بایگانی دسته: پیام‌ها و تحلیل‌ها

بسیج‌شوندگیِ ایرانی و سازمانِ بسیج

بازاندیشی در بسیج و سازمانِ آن | به‌مناسب هفتهٔ بسیج

«بسیج‌شوندگی» یک خصلتِ اجتماعی است و «بسیج»، حاصلِ آن است. مانندِ غُسل (شُسته‌شده) که نتیجهٔ غَسل(شُستن) است.

میزانِ این بسیج‌شوندگی در جوامع مختلف است؛ در جامعه‌ای که به قول امیرِ بیان «تعدادشان زیاد امّا اجتماعِ قلوبشان کم است»، بسیج‌شوندگی ضعیف می‌شود؛ حتی اگر بسیج‌کننده‌اش کسی مثل علی(ع) باشد. زین‌روست که «اتّحاد مقدّس»، رازِ اصلیِ امکانِ بسیج‌شدن است. کاملاً درست است که گفته شود: «بسیج در حقیقت، مظهرِ یک وحدتِ مقدّس، میانِ افرادِ ملّت است».

خصلتِ بسیج‌شوندگی در جوامعِ دیگر می‌تواند به شکلِ سکولارش باشد. اما بسیج‌شوندگیِ ایرانی در تاریخ‌اش، با هویّتِ مذهبی بوده است؛ گرچه حکومت‌های فاسد یا بیگانگان معمولاً آن را سرکوب می‌کردند.* بااین‌حال، در مقاطعِ تاریخیِ گوناگون در مقابلِ استبداد و استعمار رخ نموده است. لذاست که شیخ محمّد خیابانی، محمدتقی پِسیان، میرزا کوچک‌خان، حاج‌آقا نورالله اصفهانی، آسید عبدالحسین لاری، شیخ جعفر محلاتی، رئیس‌علی دلواری و مانندِ این‌ها، همه به این معنا، بسیجی‌اند.*

البته چنین خوانشِ هویتی از بسیج، در «سازمان بسیج» خیلی پررنگ نیست!

آیا «سازمانِ بسیج‌کننده» توانسته است همهٔ ظرفیتِ بسیج‌شوندگیِ ایرانی را بسیج کند؟!

دههٔ شصت با جمعیتِ ۳۰میلیونی، وعدهٔ بسیجِ ۲۰میلیونی مطرح بود. در پایانِ دفاعِ مقدّس هم همان رقم تمدید شد و بیان شد هنوز محقّق نشده است.*

الآن برای جامعهٔ ۹۰میلیونی، هنوز تحقّقِ همان بسیجِ ۲۰میلیونی آرزوست! گرچه بسیاری بسیجی‌اند اما عضوِ سازمانِ بسیج نیستند.*

بسیج‌شوندگیِ مردم کاهش یافته یا نهاد و سازمانِ بسیج‌کننده کاستی‌هایی دارد؟!

رهبرانِ انقلاب از همان ابتدا گفته بودند که جذبِ تودهٔ مردم با دیگر جذب‌های سازمانی تفاوت، و ظرائفِ خاصّ خود را دارد.*

آرمان‌های انقلاب ۵۷ چون «فطری»اند، «جاودانه»اند.*

از این رو همیشه می‌تواند محورِ بسیج‌شدنِ ایرانیان شود. مثلاً آرمانِ «استقلال» و «عزّت» در دفاعِ مقدّس، بسیج می‌آفریند و همان؛ ۴۰سال بعد در جنگِ ۱۲روزه هم بروز می‌کند.

پس ظاهراً مانعی در محورِ بسیج‌شدن، مردم و ضریبِ بسیج‌شوندگی نباشد.

جا دارد «سازمانِ بسیج‌کننده» و نحوهٔ کار و حاصل آن را انتقادی بررَسید!

به‌خصوص وقتی می‌بینیم برخی زُعمای سابقِ آن، به تأسیسِ سازمانِ دیگری برای «خلقِ ارادهٔ عمومی» [حاصل‌گرفتن از همان بسیج‌شوندگی] روی می‌آورند؛ ظاهراً ایشان هم سازمانِ موجودِ بسیج را برای آن منظور، ناکافی یافته‌اند!

واضح است سازمان‌های جدید نیز دچارِ همان سرنوشت می‌شوند اگر راهِ درستِ استفاده از «ظرفیتِ بسیج‌شوندگیِ ایرانی» پای آرمان‌های تاریخی‌اش را نیاموزند.

❕توجّهاتی ابتدایی در این‌باره:

  1. تبعیض در خوانشِ آرمان‌ها، بسیج‌شوندگی پای یک آرمان را ضعیف می‌کند. هم‌نشینیِ استقلال با آزادی، پیشرفت با عدالت، ولایت با جمهوریت، اسلام با ایران و وطن، و مانندِ این توازن‌ها در آرمان‌هاست که آن ظرفیتِ بسیج‌شوندگی را فعلیت داده، در مواقفِ لازم «بسیج» می‌آفریند. خوانشِ بریده و گزینشی از این دوگانه‌ها یکی از آسیب‌های سازمان‌بخشی بوده است.
  2. گاهی استفاده‌های ابزاری از آن آرمان‌ها در جهاتِ جناحیِ خاصّ یا عرصهٔ انتخابات، اعتبارِ سازمان را نزدِ تودهٔ عظیمِ بسیج‌شوندگان آسیب می‌زند.
  3. «بسیج» در آن معنای بلند، باید زیستِ دوّمصنوف و مشاغل و قشرهای مختلف باشد.
    «این مردم در اداره و مدرسه و دانشگاه و حوزه و دکّان و… هستند؛ یعنی یک زندگیِ دوزیستی [زیستِ معمولیِ زندگی و زیستِ بسیجی]» پس «زیستِ بسیجی» نباید موجبِ امتیازاتِ مادّی و مزایای خاصّ (هرچند کوچک) در «زیستِ معمولی» شود. همان‌گونه که در دفاعِ مقدّس، بسیج لشگرِ مخلصِ خدا بود و نشان در گم‌نامی داشت. حاصلِ بسیج‌شوندگیِ یک ملّتِ ۹۰میلیونی تاکنون هرتعداد که شده باشد، هرگز نباید راه را برای فعلیت‌بخشی به دیگرظرفیت‌ها ببندد.
  4. سازمانی برای فعلیت‌بخشی به چنین ظرفیتی نمی‌تواند مثلِ دیگرسازمان‌ها باشد و از طریقِ «استیلای سازمانی»، بسیج بسازد! بلکه سازمانی منعطف در مواجهه با اراده‌های عمومی و تعیّن‌یافته از خواستِ آن‌ها، بیش‌تر به کار می‌آید. در تجربهٔ دفاعِ مقدّس، فرماندهانِ بسیج از پایین به بالا تعیّن می‌یافتند. یک معلّم، یک خبرنگار، یک شهردار یا یک روستایی؛ پس از بسیج‌شدن پای آرمان، شایستگی‌هایش بُروز و به سطوحِ فرماندهی بار می‌یافت؛ همّت و باقری و باکری و حاج‌قاسم می‌شد.
  5. بیش از این‌ موارد را می‌توان با کاوش‌ها و بررسی‌های انتقادی، درونِ عقلانیت انقلاب اسلامی کشف و طرح کرد؛ اگر فضاهای کلیشه‌ای و تکراری مجالِ بیشتری دهد.

محسن قنبریان| ۱ آذر ۱۴۰۴

تحلیل سه‌گانه تاریخی اقتصاد از نگاه استاد حوزه

حجت الاسلام محسن قنبریان با روایت سه‌گانه تاریخی از تحول نهاد اقتصاد، گفت: امروزه بازار به مکانیزمی برای بلعیدن سیاست، فرهنگ و تمام عرصه‌های زندگی تبدیل شده و جامعه را به “بازار عمومی” تقلیل داده است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، در مراسم افتتاحیه رویداد آموزشی زیست‌جهان اقتصاد ایران که با همکاری بنیاد شیخ انصاری و مدرسه نوآوری نگاه برگزار شد، حجت الاسلام محسن قنبریان با ارائه تحلیلی تاریخی از سیر تحول نهاد اقتصاد، به تبیین سه دوره اساسی در تاریخ اقتصاد پرداخت.

 

دوره اول: اقتصاد منزلی؛ سلول بنیادین اقتصاد

 

استاد حوزه دوره اول را “اقتصاد منزلی” نامید و با اشاره به ریشه‌های تاریخی آن توضیح داد: در این دوره که ریشه در فلسفه یونان و حکمت اسلامی دارد، نهاد اقتصاد در درون خانواده به عنوان سلول بنیادین شکل می‌گرفت. تصمیم‌گیری نهایی درباره اقتصاد درون هر خانواده اتفاق می‌افتاد و اقتصاد ذیل حکمت عملی و در قالب تدبیر منزل بحث می‌شد.

 

وی با تشریح ویژگی‌های این دوره افزود: در این دوره، اقتصاد در چنبر ارزش‌های اخلاقی و با هدف فضیلت و سعادت خانواده قرار داشت. تعیین کننده اصلی، نهاد خانواده بود و بازار تنها مکانی برای مبادله محسوب می‌شد. در اینجا، پرداختن به مال و کسب و کار در بستر تربیت فرزند و همسرداری معنا می‌یافت.

 

دوره دوم: اقتصاد در سپهر سیاست

 

حجت الاسلام والمسلمین قنبریان دوره دوم را انتقال اقتصاد از نهاد خانواده به نهاد سیاست توصیف کرد و گفت: در این دوره، اقتصاد از حالت سلولی خارج شد و در سپهر عمومی و در نهاد سیاست جای گرفت. در اینجا نهاد سیاست تعیین‌کننده پیشرانی اقتصاد شد و اقتصاد در خدمت اهداف سیاسی قرار گرفت.

 

وی با اشاره به نمونه‌های تاریخی در غرب و جهان اسلام تأکید کرد: چه در دوره امپراتوری روم مسیحی و چه در دوره فتوحات اسلامی، شاهد این تحول بودیم. در جهان اسلام، دوره فتوحات منجر به شکل‌گیری اقتصاد جنگ‌پایه شد که در آن فتح سرزمین‌های جدید به پیشران اصلی اقتصاد تبدیل شد.

 

استاد حوزه با اشاره به پیامدهای این تحول افزود: در این دوره، مفاهیمی مانند رشد توقف‌ناپذیر متولد شد و اقتصاد به ابزاری برای تحقق اهداف سیاسی تبدیل گردید. نمونه‌های تاریخی مانند سیستم خراج و جزیه در دوره اموی و عباسی نشان‌دهنده این تحول نهادی است.

 

دوره سوم: سیادت بازار و کالاشدن همه چیز

 

حجت الاسلام والمسلمین قنبریان دوره سوم را “سیادت بازار” نامید و ابراز داشت: امروز شاهد جابجایی نهادی اساسی‌تری هستیم؛ اقتصاد از نهاد سیاست به نهاد بازار منتقل شده است. بازار دیگر مکانی برای مبادله نیست، بلکه مکانیزمی برای حل همه مسئله‌ها – حتی سیاست – است.

 

وی با تشریح ویژگی‌های این دوره ادامه داد: در این دوره، همه چیز – حتی سیاست – به کالا تبدیل می‌شود. جامعه به ‘بازار عمومی’ تقلیل می‌یابد و انسان ایده‌آل، محاسبه‌گر سود و زیان تعریف می‌شود. علم اقتصاد نیز به بهترین شیوه محاسبه تبدیل شده است.

 

حجت الاسلام والمسلمین قنبریان به نقد جدی نئولیبرالیسم پرداخت و سه شاخصه اصلی آن را برشمرد: نئولیبرالیسم با سه شاخصه اصلی شناخته می‌شود: حذف نظارت دولت در اقتصاد، گشودن اجباری بازارهای ملی به روی تجارت و سرمایه جهانی، و کوچک‌سازی دولت از طریق ریاضت اقتصادی و خصوصی‌سازی.

 

وی با اشاره به آثار مخرب این سیاست‌ها هشدار داد: این روند تمام خاکریزهای مقابله با استبداد و استثمار – مانند دموکراسی، جامعه مدنی و رسانه‌های آزاد – را از بین برده و به جای آن بازار را به عنوان تنها راه حل مطرح کرده است.

 

وی با اشاره به ظهور سرمایه‌داری پلتفرمی گفت: امروز با پدیده ‘تکنوفئودالیسم’ روبرو هستیم که در آن هم کارگر و هم کارفرما ‘رعیت’ فضای مجازی شده‌اند. شرکت‌های بزرگ فناوری مانند آمازون و گوگل به فئودال‌های جدید تبدیل شده‌اند و فرمانروایی الگوریتم‌ها حاکم است.

 

حجت الاسلام والمسلمین قنبریان در بخش پایانی با ابراز نگرانی گفت: این روند به ‘مردم‌زدایی’ و ‘ضد مردم شدن’ اقتصاد انجامیده است. علم اقتصاد امروز گوناگونی‌های فرهنگی و زیست اجتماعی بشر را نادیده می‌گیرد و اقتصاد ایران با اقتصاد آلمان هیچ تفاوتی ندارد.

 

وی تأکید کرد: برای فهم درست مسائل اقتصادی امروز، باید این تحولات نهادی را درک کنیم. بدون توجه به این سیر تاریخی، هر تحلیل اقتصادی ناقص و گمراه‌کننده خواهد بود.

 

استاد حوزه در جمع‌بندی نهایی تأکید کرد: ما نیازمند بازخوانی تاریخ اقتصاد و فهم دقیق این تحولات نهادی هستیم. تنها از این طریق می‌توانیم برای مسائل امروز اقتصاد ایران راهکارهای اصیل و کارآمد ارائه دهیم.

 

“شیرین کاری” ، اتحاد مقدس نیست!

عناصر سه گانه هویت ملی از دید رهبرانقلاب: “ریشه داری تاریخی”، “اسلام” و “انقلابی بودن” است!

پس هم غدیر در هویت ایرانی است؛ هم ریشه های تاریخیِ مقاومت مقابل زورگویان؛ هر دو هم سزاوار جشن یا تجلیل اند.

بزرگان نظام، جشن ده کیلومتری غدیر را -علیرغم خوب بودن- “شیرین کاری” خواندند! (طراحان و برگزار کنندگان حتماً شنیده اند)؛ جشن میدان انقلاب و رونمایی از مجسمه شاهپور ساسانی که از آن بیشتر نیست!

آنچه واقعا انسجام و اتحاد مردم را -حتی بیش از تجاوز دشمن- ایجاد و “تثبیت” می کند، چیز دیگری است.

 صاحب این ایام، فاطمه زهرا(س) دو بار در خطبه اش بدان توجه داد :

جعل الله … العدل تسکیناً [تنسیقاً] للقلوب

… والعدل فی الاحکام ایناساً للرعیه!

عدالت اجتماعی عمیق ترین لایه مردم -یعنی دلها- را یکی می کند.

احکام عادلانه حکومت هم موجب انس مردم با حاکمیت می شود!

عدالت اجتماعی از برترین نمودهای انقلابی بودن (عنصر سوم هویت ایرانی) هم هست.

به نصاب نرسیدن آن، خدای نکرده رابطه مردم-مردم و مردم-حاکم و اتحاد مقدس را تهدید می کند.

افزون شدن فاصله غنی و فقیر که در تبرّج ها و خودنمایی های منتفعان هم بروز می کند، یکدستی و آرامش قلوب را نشانه گرفته است.

 به اشتراک گذاشتن بی حجابی با دختران پایین شهر و ساختن ائتلاف های جنسیتی نمی تواند، وحدت پایدار بسازد.

ضریب بالای “درک فساد” نیز انس مردم و حکومت را آسیب می زند.

جشن های مذهبی و ملی، هرچقدر هم متعالی و پر ثواب باشند، بدون عدالت، اتحاد مقدس را نمی توانند تثبیت کنند.

محسن قنبریان ۱۴۰۴/۸/۱۷

 

پیوست یادداشت : ” شیرین کاری” ، اتحاد مقدس نیست ؛ این دو را ببینید:

  1. برنامه هویت ما / با حضور حجت الاسلام قنبریان/ ۲۰ خرداد ۱۴۰۴/ نگاهی به آیین غدیر و مهمونی ده کیلومتری
  2. سخنرانی اتحاد مقدس / حجت الاسلام قنبریان/ هیات اصحاب الحسین(ع) دانشگاه تهران/۳۰ مهر۱۴۰۴

اندیشه سیاسی در حوزه علمیه، فرصتی مغفول برای تحلیل حکمرانی

استاد حوزه علمیه قم، گفت: رهبری معظم بر این نکته تأکید کرده‌اند که گرایش سیاسی در حوزه وجود دارد، اما اندیشه سیاسی، که شامل تحلیل ساختار قدرت و حکمرانی است، بسیار کم است. برای مثال، تحلیل مسائل حکمرانی مدرن، از جمله موضوعاتی مانند حجاب یا مدیریت اجتماعی، پیچیدگی‌های خاص خود را دارد که نیازمند درک عمیق از اندیشه سیاسی و تجارب تاریخی است.

به گزارش شبکه اجتهاد، حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قنبریان، استاد حوزه و دانشگاه، در مدرسه فقهی امام رضا(ع) طی سخنانی با موضوع «نقش مردم از تنبیه الامه تا نظریه جمهوری اسلامی»، ضمن بیان اینکه اندیشه سیاسی مهمتر از گرایش سیاسی است، به تحلیل سیاسی در حوزه‌های علمیه اشاره کرد و گفت: «همان‌طور که در بیانات مقام معظم رهبری آمده است، حوزه‌های علمیه نه تنها دارای گرایش سیاسی هستند، بلکه بسیاری از طلاب، حتی آن دسته که از نظر برخی انقلابی یا ولایی محسوب نمی‌شوند، به شکلی فعال در مسائل سیاسی مشارکت دارند. این گرایش سیاسی در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی نیز نمود می‌یابد، اما آنچه کمتر در حوزه‌ها مشاهده می‌شود، اندیشه سیاسی است؛ یعنی توانایی تأمل و بحث درباره ساختار قدرت و نحوه اعمال آن در سطح نظری و عملی.»

حضرت آقا بر این نکته تأکید کرده‌اند که گرایش سیاسی در حوزه وجود دارد، اما اندیشه سیاسی، که شامل تحلیل ساختار قدرت و حکمرانی است، بسیار کم است. برای مثال، تحلیل مسائل حکمرانی مدرن، از جمله موضوعاتی مانند حجاب یا مدیریت اجتماعی، پیچیدگی‌های خاص خود را دارد که نیازمند درک عمیق از اندیشه سیاسی و تجارب تاریخی است.

تفاوت اندیشه و تحلیل سیاسی: نائینی و شیخ فضل‌الله

در تاریخ فقه و سیاست شیعه، مرحوم نائینی به عنوان شاخص اندیشه سیاسی شناخته می‌شود، در حالی که شیخ فضل‌الله نوری در تحلیل سیاسی میدانی پیشتاز بود. به بیان دیگر، اندیشه سیاسی، تبیین نظری و نظام‌مند مسائل قدرت و حکومت است، در حالی که تحلیل سیاسی، بررسی عملی و شناخت میدان سیاسی واقعی است. نائینی در عرصه اندیشه سیاسی، از لحاظ نظری و فلسفی سرآمد است، در حالی که شیخ فضل‌الله، شناخت میدانی از شرایط اجتماعی و سیاسی آن زمان داشت و تحلیل او از جنبش مشروطیت عمیق و دقیق بود.

این تمایز نشان می‌دهد که حتی اگر تحلیل عملی شیخ فضل‌الله درست باشد، ارزش نظری اندیشه سیاسی متعلق به نائینی است و هر دو مکمل یکدیگرند. این تمایز همچنین می‌تواند موجب حل اختلافاتی شود که بین آثار نائینی و شیخ فضل‌الله وجود دارد، به ویژه در زمینه مشروطیت و مشروعیت حکومت.

اندیشه سیاسی نائینی: پنج فصل و اصول حکمرانی

مرحوم نائینی در اثر معروف خود، «تنبیه الامه»، اندیشه سیاسی را در قالب پنج فصل ارائه می‌دهد:

۱- ولایت بر سیاست و سلطنت: نائینی معتقد است که هر حکومتی، اعم از شخصی یا جمعی، به حق یا ناحق، برای تأمین مصالح نوعی ایجاد شده است. این نگاه با فلسفه «سیاست نوعیه» همسو است که هدف آن تأمین مصالح عمومی و رعایت عدالت در جامعه است. او تأکید می‌کند که تبدیل حکومت از سیاست نوعیه به تملک، که از دوره فرعون‌ها تا بنی‌امیه ادامه یافته است، موجب بردگی و ظلم به مردم شده است.

۲- عصر غیبت و ولایت فقیه: در عصر غیبت، فقیه جامع‌الشرایط به عنوان نائب امام وظیفه دارد حسبه را وسیع‌تر در نظر گرفته و نظم و انتظام جامعه را تأمین کند. در شرایط کنونی، با وجود محدودیت‌ها، باید تا حد امکان جلوی سوءاستفاده‌ها و ظلم در حکومت گرفته شود.

۳- مشروطیت و قوه مقننه: نائینی به دو رکن مشروطیت اشاره می‌کند: قانون اساسی و هیئت نظارت بر اجرای آن. او بر آزادی، مساوات و حقوق اساسی مردم تأکید دارد و معتقد است که حاکمیت نباید مردم را رعیت فرض کند، بلکه باید عدالت و مساوات را رعایت نماید.

۴- مغالطات و کشمکش‌های سیاسی: نائینی به مغالطات و برداشت‌های نادرست از قوانین و مشروطیت اشاره کرده و اصول آزادی، مساوات و حقوق مردم را به وضوح توضیح می‌دهد تا از سوءتفاهم‌ها جلوگیری شود.

۵- شرایط مشروعیت و صحت مشروطیت: او بیان می‌کند که مشروعیت حکومت به پذیرش مردم و رعایت حقوق آنان بستگی دارد و اعمال قدرت بدون رضایت عمومی مشروع نیست. این دیدگاه، پل میان فقه و سیاست عملی است.

جمهوری اسلامی و جایگاه ولایت فقیه

در جمهوری اسلامی ایران، نظریه ولایت فقیه، بر اساس فقه شیعه و تجربه تاریخی، با لحاظ رضایت مردم و مشروعیت اجتماعی ترکیب شده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی، نه تنها ولایت فقیه را تبیین می‌کند، بلکه به اصول مردم‌سالاری نیز توجه دارد.

اصل پنجم: ولایت و امامت، بر اساس پذیرش اکثریت مردم و شناسایی رهبری فقیه جامع‌الشرایط تحقق می‌یابد.

اصل ششم و پنجاه و ششم: حق تعیین سرنوشت و اتکا به آرای عمومی مردم در چارچوب ولایت فقیه تأکید شده است.

بنابراین، حتی در حکومت ولایت فقیه، مشروعیت و اعمال قدرت به رضایت و مشارکت مردم وابسته است. این دیدگاه همخوان با اصول نائینی در زمینه مشروعیت و عدالت اجتماعی است.

درس‌آموزی از تاریخ و معاصر

مطالعه آثار مرحوم نائینی و شهید صدر، از جمله «تنبیه الامه» و «الاسلام یا خود الحیات»، نشان می‌دهد که فقه و اندیشه سیاسی می‌توانند پاسخگوی نیازهای پیچیده جامعه مدرن باشند. این متون، ضمن ارائه مبانی نظری، به مسائل عملی و اجرایی حکومت نیز توجه دارند و به طلبه‌ها و محققان حوزه اجازه می‌دهند تا مسائل جاری سیاسی و اجتماعی را با نگاه فقهی و تحلیلی بررسی کنند.

بی‌توجهی به این متون، موجب مهجوریت اندیشه سیاسی در حوزه و ضعف تحلیل مسائل اجتماعی و حکمرانی می‌شود. ادامه مطالعات و بحث‌های کلاسیک و درس‌گفتارهای جانبی می‌تواند این خلأ را پر کرده و زمینه تربیت فقیهانی آگاه به مسائل نظری و عملی حکمرانی فراهم آورد.

جمع‌بندی

۱- اندیشه سیاسی در حوزه: گرایش سیاسی وجود دارد، اما اندیشه سیاسی کمتر مورد توجه است و باید توجه ویژه‌ای به مطالعه آثار نائینی و شهید صدر شود.

۲- تمایز اندیشه و تحلیل سیاسی: نائینی اندیشه سیاسی نظری ارائه می‌دهد و شیخ فضل‌الله تحلیل سیاسی عملی انجام می‌دهد؛ هر دو مکمل هم هستند.

۳- مشروطیت و مشروعیت حکومت: مشروعیت حکومت وابسته به رعایت عدالت، آزادی، مساوات و رضایت مردم است و نائینی بر این اصول تأکید کرده است.

۴- جمهوری اسلامی و ولایت فقیه: مشروعیت اعمال ولایت فقیه با رضایت مردم و اصول مردم‌سالاری دینی تلفیق شده است.

۵- اهمیت مطالعه و تداوم اندیشه: مطالعات اندیشه سیاسی، هم در حوزه نظری و هم در تحلیل عملی حکومت، برای تربیت فقیه جامع‌الشرایط و توانمند ضروری است.

منبع: مفتاح

تنزیهُ الملّه بعد از تنبیهُ الأمّه

  1. چرا دیدارِ رهبر انقلاب با مسئولینِ حوزه و همایشِ بزرگداشتِ محققِ نائینی، بیشتر بر محورِ اندیشهٔ سیاسیِ او و کتاب «تنبیه‌الأمّه»ی ایشان گذشت؟
    کم‌تر طلبهٔ درس‌خارجی است که در دروس اصول، نام و نظراتِ نائینی را نشنَود. حوزه در این بخش کوتاهی ندارد. اما آنچه از نائینی مطلقاً شنیده نمی‌شود، همان است که رهبری «نقطهٔ استثنائیِ شخصیتِ ایشان» معرفی کرد؛ یعنی «اندیشهٔ سیاسی» (نه صرفاً «گرایش سیاسی» که زیاد بوده و هست). تبلورِ اندیشهٔ سیاسی ایشان هم کتاب «تنبیهُ الأمّه و تنزیهُ الملّه» است.
    اگر انتخابِ محتوا و چینش و وزنِ مواردِ ذکرشده از سوی رهبری را با عنایت و حکمت بدانیم، پرسشِ نخست، پاسخِ روشنی دارد:
    تأکید بر اندیشهٔ سیاسیِ نائینی و کتابِ فقهی و مطابق با اصول و قواعدش در این‌باره، برای این است که حوزه، راهی را که خود پیش‌تر دربارهٔ نائینی طی کرده دوباره به‌نام «همایش نائینی» فربه‌تر نکند. بلکه از آنچه به تعبیر ایشان مهجور و مظلوم مانده – همان کتاب تنبیهُ الأمّه – هم بگوید!
  2. چرا در معرفیِ «تنبیهُ الأمّه» بر دو بُعدِ «ولایتیه‌ بودنِ حکومت» و «نظارت ملی» تأکید کردند؟
    «ایشان حکومتی را ترسیم می‌کنند و به‌اصطلاح ارائه می‌دهند به‌عنوان اندیشهٔ سیاسی، که اوّلاً حکومت است، قدرت است. ثانیاً منبعث از مردم است، مردم انتخاب می‌کنند. ثالثاً منطبق بر مفاهیمِ دینی و احکامِ الهی و شرعی است، یعنی بدون آن معنی ندارد؛ یعنی یک حکومت اسلامی و مردمی.»
    به‌نظرم پاسخِ این هم در اندیشه‌ها و تحلیل‌های رهبری روشن است:
    حکومتِ اسلامی-مردمی دودسته مخالف دارد: متجدّدین و متحجّرین!
    از این جهت، «نظریهٔ جمهوری اسلامی» و «نظریهٔ مشروطیتِ نائینی»، مثلِ هم هستند، و الآن هم کماکان!
    برخی «اسلام در حکومت» را و برخی دیگر، «نقشِ جدّی و واقعیِ مردم در حکومت» را برنمی‌تابند.
    تعبیرِ تندِ رهبری دربارهٔ این دومخالفِ مقابلِ نظریهٔ مردم‌سالاریِ دینیِ امام‌خمینی، این است:
    «در مورد حاکمیّت اسلام که نظام کشور، و نظام زندگی، باید با ارزش‌های اسلامی، با موازین اسلامی، با خطوط اسلامی و احکام اسلامی اداره بشود؛ در این مورد مخالفین سرسختی وجود داشتند؛ البتّه این مخالفین، یک‌جور نبودند:
    یک‌دسته همین غیرمذهبی‌های سکولار بودند که اصلاً معتقد بودند که دین چنین حقّی ندارد، چنین شأنی ندارد که بخواهد وارد مسائل اجتماعی بشود، و سیاست کشور، نظام اجتماعی کشور و مدیریّت کشور را به عهده بگیرد…

یک‌دسته هم معتقدین به دین بودند و از موضع دفاع از دین می‌گفتند که آقا، دین وارد سیاست نباید بشود، دین آلودهٔ به سیاست نباید بشود، دین بایستی کنار بنشیند، تقدّس خودش را حفظ کند و وارد میدان سیاست… نباید بشود؛ که این‌ها هم اگر آدم بخواهد درست درباره‌شان قضاوت کند، سکولارهای مذهبی‌اند؛ مذهبی‌اند امّا در واقع سکولارند؛ یعنی هیچ اعتقادی به دخالت دین در شئون زندگی ندارند. این‌ها مخالف حاکمیّت اسلام بودند.

مخالفان حاکمیّت مردمی، یعنی مردم‌سالاری هم باز دو جبهه بودند:

یک جبهه لیبرال‌های سکولار بودند که معتقد به مردم‌سالاری بودند، منتها می‌گفتند مردم‌سالاری به دین اصلاً ربطی ندارد، اصلاً در عرصهٔ جمهوریّت و مردم‌سالاری باید لیبرال‌ها، مردان فن‌سالار و به تعبیر خودشان تکنوکرات، بیایند وارد بشوند؛ بنابراین مردم‌سالاری دینی، و جمهوری اسلامی، بی‌معنی است؛ پس با بخش جمهوری اینها مخالف بودند.

یک عدّه هم کسانی بودند که باز معتقد به دین بودند، [منتها] می‌گفتند آقا حاکمیّت دین به مردم ربطی ندارد، مردم چه‌کاره هستند، باید دین حکومت بکند، حاکمیّت بکند؛ این‌ها هم یک عدّه‌ای بودند که حالا نمونه‌های این نظر دوّم را این اواخر به شکل افراطی‌اش در این حضرات داعش ملاحظه کردید.» (۱۴خرداد۱۴۰۰)

حالا که به برکتِ انقلاب اسلامی، تنبیهُ‌الأمّه (توجه و بیداری مردم) حاصل شده است، خوب است بر آن پایه، «تنزیهُ الملّه» (پالایشِ آیین از آنچه دین نیست) هم تکمیل شود!

چهارطیفِ مخالف بالا برای حکومتِ مردمی-اسلامی در حوزه‌ها، دانشگاه‌ها و حتی محیطِ حکمرانیِ ما کم نیستند. در لباسِ تدیّن، یا دین را از سیاست جدا می‌دانند تا آلوده نشود، یا به‌عکس نقشی به مردم نمی‌دهند؛ با کمالِ تأسّف، آنچه نائینی قسیمِ حکومت تملیکیهٔ استبدادی می‌خواند – یعنی حکومت ولایته – را هم خوانشی سلطانی می‌کنند، چیزی که نائینی «استبداد دینی» و رهبری «کم‌رنگ‌تر از داعش» می‌خواند!

در لباسِ علم هم؛ سکولاریزم یا تکنوکراسی را به‌جای حکومت اسلامی-مردمی نوبه‌نو تئوریزه می‌کنند! حتی ولایت می‌گویند، اما فن‌سالاری در حکمرانی را مقدّم بر حکمرانیِ اسلامی می‌دانند.

تنزیهُ الملّه یعنی تکمیلِ کار نائینی در زدودنِ این پیرایه‌ها از آیین.

محسن قنبریان | ۱۴۰۴/۸/۲

رهبر انقلاب اسلامی درباره محقق نائینی و کتاب مهم ایشان در اندیشه سیاسی فرمود:
«ایشان یک نقطه‌ی شخصیّت استثنائی دارد که هیچ کدام از مراجع اخیر ما ــ حالا گذشته‌ها هم همین‌جور، [از بینِ] گذشته‌ها من یادم نمی‌آید ــ این نقطه را ندارند و آن مسئله‌ی سیاسی است؛ آن به‌اصطلاح اندیشه‌ی سیاسی است. اندیشه‌ی سیاسی غیر از گرایش سیاسی است. بعضی‌ها [فقط] گرایش سیاسی داشتند…

 آقای نائینی اندیشه‌ی سیاسی داشت، فکر سیاسی داشت. این تنبیه‌الاُمّه واقعاً مظلوم واقع شده… تا الان هم این کتاب هنوز همچنان مهجور است در حالی ‌که کتاب مهمّی است».

هیچ چیز جای مواجهه مستقیم را نمی گیرد.

این کتاب مهم، مهجور و مظلوم اندیشه سیاسی را اینجا بخوانید یا pdf بگیرید.

کدام “من زنده ام”؟!

سردار شمخانی در مصاحبه با آقای موگویی درباره نقشه ترورش توسط اسرائیل به دیالوگ فیلم پاپیون استناد کرد و گفت: حروم زاده ها من هنوز زنده ام!

در پاسخ به حواشی انتشار غیر اخلاقی فیلم عروسی دخترش در هتل لوکس اسپیناس هم همان دیالوگ را تکرار کرد: حروم زاده ها…!

من فیلم پاپیون را تا امروز ندیده بودم؛ اما این جمله (البته بدون: آهای حروم زاده ها) برایم از کسی دیگر معروف و مشهور بود.

 هردو گفتند: “من زنده ام” ؛ اما این کجا و آن کجا؟!

پاپیون تجسم فرهنگ استعماری غرب است. گاوصندوقْ زنی که به کارفرمای خود نارو می زند! مقداری از جواهرات را برای خود برمی دارد! برایش پاپوش ساخته می شود و به جرم قتل، در مستعمره گویان زندانی می شود…

بقیه فیلم تلاش چند باره برای فرار است. زنده ماندن دزدی مقابل حروم زاده بازی استعمارگرانِ گویان.

قاتل نبود؛ اما مجرم چرا!

البته تسلیم هم نمی شود و به تعبیر فیلم نمی شکند!

او هم خاطرات زندان و فرارش را منتشر می کند و کتاب پر فروش فرانسه میشود.

“من زنده امِ” دوم ، انسان انقلاب اسلامی و فرزند خمینی است.

 دختری اسیر حزب بعث در دفاع مقدس که او هم خاطرات خود را به نام من زنده ام کتاب کرد.

شهید سلیمانی شیفته کتاب او شد و دو تقریظ برآن نوشت. اولی را در بغداد:

«خواهرم، مثل همان برادرهای اسیرت همه جا با تعصب مراقبت می کردم کسی عکس روی جلد کتابت را نبیند. و در تمام کتاب با ناراحتی و استرس بدنبال این بودم که آیا کسی به شما جسارت کرد؟

آخر مجبور شدم روی عکست را با کاغذ بچسبانم تا نامحرمی او را نبیند.

برادرت سلیمانی.»

اگر به آن خواهر گرامی جسارتی هم می شد او گناهی نداشت؛ لکن هیچ لکه خاکستری ای هم در پرونده او نبود؛ حتی ناخواسته!

 این از نامه دوم سردار دلها معلوم است:

«خواهر خوبم. در آن اسارت، اسارت را به اسارت گرفتی!

سعی کن در این آزادی اسیر نشوی

انشالله کتابت را به همه زبان ها ترجمه می کنم تا همه بدانند زینب بنت رسول الله چگونه بوده است وقتی کنیز او معصومه [ی آباد] اینگونه معصوم بوده است.

به تو بعنوان خواهرم، بعنوان معرف دختر مسلمان شیعه، معرف ایران اسلامی، معرف تربیت خمینی افتخار می کنیم.

حقیقتا شگفت زده شدم و هزاران بار به تو و دوستانت مرحبا گفتم».

این فرق انسان انقلاب اسلامی و مولود غربی است.

نمیدانم چرا دلم می خواست رزمنده و فرمانده دفاع مقدسِ اول و مجروح دفاع مقدسِ ۱۲ روزه، “من زنده امِ” دوم را از خود و زندگی اش نشان می داد نه دیالوگ “آهای حروم زاده ها من هنوز زنده امِ” یک متقلبِ مظلوم!

 سزاوارتر بود شمخانی معرف تربیت خمینی باشد؛ نه پاپیونِ غرب وحشی!

در تقابل با دشمن، مثل معصومه آباد ماندن یا خدای نکرده مثل پاپیون شدن، دو اثر متفاوت بر مردم و جامعه دارد:

اولی فقط کتابش را نمی خوانند، پای آن راه و مسلک همراهی و مقاومت هم می کنند!

پاپیون را ولی همان فرانسوی ها هم فقط کتابش را می خوانند و فیلمش را می بینند؛ اما راه و رسمش، مکتبی نمی شود و مقاومتی را تقویت نمی کند!

انقلاب اسلامی، آدمش اولی است نه دومی!

محسن قنبریان ۱۴۰۴/۷/۲۹

جنبش نه به پادشاه

جنبش نه به پادشاه
نمود ها و نمادها و لایه های زیرین!
حجت الاسلام و المسلمین قنبریان

شبکه ۴ / ۲۷ مهر۱۴۰۴

جامعه غزه را باید آموخت!
جامعه نابازار غزه، نه دولت شهر یونان و نه شهروند مدرن است!
فرق شهروند و اهالی
خاطره عجیب شهید حاج رمضان
حجت الاسلام و المسلمین قنبریان
شبکه ۴/ ۲۷ مهر ۱۴۰۴

مساله نماز در غبار سیاست‌زدگی!

پرداختن به “مساله نماز در ایران” دچار آفت “سیاست زدگی” شده است!

نه آن “سیاست” -که به تعبیر امام- اسلام همه چیزش سیاسی است!

و نه “خودِ نماز” (که البته سیاسی است)؛ بلکه پرداختن به “مساله نماز خواندن ایرانیان در عهد جمهوری اسلامی”!

این دچار سیاست زدگی است!

نمایشگر وضعیت نماز خواندن و نخواندن مردم، علی القاعده پیمایش های معتبر است؛ نه حباب های اطلاعات مجازی و حقیقی پیرامون تحلیل گر.

اما همین نمایه ها در سیاست زدگی موجود می افتد:

یکی روند کاهشی در برخی موارد را نشانه افول دینداری در عصر جمهوری اسلامی می خواند!

در حالیکه این تعمیم، دلالتش ناتمام است. شاخص دینداری فقط با یک عمل عبادی سنجیده نمی شود.

 در همین قسمِ مناسک هم بخش هایی با رشد بالا (بیش از ۸۰٪) وجود دارد.

در مقابل، کسی دیگر به خاطر عدم تضعیف نظام یا حذر از سیاه نمایی و… اصلا پیمایش ها را سانسور یا زیر سؤال می برد!

در حالیکه این “سؤالی حسی” از مخاطب است که نماز می خواند یا نه؟! اگر هم پاسخ، ضریبِ محافظه کاری داشته باشد در جانب خواندن است نه نخواندن!

این دو رویکرد غلط مانع کار تحقیقی و عملی دقیق و نقطه زن درباره بهبود وضعیت نماز در جامعه می شوند! عملاً کلیشه گی و شعار زدگی جای کار نقطه زن را می گیرد!

به حسب آخرین پیمایش ها (۲۲شهریور ۱۴۰۴):

 فقط ۱۵/۷٪ “هیچ گاه نماز نمی خوانند”!

در مقابل ۴۸٪ “همیشه می خوانند”.

وضعیت زنان و دختران در هردو از مردان بهتر است.

نکته جالب دیگر اینکه در مجموعِ پیمایش ها نسبت مستقیمی بین نماز خواندن و دوری از گناهان وجود دارد.

“این به خاطر تشخّص و برجستگی این فریضه‌ی پُرمعنی و حیات‌بخش در میان فرایض اسلامی است”.

جایی که به تمرکز و کار جدی نیاز دارد :

  1. روند کاهشیِ طیف “همیشه می خوانیم” از ۵۸٪ در سال۱۴۰۱ به ۴۸٪ در سال ۱۴۰۴!
    همچنین روند افزایشی طیف “هیچ گاه نمی خوانیم” از ۱۱/۲٪ در سال ۱۴۰۱ به ۱۵/۸٪ در سال۱۴۰۴!
    معلوم است تمام آن ۱۰٪ به طیف “هیچ گاه نمی خوانیم”، نریخته است و بیشتر آن به طیف های وسط (کاهل نماز) ریخته است.
    تحقیق و مطالعه در شناخت عوامل این ریزش می تواند موضوع پایان نامه ها و هسته های حل مساله باشد.
    در پیام اخیر رهبر انقلاب هم گروه هایی موظفند:
    “دستگاه‌های تبلیغ دین و رجال دینی و سپس همه‌ی متدیّنین، این را تکلیف حتمی خود بشمارند و از ابزارهای نوین و مشوّقها برای آموزش نماز و ترویج نماز و تبیین ظرافتهای پُرمعنی در نماز، و سرانجام نیاز دنیوی و اخروی هر فرد مسلمان به نماز بهره‌گیری کنند”.
  2. گزینه های وسط (بیشتر اوقات می خوانیم/ گاهی اوقات و به صورت نامنظم می خوانیم/ به ندرت و یا تنها در مواقع خاص می خوانیم) نیز هرکدام درصدهایی (حول ۱۵ و ۱۰ درصد) به خود اختصاص می دهند.
    این جمعیت وسط هم معلوم است بی اعتقاد به نماز یا حتی کاملاً غیر ملتزم نیستند.
    ای بسا سبک زندگی و عادات جدید در آن بی تاثیر نباشد.
    رهبر انقلاب اسلامی هم در پیامشان به این عامل توجه دادند:
    “پدران و مادران و سپس معلّمان و معاشران و آنگاه مقرّرات و عادات زندگیِ مرتبط با نماز، در انتشار و التزام به آن نقش دارند.”

پ.ن:

درصدها براساس پیمایش مرکز تحلیل اجتماعی #متا در شهریور۱۴۰۴ بود که هنوز انتشار عمومی نیافته است!

محسن قنبریان ۱۴۰۴/۷/۱۷

توسعه عدالت در فضای آموزشی با مشارکت مردم

رئیس‌جمهور: در ماه مهر ۲هزار و ۲۰۰ مدرسه افتتاح شد که اعتبار دولتی خاصی نداشت.

هنوز مردم را باور نکرده‌ایم، اگر مردم بدانند و باور کنند که ما می‌خواهیم فرزندان آن‌ها با بهترین کیفیت و در فضا و روش مناسب آموزش دهند، حتما کمک می‌کنند.

شعار عدالت آموزشی دکتر پزشکیان و این پیگیری ها را باید قدر دانست.

  1. حق ، نه کالا!
    آموزش خوب، “حق” است نه “کالا” ؛ لذا نباید “بازاری” شود؛ تا هرکه پول بیشتر داد، جنس بهتر ببرد! ثروت، رزومه و علم و بعد قدرت بسازد!
  2. مردم ، نه سرمایه گذار!
    در “اعطاء” (= رایگان بخشی) یک حق به نسل بعد، در کنار دولت حتما خیل عظیم مردم “کمک” می کنند؛ چنانچه سابقه تمدنی در موقوفات علمی و درمانی نشان داده است.
    مردم را نباید با “بخش خصوصی” و “سرمایه گذار” ، خَلط کرد.
    سرمایه گذار، حقی اعطاء نمی کند؛ کالایی را به بازار عرضه می کند و تابع مکانیسم بازار در قیمت و سود است.
  3. مدارس پولی!
    چگونه رواج “ربا” از “اعطاء قرض” می کاهد؟[۱]؛ “مدارس پولی” و طبقاتی هم از خیر و احسان و “صنائع معروف” در بخش آموزش می کاهد!
    وقتی بتوان از مدرسه سود بُرد ، چرا “رایگان بخشی” کرد؟!!

محسن قنبریان ۱۴۰۴/۷/۱۰

[۱] الإمامُ الباقرُ علیه السلام: إنّما حَرَّمَ اللّه  عزّ و جلّ الرِّبا لِئلاّ یَذهَبَ المَعروفُ. [وسائل الشیعه ۱۲/۴۲۵/۱۰]

امام باقر علیه السلام: خداوند عزّ و جلّ ربا را حرام فرمود، تا احسان کردن از بین نرود.