۲۱۲

[۶] بحارالانوار ج۴۱ص۱۳۷ – نماز جمعه رهبر انقلاب۸۳/۸/۱۵

[۷] شرح ابن ابی الحدید ج۱ص۵۳

[۸] تاریخ یعقوبی ج۲ص۴۰

[۹] تاریخ طبری ج۵ص۶۳