سخنرانی ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان در ایام فاطمیه اول، با موضوع «وَلایت و وِلایت» منتشر میشود.
بایگانی دسته: سخنرانیها
سخنرانی/ نسبت پویش و پژوهش عدالت در ایران معاصر
ارائهای از حجت الاسلام قنبریان در دوره «عدالت اجتماعی» برگزار شده توسط پژوهشگاه مطالعات تمدنی و اجتماعی در مورخه ۱۸ آبان ماه ۱۴۰۰ منتشر میشود.
دریافت سخنرانی «نسبت پویش و پژوهش عدالت در ایران معاصر» | “دریافت از پیوند کمکی“
در این ارائه پس از بایسته های تعادل بین پویش ها و پژوهش های عدالت اجتماعی به وضع موجود پرداخته می شود. غیر از آنچه برخی بعنوان عدالتخواهی های بی اخلاق یا پوپولیستی نکوهش می کنند از وضع پژوهش ها هم باید سراغی گرفت که قبح کمتری ندارد!
تبیین این هشدار که اگر پژوهش ها، مراکز دانشگاهی و حوزوی به مسائل واقعی عدالت در ایران امروز نپردازند، چگونه فضا برای آن پویش ها و حتی جنبش های پوپولیستی فراهم می شود در ۴ مرحله توضیح داده شده است.
شنیدنش را به همه عدالت پژوهان و عدالت خواهان توصیه می کنیم.
ادامه خواندن سخنرانی/ نسبت پویش و پژوهش عدالت در ایران معاصر
۲۱/ سلسله درسهایی از نهج البلاغه
آزادی و زن
- آزادی مطلق مستلزم مسئولیت مطلق است!
- آزادی مطلق بدون آزادگی نمیشود!
- دو درس از نهج البلاغه در اینباره
- علی(ع) و احیای آزادی و زن!
دریافت «۲۱/ سلسله درسهایی از نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی“
آزادی و زن
مقدمه اول:
آزادی مطلق مستلزم مسئولیت مطلق است!
مثلا وقتی قیود خانوادگی را بر فرزند خود می کاهید مسئولیت هایش وجدانا بیشتر گردن او می افتد…
اریک فروم در روان شناسی اجتماعی همین را توجه و نتیجه گرفته نوعا مردم از آزادی (مطلق) فرار می کنند!
اگزیستانسیالیست ها نیز که انسان اصیل را انسان مسئول تر می دانند، نتیجه می گیرند وقتی تمام مسئولیت برعهده خود اوست پس باید فقط تابع خود باشد(آزادی مطلق)
مقدمه دوم:
آزادی مطلق بدون آزادگی نمیشود!
آزادگی، آزادی درونی و رهیدن از قید و بندهای درونی(طمع، ترس و…) است. بدون آن آزادی بیرون محقق و مستمر نمیشود. مستبدین با طمع و ترس دیگران خود را مستولی و آزادی جامعه را می گیرند. بودن حدنصابی از آزادگی(مثل حسین ها و زینب ها) در جامعه مانع استبداد و خودکامگی هاست.
آزادی بیرونی ابتدایی خدادادی همه است اما آزادی مطلق و کامل، تحصیلی است و محرِّر(آزاد کننده) می خواهد؛ مربیان دلسوز که مصلحان اجتماعی هم باشند محرِّر اند.
لطیفه: انِّی نَذَرتُ لَک ما فِی بَطنی مُحَرَّراً(۳۵آل عمران):
– همسر عمران نذر کرد نوزاد خودش را در راه خدا آزاد کند (مُحرَّر= آزاد شده)
– مُحَرَّر غیر از مُعتِق است. معتق، برده آزاد شده است، محرَّر، آزادِ آزاد شده!
آزاد چرا آزاد شود؟ اصلا یعنی چه؟!
تا از آزادی بیرونی به آزادی درونی هم برسد و به آزادی مطلق بار یابد!
در سنت بنی اسرائیل طفلی که محرَّر میشد در کنیسه و معبد نهاده میشد و معتکف و خدمتکار آنجا می شد. به حسب روایات ما از معبد بیرون نمی آمد[۱]. در وقت بلوغ خود تصمیم می گرفت که خادم معبد بماند یا بیرون رود. همسر عمران، مریم(س) را محرَّر کرد و او به آزادی معنوی هم رسید و مادر مسیحا شد.
پیامبر(ص) و امام(ع) در مقیاس بزرگ اجتماعی مُحرِّر(آزادی بخش) اند و همه افراد جامعه را مُحرَّر(آزاد شده) می خواهند. هم قید و بندهای ظاهری(فرعون ها و قارونها و…) را برمی دارند و هم قید و بند های درونی؛ اما با دو شیوه! برای اولی دست به شمشیر هم میشوند برای دومی با تعلیم و تزکیه و بیان و کرامات اخلاقی و… اقدام می کنند.
آزادی اجتماعی با آزادی معنوی، مصلح اجتماعی از مربی اخلاقی، سیاست از دیانت جدا نیست!
امیرالمومنین(ع) درباره رسول الله(ص) فرمود: “خداوند متعال او را به حق مبعوث کرد تا بندگان را از عبادت بندگان خارج و به عبادت خداوند برگرداند از تعهد های(غیر الهیِ) بندگان خارج و به تعهد الهی برگرداند[۲]…”
شهید مطهری سوء تفاهم غرب با خدا و آزادی را زیبا تصویر می کند که: گمان کردند اگر خدا را قبول کنند استبداد قدرت های مطلقه [قرون وسطایی] را نیز باید بپذیرند، بپذیرند که فرد در مقابل حکمران هیچ حقی ندارد و حکمران هم در قبال فرد هیچ مسئولیتی ندارد وفقط در مقابل خدا مسئول است؛ لذا افراد فکر کردند اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند باید خدا را انکار کنند، پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند[۳]!
این دو گانه غلط در حکومت اصیل اسلامی هرگز شکل نمی گیرد:
دو درس نهج البلاغه در اینباره:
درس اول: قسمتی از خطبه ۱۷۳:
«به جانم سوگند اگر امامت [بمعنای امارت و حکمرانی]جز با حضور همه مردم صورت نبندد، دیگر راهی برای تحقق آن نخواهد بود…اَلا وَ اِنِّی اُقاتِلُ رَجُلَین آگاه باشید من با دو کس در جنگم: رَجُلاً ادَّعَی ما لَیسَ لَه کسی که مدعی چیزی شود که از آنِ او نیست، وَ آخَرَ مَنَعَ الذِی عَلَیه و دیگر کسی که از ادی حقی که گردن اوست، روی برتابد» این تامین آزادی اجتماعی است. جز این دو عامل برای سلب آزادی افراد نیست: یا زیاده خواهی کسی، حق دیگری را می کاهد یا بی مسئولیتی کسی بار دیگری را می افزاید!
حکومت علی(ع) برای این دو عامل شمشیر می کشد نه خودش قید و بند اضافی تازه ای باشد؛ نه! خود با خواست عمومی آمده و می ماند.
درس دوم: قسمتی از نامه ۳۱:
اینجا در مقام آزادی درونی و آزادگی (که موجب کمال آزادی است سخن می گوید همان مقاتله کننده برای تامین آزادی اجتماعی عمومی اینجا مربی است نامه ۳۱ به فرزندش و جوانان است:
«نفس خویش را گرامی شمار و از هر پستی دور بدار هرچند تورا به نعمت های فروان رساند. زیرا در برابر آنچه از بزرگواری خویش از دست می دهی عوضی دریافت نمی کنی وَ لا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ وَ قَد جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً بنده دیگری مباش که خداوند آزادت آفریده است» اینجا به حسب سیاق روشن است به مدخلیت آزادگی( کرامت نفس و دوری از پستی) با آزادی اجتماعی سخن می فرماید.
برای آزاد سازی درون دیگر ابزار شمشیر نیست، موعظه است ؛ اما حاکم حکیم می خواهد که ایندو باهم جمع کند.
احیای مقام زن
در آزادی بیشتر از همه از زنان ما را ترسانده اند! در حالیکه تولد دختر در قرآن با آزادی تصویر شد(لطیفه آیه ۳۵ آل عمران)! در این مبانی نورانی کاهلی کردیم که به آن ترس رسیدیم!
بعثت و مقام زن:
– آزادی بیرونی و اجتماعی:
از زنده به گور شدنش جلوگیری کرد/ زن یک مال بود! به مالک ارتقائش داد(۷نساء و…)/ قدرت در انحصار شیوخ قبایل (اشراف چهل ساله به بالا) بود اسلام حق سیاسی بیعت را برای زنان هم جاری کرد(۲۱ ممتحنه)/ حتی تنها تصویر حاکم عاقبت به خیرش (غیر پیامبرانی چون سلیمان و داود و یوسف) یک زن (بلقیس) است(۲۳تا۴۴نمل)!
– آزادگی و آزاری معنوی:
برای اینکه کج فهمی قرائت مردسالار نکند ، زنان را هم برای حیات طیبه نام برد که با ایمان و عمل صالح آنها هم به همان مقامات بار می یابند!(۹۷نحل)/
زُهری روایت کرده: هیچ زنی پس از ایمان مرتد نشد(بخلاف مردان)!
دوره انحطاط:
پس از پیامبر امر زنان و آزادی شان هم مثل امور دیگر منحط شد. عمل فِیک جای عمل اصیل و صالح، خودنمایی و تبرج جای سجایای اخلاقی-اجتماعی (۳۵احزاب) و هجرت(۱۹۵ آل عمران) و امر به معروف(۷۱توبه) نشست./
مدینه شهر خوانندگان شد/ همسر پیامبر(ص) از ام زِمل (صاحب تبرج جاهلیت اولی) الگو گرفت[۴]! تبرج او فرماندهی و شتر سواری اش نبود، عمل فیک و توخالی اش بود خود فتوای قتل عثمان داده بود و حالا خود تحت تاثیر کانون ثروت و قدرتی به جهاد علیه کسی می رفت که نقشی در کشتن عثمان نداشت بلکه در محاصره آب و غذا به او می رساند!
احیای دوباره آزادی و زن:
در این فضا باید نهج البلاغه را دید علیرغم تحریف و جعل روایات دروغ توسط اموی ها سیره امیرالمومنین در اینباره روشن است.
چگونه زن، عقرب و شرَ باشد وقتی این همه زن در حکومت و مجاهدتهای علوی برای احیای اسلام ناب نقش آفرینند؟!
– ام فضل(گزارشگر خروج عایشه از مکه تا بصره به امام[۵])
– ام براء و سروده هایش در جنگهای علی(ع)[۶]
– ام خیر سخنران و شاعر روشنگری مثل عمار[۷]
– ام سنان [۸]
– زرقاء[۹]
– سوده همدانی، مطالبه گری عدالتخواه که آمد و حکم عزل کارگزار ناتراز را از حضرت گرفت!
– در۲۴مورد قضاوت حضرت ، زنان یا متهم یا شاکی بوده اند و در هیچکدام به بی خردی و کم ایمانی و… توصیف نشده اند[۱۰].
– از همه بالاتر زینب(س) ؛ کسی که این فرمایش پدر را در حضور اجتماعی زنانه اش برای همه مجسم کرد : «الُحرُّ حُرّ و اِن مَسَه الضُّر و العَبدُ عبد و اِن ساعَده القَدَر: آزاد ،آزاد است ولو در سختی و ناملایمات افتد و برده ،برده است ولو مقدرات به کمکش آید[۱۱]»
هیچکس از دختر علی(ع) زیباتر این آزادی کامل و مطلق را از کوفه تا شام مجسم نکرد. آزادی ای که چون با آزادگی درون است حتی در اسارت و زنحیر و درون همه مصائب هم هست. به یزید گفت : “اگر مصائب روزگار مرا برآن داشت که باتو مخاطبه کنم ولی بدان قدر ترا کم می کنم و سرزنش ترا بزرگ و توبیخ ترا بسیار می شمارم”.
جای خوشنویسی سخن پدر یا شرح و تفسیر آن، آنرا در خیابانها و شهرها تجسم داد و زینت پدر شد؛ همه دیدند حر، آزاد است ولو در زنجیر و یزید (که زینب اورا ابناء طلقاء یعنی برده آزاد شده فتح مکه خوانده بود) برده است ولو مقدرات او را شاه کرده است!
[۱] العیاشی ج۱ ص۱۷۰
[۲] الکافی ج۸ص۳۸۶
[۳] ر.ک: مجموعه آثار ج۱ص۵۵۴
[۴] ام زمل رئیس قبیله ای بود که در زمان بعثت علیه پیامبر(ص) جنگید بر شتر سوار و مردان را برای نبرد تشجیع و بعد عایشه او را امان داد و…
[۵] طبری ج۴ص۴۵۱
[۶] اعیان الشیعه ج۳ص۴۷۵وص۴۷۶وص۴۷۹
[۷] همان
[۸] همان
[۹] عقد الفرید ج۱ص۳۴۷
[۱۰] ر.ک موسوعه امام علی(ع)
[۱۱] غرر الحکم
۲۰/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه
جلسه بیستم «سلسله بحث درس های نهج البلاغه»، مورخه ۵ آذر ماه ۱۴۰۰ برگزار شد. صوت این جلسه منتشر میشود.
دریافت جلسه بیستم «سلسله بحثهای نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی“
اعتدال درون، ضامن عدالتخواهی برون
حکمت۱۰۸
مقدمه
- کنش ها و واکنش های فردی، اجتماعی ما برآیند کنش ها و واکنش های درونی ماست…
- یک کنش گر اجتماعی( حتی خانوادگی) گاه:
– درک انسداد می کند ،گاه گشایش!
– گاه معترض و ناراضی و گاه آرام و راضی!
– گاه به او میل می شود و دستاوردی دارد و گاه آسیب می بیند و سرمایه اش ریزش می کند!
- همه این حالات در قلب او شکل می گیرد و از آنجا منشاء کنش یا واکنش او می شود.
حضرت امیر(ع) می فرماید:” برای قلب جوشش هایی از حکمت و فضایل و اضداد آنها هست”
- نکته مهم و کلیدی این است که این دوگانه ها یک نقطه تعادل دارند و یک افراط و یک تقصیر( تفریط)؛ تقصیرش مضرّ است و افراطش مفسد!(” فَکُلُّ تَقصیِر بِه مُضِرَ وَ کُلُّ اِفراط لُه مُفسد)
فهرست ۵دوگانه مهم در حکمت۱۰۸:
- رجاء_ یاس( درک گشایش_ انسداد)
-اگر در رجاء افراط شد؛ ذلت طمع پیدا؛ و حرص هلاکش می کند!
– امید وقتی پیوندی با منیّت و خودخواهی بخورد، طمع و حرص میشود و کنش را فاسد می کند.
-اگر یاس و انسداد مستقر و مالک قلب اوشد؛ تاسف او را می کشد!
– این جانب تفریط است و تاسف ، کنشگری مفید را از او می گیرد. - غضب_ رضا( نارضایتی و اعتراض_ رضایت و آرامش)
عارض شدن نارضایتی و غضب؛ موجب شدت کینه میشود!
– به کینه که می رسد ،کنش را فاسد می کند ، نقد را، نهی از منکر را و…!
– از آنسو اگر خوشوقت شدن با رضایتمندی( ولو نسبی) پیدا شد؛ موجب فراموشی تحفّظ و مراقبت میشود!
– این هم مضرّ است ، کنش های پیش رونده را می گیرد و… - خوف_ امنیت( نگرانی ها_ ایمنی ها)
– اگر خوف و ترس بر قلب غالب شد؛ مشغول محافظه کاری می شود!
– محافظه کاری مفسد است و کنشگری را فاسد می کند، تکالیف فوت میشود…
– اگر احساس امنیت وسعت بگیرد؛ غفلت و غرّه شدن او را می رباید!
– این هم تفریط مضرش؛ فریب خود خوردن و خودبینی و خود محوری در کنشگری های اجتماعی از اینجاست… - مال و غنی_ مصیبت و فقدان( دستاورد_ آسیب)
– اگر از مالی سود برد[ یا به او میل شد، سرمایه اجتماعی یافت] ؛ احساس بی نیازی به طغیانش می کشد!( افراطِ مفسد)
– اگر در مقابل، مصیبتی اصابت کرد[ آسیب اجتماعی] ؛ بی تابی اش موجب رسوائی اش می شود!
– اگر دچار فقر و فاقه[و ریزش سرمایه اجتماعی] شد؛ مشکلات ناشی از آن مشغولش می کند( و از وظایف باز می ماند)
– مصیبت و فاقه، دو تفریط آن مال و غنی است که به کنشگری درست ضرر می زند… - گرسنگی_ سیری( نابهره مندی_ بهره مندی)
– گرسنگی و نابهره مندی؛ زمینگیرش می کند!
– پرخوری و شکم پروری ( و بهره مندی) او را به رنج می اندازد!
( متن حکمت ۱۰۸ را اینجا بخوانید)
اوج عرفانی عدالت خواهی
امام خمینی ؛
– اتصال این نقاط تعادل درون را /به عدالت اجتماعی بیرون( که محصول کنش های عادلانه عدالتخواهانه است)/ به تعادل انسان کامل( که مظهر اسماء حق است)/ به تعادل آرایش اسماء الهی / وصل می کند که یک خط مستقیم می شود.
– این همان صراط مستقیم و عدالت در تعریف جامع آن: استقامت بر صراط مستقیم است؛ از تعادل درون تا تعادل و توازن بخشی قوای اجتماع تا تجلی متوازن اسماء !
– امام(ره) بر این اساس: عدالت خواهی را بسط صفات حضرت حق در عالم می خواند!
این اوجِ همان شرط معنویت برای عدالتخواهی در بیان رهبر انقلاب است.
( تفاصیل را در فایل صوتی بشنوید)
مردمشهر!
دریافت سخنرانی «مردمشهر!» | “دریافت از پیوند کمکی“
چکیده ارائه ای از یک کارگاه آموزشی در مشهد
حجت الاسلام قنبریان
۲۹شهریور۱۴۰۰
نمونه ای از آموزه های دینی در غرر الحکم
نیرومند کردن جمع و اقامه حق و خیر عمومی رساندن؛ مظاهره و مشاوره و تعاون
- بهترین پشت به پشت هم دادن و کمک کردن، مشاوره طرفینی است.
- همه خوبی ها در مشاوره جمع است.
- بهترین یار، مظاهره است.
- بهترین نیروها، کمک گرفتن از همدیگر و مظاهره است.
- تعاون بر اقامه حق (حقوق الهی و حقوق مردم) امانت و دیانت (مطلوب انسانیت و دین هردو) است.
- بر صلاح مومنین پیگیر باشید و مداومت کنید.
- دستگیری از نیازمندان و ستاندن حقوق مردم و یاری مظلوم
- حوائج مردم به شما نعمت های خدای متعال بر شماست، آن ها را غنیمت بشمارید.
- اگر کسی به تو محتاج شد، رسیدگی فوری به او بر تو واجب می شود.
- از کفاره گناهان بزرگ، اغاثه و فریادرسی به ملهوف (انسان داغدیده) است
- اگر مظلومی دیدی، او را بر ظالم یاری بده.
این آموزه ها مانند جویباری است که از بالا می جوشد و با طی کردن دامنه، باید با حفظ اصالت های آن، سازه ها و ساختارهای متناسب با فرهنگ خودمان ساخته شود.
فرهنگ صدر اسلام برگرفته از این آموزه ها؛ حلف الفضول
کسی از یمن مال التجاره ای را به پدر عمروعاص فروخت و او مال را گرفت اما پول آن را پرداخت نکرد و هرچه به وی مراجعه کرد، نتیجه ای نبخشید. او بر کوه ابوقبیس رفت و تظلم خواهی کرد. عموهای پیامبر گفتند که برای ما ننگ است که ما در قریش باشیم و به کسی ظلم شود و حقش را نگیرد. درنتیجه یک نهاد مدنی به نام «حلف الفضل» شکل گرفت که پیامبر در سن ۲۰ سالگی عضو آن بود و عهد بستند که به هرکس اینگونه ظلم شود، به او کمک کنند.
عجیب اینکه در دوره حکومت مدینه علیرغم اینکه یاری مظلوم و … وظیفه حاکم اسلامی است اما پیامبر فرمود: اگر حلف الفضولی مرا دعوت کند، عضو آن خواهم شد. یعنی بودن این نهاد مدنی در زمان حکومت عدل هم جایز و لازم است.
تجارب فرهنگ ایرانی برگرفته از این آموزه ها
همه این آموزه ها در قدیم بر عهده حکومت ها گذاشته نمی شد و نهادهای اجتماعی نیز نقش داشتند بلکه حکومت را وادار به وظائف خود می کردند.
سابقه تمدنی این نهادهای اجتماعی برای بازتولید آن در عصر مدرن و در مختصات جدید خیلی مهم است؛ در اسلام چیزی به نام «فتوت ها» و «عیاران» شکل گرفت و ریشه خیزش ها علیه حکومت تمامیت خواه نژادی اموی در قرن دوم، همین جوانمردان بودند. در تصوف (نگاه معنوی به زندگی اجتماعی) ایرانی تقسیمی وجود داشت؛ تصوف برای خواص و جوانمردی برای عوام! و هر صنفی خود را به یکی از مفاخر عالم و انبیاء و اولیاء برمی گرداند و آداب و رسوم مخصوص به خود را داشت مثلا از جمله بند های فتوت نامه ها، کمک به حاجت مندان و ملهوفین محله خود، کمک به مظلوم و … است (بازتعریف حلف الفضول در فرهنگ ایرانی[۱]).
مثال دیگر بحث «کار» می باشد که علاوه بر اسلام، در فرهنگ ایرانی نیز شریف و مقدس بود بخلاف یونان که کارها را برده ها انجام می دادند و کار محقر شمرده می شد[۲].
این نهادهای اجتماعی مستقل از دولت بودند و حتی در بعضی دوره ها، با دولت رقابت هم می کردند مثل دولت صفاریان که برآمده از صنف رویگران سیستان یا دولت آل بویه که برآمده از ماهیگیران طبرستان بود یا سربداران که هسته اولیه آن را قصابان سبزوار پدید آوردند[۳].
برخی از اینها وقتی به حکومت رسیدند، سعی کردند آداب فتوتی خود را لحاظ کنند مثلا در سربداران همه پوشش واحد داشتند، تجمع روزانه در خانه فرمانروا وجود داشت (مشاوره و مظاهره)
در سیر تاریخی قبل از مدرنیته به «لوطی ها» یا «پاتوقچی ها» مواجه می شویم که بازتولید همان فرهنگ اهل فتوت است هرچند انحطاط هایی هم رخ داده است. عمده جریان مشروطیت را همین ها رقم می زنند!
پس از قاجار با پدید آمدن دولت مرکزی، برخی از بافت های فرهنگی و نهادهای اجتماعی منهدم شد از جمله اهل فتوت زیرا برای هر کاری، اداره خاص وجود دارد و نهادهای اجتماعی بدون کارکرد می شوند. در همین دوره است که بر اثر بی کار شدن،لوطی ها به بزهکاری نیز روی آورده اند.
نظریه رقیب
از اواخر قرن ۲۰، جهان به سمتی می رود یا برده می شود که دولت-ملت ها را تضعیف می کند و دولت به مثابه نگهبان منطقه، حافظ استانداردهای جهانی است تا حاکمیت جهانی استاندارد های برآمده از دنیای مدرن و خالی از معنا شکل بگیرد. در هدف یازدهم سند ۲۰۳۰، «شهر یادگیرنده» را بر این اساس معنا کرده اند و حتی مرادشان از یادگیری علم -که از مفاد آن است-، علم نافع مانند علم به مبدأ و معاد نیست بلکه صرفا آموزش هایی برای بهتر زیستن در دنیای کنونی مراد است.
در تمدن گذشته ایرانی فصل الخطاب در درگیری ها، مذهب یا ایرانیت بود و هرچند سلایق متفاوت بود ولی عقائدشان یکی بود اما در دنیای مدرن عقائد را تکثر می بخشند و سلایق را یکی می کنند! و استانداردهای شهر یادگیرنده را بر اساس ارزش های آمریکایی در مسائل مختلف معین می کنند. لذا به عنوان الگو، به شهر «هیوم» در استرالیا مثال می زنند.
البته در اینجا نیز به نهادهای مدنی توجه می شود اما برای راهبرد بزرگ دهکده جهانی و حفاظت از آن استانداردها؛ تا در صورت نقض آنها توسط دولت ها، هم فشار بین المللی و هم فشار نهادهای مدنی بر آنها باشد.
وظیفه ما و کارکرد نهادهای اجتماعی در دوران جدید
خوبی های آن نظریه را باید اخذ کرد اما چتر فرهنگی تمدنی را خیر!؛ نهادهای مدنی را در راستای خیر عمومی و مصلحت شهر سامان داده و آن آموزه ها را بازتولید کنیم.
ظرفیت های موجود برای مردمشهر
– در حوزه سیاست: قانون اساسی اجازه تشکیل انجمن های مختلف و ایفای نقش در صنف خود را داده است مانند اصل ۲۶، اصل ۱۰۴ و اصل ۱۰۶٫ اصل ۱۰۴ به طور مطلق اجازه تشکیل انجمن داده است اما قانون کار، فقط سه تشکل را به رسمیت شناخت و در همین سه تشکل هم نزدیک سه چهار درصد از کارگاه های بزرگ، شورا دارند!
– در حوزه اقتصاد: اصل ۴۴ قانون اساسی، اقتصاد ایران را دولتی و تعاونی تعریف کرده است و خصوصی را کمک کار آن دو. در قانون خصوصی سازی نیز ۲۵ درصد از اقتصاد باید به تعاونی داده شود. سیاست کلی و قانون تعاونی ها و فرم تعاونی فراگیر (یکی تعاونی های توسعه شهرستانی و دیگری تعاونی های دهیاری) همگی ابلاغ شده است که از جمله اختیارات آن، اولویت این تعاونی ها برای مثلا تعویض بافت قدیم شهر است. پس خیریه ها و گروه های جهادی و … می توانند از این ظرفیت برای مالک تعاونی شدن نیازمندان یک شهر و صاحب سرمایه شدن آنها استفاده کنند[۴].
همچنین می توان حلف الفضول و عهدهای فتوت را در ادارات و سازمان های مختلف برای کمک رسانی به نیازمندان و اقامه حق بازتولید کرد که امروزه به عنوان مثال، چنین عهدی بین وکلاء، بین برخی کارمندان ادارات درحال شکل گیری است.
گزارش چند نمونه کوچک:
- یک تجربه: اردوی درد!
- یک تجربه: کارگاه الگوی تربیتی نیروی انسانی در تشکل های مردمی
- یک تجربه: جشنواره عدالت و دیانت
- یک تجربه: تریبون آزاد یک ستاد
- جنبش خودجوش مطالبه حقوق مردم از مسئولین
- جوشش انقلابی
[۱] به فتوت نامه ها مراجعه کنید.
[۲] مقاله «حرکت و کار در اندیشه و آیین های ایرانی و یونانی» از دکتر مرتضی فرهادی: http://ensani.ir/fa/article/349880
[۳] نمونه لبنانی آن، سازمان مومنان جبل عامل بود که شهید اول درست کرد و در القواعد و الفوائد نیز آن را تئوریزه کرده است.
[۴] عدالت در منابع ثروت مقدم بر عدالت توزیعی است.
۱۹/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه
جلسه نوزدهم سلسله بحث درس های نهج البلاغه، با بیان حجت الاسلام قنبریان، ایراد شده در مورخه ۲۸ آبان ماه ۱۴۰۰ منتشر میشود.
دریافت جلسه نوزدهم «سلسله بحثهای نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی“
حکومت علوی و تبارناگزینی !
با تاکید بر نامه۵۳ (عهدنامه مالک اشتر)
این بحث علیه این دولت و آن دولت نیست طبعا انقلاب بعد از سه، چهار دهه مردانش در معرض امتحان تبارگزینی اند که باید مساله را از سیره و عترت پرسید.
ادعا: معیار گزینش صرفا شایستگی نیست، فامیل نبودن یک مرجح است یعنی در شایستگان مساوی، غیر فامیل ترجیح دارد اگر قحط بود، فامیل!
مقدمه۱:
اُلیگارشی(یک گروه حاکم) در نظر افلاطون، منحرف شده و منحط شده حکومت نخبگان و شایستگان(آریستوکراسی) است. یعنی کمی لغزش شایسته سالاری را آرام آرام چنین می کند!
در دو شکل بروز می کند:
– گاهی یک خاندان حاکم میشوند(مثل حکومت اموی)
– گاهی نزدیکان یک طبقه که نهضت یا کودتا و… کرده اند(هزار فامیل)
مقدمه ۲: نیاز به اصل و قاعده
سیره و عترت هم مثل قرآن محکم و متشابه دارد که متشابهات با محکمات حل میشوند و فتنه گری ها در متشابهات ماندن است.
اصل و قاعده از محکمات است، خروج از آن دلیل می خواهد نه عمل به اصل و قاعده! جایی که برای متشابهی وجهی هم نیابیم، باید به همان اصل و قاعده عمل کنیم.
مقدمه۳: دوگانه رخاء_بلا!
هم عقل و عقلا و هم نقل بین این دو حالت فرق می گذارد: دوره نهضت، بلا، غرامت و… با دوره حاکمیت، رخاء، غنیمت و…
حکم ایندو یکی نیست بردن همه فرزندان و دامادها در مبارزه و نهضت و جنگ و… هرگز مثل گذاشتن بعضی از آنها در مناصب و سمت های دوره حکومت، قضاوت نمیشود!
حضرت امیر(ع) هم به این دوگانه توجه داده و از قضا به ۷ اقتضاء طبیعی خواص و نزدیکان در اینباره حذر می دهد:
– خرج سنگین در دوره رخاء و گشایش
– یاری کم در دوره بلاء و سختی
– بیزاری از انصاف ورزیدن درباره دیگران
– خواهش و درخواست با اصرار و سماجت
– کم سپاسی وقت عطاء و دریافت ها
– عذر ناپذیرتر در وقتی که از عطایی منع شود
-بی صبر در رویدادهای بزرگ روزگار
اصل: تبارناگزینی! (مگر به استنثاء)
- حکومت علوی از طرفی خود را مقابل حکومت اموی می بیند بعنوان دو مکتب رقیب؛ محمد(ص) مقابل ابوسفیان، علی و حسن(ع) مقابل معاویه، حسین(ع) مقابل یزید و حتی قائم(ع) مقابل سفیانی را در روایات بانگ می زنند!
- از سوی دیگر در توصیف موسس اموی می فرماید: “قامَ مَعه بَنُوا اَبیه[۱]”
– یعنی سرکار آمدن خاندان با قدرت گرفتن او بود! نه برخی بودند او هم اضافه شد؛ و دقیقا این شاخصه تبارگزینی و فامیل سالاری است.
– وصف “بنوا ابیه” اشاره به علت ذم دارد. در جای جای نهج البلاغه برای امویان اوصافی مثل حزب شیطان، منافقان، طلقاء و… بکار برده اینجا در ذم موسس وقتی می گوید با او فرزندان پدرش سرکار آمدند، یعنی با این وصف خاص که تبار گزینی و فامیل سالاری است کار دارد.
نمیشود همین وصف در حکومت علوی و مکتب ضد اموی هم باشد و فقط اموی بد باشد! پس حتما حکومت علوی، فامیل سالار و تبارگزین نخواهد بود. - از سوی خودش هم وقتی با اهل بصره و ناکثین -که بیعت شکسته بودند- احتجاج میکرد از آنها پرسید: جوری ورزیدم؟ گفتند: نه!
پرسید: بیت المال را حیف و میل کردم؟ گفتند نه!
پرسید: “به دنیا(حکومت) رغبت یافته و آنرا برای خود و اهلبیتم بدون شما برگزیدم که از من انتقام گرفته و بیعت شکستید؟!” گفتند: نه[۲]!
دقت: اگر فامیل گزینی منفی نبود مورد احتجاج واقع نمیشد. اگر حتی با فامیل گزینی حکومت مشروع بود، چه جای طرح با بیعت شکنان داشت؟! معلوم است با آن، شکستن بیعت مجاز می شده است!
از همین پاسخ های ناکثین هم معلوم میشود حکومت علوی فامیل سالار و تبارگزین نشده بود والا پاسخ منفی نداده علیه اش به همان احتجاج می کردند.
اصل در دو جانب: مناصب و نزدیکان
همان اصل هم در جانب مناصب قابل ملاحظه است هم در جانب نزدیکان و خویشان:
- اصل در جانب مناصب
درباره گزینش کارگزاران می فرماید:
“ثُمَّ انظُر فِی اُمُورِ عُمّالِک فَاستَعمِلهُم اختِباراً ولاتُوَلِّهِم مُحاباهً و اَثَرَهً”
– گزینش با اختبار و امتحان(عنصری بیرون از خود حاکم)
– نه از سر محابات: تمایل شخصی و طرفداری
– نه از سر اثره: خود رأیی و بدون مشورت!
درباره دبیران -که خود هم می فرماید حافظ اسرارند- می فرماید:
” لایَکُن اختیارُکَ ایاهُم علی فِراسَتِک و استِنامَتِکَ و حُسنِ الظَنِّ منک”
– گزینش اینان هم نباید براساس فراست خودت یا اعتمادت یا حسن ظنت به آنان باشد
“زیرا مردان با ظاهرآرایی و خوش خدمتی نظر حاکمان را به خود جلب می کنند اما در پس این ظاهر نیکو و خوش خدمتی خبری از خیرخواهی و امانتداری نیست.”
واضح است این نمایش خود و جلب اعتماد برای فرزندان مردم دور دست نیست و بیشتر برای آشنایان و فرزند دوستان و… اتفاق می افتد!
پس کارگزار و دبیر چگونه انتخاب شود؟!
راه حل حضرت امیر(ع) اول این بود که تشخیص درونی وصرفاً با خود حاکم نباشد و حتما اختبار و امتحان(شاخص بیرونی قابل ارزیابی و سنجش) باشد.
این اختبار هم دو نحوه است:
“لکن اختَبِرهُم بِما وُلُّوا للصالحینَ قبلَکَ فَاعمِد لاَحسَنِهِم کان فی العامهِ اَثَراً اعرَفِهِم بالامانهِ وَجهاً”
– سنجش سابقه اش در ولایت صالحین قبل از خودت
– اعتماد به اثر بهتر داشتن نزد عموم مردم
یعنی یا سابقه مدیریتی خوب در نهادهای دولتی قبل یا رضایت عمومی از او در نهادهای اجتماعی.(که هردو قابل ارزیابی است و درون سپهر جان حاکم نیست)
همچنین حضرت در اول عهدنامه انصاف رعایت کردن بین مردم و بین نزدیکان خود و هم کسانی که دلی در گروشان دارد را خواسته(انصفِ الناسَ من نفسک ومن خاصهِ اهلکَ و من لک فیه هویً من رعیتک)
– انصاف، نصف کردن چیزی و حق برابر قائل شدن برای دیگری است. مثلا اگر کیک را شما قاچ کردی، انتخاب را به طرفهای مقابلت بسپاری!
– حالا که تو حاکم هستی، شایسته گان مردم را بر شایسته رفیق و هم جناح یا قوم خویش برگزینی؛ این انصاف است و همان ادعا که حتی در حالت تساوی شایستگان، شایسته ی مردم مقدم بر شایسته فامیل است.
– حضرت این انصاف را صرفاً اخلاقی و مستحب نمی شمارد بلکه واجب و نکردنش را ظلم و جنگ با خدا می شمارد:
“اگر (در اینباره) انصاف نورزی ستم کرده ای، و هر که به بندگان خدا ستم کند خدا به جای بندگان دشمن اوست، و هرکه خداوند دشمن او باشد عذرش را باطل نماید، چنین کسی به جنگ با خدا برخاسته مگر آنکه از ستم دست بردارد و یا توبه نماید”.
در دنیای کنونی نیز برخی کشورها برای رعایت شایسته سالاری نهادهای شبه قضایی مثل “هیات صیانت از نظام شایسته سالار”(mspb) درست می کنند تا تشخیص فقط به خود مدیر نباشد و قابل ارزیابی و سنجش دیگران باشد.
“هیئت منصفه ای مردمی” در نهاد مدنی نیز می تواند راه حل خوبی باشد که شایسته برگزیده شده فامیلی واقعا برتر از شایستگان مردم است یا نه از مصادیق فامیل سالاری است! - اصل در جانب نزدیکان
در جانب فامیل و نزدیکان اول حضرت امیر(ع) به اقتضاء طبیعی نزدیکی به قدرت توجه می دهد:
“انَّ للوالی خاصهً و بطانَهً: برای والی(جنس قدرت) یک ویژه ها و نزدیکان و محارمی است(بطانه یعنی آستر لباس، کنایه از خیلی نزدیک و رمز و راز دار، مصداقاً فرزندان، برادران و دامادها و…)
فِیهِم استِئثار و تَطاوُل و قله انصاف فی معامله:
در اینها:
– ویژه خواری و اختصاصی سازی هست
– گردن فرازی مقابل مردم و خودبزرگ بینی هست
– کمی انصاف در معامله و ارتباط هست
“فَاحسِم مادَّهَ اُولئک بِقَطعِ اسبابِ تِلکَ الاَحوال”
“فاحسم” یعنی پس از ریشه بکن،
“ماده” یعنی عامل جوشش آن سه خصلت را؛
با قطع کردن سببهای آن حالات!
زمین و اقطاع بخشی و کمک در یک معاهده را مثال می زند، اما این دو مثال است و منحصر نیست؛ کارگزاری و امضای طلایی بیش از یک قطعه زمین، سبب آن احوال است.
پس صرف شایستگی دلیل کافی نیست در شایستگان فامیل بطور نوعی و طبیعی این حالات منفی هست از اینرو شایستگان مردم مقدم اند تا از این حالات منفی در حکمرانی کاسته شود!
از اینرو انتخاب برخی نزدیکان محدود در حکومت علی(ع) یک استثناء و خلاف قواعد یاد شده است و حتما وجهی دارد. چنانچه به حسب نقلی درباره ابن عباس فرموده الان بهتر از او ندارم[۳]! یا مصالح خفیّه ای که برای حال و آینده در علم معصوم بوده و ما درک نمی کنیم. با این موارد نمیشود قاعده ای صریح را نقض کرد.
به حسب روایت صحیح السند عیص بن قاسم از امام صادق(ع) عده ای از بنی هاشم نزد رسول الله آمدند و تقاضا داشتند که کارگزاری جمع آوری زکات حیوانات(گوسفند و گاو وشتر) را به آنها بسپارد.
(می دانستند خمس برای اینان و زکات برشان حرام است می خواستند قانون را دور بزنند و از سهم عاملین زکات بردارند بگویند نه از باب فقیر و مسکین بلکه از باب عامل و کارگزاری به آنها بدهد.) گفتند: ما اولی هستیم به آن!
پیامبر(ص) پاسخ دادند : زکات بر من و شما حرام است اما وعدت شفاعت به شما می دهم[۴].
طبق روایات دیگر و قواعد فقه منعی ندارد که بنی هاشم عامل زکات شوند و اگر مجانی نبودند از بیت المال رزق بگیرند نه از سهام زکات [۵]اما پیامبر(ص) به این فتوای فقهاء بعد راضی نشد! چرا؟! شاید یک وجه اش غیر اقتصادی بود، وجه سیاسی داشت که بنی هاشم و فامیل، کارگزاران او نشوند و فامیل سالاری تداعی نشود.
سیره امیر المومنین(ع) با دامادها مؤید همان قاعده است:
– عبدالله بن جعفر فرزند شهید ممتاز جعفر طیار را علیرغم شایستگی ها جایی منصوب نکرد.
ریشه آن خصائص را درباره اش کَند: در تنگی اش هیچ اضافه ای از بیت المال به او نداد [۶]و در حالت گشاده دستی بخاطر تبذیر حکم حَجر و منع تصرف بر او کرد که او زرنگی کرد و سریع زبیر را شریک اموال کرد تا منع تصرف در اموال برش جاری نشود[۷].
– عقیل برادرش نسب شناس بود و در تنظیم دفاتر بیت المال در زمان خلیفه دوم، مامور به خدمت بود[۸] در دوره حضرت امیر عایله مند بود اما هیچ امتیازی به او نداد حتی فرزندانش را به منصبی نگماشت در حالیکه بعدا ده فرزند و نوه او در دوره بلا و سختی(عاشورا) در نهضت حسینی شهید شدند!
– دو فرزند عقیل(مسلم و عبدالرحمان) دامادهای حضرت بودند اما منصبی نگرفتند! و هردو در نهضت حسینی شهید شدند. یعنی در غنیمت و رخاء و حکومت، آخر صف؛ در هزینه شدن و نهضت و بلاء صف اول.
– جُعده بن هبیره خواهر زاده حضرت(فرزند ام هانی) داماد دیگر اوست. حضرت در ورود به کوفه جای قصر دارالعماره به خانه او رفت درباره او نصبی هست که طبری با “قیل” نقل کرده [۹]اما همان هم ظاهرا برای ماموریت جنگ است چون مردم ابرشهر شورش کرده بودند و حضرت به او حکم زد وقتی رفت و راهش ندادند بازگشت و حضرت به خلید بن قره یربوعی حکم زد و با سپاه رفت و شهر را محاصره و با مردم صلح کرد.
پس درباره جعده هم نقض از آن قاعده نشده است.
(تفصیل و جزییات را در فایل صوتی بشنوید)
پیوست
درباره اسامی کارگزاران حکومت علوی اینجا بیشتر بخوانید:
[۱] خطبه ۳ نهج البلاغه
[۲] قرب الاسناد ص۹۶
[۳] ر.ک: شرح ابن ابی الحدید ج۱۵ص۹۸و۹۹
[۴] الکافی ج۴ص۵۸
[۵] ر.ک: مدارک الاحکام ج۵ص۲۱۱و۲۱۲
[۶] بحارالانوار ج۴۱ص۱۳۷ – نماز جمعه رهبر انقلاب۸۳/۸/۱۵
[۷] شرح ابن ابی الحدید ج۱ص۵۳
[۸] تاریخ یعقوبی ج۲ص۴۰
[۹] تاریخ طبری ج۵ص۶۳
۱۸/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه
دریافت جلسه هجدهم «سلسله بحثهای نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی“
جلسه هجدهم ۲۱آبان۱۴۰۰
میلاد امام عسکری(ع): مومن برکت مومن ادامه خواندن ۱۸/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه
۰۳/ جلسه سوم درس گفتارهای نظری_کاربردی درباره عدالت اجتماعی
دریافت «جلسه سوّم درس گفتارهای نظری_کاربردی درباره عدالت اجتماعی»
“دریافت از پیوند کمکی“
سوال جلسه سوم:
خاستگاه مالکیت و واحد اولی در مالکیت چیست؟ و اصالت با چه چیزی است؟
مالکیت:
مالکیت حقیقی، از آن خداست. همچنین مالکیت ما نسبت به قوای خود، حقیقی است اما مالکیت هایی که در زندگی اجتماعی استفاده می شود، اعتباری هستند.
اعتبار یعنی دادن حد و تعریف چیزی به چیز دیگر به صورت ادعائی مثل دادن حد مالکیت حقیقی به مالکیت ما نسبت به کتاب.
خاستگاه اولی مالکیت اعتباری در زندگی عقلاء، چیست؟
برخی از فقهاء و فلاسفه، واحد اولیه را کار می دانند نه احتکار! و کار یا به صورت صناعت است یا به صورت حیازت.
بعد از آن، مالکیت های تبعی مطرح می شود مانند ارث، خرید و فروش و… یعنی اگر کار (واحد اول) نمی بود، مالکیت های بعدی نیز نمی بود[۱].
نتیجه: جامعه مطلوب از نظر عدالت اقتصادی به گونه ای است که :
۱. همه بهره مندی ها از کار است.
۲. کار، موجب بهره مندی است.
پس جامعه غیر عادلانه به این صورت است که بهره مندی، از کار مفید نیست بلکه از طریق بورس بازی و اختلاس و … است. همچنین طبق نتیجه دوم، نشانه دیگر جامعه غیر عادلانه این است که ثمره کار را، دیگری ببرد (استثمار[۲]).
در دنیای مدرن، این نظم طبیعی و عقلائی که بیان شد، بهم ریخته است و مثلا کارگر که کارش از همه بیشتر و سخت تر است، از فقیرترین افراد جامعه هستند.
القاریجار (معرَّب کارگر) در عرف اسلامی، کسی است که خودش (کارش) را اجاره میدهد و در ازای آن پول میگیرد. در روایات ما اجاره دادن خود و قوای خود، مکروه است.
کارگر غیر از عامل و رعیت و برده است؛ با نگاه پسینی به احکام اسلام در مزارعه و مساقات و مضاربه و… -مثل اینکه عامل در سود شریک است-، می توان دریافت که اسلام بیشتر جانب عامل را گرفته است تا سرمایه دار[۳].
در دنیای قبل از سرمایه داری هم کارگر و اجاره نفس وجود داشته است که در داستان حضرت موسی ع، آیه «علی أن تأجرنی ثمانی حجج» شاهد بر آن است اما هیچ وقت تعداد کارگران از تعداد کارفرمایان اینقدر بیشتر نبوده است! به همین دلیل است که از امام صادق ع سوال پرسیدند اگر سود کارگری از تجارت بیشتر باشد، تجارت بکند یا کارگری؟!
پس معلوم می شود که تعداد کارگران زیاد نیست که سود آن می تواند بیشتر از تجارت بشود. اما ایجاد طبقه کارگر، از اتفاقات دوران سرمایه داری است.
تاریخچه ایجاد طبقه کارگر:
در دوره فئودالیته نظام ارباب – رعیتی حاکم بود. بعد از فروپاشی روم غربی، اشراف صاحب زمین های بزرگی شدند و نحوه جدیدی از حکمرانی به وجود آمد که هرکسی، واحد بزرگی از زمین را در اختیار داشت و عده ای رعیت او بودند و عادتا نسل اندر نسل بر آن زمین کار می کردند اما درصدی از سهم -ولو کم-، مال آنها بود. در این دوره، تجارت بسیار محدود و در حد فروش مازاد نیاز خود به شهرهای اطراف و خرید ما یحتاج بود.
با پیشرفت صنعت کشتی سازی و ایجاد دولت مرکزی به خصوص در انگلستان، تجارت بر کشاورزی غلبه کرد ، حالا تجارت مشخص می کرد که چه چیزی کاشته شود تا به درد تجارت بخورد! درنتیجه در اثر «نهضت حصار کشی» جمعیت بسیاری از رعیت، اخراج شدند. این طبقه بیکار مجبور به بستن قرارداد اجاره با همان ارباب های سابق -که الان به دنبال تجارت یا تولید محصولات تجاری بودند-، شدند و چون خیلی جمعیت بیکارها زیاد و در مقابل تقاضا کم بود، قیمت کار او بسیار پایین بود. پس کارگری به معنای اجیر شدن و فقط اجرت گرفتن (نه مشارکت در سود) مولود دوره سرمایه داری (دوره غلبه تجارت بر کشاورزی) است.
در چنین جامعه ای، آن اصل «بهره مندی از کار؛ و کار، موجب بهره مندی است» چه می شود؟!
کارگر در انقلاب اسلامی:
در جامعه ایران که حدود ۱۱میلیون کارگر و ۲۰۰ هزار کارفرما وجود دارد، طبیعی است که دستِ بالا را کارفرما دارد.
به همین دلیل، امام خمینی (ره) تعیین حداقل دستمزد کارگر توسط شورای مرکب از کارفرما، کارگر و دولت را مطرح کرد درحالیکه طبق شریعت در عقد اجاره، تراضی طرفین( کارگر – کارفرما) شرط است! این یکی از کارکردهای عدالت خواهانه انقلاب اسلامی و اِعمال ولایت مطلقه به نفع طبقات محروم بود.
البته متاسفانه در عمل همیشه دولت، جانب کارفرما را رعایت می کند زیرا گفته می شود که اگر دستمزد کارگر بالا برود، هزینه تولید بالا می رود و نمی توان در بازار رقابت کرد درنتیجه ورشکست می شویم و از آن طرف چون تولید و رشد اقتصادی، برای دولت مهم است، در مقابل رشد درآمد کارگر مقاومت می کند درحالیکه این یک تله سیاست است و بررسی های دقیق ثابت کرده است که سهم دستمزد کارگران برای تولید هر واحد محصول صنعتی در بنگاه های خصوصی، ۸/۲درصد است و با کاهش سود بانکی مثلا، می توان هزینه تولید را کاهش داد.
استفاده از ولایت مطلقه فقیه در این جهت، یک راه علاج موقت است در دوره ای که کارگر طبقه شده است اما راه حل اساسی برای طبقه کارگر چیست و علوم اجتماعی اسلامی و اقتصاد اسلامی چه پیشنهادی دارند؟
یک ایده این بود که ماشین های بزرگ و کارخانجات بزرگ به ملک عموم در بیاید تا کارگر به جای اجاره نفس، به عامل تبدیل شود تا در سود شریک شود که شهید مطهری بیان کرده است [۴]و در خود اصل ۴۴ قانون اساسی هم به نوعی دیده شد.
ایده امام موسی صدر، به سمت صنایع کاربَر رفتن نه صنایع سرمایه بَر بود.
اما این سوال جای کار و فکر دارد و پژوهش ها همانجا متوقف شده است!
[۱] برای نمونه به کتاب فقه العقود آیت الله سید کاظم حائری ج۱ رجوع و نظر شهید صدر و آیت الله خویی و… را ببینید.
[۲] مجموعه آثار شهید مطهری ج۲۰
[۳] رهیافت های اقتصادی امام موسی صدر، ص ۹۳تا۹۵
[۴] ر.ک: رهیافتهای اقتصادی
۱۷/ سلسله بحث درسهای نهج البلاغه
دریافت جلسه هفدهم «سلسله بحثهای نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی“
توصیفی تازه از امام عصر(ع)
شرح خطبه ۱۸۲/ چکیده بحث
- خطبه از نُوف بِکالی در سال۴۰ و اواخر عمر حضرت امیر(ع) نقل شده است. فرازهای اول در توحید و عبرت است.
- فقره مورد بحث درباره امام زمان(ع) : “برای حفظ حکمت، زرهی که حافظ آن است برتن کرده، حکمت را با آدابش در برگرفته، توجه خاص به آن نموده و آنرا به خوبی شناخته و یکسره به آن پرداخته، حکمت گمشده ای است که همواره در جستجوی آن است، نیاز اوست و پیوسته در طلب آن است”
– حکمت به لحاظ ادبی، نوعی محکم کاری و کار محکمی است که سستی و رخنه در آن راه ندارد.
اگر برهان را حکمت می گویند بدین خاطر است[۱].
– حکمت، عملی هم دارد که معصومی نیازمند آن باشد چنانچه در خطبه ۱۵۰ گفتیم حضرت حجت(ع) حتی در زمان غیبت از این حکمت عملی برکنار نیست؛ جمع هایی را پراکنده و پراکندگی هایی را اجتماع می بخشد بدونی که مضرّ به غیبت کبری باشد[۲]! - توصیف خاص: “فهو مُغتَرِب اذا اغتَرَبَ الاسلام”
– مغترب: درباره شخص یعنی پنهان شدن، مهاجر شدن/ درباره غیر شخص(مثل اسلام) یعنی افول کردن، غروب کردن
– در فقه اللغه: هرجا حروف “غ” و “ر” در کلمات عرب باشد، دلالت بر پستی، پایینی، از بالا به پایین آمدن و افول کردن است
– به لحاظ بلاغت: جمله اسمیه مخصوصا وقتی با “اذا” زمانیه باشد، دلالت بر استمرار دارد.
پس یعنی: او همواره در مهاجرت و اختفاء و افتادن از مقام و جایگاه است در تمام دوره غروب و افول اسلام.
نسبت امامِ اسلام با دینِ اسلام، در واقعیت و مقام ثبوت این است که هروقت اسلام در اوج واقعی و وسعت منهج است، امام آن هم در جایگاه خود است. به لحاظ انکشاف و مقام اثبات، جایگاه امامِ اسلام، حاکی و نماگر وضع اسلام است.(دقت کنید):
– حضرت امیر(ع) فرمود: “این دین اسیر به دست اشرار است[۳]” نماگر آن خانه نشینی و اسارت حضرت بود.
– در زیارت ناحیه مقدسه درباره سال ۶۱ هجری می فرماید:”قد قتلوا بقتلک الاسلام”! این تو (امام حسین) نبودی که کشته شدی، اسلام بود که کشتند!
– اینجا هم می خوانیم: غروب اسلام علامتش، مغترب شدن امام زمان(ع) است. - این افول و مهاجرت -با انجام آن کارکردهای ولاء سیاسی خطبه ۱۵۰ در عین غائب بودن- ادامه می یابد تا حضرت خسته و بریده میشود !
-می فرماید:”مثل شتری خسته که از راه رفتن باز ماند، دم بر زمین می نهد؛ از خستگی سینه و گردن را به زمین می چسباند”!
-اینرا باید بیابیم که همانکه در غیبتش “بردگی هایی را باز و برده هایی را آزاد می کند” (خطبه۱۵۰) ، روزی خسته و بی صبر میشود! همو که غیاث است روزی مضطر میشود!
او هزار سال درد و رنج بشر دیده و دویده، برای کشته های جنگهای جهانی هم گریسته، بر ۴۰میلیون سرخپوست هم نالیده، گمشده های اسکیمو هم او را فریاد رس دیده اند[۴]
اما روزی این صبر به نهایت می رسد و فرج می خواهد. - سه روایت که همین فرازها را به زبان صریح می گویند و امام زمان(ع) را مصداق آیه ۶۲ نمل(امّن یُجیب المضطر اذا دعاه…) می شمارد[۵].
(تفصیل را در فایل صوتی بشنوید)
[۱] ر.ک: تفسیر المیزان ج۳ص۳۹۵
[۲] دراینباره صوت و چکیده جلسه۱۵ را ببینید
[۳] نامه۵۳ نهج البلاغه
[۴] ر.ک: روزنه هایی از غیب آیت الله سید محسن خرازی
[۵] ر.ک: بحارالانوار ج۵۱ص۴۸ وص۵۹/ و هم تفاسیر روایی ذیل آیه۶۲ نمل
۰۲/ درس گفتارهای نظری_کاربردی درباره عدالت اجتماعی
دریافت «جلسه دوّم درس گفتارهای نظری_کاربردی درباره عدالت اجتماعی»
“دریافت از پیوند کمکی“
خلاصه نکات مطرح شده در جلسه دوم درس گفتارهای نظری_کاربردی درباره عدالت اجتماعی حجت الاسلام محسن قنبریان
چگونگی شناخت و کشف فعل عدالت خواهانه در مقام اثبات
سوالات جلسه دوم:
- معیار تشخیص عدالت چیست و چگونه می توان فهمید امری عادلانه یا تبعیضی است؟
- مرجع تشخیص عدالت چه کسی است؟
توضیح سه مفهوم عدالت و تبعیض و جور:
عدل: گاهی در مقام کنش است که به معنای اعطاء استحقاق می باشد و گاهی در مقام وضعیت و منشأ این استحقاق را شهید مطهری، دو علت فاعلی و غایی ذکر می کند:
– علت فاعلی به معنای کنش گری شخص مثل حیازت
– علت غایی به معنای غایت فعل دیگری بودن مثل ارث
جور: جائر در لغت یعنی کسی که پرت افتاده است. جور -با توجه به معنای عدل-، به معنای عدم رعایت استحقاق ها مطلقا است.
تبعیض: تفاوت گذاشتن بین دو مستحق و اعطاء حق یکی و عدم اعطاء به دیگری.
امیرالمومنین ع فرمود: از ارکان راهبری کردن به سمت عدالت، فراگیر کردن (استقصاء )درعدالت است[۱].
سنجههای عدل؛
آیه ۲۵ حدید، سه سنجه برای عدل قرار داده است: ۱- بینات ۲- کتاب و اجتهاد ۳- میزان یا شاخص
سنجه اول؛ بینات: در مقابل مبیّن ها و به معنای چیزی که خودش واضح و غیر اجتهادی است و همه آن را قبول دارند و فرقی بین مجتهد و عامی و ولی امر و … نیست. و همین سنگ زیرین است وگرنه پارادوکس و دور پیش می آمد مثلا تشخیص پیامبر راستین از دروغین، دین ساختگی از واقعی به وسیله بینات است که مردم خودشان می فهمند.
لذا امیرالمومنین ع فرمود:” خدا را با خدا بشناسید و رسول را با رسالت و اولی الامر را با امر به معروف و عدل و احسان.” یعنی ملاک تشخیص امام معصوم را نیز به مردم داده اند[۲].
رهبری در طرح کلی اندیشه اسلامی میفرماید: «اگر دینی را دیدی که در جهت عکس فلسفه ادیان(قسط) حرکت میکند، بدان یا الهی نیست یا خرابش کرده اند.» پس معلوم می شود که معیار، در دست عامه مردم هست که یک دین را بسنجند.
مثلا در زمینهی اقتصادی، رهبر انقلاب برای بینات به اینها مثال میزند: ” کم کردن فاصله ها، دادن فرصت های برابر، تشویق درستکار، مهار متجاوزان به ثروت ملی، مناطق دوردست کشور و مناطق فقیر را مثل مرکز کشور زیر نظر آوردن و…» که اینها را همه می فهمند و نیازی به اجتهاد ندارد.
سنجه دوم؛ کتاب و اجتهاد:
مسائلی که نیازمند بحث و بررسی است مثلا آیا حقوق کسی که علم بیشتری دارد و کارش تاثیر بیشتری در جامعه می گذارد با کسی که کار کمتر و سادهتری دارد باید برابر باشد یا خیر؟ در اینجا عدالت، برابری حقوق ها است یا نابرابری؟ اگر تفاوت حقوق، عدالت است، تا چه اندازه؟! به عبارت دیگر آیا علم و تاثیرگذاری بیشتر، استحقاق بیشتری را موجب می شود تا حقوق بیشتری دریافت کند یا حقوق برای سیر کردن شکم است و فرقی بین شکم او و خانواده اش با دیگری نیست و علمش، موجب جایگاه اجتماعی بالاتری شده است. مثال دیگر اینکه آیا مدرسه خصوصی داشتن، نقض عدالت آموزشی است؟! اینها نیازمند بررسی و اجتهاد است و برخورد با این مسائل، باید نسبت به برخورد با بینات، متفاوت باشد؛ باید به اندازه کافی در جامعه بحث صورت بگیرد تا مسئله روشن شود که عدالت است یا خیر؟
سنجه سوم؛ میزان و شاخص:
بعد از کتاب و اجتهاد، در تطبیق نیز نیازمند شاخص هستیم؛ مثلا بعد از اینکه اجتهاد کردیم که فاصله حقوق کارمندان دولت باید کم باشد، در مرحله انجام آن، حقوق به صورت پلکانی افزایش یابد یا درصدی تا فاصله طبقاتی ایجاد نشود؟ یا مثلا اینکه یارانه به صورت نقدی باشد یا به صورت پنهان؟، نیازمند شاخص هستیم که همه جنبه ها را لحاظ کند تا به ضد خود تبدیل نشود.
مثال واقعی آن که در سال ۸۰ رخ داد و حقوق کارگران افزایش یافت اما در همان سال اخراج حداکثری کارگران را نیز داریم، به دلیل نداشتن شاخص است.
نمونه شاخص کلی در روایات[۳]:
دوست داشتنی ترین تصمیم در کارهای سیاسی و حکمرانی، باید این ۳ ویژگی را داشته باشد:
- میانگین بیشتری از حقوق لحاظ شود.
- عدل عمومی تری را در بربگیرد.
- رضایت عمومی بیشتری را شامل شود.
شاخص های عدالت اجتماعی در قانون اساسی:
۱- عدالت به معنای برابری (مانند عدم تبعیض جنسیتی، عدم تبعیض منطقه ای، حق رأی)
۲- عدالت اقتصادی به معنای رفاه عمومی (مانند توسعه انسانی، نرخ بیکاری، تورم، آزادی اقتصادی)
۳- عدالت اجتماعی (مانند شاخص آموزش، نسبت بیمه شدگان به کل جمعیت، امنیت اقتصادی)
۴- عدالت سیاسی (مانند حق اعتراض مردم و پاسخگویی حکومت، آزادی مطبوعات، نرخ مشارکت مردم در انتخابات[۴])
۵- عدالت حقوقی و قضائی (کنترل فساد، نقش قانون)
وزن هرکدام در قانون اساسی نیز مشخص است اما عدالت سیاسی و عدالت قضائی، وزن و اهمیت بیشتری دارند[۵].
در ادامه آیه ۲۵ حدید میگوید که عدل را مردم، به پا کنند و این به معنای مقصر بودن مردم درجایی که عدالت نیست، نمی باشد بلکه به معنای این است که حکومت زمینه را فراهم کند تا کنش گران و صنوف مختلف مردمی، بتوانند به سمت عدالت پیش بروند پس باید به «فناوری اجتماعی اقامه قسط توسط مردم» توجه کرد که ظرفیت هایی در قانون اساسی نیز وجود دارد مانند شوراهای کارگری و انجمن های اسلامی در همه صنوف.
اگر سیاست دولتی به سمت عدل باشد اما همه را خود انجام داد و تشکل های مختلف مردمی احیاء نشوند، کاری ناقص و موقت است.
[۱] غرر الحکم، ص ۴۰۰
[۲] کافی، ج ۱، ص ۸۵
[۳] عهدنامه مالک اشتر
[۴] در فرهنگ اسلامی، شروع عدالت با عدل سیاسی (امام عدل) است و به لحاظ رتبه، عدل سیاسی مقدم بر عدالت های دیگر است و امام عادل نیز به طور آزادانه و با انتخاب مردم می آید نه با زور و غلبه شمشیر لذا دوگانه عدالت – آزادی از اساس غلط است
[۵] برای مطالعه بیشتر: کتاب «شاخصی برای عدالت» چاپ مرکز رشد دانشگاه امام صادق ع