بایگانی برچسب: s

۱۳/ درسهایی از نهج البلاغه

جلسه سیزدهم «درسهایی از نهج البلاغه» به شرح نامه ۵۳ نهج البلاغه پرداخته شده است. این جلسه مورخه ۹ دی ماه ۱۴۰۱ برگزار شده است. صوت این جلسه منتشر می‌شود.

دریافت جلسه سیزدهم «درسهایی از نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

روابط اجتماعی حاکم
  • تا اینجا از عیب جوی مردم، بخیل و ترسو و حریص منع و به حقگو ولو تلخ گو دستور داد
  • اینجا به همنشینی با اهل ورع و صدق دستور می دهد
    – ریاضت دادن آنها که اهل مدح و ستایش کردن نشوند!
    – آنچه موجب عجب و کبر حاکم میشود؟!
    – در صورت ستایشگر خاک بپاشید!
  • محسن و مُسیئ نزدت مساوی نباشد
    – تسویه بین بدکاران (از اشراف یا فقرا)
    – تئوری پردازی برخی در جبهه انقلاب که: عیب خودی را پنهانی ولی عیب غیر خودی را علنی بگویید!

سخنرانی/ سلسله جلسات با علی(ع) در انقلاب محمد(ص)

«سلسله جلسات با علی(ع) در انقلاب محمد(ص)»، ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان در مسجد دانشگاه تهران، هیئت اصحاب الحسین علیه السلام برگزار شده است. این سلسله سخنرانی منتشر می‌شود.

چکیده سلسله جلسات با علی(ع) در انقلاب محمد(ص)

جلسه اول «سلسله جلسات با علی(ع) در انقلاب محمد(ص)» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه اول

  • بعثت یک انقلاب عمیق؛ هم “ثوره” و هم “اثاره”
  • سلولهای بنیادین جامعه دینی: شاهد غیب/ مومن غیب
  • چرخه مهم: تغییر رویکرد و عملکرد شاهد غیب، پیروی مومنان(سنت شدن)️، یک دنیای اجتماعی جدید

– از آنسو عمل به سنن، مومن غیب را شاهد غیب می کند.

  • شکل گیری سه جهاد:
  1. اصغر: سر مرزهای جغرافیایی
  2. کبیر: سر مرزهای فرهنگی و حفاظت از سنت
  3. اکبر: سرمرزهای معرفت و رساندن ایمان به ایقان
  • علی(ع) مومن و شاهد غیب نبوی!

لوازم این نظر را آیت الله نمی‌پذیرد!

(صمیمانه با آیت الله محسن اراکی)

مقدمه

این طلبه کوچک هفته های قبل در بحث نقد و ابرام ها بر حکم محاربه و اعدام محسن شکاری و موج سواری بیگانه بر آن، ساکت بودم.

بیش از یک ماه پیش تر و در اول شروع دادگاه ها یادداشت کوتاهی، درباره مجازاتهای محارب و فحّاش با دو واسطه برای رئیس قوه قضائیه فرستادم -که نمیدانم به دستش رسید یا نه؟- و دیگر ساکت ماندم.

سخن اخیر استاد معظم آیت الله اراکی -که از حکم محارب و مفسد فی الارض به بغی هم ارتقاء دادند و تقریبا همه حاضران در اغتشاشات را شامل کردند- ناگزیرم کرد فقط دو پرسش از لوازم نظرشان بپرسم؛ که بعید می دانم دو لازمه را بپذیرند.

لازمه اول: جواز کشتار خیابانی!

به پایان خطبه۱۷۲ نهج البلاغه درباره باغیان جمل استناد کرده اند که حضرت فرمود:

“به خدا سوگند، حتی اگر به یک نفر از مسلمانان دست می یافتند و او را به عمد و بی هیچ گناهی می کشتند، کشتن همه آن لشکر (ذلک الجیش) برمن حلال بود، زیرا همه آنان در کشتن آن مرد حضور داشتند و این جنایت را منکَر نشمردند و به زبان و دست از او دفاع نکردند”.

نتیجه گرفته اند:

“طبق این فرمایش امیرالمؤمنین؛ جمعی که برای براندازی قیام می‌کنند و اقدام به قتل مسلمان مظلومی می‌کنند، همۀ کسانی که در آن جمع حاضرند و بر این کار اعتراض نمی‌کنند شریک جرم و باغی به شمار می‌آیند و قتل آنان به جرم «بغی»، شرعا جائز است.”

بر قتل، جرائم دیگر مثل سوزاندن و نا امن شدن خیابان برای مغازه داران و تردد خانمهای چادری افزوده و بر عنوان افساد فی الارض و محارب هم عنوان بغی را افزوده اند و نتیجه گرفته اند:

“باغی کسی است که برای براندازی حکومت اسلامی اقدام می‌کند هرچند موفق نشود، حتی اگر کسی را هم نکشد. همین اقدام عملی برای براندازی حکومت اسلامی ولو در زمان غیبت معصوم(ع)، بغی است و حکم باغی، قتل است حتی اگر کسی را نکشد، حتی اگر مستقیماً مرتکب جرمی نشود. همین که اقدام عملی برای براندازی بکند، حکم بغی را دارد”

حکم اشخاصی که اقدام عملی برای براندازی حکومت اسلامی انجام دادند چیست؟

سلمنا که بغی اعم از خروج بر معصوم و شامل دوره غیبت هم بشود[۱]؛ لازمه عنوان بغی را پرسش دارم:

اگر جمع های اغتشاشگران (حاضر و مجرم)، صدق عنوان “جیش” در این خطبه و “فئه” در کلمات فقهاء می کند؛ لازمه اش در چنین ارتکاب مشهودی چرا مثل همان جمل نباشد؟! چرا محاکمه و دادگاه؟! در همان معرکه(خیابان) چرا به جرم بغی کشته نشوند؟!!

مگرحضرت امیر(ع) اهل جمل را شناسایی و شبانه دستگیر و بعدا برایشان دادگاه تشکیل داد؟!

اگر شرکت در چنین تجمعاتی که افرادی در آن محاربه می کنند، در حکم بغی؛ و آن اجتماع، بمثابه جیش و لشکر باغیان جمل است؛ پس آیت الله بپذیرد نیروی نظامی-انتظامیِ نظام پس از یکی دو بار هشدار و ابلاغ با بلندگو، دستور آتش دهد و مثل جمل در همان معرکه آنها را بکشند!

از اجرای حکم خدا هم به اتهام ژاله سازی و برچسب ۱۷شهریور پهلوی شدن نترسد! چون حتما ایشان جواب دارد که آن خروج بلکه اعتراض علیه جائر بود و این خروج علیه عادل!

اینرا طلبه ای در فیضیه می تواند پلاکارد کند اما آیا آیت الله چنین لازمه ای را می پذیرد؟!!

رهبران انقلاب البته در ۴دهه گذشته قطعا خوانشی که چنین لازمه ای داشته باشد نداشته اند.

اگر در رصد اطلاعاتی بودن و به تعبیر فقهاء “در قبضه ی امام بودن”، بی نیاز از اقدام در صحنه دارد؛ که باید گفت با این فرض (در قبضه بودن و جدا نشدن از مردم با رفتن به بیابان یا گرفتن یک شهر) اصلا حکم بغی درباره شان منتفی است: “و حکی عن الشیخ ایضاً و ابنی حمزه و ادریس، اشتراط الخروج عن قبضه الامام منفردین عنه فی بلد او بادیه فی جریان حکم البغاه اما لو کانوا معه و فی قبضته فلیسوا اهل بغی[۲]

لازمه دوم: پذیرش حکمیت بیطرفان، بین ولایت و اغتشاشگران!

اگر حضور در بین اغتشاشگرانِ خیابان، بغی مثل جمل است و از نهج البلاغه می توان برای حکم بغی همه استفاده کرد، دعوت به حکمیت بین حکومت و باغیان را هم باید بر همان اساس پذیرفت!

حضرت امیر(ع) به همین باغیان جمل در نامه۵۴ فرمود: “وَقَد زَعَمتُما اَنِّی قَتَلتُ عُثمانَ، فَبَینِی و بَینَکُما مَن تَخَلَّفَ عَنِّی وَ عَنکُمَا مِن اَهلِ المَدینَهِ ثُمَّ یُلزَمُ کُلُّ امرِئً بِقَدرِ مَا احتَمَلَ: پنداشتید که من عثمان را کشتم، میان من و شما از مردم مدینه کسانی هستند که با من بیعت نکرده و به شما نیز یاری نرسانده اند، اینان داوری کنند تا هرکس به هر اندازه دخالت داشته، گناه را بر گردن گیرد”

یعنی بین آن امام معصوم و باغیان جمل مثل اسامه بن زید و عبدالله بن عمر و سعد ابی وقاص -که نه علی(ع) را پذیرفته اند و نه الان با باغیان اند- حَکَم شوند و هرچه حُکم کردند طرفین بپذیرند[۳]!

فقهای بزرگ شیعه هم در احکام بغات از حکمیت فرد یا جمعی بین آنها و امام سخن گفته اند[۴].

(یجوز ان یستند الحکم الی الاثنین او اکثر مع ملاحظه الاجتماع بلاخلاف اجده فیه بل فی المنتهی الاجماع علیه)

آیا آیت الله این قسمت از احکام مواجهه با باغیان را هم می پذیرد؟! یا فقط کشتن همه، عمل به سیره علی(ع) است؟!!

آیا اگر معترضان در بدو امر پیشنهاد حکمیت کردند و حکمیت غیر شخص حاکم و نهادهای حکومتی (مثلا نهادهای بین المللی اسلامی یا حتی مرجعیت نجف) را بیان کردند، خود این پیشنهاد متهم به براندازی نمی شود؟!!

بسیار بعید می دانم آیت الله اصل چنین پیشنهادی را مسموع و براندازانه نداند!

نهج البلاغه علی(ع) هم مثل ذوالفقارش، دو لب است؛ تیز کردن یک لبه آن و کُند کردن لبه دیگرش، انتسابش به علی(ع) را مخدوش می کند!

رهبران انقلاب اسلامی اگر در اعتراضات، حکمیت کسانی غیر از نهادهای قانونی را نپذیرفته اند؛ در مقابل معترضان خیابان را -ولو چیزی هم آتش زده و ناامنی موجب شده اند- باغی ندانسته اند.

موخره

این قیل و قالها سر اعدام، در جمهوری اسلامی حکایت غریبی دارد. در جو انقلابی روزهای اجرا، سینه سپر دارد؛ ولی یکی دو دهه بعد در انتخابات ها و طلب رای از مردم هرکس گردن دیگری می اندازد و “آیت الله اعدام”، میشود یک فحش و کلی مربی بصیرتی برای اثبات نبودن در کمیته های سه نفره درست می شود!

نه در جو دادن های حزب اللهی، بیشتر از حکم خدا گفتن، انقلابی گری است و نه در میتینگ و ستادهای های انتخاباتی انفعال از حکم خدا و صرفاً تبرئه کاندیدای خود جوانمردانه است.

بهتر نیست همان قدر که حکم قطعی خداوند است اجرا و در جوانب یا تطبیقات مشکوک یا اختلافی، در دماء(کشتن) احتیاط کنیم و بعد همه محکم از کار دفاع کنیم؟!!

خدا را شکر امام بزرگوار و رهبر انقلاب بسیار حساب شده تر در این موارد حکم کرده اند:

– سال۶۷ امام خمینی در تطبیق حکم بغی بر زندانیان منافقین، باوجودی که بخاطر حملات گسترده منافقین به شهرهای مرزی، “شرایط رجوع به فئه” و تشکیلات کاملا سازمان یافته تا درون زندان داشت جدی می شد؛ به کمیته سه نفره توصیه احتیاط کرد. در تطبیق حکم،  فقط هرکس بر همراهی با منافقین مصرّ بود و دونفر یا سه نفر از کمیته به این تشخیص می رسیدند، حکم اعدام درباره اش جاری می شد.

– رهبر انقلاب نیز حاضران در اغتشاشات اخیر را چند بار دسته بندی کرده اند و به همه حاضران حُکم -چه رسد به حکم باغی- ندادند: “کسانی که در خیابان فساد و تخریب می کنند و کردند اینها همه یک حکم ندارند” بعد برای جوانان هیجانی که جوانان و بچه های خودمان می خوانند، به تنبیهی بسنده و بازمانده های عناصر ضربت خورده چهل سال گذشته راهم به میزان مشارکتشان در تخریب و ضربه به امنیت مطالبه مجازات می کند[۵].

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۱۰/۲

[۱] بسیاری از فقهاء بغی را منحصر در خروج بر امام معصوم می دانند ر.ک: ریاض المسائل ج۸ص۲۴/ لمعه ص۸۳/جواهر الکلام ج۲۱ص۴۶/و…

[۲] جواهر الکلام ج۲۱ ص۳۳۲

[۳] نامه ۵۴ نهج البلاغه : پاسخ به ادّعاهاى سران جمل

[۴] فقهاء حکمیت خواهی یا پناه بردن به قرآن را فقط پس از جنگ و کثرت کشته و مجروح آنها، آنهم وقتی اول کار به آن دعوت شده و نپذیرفته اند، رد می کنند (تحریر الاحکام ج۲ص۲۳۵/ جواهر الکلام ج۲۱ص۳۲۶و۳۲۷)

[۵] رک: سخنان ایشان در ۱۴۰۱/۷/۱۱و۱۴۰۱/۸/۱۱

۱۲/ درسهایی از نهج البلاغه

جلسه دوازدهم درسهایی از نهج البلاغه به کلام حجت الاسلام قنبریان، به شرح نامه ۵۳ نهج البلاغه پرداخته است. این جلسه مورخه ۲۵آذر ماه ۱۴۰۱ برگزار شده است.

دریافت جلسه دوازدهم «درسهایی از نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی


فراز انتخاب مشاور و وزیر

یک خلط زیانبار:

تکلیف حکومت شورایی یک چیز است؛ خصائص مشاوران خاص یک چیز!

  • سیره نبوی و علوی در اولی
  • خصائص مشاور خاص در عهدنامه

خصائص وزراء

  • دو دسته صفت سلبی و ایجابی
  • قاعده مهم در شاخص شایسته سالاری

برخی تطبیقات سیاسی

  • معیار همکاری با دولت عادل (انقلابی)
  • در عین حال دولت نباید همه سرمایه اجتماعی را از نهادهای مدنی ببرد
  • نامه نویسان سرگشاده به رهبر بعد از دوران مدیریت و زمامداریشان چرا الان هم در مردم نیستند؟!
  • الگوی ۵تن یاران امام چگونه بود؟!
  • تفریط ما بچه حزب اللهی ها!

ادامه خواندن ۱۲/ درسهایی از نهج البلاغه

۱۱/ درسهایی از نهج البلاغه

جلسه یازدهم سلسله درس‌هایی از نهچ البلاغه به شرح نامه ۵۳ پرداخته شده است. این جلسه مورخه ۴ آذر ماه ۱۴۰۱ برگزار گردیده است.

دریافت «۱۱/ درسهایی از نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

فراز “ولیَکُن اَبعَدُ رَعیِّتَکَ مِنکَ […] ان تَشَبَّهَ بِالناصحین” حاوی ۵ نکته است:

  1. باید دورترین مردم (نه فقط کارگزار) از درگاه حاکم، عیب جوها باشند!
    “باید دورترین رعیت از حریم تو، و مبغوض ترینشان در نزد تو کسی باشد که بیش از دیگران عیب جوی مردم است”.
    پیامبر(ص) فرمود: کسی از شما چیزی درباره اصحابم به من نرساند؛ من دوست دارم با دل سالم از بین شما خارج شوم(بحار ج۱۶ص۲۳۰)
    این اتصال به بحث قبل است که پیامبر(ص) یُومن للمومنین است.
  2. والی احق به پوشیدن عیب مردم!
    “مردم عیب هایی دارند که حاکم در پوشاندن آنها از همه سزاوارتر است”.
    چرا باید حاکم بیشتر عیب پوش باشد؟!
    قبلا عرض شد غیر از تکوین، تشریع الهی هم مظهر توحید اوست! حکومت تراز دینی باید بیشتر مظهر اسم الهی “الحَکَم العَدل” (حاکم عادل) باشد. این اسم، توازن در اسماء الهی درست کرده است. سَبَقَت رحمَتَه غَضَبه (رحمت الهی بر غضبش سبقت گرفته) تنظیم گری این اسم است. اظهَرَ الجمیل و سَتَرَ القَبیح (زیبایی ها را آشکار و زشتی ها را می پوشاند) هم تنظیم گری این اسم است. مظهر الحَکَم العَدل (حکومت تراز اسلامی) هم باید اظهر الجمیل و ستر القبیح باشد.
    چگونه حکومت، در کلان عیب پوش مردم باشد؟!
    پیامبر(ص) فرمود: العلمُ و المالُ یَستُرانِ کُلَّ عیب و الجَهلُ و الفقرُ یَکشفان کُلَّ عیب: علم و مال عیوب را می پوشاند و جهل و فقر، عیب ها را آشکار می کند.(قبلا در شرح خ۲۲۵ به آبرو ریزی فقر و… پرداختیم.[۱]) حکومت به لحاظ ساختاری با ریشه کنی فقر و جهل، میتواند عیب پوش مردم باشد و این برای او یک وظیفه است.
  3. تطهیر عیوب، آن هم فقط عیوب آشکار!
    “آنچه بر تو پوشیده است را آشکار نکن. زیرا وظیفه ات فقط پاک کردن عیوبی است که برتو آشکار شده؛ خداوند نسبت به آنچه از تو پنهان مانده حُکم خواهد کرد”
    اینکه حاکم عیوب مخفی مردم را برای قضاوت الهی در قیامت واگذارد را فقط یک “حکومتِ وظیفه گرا” انجام می دهد نه “حکومت نتیجه گرا”! اگر حکومتی بقائش به هر قیمت برایش مهم شد سعی می کند از مخفی ترین مسائل مردم هم سردرآورد. دیروز مامون عباسی فقط در بغداد ۱۰۰۰پیرمرد و ۷۰۰پیرزن را از بیت المال جیره می داد تا احوال مردم کوچه و بازار را برایش گزارش کنند! امروز با هوش مصنوعی میشود همه سرچ های اینترنتی و حریم خصوصی افراد را رصد کرد و سر آنها معامله کرد که در قبال سکوت، سرپوش گذاشته شود! و…
    نکته مهم تعبیر “فَانّما علیک تَطهیرُ ما ظَهرَ لک” است. چرا نفرمود: مجازات عیوب آشکار برعهده توست؟! فرمود: تطهیرش برعهده توست!
    چون تطهیر اعم از مجازات است و اقلا سه مرتبه را شامل است:

    1. با همان کارهای ساختاری در ریشه کنی فقر و جهل، عیوب آشکار تطهیر شود بدون اینکه کسی مجازات شده باشد
    2. با صفح و گذشت حاکم، گاهی تطهیر صورت می گیرد. رهبر انقلاب ماجرای مالک اشتر و جوان بی ادب بازار را دوبار به رخ نیروهای مسلح و بسیجیان کشیده(۹۳/۹/۶و ۹۶/۱۱/۱۹) در آنجا مالک با گذشت کردن عیب هتاکی آن جوان را تطهیر کرد.
    3. گاهی هم مجازات لازم است. این حکیم است که جای گذشت و مجازات را تشخیص می دهد. نباید روشنفکری مانع دیدن این آخرین دوا شود و نباید تندروی فقط همین (مجازات) را پاک کننده قلمداد کند.
      – قرآن برای مرجفون وعده تبعید می دهد (والمرجفون فی المدینه لَنُغرینَّک بهم ثم لایُجاوُرونک فیها الا قلیلا ۶۰احزاب) رجفه تکانه شدید است. مرجف کسی است که با حرف و شایعه و مانند آن تکانه سازی و به حقیقت تشویش اذهان می کند. می فرماید مرجفون اگر دست نکشند ترا علیه شان می شورانیم در آن صورت در فرصت کوتاهی باید شهر را ترک کنند!
      – پیامبر(ص) حَکَم پدر مروان را بخاطر جرایمی از جمله مسخره کردن پیامبر(ص) و گوش ایستادن پشت حجره پیامبر(ص) و فاش کردن حرف پیامبر بازنانش و هتک حرمت او به طائف تبعید کرد.
      فحاشی هایی که عامدانه و به قصد ضربه به جایگاه و جابجا کردن خطوط احترام و توهین در جامعه باشد می تواند چنین حکمی داشته باشد.
  1. قانون غیبی و عینی!
    “تا میتوانی عیوب مردم را بپوشان تا خداوند آنچه را تو دوست داری بر مردم پوشیده باشد، بپوشاند”
    خدای مردم جای حق نشسته و این یک قانون عینی و سنت پروردگار است که هرکه دنبال آشکار کردن عیوب مردم باشد، خداوند عیوبش را آشکار می کند. (روایات متعددی از این قانون خبر می دهد)
    در اینباره لازم است از ماده ۶و۷ فرمان ده ماده ای امام خمینی (ره) به نیروهای امنیتی و ضابطین قضائی و… سرلوحه عمل باشد. («فرمان هشت ماده ای» درباره حقوق مردم، قانون، قوه قضائیه و لزوم اسلامی شدن روابط و قوانین)
  1. خشکاندن ریشه های عیب جویی از مردم
    “گره هر کینه ای بگشای و ریشه هر انتقام را از خود قطع کن و از هرچه برایت روشن نیست، چشم بپوش. در تصدیق سخن چین شتاب مکن زیرا سخن چین خائن است هرچند خود را به خیرخواهان شبیه سازد”
    کینه و انتقام از افراد و احزاب و… یکی از مناشئ افشای اسرار و عیوب آنهاست. حاکم و دستگاه حکومت از ایندو خصلت باید پاک باشد. برای کسی پرونده سازی نکند پرونده خصوصی او را مایه تسویه حساب با او قرار ندهد و…
    سخن چین ها معمولا درباره منتقد و رقیب حاکم، ذی نفع هستند خود شیرینی می کنند و… حاکم باید اینها را تصدیق نکند (در فراز اول فرمود دورشان کند) طبعا اینها خود را ناصح حکومت و حاکم جا میزنند اما حضرت می فرمایند خائن اند!
    – جالب اینکه حضرت امیر(ع) جای جاسوس بر منتقد خود، بر کارگزاران خود جاسوس می گماشت (در حوزه انجام وظایف نه امور شخصی). در برخی نامه های توبیخی اش به کارگزاران می نویسد: عیون و جاسوسانم به من خبر داده اند!
    اینها راه نجات و صلاح یک حاکمیت است.

[۱] ۲۶/ سلسله درس‌های نهج البلاغه

۱۰/ درسهایی از نهج البلاغه

در جلسه دهم سلسله درس‌هایی از نهچ البلاغه به شرح نامه ۵۳ پرداخته شده است. این جلسه مورخه ۲۰ آبان ۱۴۰۱ برگزار گردیده است.

تکمله ای قرآنی بر قاعده طلایی گذشته

آیه۶۱ توبه چگونه پشتیبان همان قاعده “انما یستدل علی الصالحین …” است؟!
نقد الهیات دمکراسی غربی:
vox populi vox Dei
صدای مردم صدای خداست!
گفتمان اصیل انقلاب اسلامی بین دو گفتمان تحجر و غربزدگی
راه حل شهید بهشتی برای جمع بین مردم و دین

دریافت «۱۰/ درسهایی از نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

ادامه خواندن ۱۰/ درسهایی از نهج البلاغه

۹/ سلسله درس‌هایی از نهج البلاغه

در جلسه نهم سلسله درس‌هایی از نهچ البلاغه به شرح نامه ۵۳ پرداخته شده است. این جلسه مورخه ۲۹ مهر ۱۴۰۱ برگزار گردیده است.

قاعده طلایی دیگر: “انما عماد الدین… العامه من الامه فلیکن صغوک لهم و میلک معهم”

سیاق کلی این فراز
– وجوب انصاف حاکم
– قاعده طلایی قالب سه گانه حکمرانی
– تعلیل قاعده به ۷خصلت بد نورچشمی ها و ۳خصلت خوب جمهور مردم
– قاعده دیگر: گوش اطاعتت به جمهور مردم باشد

ستون دین بودن مردم یعنی چه؟
شاهد قرآنی۱: آیه۴۱ حج و بیان المیزان
شاهد قرآنی۲: آیه۴۱ نحل و بیان المیزان
سه نحو شنیدن: سماع/ استماع/ اصغی
حاکم برای جمهور مردمی که ستون دین اند اصغی داشته باشد
– نکته آیت الله جوادی آملی به رئیس جمهور

نسبت این فقره با فقره انما یستدل علی الصالحین…؟

دریافت جلسه نهم «سلسله درس‌هایی از نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

ادامه خواندن ۹/ سلسله درس‌هایی از نهج البلاغه

۸/ درسهایی از نهج البلاغه

شرح نامه۵۳/ جلسه هشتم / ۱۵مهر۱۴۰۱

قاعده طلایی حکمرانی (وَ لیَکُن اَحَبُّ الاُمُورِ الیکَ: اُوسَطَها فِی الحقِّ وَ اَعمَّها فِی العَدلِ و اَجمَعَها لِرضا الرعیَّه)

قالب معیار برای دستورات حکومت مردمی:

  1. اوسطها فی الحق
  2. اعمّها فی العدل
  3. اجمعها لرضا الرعیه

چرا قالب سه گانه تعریف شد؟

دریافت سخنرانی «۸/ سلسله درس‌هایی از نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

ادامه خواندن ۸/ درسهایی از نهج البلاغه

سخنرانی/ درسهایی از نهج البلاغه

شرح نامه ۵۳ از سلسله بحث درس های نهج البلاغه، با بیان حجت الاسلام قنبریان، ایراد شده در مورخه ۸ مهر ماه ۱۴۰۱ منتشر می‌شود.

فراز اخلاق رهبری (فراز آخر)

  • دو معنای انصاف
  • تصویر سخت گیرانه انصاف حاکم در نامه۵۳
    – شایسته مردم از نزدیکان شایسته ترجیح دارد
    – بین طرفداران حاکم و مردم عادی باید انصاف باشد
  • این انصاف واجب و ترکش ظلم و دشمنی با خداست
  • پیامدهای منفی ترک این انصاف
  • معنای لطیف مضطهد در اینجا

دریافت جلسه شرح نامه ۵۳ «سلسله بحثهای نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

فراز اخلاق رهبری (انصف الله و انصف الناس…هو للظالمین بالمرصاد)

دو معنای انصاف:

  1. تنصیف و نصف چیزی را گرفتن و برابری بین دو طرف.
    در روایت امام صادق(ع) که کسی دو دینار و دیگری یک دینار به امینی داده و یک دینار از آن گم شده بود امام فرمود: به صاحب دو دینار، یک دینار داده شود و یک دینار دیگر بین هردو نصف شود! نمونه از این انصاف در فقه ما زیاد است.
  2. عدالت برتر، تکمیل و تصحیح قانون در جایی که به سمت عدالت باشد. عدالتی که با توجه به اوضاع و شرایط اقناع وجدان را در پی داشته باشد.
    در زمانی که حکّام جور انواع مالیاتها بر مردم می بستند برخی مودیان از خمس پرسیدند امام (ع) فرمود: ما انصفناکم ان کلّفناکم ذلک الیوم: به انصاف رفتار نکرده ایم اگر در چنین شرایطی شمارا به سختی بیاندازیم( ر.ک: جواهر الکلام ج۳ص۱۲۹)
    اینجا بمعنی نصف کردن و تسویه نیست عدالت برتری برای رعایت نیازمند و اقناع وجدان عمومی است.

انصاف حاکم درفراز مورد بحث نامه۵۳:
” انصفِ اللهَ و انصفِ الناس، مِن نفسک و مِن خاصهِ اهلک و مَن لک فیه هویً مِن رعیتک فانک الّا تفعل تَظلم”

  • خدا و مردم در یک کفه / حاکم، نزدیکانش و طرفدارانش در یک کفه قرار داده شده میفرماید انصاف بین ایندو رعایت کن!
  • این انصاف یک مستحب و فضیلت نیست یک واجب است چون می فرماید اگر انجام ندادی ظلم کرده ای
  • این فراز را در بحث تبارگزینی استفاده کردیم که حتی بفرض شایستگی نزدیکان حاکم و مدیر، فرزندان شایسته مردم مقدم اند! چون تسویه و تنصیف بین دو کفه حکم می کند: چون خودت مدیر یا حاکمی، فرزند و داماد تو کفه تورا سنگین می کند و باید فرزند مردم را حکم بزنی!(اگر فرزند مردم شایسته تر است که بدتر)
    – در معنای دوم انصاف، بطریق اولی فرزند مردم مقدم است
  • نه فقط در گزینش بلکه در همه موارد باید این انصاف لحاظ شود. حاکم مشروع باید بین دوستداران و طرفدارانش با مردم عادی انصاف رعایت کند.

آثار وخیم عدم رعایت این انصافِ واجب:

  1. این ظلم به بندگان خدا، خداوند را دشمن حاکم می کند!(ومن ظلم عبادَالله کان اللهُ خصمه دون عباده)
    “دون عباده” می خواهد دو نکته را بگوید:
    – خدا همه دشمنی را خود بر می دارد!
    – قبل از رسیدن مردم مظلوم به دشمنی، خدا دشمن میشود!
  2. عذر و حجت حاکم باطل میشود دیگر پذیرش نمیشود(ومن خاصمهُ اللهُ ادحض حجّته)
  3. جنگ خداوند با حاکمی که آن انصاف را ترک کرده تا وقتی که: حکومتش گرفته یا توبه کند(وکان لله حرباً حتی ینزع او یتوب)
    چنین رویه ای بیشترین چیزی است که موجب تغییر نعمت و تعجیل نقمت میشود(ولیس شیئ ادعی الی تغییر نعمه الله و تعجیل نقمته من اقامه علی ظلم)
    – “اقامه علی ظلم” با “اقامه الظلم” فرق دارد اینجا حاکم عادل و مشروع است دنبال اقامه نظام ظلم نیست. اقامه بر یک ظلم پیش می آید اما همین را می فرماید به تغییر نعمت فرامی خواند!
    فانَّ الله سمیع دعوهَ المضطهدین و هو للظالمین بالمرصاد:
    عجیب است! عدم رعایت انصاف حاکم با مردم را ظلم و آن مردم محروم از انصاف را مضطهد می خواند! مضطهد پایمال شده است یعنی با همان عدم انصاف او پایمال شده نه اینکه احیانا برای مطالبه حقش آمده و دوباره سرکوب شده باشد!
    می فرماید: خداوند شنونده درخواست پایمال شدگان و برای ظالمین(همو که انصاف نورزیده) در کمین گاه است!
    اخلاق حاکم و مدیر در فرهنگ نهج البلاغه بسیار سخت گیرانه است…

تفصیل را در فایل صوتی بشنوید

تجربه فعال ایرانی_اسلامی

تجربه پیراهن عثمان!

  1. حضرت امیر(ع) از منتقدین عثمان بود و چند نوبت هم واسطه معترضین با او شد؛ اما محاصره خانه او و کشتنش را کاری جاهلی خواند(خ۱۶۸)
  2. حزب قاسطین(معاویه)، خون عثمان را بهانه کرد. اول با شعار مطالبه خلافت و حکومت نیامد بلکه با شعار انتقام خون عثمان توسط ولیّ دم (پسرعمو) با استناد به “مَن قُتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً” (۳۳اسراء)، لشکر کشید (شرح ابن ابی الحدید ج۴ص۹۳)
  3. فتنه وقتی عمیق شد که در حین اشتغال حضرت امیر(ع) به جنگ جمل، معاویه به حضرت نامه نوشت که قاتلین عثمان (به ادعای او مالک، عمار، محمد بن ابی بکر و.‌‌..) را تحویل بده! (همان تاص۱۰۲)
    حداکثر تنزل میکرد: “یا خودت قصاص کن”! در سپاه حضرت هم ۲۰هزارنفر گفتند در محاصره خانه عثمان حضور داشته اند!
    کار علی(ع) سخت شده بود که نه میتوانست عقلا و شرعا آن پاکان یا آن جمعیت را تقدیم معاویه کند و نه بخاطر ناامنی و جنگ داخلی موجود میتوانست دادگاه مقصرین واقعی ریخته شدن خون عثمان را تشکیل دهد! (ر.ک: خطبه۱۶۸)

می بینید ماجراها مثل پیاز لایه لایه است، یک لایه حق یک لایه باطل! بسیط و یک خطی و ساده نیست که یک کنش واحد بطلبد.

تجربه فعال مردم ایران!

ماجراهای ما ساده تر و سبک تر از دوران حضرت امیر(ع) شده است. بلاتشبیه بین مهسا و عثمان؛ اما پیراهن عثمان در جنگ روانی-رسانه ای امروز موجود است. کشته یا فوت معلوم نشده، کل نیروی انتظامی بلکه همه نظام مقصر خوانده شده است! گروهی خاص در خیابان دارند با آتش زدن مامور انتظامی و مسجد و زدن محجبه و… انتقام می گیرند!

بعید ندانید به حکمیت های خارجی و کمیساریای حقوق بشر هم بکشانند؛ اما سودای اصلی، برگشت به خلافت و حکومت است؛ نه حتی خون خواهی مهسا و حجاب!

ملت ایران از تکرار پیراهن عثمان ها یاد گرفته اول قاسطین را سرجایشان بنشاند.

نظام اسلامی هم با این امنیت و استقرار (غیر قابل مقایسه با حکومت نوپای علوی)، باید یادگرفته باشد بهتر از بارهای قبل کمیسیون حقیقت یاب و دادگاه برای قصور و تقصیرهای احتمالی برگزار کند و روشها را چنانچه وعده شده اصلاح کند ان شاء الله!

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۶/۳۰