بایگانی برچسب: s

سخنرانی/ دوره فکری اعتراض چرایی و چگونگی

سخنرانی ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان، مورخه ۸ مرداد ماه ۱۴۰۰ در مشهد، که به همت تشکل مردمی فتیه مشهد برگزار شد تحت عنوان «دوره فکری اعتراض چرایی و چگونگی» منتشر می‌شود.

عناوین مطرح شده در این نشست:

اعتراض حق برای دگر اندیشان، تکلیف برای حزب اللهی ها!

  • نمونه در حکومت امیرالمومنین(ع)
  • اعتراض، آژیر و عصب درد است با قطع آن آسیب بیشتر است!
  • رزمایش مومنانه نباید حق السکوت شود!
  • موقف و جایگاه اعتراض در منظومه تفکر انقلابی
  • سه پله دقیق درک این نظریه
  • با قانون نمیتوان “آزادی” و “جمهوریت” عهد امت و امام را محدود کرد!

پیوست قسمت نخست را از اینجا ببینید.

  • این نظریه مانع دو آسیب است: ماله کشی/ انتقاد اپوزیسیونی!
  • دگم شهید بهشتی بر نقد حاکمان از آلمان تا قانون اساسی!
  • اعلام شرائط اضطراری هم منوط مصوبه مجلس و فقط تا ۳۰ روز است نه چهل سال!

روش اعتراض!

  • روش میتی کومانی نه ممکن است نه مطلوب
  • دو نمونه هنری و رسانه ای سوده همدانی
  • علی(ع) از آزادی و عدالت خودش شکست خورد نه بی بصیرتی و خوارج!
  • مقایسه سریال دادِستان با سینمایی غول پول
  • ذهنیت میتی کومانی، مطلوب امنیتی هاست!
  • رویکرد فرهنگی سیاسی با عملکرد امنیتی نه بالعکس! شورای امنیت ملی در قانون اساسی

فن آوری اجتماعی اعتراض مردمی

  • ظرفیت های لزوم مشورت،حق افشاگری، حق تقاص و…
  • مطالبه ظرفیت اصل۲۶ و ۱۰۴ قانون اساسی
  • لزوم بازتولید حلف الفضول در جمهوری اسلامی/ توضیح ایده/ هم پیمانی ویژه خواران تشکیل شده، جوانمردان برای محرومان میشود هرج و مرج؟!
  • سه دوره ارزش خواهی حزب اللهی ها: هیاتها، جهادی ها، مطالبه گری / بدون مطالبه گری پت و مت میشویم!
  • ظرفیت حرمها و بست نشینی های اعتراضی

پیوست قسمت دوّم را از اینجا ببینید.
بیان شهید بهشتی درباره دگم نقد حاکمان و اینکه حکم ثانوی بر نمی دارد!

اگر پسندیدید نشر دهید

قسمت نخست «دوره فکری اعتراض چرایی و چگونگی» | “دریافت از پیوند کمکی

قسمت دوّم «دوره فکری اعتراض چرایی و چگونگی» | “دریافت از پیوند کمکی

بهشتی

  1. شهید بهشتی:
    «در دوره پس از پیامبر اسلام(ص)، امامان معصوم منصوص و منصوب اند ولی با اینکه تعیینی است، تحمیلی نیست…
    ولی امروز در این عصر غیبتِ امامِ معصومِ منصوبِ منصوص، در این عصر، امامت، دیگر تعیینی نیست؛ تحمیلی هم نیست؛ بلکه شناختنی و پذیرفتنی یا انتخابی است.» (مبانی نظری قانون اساسی ص۴۸و۴۹)
    «در جامعه مسلکی کسانی باید به مقام رهبری برسند و رهبران جامعه باشند که قبل از هرچیز همه ابتکارها و استعدادها و لیاقتهایشان در خدمت مسلکی قرار بگیرد که جامعه آن مسلک را به عنوان زیر بنای اول پذیرفته است. دقت کنید که در اینجا هم حکومت برخلاف خواست اکثریت بر سرکار نیست؛ اما اکثریت وقتی می خواهد حکومت را انتخاب کند با این ملاک انتخاب می کند. انتخاب رهبر با خواست اکثریت است؛ اما عمل رهبر ممکن است با خواست و تمایلات اکثریت متناسب نباشد. عمل رهبر در اینجا با مصلحت اکثریت متناسب است نه با تمایلات اکثریت. این است که حکومت و رهبر در یک جامعه مسلکی در درجه اول مربی است، در درجه دوم مدیر است. اداره آن جامعه آهنگ تربیت دارد. لذا امام و رهبر در چنین حکومتی مرشد و راهنما نیز هست» (ولایت،رهبری،روحانیت ص۱۹۰و۱۹۱)
  2. شهید بهشتی:
    در جامعه اسلامی، در رابطه با خواست و تمایل مردم از یکسو و تعالیم مکتب و مصلحت آنها از دیدگاه مکتب و به تشخیص رهبری برگزیده آنها از سوی دیگر به ترتیب زیر عمل می‌شود:
  1. در مواردی که تمنیات مردم بر خلاف ارزشهای اسلامی باشد، مسئولان هرگز نمی توانند به این تمنیات گردن نهند و اگر عوام فریبی کنند و به عنوان احترام به خواست مردم به تمنیات ضد اسلامی آنها تن دهند، مردم حق دارند بعدا آنها را مواخذه کنند…
  2. هر جا تمنیات مردم بر خلاف ارزشهای اسلام نیست و با قوانین اسلامی ناسازگاری صریح ندارند ولی مسئولان تشخیص دهند که بر خلاف مصلحت آنهاست در این موارد باید مسئولان بکوشند نقطه نظرهای خود را که مصلحت مردم می‌دانند با آنها در میان بگذارند…
    اگر روشنگری مسئولان سودمند افتاد و اکثریت مردم پذیرای نظر آنها شد که چه بهتر وگرنه باید با رعایت سه نکته زیر تصمیم مقتضی اتخاذ کنند:

    1. رعایت خواست مردم در مواردی که مخالف صریح احکام الهی نباشد خود مصلحتی است پر ارزش که پیوند قلبی میان مردم و حکومت را تقویت می‌کند. بنابراین در مقام مقایسه، باید مصلحت مورد نظر حکومت که مردم آنرا پذیرا نیستند مقایسه شود و آنچه ارزشمندتر است انتخاب گردد.
    2. مسئولان همواره به یاد داشته باشند که قدرت تشخیص مردمی که با تعهد مکتبی و وجدان بیدار به مسائل سرنوشت ساز خود بیاندیشند بسیار زیاد است و می‌تواند از تشخیص افرادی معدود که در مقام مسئول قرار گرفته اند و به واقعیت و حقیقت نزدیک تر باشد[۱]
  • آن دسته از تصمیمات حکومت که بر خلاف خواست مردم است، هر چند موافق با مصالح آنها باشد، در مقام اجرا با دشواری هایی روبرو می‌شود، بنابراین عملا تامین مصالح واقعی مردم میسر نیست.
    مسئولان وظیفه دارند با رعایت این سه جهت متعهدانه تصمیم لازم را بگیرند و اگر با رعایت همه این جهات باز هم بدین نتیحه رسیدند که رعایت تمنیات مردم به قیمت فدا کردن مصالح بسیار مهم تمام میشود، شجاعانه تصمیم بگیرند و دچار وسوسه عوام فریبی نشوند که نزد خدا و خلق مسئول اند.
  1. عوامل گسترش ایمان در جامعه:
    شهید بهشتی:
    «برحسب آنچه از میان عوامل گسترش دهنده ایمان می شناسم، هیچ عاملی را از نظر قدرت و وسعت میدان اثر به اندازه ایمان رهبر و بعد هم کادرهای متصل به او نشناخته ام. استدلال قوی و مطالب متقن البته ایمان آور است، اما بُعد و برد اثرش به اندازه آن ایمان راستین تابنده و فروغ داری که از قلب کانون و کانون قلب رهبر فرا می تابد نیست…
    عامل دومی هم در موفقیت یک نهضت وجود دارد و آن هم خیلی ایمان آور است: بینش درست رهبر نهضت در برخورد با حوادث، تفسیر وقایع و تدارک و آمادگی برای برخورد با آن وقایع می باشد» (ولایت،رهبری،روحانیت ص۲۲۴و۲۲۵)
  2. تز سیاسی انقلاب ۱
    شهید بهشتی:
    «جامعه ما یک جامعه اسلامی است، می خواهد با اسلام اداره شود و در راه اسلام بماند. آن هم اسلام راستین؛ اسلامی که فقهای متخصص در شناخت اسلام، که با تقوا، روشن بین و آگاه به مسائل روز باشند برای مردم بیان می کنند… فقیهی با چنین خصلتهایی در راس قوه مدیریت مملکت قرار می گیرد…
    این فقیه را مردم باید بپذیرند. فقیهی که اکثریت قاطع ملت او را به رهبری پذیرفته باشد می شود رهبر…
    بعد شما مردم از میان کسانی که واجد شرایط باشند یک رئیس جمهور انتخاب می کنید…
    رئیس جمهور منتخب شما و نمایندگان منتخب شما یک دولت انتخاب می کنند…
    ملاحظه می کنید دولتی که قدرت را در دست میگیرد از سه طریق زیر نظر شما ملت است:
    یک؛ از طریق رهبری فقیه، آگاه، عادل، منتخب.
    دو؛ از طریق رئیس جمهور منتخب.
    سه؛ از طریق نمایندگان منتخب.
    ولی ماجرا به همین جا تمام نمی شود. برای اینکه اینها فقط می توانند نخست وزیر و وزرا و معاونین را کنترل کنند، اما کارمند دولت در فلان روستا یا در فلان گوشه شهر دور افتاده را چه کسی کنترل کند؟… شوراها!» (ولایت،رهبری،روحانیت ص۲۴۵تا۲۴۷با تلخیص)
  3. تز سیاسی انقلاب ۲
    شهید بهشتی:
    شوراها
    «ما مکرر گفته ایم که نظر ما این است که باید شوراهای برخاسته از مردم، اداره کننده و نظارت کننده واقعی این انقلاب باشند. ولی البته شوراهایی که شما مردم انتخاب کنید…
    بیایید یک سیستم نظارت و هدایت از متن توده در همه جا به وجود بیاوریم تا به این بازرسی های از بالا، کمتر احتیاج داشته باشیم. شوراهای کارخانه ها، شوراهای ادارات و موسسات و شرکتها، به نظر ما از لوازم یک انقلاب اسلامی و مردمی است.»(ولایت،رهبری،روحانیت ص۲۴۸)
    «دخالت مردم در تعیین سرنوشت و اداره امورشان تا آخرین حد ممکن باید گسترش پیدا کند. یعنی نظام باید تا آنجا که می شود به دست خود مردم اداره شود.
    در جامعه باید مدیریتی به وجود بیاید که، در عین نظام داشتن، همبستگی داشتن، سلسله مراتب داشتن، انضباط داشتن، در آن سانترالیسم و مرکزیت به حداقل برسد» (مبانی نظری قانون اساسی ص۷۶)
  4. شهید بهشتی:
    «ضرورت تشکیلات اسلامی اصیل و ضرورت اینکه در طول رهبری باشد نه در عرض آن. این تشکیلات باید تحقق بخشنده نظام امامت و امت باشد، چون نظام اسلامی ما، نظام امت و امامت است؛ نه اینکه معارض امامت باشد» (ص۲۲۶)
    «این تشکّل باید در طول امامت باشد نه در عرض آن. مجموعه سامان یافته ای از انسان های معتقد به امامت و امامِ وقت که در رابطه با امام وقت، هرنوع توضیح و تذکر و نصیحت دلسوزانه را عمل کنند، رودربایستی به کار نبرند. به حکم تعهد الهی، هرچه به نظرشان می رسد به امام بگویند؛ اما در هر مورد امام تصمیمی بگیرد، آن را مخلصانه و دلسوزانه اجرا کنند، نه اینکه در مقابلش بایستند» (ص۲۳۶و۲۳۷)
    «انتقاد بر امام، تذکر به امام، نصیحت به ائمه مسلمین، که اصلا واجب است…در نهج البلاغه از علی(ع) نقل می کند که آن حضرت از مردم می خواهد که از او انتقاد کنند وبه او تذکر دهند؛ اما همانوقت که انسان تذکر می دهد، می داند که تذکر می دهد ولی تصمیم گیری با کیست؟ با رهبر است» (ص۲۳۴)
    «ما بیش از آقای بنی صدر و آقای بازرگان با امام سرمسائل اداره جمهوری اسلامی بحث کرده ایم، خیلی آزادتر. این را خود آقای بازرگان هم می گفتند… ما هنوز همان رابطه طلبگی را با امام حفظ کرده ایم؛ اما در پایان وقتی ایشان تصمیمی گرفتند، دیگر با ایمان اجرا می کنیم» (ص۲۳۵) [گزیده ای از صفحات حزب جمهوری اسلامی؛ گفتارها، گفتگوها، نوشتارها]
  5. تز اقتصادی انقلاب
    شهید بهشتی:
    «پرسیده اید، طرح اقتصادی شورای انقلاب و رهبری انقلاب، طرح اقتصادی اسلامی برای مبارزه با فقر و محرومیت چیست؟..‌.
    تز اقتصادی ما برای بیرون بردن جامعه مان از بن بست فقر و محرومیت، خلاصه می شود در این بیان که دولت اسلامی جمهوری ما در برابر هر انسانی که می خواهد کار مولّد انجام بدهد، چه کار کشاورزی باشد، چه کار صنعتی باشد، چه کار خدماتی، وظیفه دارد برای هرکس که می خواهد کار کند سرمایه و ابزار کاری را فراهم کند که در اختیار خود او باشد. کشاورزان ما در جمهوری اسلامی باید روی زمینی کار کنند که متعلق به خود آنها باشد. کارگران ما در جمهوری اسلامی باید با ابزار کار و سرمایه ای کار کنند که متعلق به خود آنها باشد.» (ولایت،رهبری، روحانیت ص۲۴۳)

[۱] مواضع تفصیلی حزب جمهوری اسلامی ص۳۹۳ تا ۳۹۵

اقتصاد مردمی حدود ۵ تا ۷درصد است که آن هم سهم بیکاران و دهک های پایین نیست

گفت‌وگوی «فرهیختگان» با محسن قنبریان پیرامون اقتصاد تعاونی در نظر متفکران انقلاب و قانون اساسی (بخش اول)

اقتصاد مردمی حدود ۵ تا ۷درصد است که آن هم سهم بیکاران و دهک های پایین نیست

اگر بخواهیم این را در جامعه رها کنیم، همینی می‌شود که در این ۱۵سال شده که ابلاغ صورت گرفته و قانون اجرایی آن تصویب شده اما هیچ قدمی در آن برداشته نشده است. کلا پنج تا هفت درصد سهم تعاونی‌های ماست که آن هم برای دهک‌های پایین جامعه و بیکاران ما نیست.

سیدجواد نقوی، روزنامه‌نگار: وقتی بحث نظریه اقتصادی دولت طرح می شود غالبا خصوصی‌‌سازی و عدم‌خصوصی‌سازی به میان می‌آید اما کمتر از اقتصاد تعاونی چیزی شنیده می‌شود. چند سالی است گفته می شود که اقتصاد تعاونی می‌تواند باعث کاهش اختلاف طبقاتی شود و ساختاری ضدفقر به‌وجود آورد. این بحث اولین بار توسط شهیدبهشتی در قبل و بعد انقلاب مطرح شده بود با این مضمون که اگر بتوانیم اقتصاد تعاونی را در ساختار اقتصادی کشور درست تعبیه کنیم، می‌توان بخشی از آرمان‌های انقلاب را در اقتصاد تداوم داد.

با حجت‌الاسلام محسن قنبریان، استاد حوزه علمیه، که چندسالی است با الهام از نظریات شهیدبهشتی به‌دنبال تبیین همین نظریه است و در تبیین آن جزوه‌ای هم به‌نام اقتصاد مردمی نوشته‌اند، گفت‌وگویی صورت داده‌ایم که از نظر می‌گذرانید.

ادامه خواندن اقتصاد مردمی حدود ۵ تا ۷درصد است که آن هم سهم بیکاران و دهک های پایین نیست

سخنرانی/ امام خمینی و قائمه مردم-نظام

سخنرانی سالگرد رحلت امام خمینی رضوان الله علیه ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان مورخه ۱۴ خرداد ماه ۱۴۰۰ با موضوع «امام خمینی و قائمه مردم-نظام» منتشر می‌شود.

برش و تقطیع ممنوع!
اگر وقتش را داشتید کامل بشنوید و الا رها کنید.

 

دریافت سخنرانی «امام خمینی و قائمه مردم-نظام» | “دریافت از پیوند کمکی

شهیدانه زیستن

مصاحبه روزنامه قدس با حجت الاسلام قنبریان در ابعاد شهادت سردار سلیمانی در علوم انسانی:
انسان انقلاب اسلامی، کار کردهای اجتماعی شهادت، ارتقاء حیات اجتماعی مردم، ضریب ننگ ناپذیری و…

تأملی در انگاره حاج قاسم که گفت: «تا کسی شهید نباشد، شهید نمی‌شود»

در یادداشتی از حجت الاسلام قنبریان

شهیدانه زیستن

انسان اسـلام در زمینه خودش را معنا می کند و این زمینه، برگشت به خدای متعال است؛ چرا که یک اصل «از او و به سـوی او»یی بر زندگی انسان حاکم است. اینجاست که انسان سـه خصلت اصلی را از خودش نشـان می دهد: اول اینکه خلیفه الله است؛ دوم اینکه حامل امانت الهی است و سوم اینکه زیر بار مسئولیت و رسالت است؛ به عبارت دیگر جانشین خداست و نه جایگزین خدا جانشین یک جور مظهر و وجه از خدای متعال است؛ امانتدار است به اینکه «مالک الرقاب» باشد که بگوید این مال من است و هر کاری که بخواهم با آن می کنم؛ و دارای رسالت رسـول است نه اینکه دنبال خوشگذرانی خودش باشد و غایت خاصی را دنبال نکند. شهید سلیمانی در دسـتخط آخرش این گونه آورده است که «خداوندا عاشق دیدارت هستم همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود» این یعنی به تعبیر قرآن «مهاجر إلى ربی» است و «ارجعی إلى ربک» برای او اصل است. حال ممکن است سؤال شود که موقعیت خدای متعال در این میان چیست؟ خداوند می گوید: «فاینما تولوا فثم وجه الله» یعنی این گونه نیست که خداوند بالای سر این انسان نباشد بلکه خداوند پشت اجتماع و جامعه قرار گرفته است یعنی سیاست، اقتصاد و فرهنگ را باید رد کند تا به خدا برسد؛ به عبارتی این «مهاجر إلی ربی» از همه این ها می گذرد؛ یعنی از سیاست، اقتصاد، فرهنگ و همه این ها می گذرد و این گذر کردن نیز باید کاملا «راضیه مرضیه» باشد؛ به عبارتی در «ارجعی إلی ربک» هم سالک و هم خدای متعال از این سـلوک باید راضی باشـند. این معنای دقیق عینیت سیاست و دیانت است که در آن فعالیت اجتماعی و عرفان با هم آمیخته می شود. شهادت اینجا معنای درست تری پیدا می کند و اوج عینیت دیانت و سیاست می شود.

استشهاد، ملک طلق اهل خلوص است

باید این نکته را در نظر داشت که با برخی از مظاهر سیاسی دیانت، فرد منافق نیز می تواند همراه شود؛ برای مثال یک منافق نیز می تواند حج کند اما در این روند ما هر چقدر به سمت جهاد به خصوص جهاد انسانی میل می کنیم که به دنبال شهادت طلبی است، می بینیم که ورود منافقان به آن ممنوع می شود. به همین دلیل است که جهاد و استشهاد، ملک طلق خالصان و اهل خلوص می شود و به ما این جرئت را می دهد تا بگوییم که عین دیانت و سیاست است.

از یک طرف جهاد و شهادت اعمال اجتماعی و سیاسی هستند؛ چرا که دست دشـمن در امر شهادت در کار بوده است و از طرفی نیز قرآن، راه تمیز منافق از مؤمن را جهاد معرفی کرده است. قرآن چون می خواهد منافق را از غیر منافق جدا کند در آیات ۱۶۶ و ۱۶۷ آل عمران می گوید: «ولیعلم الذین نافقوا وقیل لهم تعالوا قاتلوافی سبیل الله أو ادفعوا…» این «تعالوا» یعنی یک سطح از خمودگی که گرفتارش هسـتید بالاتر بیایید و در راه خدا جهاد کرده یا حداقل از نوامیسـتان دفاع کنید. اینجاست که منافقان نمی آیند و به همین واسطه

شناخته می شوند اما انسان طالب شهادت و مستشهد چطور از مناسبات سیاسی و اجتماعی سالم گذر می کند؟ و در ادامه چگونه می توان از امتداد این انسان تا سطح یک جامعه سخن گفت؟ نکته همین جاست که توفیق شهادت هر چند ممکن است نصیب عده ای بشود ولی مقیاسی به اندازه یک نسل می تواند مستشهد باشد. به تعبیری یک نسل از انسان ها ممکن است مستشهد و شهادت خواه باشند هر چند تقدیر عینی آن برای عده ای از آنها فقط محقق شود. نکته بعدی در نحوه گذر سالم از مناسبات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی این است که چون کانون همه افعال و امیال انسان ها جان افراد اسـت، همین که این عده جانشان را به خدا می فروشند – که البته مفهوم شهادت در معنای قرآنی اش همین فروختن اسـت – سلامت اتفاق می افتـد و امیال و افعال بدون چسبندگی از متعلقات، سالم و مطمئن عبور می؟ ی کند به تعبیری می شود گفت که استشهاد «بیع سلف» است (آنچه امروزه از آن به عنوان پیش خرید یا پیش فروش یاد می شود)؛ یعنی انسان طالب شهادت جان خودش را از مدتها قبل سر دست می گیرد تا خدای متعال از او بپذیرد و ما به ازای آن را که در تعابیر قرآنی و عرفانی همان نظر به وجه الهی است دریافت کند. این نیز در یک آن اتفاق نمی افتد بلکه در مدت مدیدی از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی فرد روی می دهد. برای همین هم هست که در ازای هر خدمتی این دسته از افراد طلب و دعای شهادت می کنند؛ مثلا حاج قاسم نیز همین طور بود و اگر می خواست انگشتری را به دختر شهیدی بدهد شرط می گذاشت که هر وقت حرم امام رضلاع) مشرف شدی برای شهادتم دعا کن یانذر کرده بود که ماهی یک بار بیاید و به یک جانباز ۷۰ درصد خدمت کند در قبال اینکه بتواند به شهادت برسد.

اثرات اجتماعی و سیاسی شهادت طلبی

انگاره «شــهیدانه زیسـتن» و فرمایش متین شهید سلیمانی که «تاکسی شهید نباشد، شهید نمی شود» دقیقا می خواهد بگوید که فرد باید ثمن شـهادت را پرداخت کرده باشد. شما در بیع سلف به آن فرد واقعاً می گویید فروشـنده ولو اینکه هنوز کالا در دستش نیامده باشد. این خاطره نیز جالب است که وقتی از لیاقت ایشان برای ریاست جمهوری و دعوت از ایشان در این عرصه سؤال می شود، می گوید که «من نامزد گلوله ها و نامزد شهادت هستم و سال هاست که در جبهه به دنبال قاتل خودم می گردم». پس تا اینجا معلوم می شود که شهادت، استشهاد و طلب شهادت کردن برای انسان انقلاب اسلامی یک غایت است و آن وجهی است که موجب سـلامت او برای گذر از مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. این مقوله اثرات اجتماعی و سیاسی ای برای جامعه دارد که هر چقدر اشاعه پیداکند. نتیجه اش جامعه ای مطلوب تر خواهد بود. در نگاهـی اجمالی، شــهادت طلبی سـه نتیجه را در برخواهد داشـت؛ اولین ثمره اجتماعی و سیاسی شهادت خواهی یک عده در جامعه این است دستاوردها را ضمانت و بیمه می کند؛ چرا که در صورت بیمه نشدن دسـتاوردهای حاصل از حرکت انقلابی و در میدان جنگ اراده ها ممکن است شـاهد برگشت به عقب و ارتجاع باشیم؛ بنابراین ضمانت و بیمه این دستاوردها یا شهادت است. در آیه معروف «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله…» وقتی خداوند از آنچه به شهدا ارزانی داشته حرف می زند، در ادامه می گوید: «ویستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم.» یعنی خداوند پیوسته و همواره در حال بشارت دادن است. بشـارت به چه کسی؟ به کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده اند یعنی خداوند باید به شهدا نشان بدهد که راه شما ادامه و رهرو دارد و آدمهای دیگری پیدا شده اند که پشت سر شما آمده اند؛ مثلا حججی ها را نشان بدهد که بله، نسل چندمیها به آن نسـل قبلی ها تأسـی می کنند. این جمله امام بزرگوار که «در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسـیده اند و بر بسیط ارض ثمرات رشادت ها و ایتارهای خودشان را نظاره می کنند» در واقع همان عبارت آخر جمله «یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم » است. ممکن است زمین فاو را پس بدهند ولی آن رشادت، شجاعت و مقاومتی که با شهادت طلبی اینها پیاده شده وزنی برای جامعه شده که دیگر قابل پس دادن نیست و در واقع مزد شهادت است. امام در جای دیگری می فرماید که «با خون و توان خود شرافت انسانی ملت بزرگ را بیمه نمودند» که در واقع همان ضمانت و بیمه کردن دست آورده‌است.

شهادت، حیات اجتماعی مردم ایران را بالاتر می آورد

مهم تر از مورد اول، دومین ثمره شـهادت خواهی یک عده در جامعه این است که موجب تعالی و صعود جمعی جهان اجتماعی ملت خودشـان می شوند. به عبارتی اگر ما برای جامعه همچون یک فرد مجموعه ادراکات و تحریکات مشترکی را در نظر بگیریم می توانیم از آن به حیات اجتماعی با جهان اجتماعی تعبیر کنیم حال گاهی این ادراکات و تحریک ها دچار هبوط می شوند کما اینکه در ماجرای قوم بنی اسـرائیل که خداوند از «هبطوا مصرا» حرف می زند منظورش نه این است که مثلا از صحرای سینا که بلندتر است به مصر هبوط کنید و پایین بروید بلکه به این معناست که از درک و امیال اساسی تری که دارید، متوجه بعد پست تر بشوید. این معنای هبوط است. همین شد که این ها به جای شرافت با موسی بودن به سمت استضعاف پذیری از فرعون ها رفتند. این همان هبوط جمعی و هبوط اجتماعی است. بنابراین خود این حیات اجتماعی حرکت، هبوط وصعود دارد. آنچه به آن اشاره شد چهره هبوط جامعه بودوطبق قاعده چهره صعود نیز می تواند داشته باشد. فرض کنید که جامعه استخفاف شده و مستضعف شاه زده باشهادت بتواند صعود کند و به یـک زندگی اجتماعی و حیات اجتماعی برتر برسد. این جمله امام(ره) خیلی عجیب است که هنگام عملیات فتح المبین در سال ۶۱ فرمودند که «مبارک باد بر بقیه الله ارواحنا له الفدا وجود چنین رزمندگان ارزشمند… آفرین بر شما که میهن خود را بر بال ملائک الله نشاندید و در میان ملل جهان سرافراز نمودید» یعنی شهدایی که در آنجانقش آفرینی کردند و آن مستشهدینی که در معرکه حاضر بودند را آفرین می گوید و این تعبیر کنایی استعاری پرمعنا که «میهن خود را بر بال ملائکه نهادید» را به کار می برد که من از آن به صعود اجتماعی تعبیر می کنم. شهادت، حیات اجتماعی مردم ایران را یک پلکان بالاتر می آوردووجهی است که چهره اجتماعی را درست می کند.

باید ضریب ننگ ناپذیری را تعریف کنیم!

به عنوان مثال ما برای ضریب سلامت در دنیای کنونی می گوییم اگر به ازای هر ۵۰۰ نفر یک پزشـک باشد. ضریب سلامت تأمین است و بیماری در جامعه کم می شود. خوب اینجا سؤال می شود که ما چند درصد مستشهد، چند درصدانسان اهل جهاد و شهادت خواهی داشته باشیم که جامعه دچارننگ، ذلت، خواری و اینها نشود، به نظرم در علوم انسانی، این ضریب غفلت شده است و ما باید این ضریب ننگ ناپذیری را تعریف کنیم که در روایت ها و متون دینی مانیز برای آن کلمه هست در دفاع مقدسی که ما ذلیل نشدیم و ننگ نپذیرفتیم و یک وجب از خاکمان را ندادیم، درصد شهدای دفاع مقدس به نسبت جمعیت کل کشور ۰/۳۸ (۳۸ صدم) درصد بوده است. کل رزمندگانی که آنجامی جنگیده اند ۶ درصد کل ملت ایران بودنـد. به تعبیری با ۶ درصد مستشهد می شـود برای ۳۰ میلیون ایرانی آن دوران ضریب ننگ ناپذیری درست کرد. این در روایتهای ما عبارتی تحت عنوان «اباء الضیم» دارد. «ضیم» به معنای تنگ و از ظلم بدتر است. در ادامه کلمه مشهور «هیهات متاالذله»سیدالشهدا(ع) را داریم. ایشان می فرماید که «یابی الله لنا ذلک ورسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت و آنوف حمیه ونفوس أبیه» یعنی خداوند ابا دارد از اینکه برای ما ذلت ببیند و رسول الله نیز این را برای ما نمی پسندد و مؤمنان و سینههای پاک و نفوس آبیه  نیز از مانمی پذیرند. اهل ایا یعنی کسانی که از پذیرش ضیم ابا دارند. این ابی الحدید در شرح نهج البلاغه اش سیدالشهدا(ع) را «سید اهل آبا» مین ی نامد یعنی کسی که سبب شده است ننگ بر جامعه تحمیل نشود. درست است که تعداد ۷۲ نفر به شهادت رسیدند ولی تنگ را از جامعه با حرکتهایی که پس از آن مدام اتفاق می افتد، پاک می کند ما اگر دنباله این حرف را بگیریم می توانیم بگوییم که استشهاد می تواند ضریب ننگ ناپذیری بالا برای جامعه وصعود حیات اجتماعی درست کند

دشمن در پی حذف روحیه شهادت طلبی

در ایران است در تحقیقات روان شناسی نیز کارهایی ابتدایی در این زمینه شـده اسـت برای نمونه فردی به اسم توماس موریارتی تحقیقی درباره میزان مقاومت چرنت مندانه در جامعه آمریکا انجـام داده و به نتیجه ای عجیب در جامعه آمریکایی رسیده است که «ما ملتی از قربانیان مشـتاقیم»؛ اصطلاحاً دفاع جرئت مندانه از خودمان نمی توانیم بکنیم. همچنین شما می توانید ببینید که یورام اتینگر در روزنامه اسرائیلی «هیوم» با انتشار یادداشتی که مبتنی بر تحقیقات ۱۱ ساله محققی به نام «الداد پاردو» روی کتابهای درسی کودکان ایران است. این طور نتیجه می گیرد که کتاب های درسی در ایران شهادت طلبی را به دانش آموزان یاد می دهد بنابراین اگر بخواهیم با ایران توافق موفقی داشته باشیم باید مانع از این روند شده و تغییراتی را در کتابهای درسی اعمال کنیم. نکته این است که دشـمن می داند که حسین فهمیده داخل کتاب درسی استشهاد را ترویج می کند و به همین جهت به تعبیر بنده تلاش می کند تا «اباء الضیم» را در این جامعه کم کند یا در نمونه دیگری در دوران بوش پسـر شبکه ABC آمریکا مستندی به عنوان «بچه ها در آتش» را پخش کرد کـه در آن در یک کمپ که در خـود آمریکا بود تعالیمی حالا بـه تعبیر ما از همیـن جنس – یعنی استشهادی به بچه ها می دادند و زمانی که از یک دختر و پسر نوجوان سؤال می کردند که چرا این کار را می کنید ی گفتند که وقتی نوجوانهای همسن ما در رام الله و غزه علیه اسرائیل عملیات استشهادی می کنند، چراما این کار رانکنیم؟ ثمره سـومش نیز این است که اصلاح فاسـد از امور لمین می کنند. همان طور که به آیه های ۱۶۶ و ۱۶۷ آل عمران اشاره کردم، جهاد و شهادت طلبی نقطه تمیز دادن مؤمنان از منافقان است. فهم عمومی اگر به این نقطه برسد، متوجه می شود آنکه از عرصه جهادشانه خالی کرده و فقط موقع غنیمت ها سـروکله اش پیدا می شود از منافقان است؛ یعنی لازم نیست که مارک و اتهامی به او بخورد بلکه خود به خود در نگاه مؤمنان زیر سؤال می رود، خلاصه کلام اینکه شهادت طلبی یا به تعبیری «إحدى الخشئیین» که با پیروزی ظاهری یاشـهادت أسـت، عملا می تواند به راهبرد حاکم بر همه راهبردها و سیاست ها تبدیل شود تا جایی که حتی راهبرد دیگری باید در ذیل این دو معناشـود: یا پیروزی ظاهری برای ملت داشته باشد و یا با شهادت و شهلات طلبی پیروزی مؤحری را برای ملت درست کرده وموجب صعود حیات اجتماعی جامعه شود.

تناسب تقدس جامعه و ولی امر

مباحثه‌ای با دکتر سعید زیباکلام

https://t.me/antioligarchie/25266

  • اول برای همدلی یادداشت یک ماه پیش بنده بنام “تابلوی قداست” را بخوانید

جان کلام بنده با آقای دکتر این است: برای جواز نقد حاکم و لزوم پاسخگو کردن قدرت (تقدس جامعه)، لازم نیست حتما حاکم را عرفی و غیرمقدس کنید! و تکریم و تبرک مومنان از او را به سخره و استهزاء بگیرید.

تفصیل مطلب:

  1. دو تقدس:
    • تقدس جامعه: که پیامبر(ص) مکرر می‌فرمود به این است که ضعیف بتواند بدون لکنت، حقش را از قوی بگیرد.[۱]
  • وقتی اعرابی‌ای در حضورش برای درخواست، لکنت گرفت، برادرش خواند، در بغلش گرفت و فرمود من از جبابره نیستم.[۲]
    • تقدس ولیّ: “جعل الهی” برای مومنان تقدس می‌آفریند ،کعبه باشد[۳] یا جعل نبوت و امامت برای معصوم یا حتی جعل ولایت و نیابت برای فقیه غیرمعصوم:

– از آب وضو و مویش در حدیبیه تبرک می‌بردند، طوری که یکی بر زمین نیافتاد.[۴]

– از زین اسب امام عصر(عج) هنگام ظهور تبرک خواهند برد.[۵]

– امام رضا(ع)، زکریابن‌آدم -فقیهی منصوب در قم- را برابر مزار پدرش موسی بن جعفر(ع) شمرد که خداوند با او دفع بلا می‌کند.[۶]

– درباره عبدالعظیم حسنی -فقیهی منصوب در ری- “انت ولینا حقا” فرمود و زیارتش را برابر زیارت سیدالشهدا شمرد![۷]

واضح است این بیانات چه تقدسی برای غیر معصوم میآفریند.

  1. تناسب این دو تقدس:

تمام سخن در تناسب “تقدس جامعه” (با حق‌طلبی و عدالتخواهی، پرسش‌گری بدون لکنت و…) با “تقدس ولیّ مشروع” (با تجلیل و تکریم او و حتی تبرک‌گیری برخی موارد) است.

عده‌ای “جامعه متبرک” را جای مقدس می‌نهند و صرف دستبوسی و ذوب در ولایت و تبرک‌گیری از او را کمال و تقدس جامعه می‌شمارند و سؤال و استیضاح، نقد و مطالبه را از شهروندان بر نمی‌تابند!

در مقابل عده‌ای، ولیّ مشروع را “عرفی و زمینی” می‌کنند، برای اینکه جامعه را مقدس یعنی حق‌طلب و عدالتخواه کنند. دیگر تکریم و تعظیم اختیاری و افتخاری از مومنان را هم رد می‌کنند!

برخی از طیفی که مقابل سعید زیبا کلام در خواهند آمد، از گروه اول‌اند. خود آقا سعید اما در خبط دوم افتاده است!

از اینکه هر تجمع گرد ولیّ و تکریم و تعظیم او را “فرهنگ منحط و منحوس و موروثی استبداد” خوانده، حدس می‌زنم نتوانسته بین “دویدن اهل انبار پی امیرالمومنین(ع)” با “حلقه زدن گرد ولیعصر(عج) و تبرک از زین اسب ایشان”، تمایز ببیند!

اولی به چشم شاه دیدن علی(ع) و انجام تشریفاتی است که جزء فرهنگ منحط جامعه شاه‌زده ایران و تکریم شاهان غاصب بود. لذا امام(ع) هم از آن منع کرد.[۸]

اما دومی، ولیّ خدا دیدن امام مستضعفین و چشم روشنی محرومان به امام عدل است لذا آن تبرک‌جویی، در لسان تمجید و تایید بیان شده است.[۹]

در همان جامعه‌ای که مومنین از آب وضوی پیامبر(ص) تبرک می‌برند و برای بردن نامش، صلوات مستحب شده است، مسلمان و یهودی و مشرک -که در جامعه مدینه با قانون اساسی‌ای گرد هم با حقوق متقابل زندگی می‌کنند- شهروندان حق سؤال و استیضاح از پیامبر و حاکم شهر را داشتند و هیچ پیگرد (اقلا این جهانی) برایشان نبود.[۱۰]

همان شاگردان امام خمینی که تکریم او را به جامعه آموختند، برایش نامه النصیحه لأئمه المسلمین هم می‌نوشتند و درباره بنی صدر تذکرش می‌دادند.[۱۱] بعدها البته متملقین صرف افزون شدند! و مطهری و بهشتی و خامنه‌ای ها کم شدند.

امامی که “تا خون در رگ ماست…” برایش بود، از القاب و مدایح آقایان مشکینی و فخرالدین حجازی گله می‌کند و خود را “خادم مردم” می‌خواند.[۱۲] آیت الله خامنه‌ای نیز در نوبت‌های مکرر این گلایه را داشته‌اند.[۱۳]

امام حق سؤال از نماینده‌ای منع نکرد، بلکه گاه به شاگردان و فقهای شورای نگهبان که مثل سعید زیبا کلامی را سوسیالیست و کمونیست خوانده بودند، نهیب میزد و آن “پرخاشگری” ها را مناسب شأن شورای نگهبان و فقیهانش نمی‌دید.[۱۴]

به شورای عالی قضایی درباره توبیخ قاضی جزیی که بدون داشتن عنصر مادی جرم ایشان را به دادگاه احضار کرده بود، عکس العمل نشان داد[۱۵] به گمانم احضاریه دست خودش می‌رسید، دادگاه هم میرفت.

دیدن هر دو تقدس و متناسب‌سازی آن، نیاز زمین مانده جامعه ماست. آنچه بیشتر اتفاق می‌افتد، افتادن از اینطرف یا آنطرف است!

محسن قنبریان
۹۹/۴/۲۱

[۱] نامه ۵۳ نهج البلاغه

[۲] سیره نبوی شهید مطهری ص۲۹

[۳] مائده۹۷

[۴] صحیح مسلم ج۴ص۱۸۱۲ بحارج۱۷ص۳۲

[۵] بحارج۵۲ص۳۰۸

[۶] الاختصاص ص۸۷

[۷] کامل الزیارات ص۳۲۴

[۸] حکمت ۳۷نهج البلاغه

[۹] بحار ج۵۲ص۳۰۸

[۱۰] نظر برخی متفکرین معاصر درباره حق سئوال واستیضاح از معصوم :

– جوادی آملی: “در ولایت وحکومت معصوم گرچه حق استیضاح وپرسش برای آحاد امت محفوظ بوداما پس از پاسخگویی معصوم، اجازه انتقاد دیگر روا نیست”(ولایت فقیه ص۴۷۲)

– سبحانی:”عظمت و عصمت معصومین مانع از آن نبوده که انتقادپذیر باشند و دیگران را به انتقاد از حاکمان تشویق کنند”(مصاحبه با خبرآنلاین۸شهریور۸۹)

– مطهری:”اینکه می گویند حکومت علی(ع) عالی ترین مظهر دمکراسی بود روی همین جهات است.خودش با آنکه امام است و قدرتهای مادی ومعنوی در اختیار دارد به مردم پروبال می دهد، آنها را بر انتقاد واعتراض تشجیع می کند”(حکمتها واندرزها ج۱ص۱۱۰)

– نائینی:”امام علی(ع) با وجود دارا بودن مقام عصمت از مردم می خواست که آزادانه به وی اعتراض کرده وهیبت وابهت مقام خلافت را نادیده بگیرند تا امام بدین وسیله به تحفظ از خطا و اشتباه در مقام حاکم اسلامی اهتمام ورزیده باشد”(رسائل مشروطیت ج۲ص۴۴۱)

توجه: وارد نبودن انتقاد بر معصوم (بخاطر عصمت)وحتی از دست دادن ایمان یا مراتبی از آن با نقد وذهنیت منفی از او(۶۵نساء)،مانع حق این جهانی انتقاد از معصوم برای شهروندان عادی (که الزاما همه مومن نیستند) نمی باشد.

[۱۱] http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_60879/10243_==_F_NewsKindIDInvalid/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%DB%8C_%D8%A8%D9%87_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85

[۱۲] https://b2n.ir/192695

[۱۳] مهر۹۱اعتراض به شعر نوح خواندن ایشان/اردیبهشت ۹۱اعتراض به شعار جانم فدای رهبر نیروهای مسلح/شهریور۷۷اعتراض به سرود “سرورما خامنه ای”(۷۷/۶/۲۴)/ آبان ۸۰اعتراض به “علی زمان” خواندنشان(۸۰/۸/۱۲)

[۱۴] http://www.shafaf.ir/fa/news/345850

[۱۵] https://www.yjc.ir/fa/news/6343042

پای تخت!

بهترین و لازم‌ترین آزادی‌ها پس از “آزادی تفکر”، “آزادی سیاسی” و نقد قدرت است. مضرترین آزادی‌ها نیز، “آزادی اخلاقی” و بیربندباری است که تباهی خانواده و جامعه را در پی دارد.

تا همین سالها رهبر معظم انقلاب از “وجوب نقد” گفته‌اند(۹۶/۱۰/۶) و تصریح کرده‌اند: نباید نقد و انتقاد به “کالایی قاچاق” یا “امری تشریفاتی” تبدیل شود(۸۱/۱۱/۱۶).

تردستی رسانه‌ای این است که جای آزادی تفکر و آزادی سیاسی و نقد جدی و غیر تشریفاتی زمامداران، عامه مردم را با آزادی اخلاقی و چاشنی سکس و رقص بفریبند. چیزی که “تله دمکراسی”های غرب، مادر آن است؛ و “مردم سالاری دینی” انقلاب اسلامی خط تقابل با آن در پایان تاریخ را بنیان نهاد.

سریال پایتخت ۶ صرفا بهانه طرح این درد است؛ و الا مثال فقط آن نیست.

پینه‌ی تصنعی پیشانی نقی -با همه دروغگویی و ریاکاری‌اش- در شروع سریال، تماشاگر را منتظر می‌گذاشت که شاید از خرقه‌ی سالوس و ریای برخی سیاسیون می‌خواهد پرده برداری شود! اما کماکان چهره سیاسی سریال(نماینده)، پاک و منزه و مقدس درخشید که این وصله‌ها به او نمی‌چسبد. لیموزین و تشریفات اضافی مال راننده استیجاری اوست که خود زودتر از همه با آن برخورد می‌کند!

۱۵قسمت لودگی، آسیبرهای خانوادگی و حجم زیاد و تعمدی رقص و موسیقی (آزادی اخلاقی)، بدیل آن نقد سیاسی قرار می‌گیرد و حتی چند جمله تشریفاتی سریال هم سانسور می‌شود!

هر شب هم چند مصاحبه گزینشی از رضایت عامه پخش میشود تا این تولیدات سطحی کماکان پر بیننده بماند!

غیر از شنیده‌ها و خواندنی‌های متعدد، به شخصه یک نقد سیاسی-مذهبی در برنامه زنده ثریا با موضوع “اشرافیت مذهبی” را تجربه کردم که تشریفاتی نبود؛ فقط یک جناح سیاسی زده شود و زیر عبای دیگری پناه برده شود!

بالتبع از چپ تا راست، سنتی و مدرن به خودم و عوامل برنامه فشار آوردند. برخی رؤسای قوای سابق، برخی تولیت‌ها، برخی مقدسین و ائمه جمعه تا برخی از شورای عالی فلان و بهمان، حضوری یا تلفنی یا باواسطه گله کردند! نتیجه آن شد که بنده برای حضور دوباره در آن برنامه منع شدم! آن برنامه هم پس از چند ماه -لابد بخاطر موارد مشابه- ملزم به پخش غیر زنده و نهایتا تعطیلی(اقلا موقت) شد!

تنها راه رسیدن این انقلاب الهی به آنچه برایش آمده است؛ عمل به همان سخنان نقل شده از رهبری و ماندن آزادی تفکر و آزادی سیاسی و کاهش آزادی‌های جنسی و اخلاقی است.

“پایتخت” عهد ج.ا.ا نباید نماد “پای تخت”ی باشد که ملت رشید ایران سرنگونش کرد و راه دیگری باز کرد.

مطالب مرتبط:

محسن قنبریان
۹۹/۱/۱۷

وظیفه جامعه مداح، مدیریت شادی و عزای جامعه است

سنت این کار از زمان ائمه پایه‌گذاری شد و تا به امروز ادامه دارد

رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار مداحان:

جامعه‌ی مدّاح یک کار بزرگی بر عهده دارد و آن عبارت است از مدیریّت شادی و عزای جامعه؛ شما در حقیقت شادی‌های معنوی ،و عزاهای اساسی و قلبی و عمیق را مدیریّت میکنید، جهت میدهید، هدایت میکنید.

آن جوامعی که این وضعیّت را ندارند، این مجالس را ندارند، این گریه‌ها را، این شادی‌ها را ندارند، آنها این خلأ را احساس میکنند و بنده اطّلاع دارم یک جوری میخواهند این خلأ را درست کنند، پُر کنند، و نمیشود؛ این کار شما است.

سنّت این کار هم مربوط به امروز و دیروز نیست؛ از زمان ائمّه (علیهم السّلام) است. اینکه شما می‌بینید دعبل را یا امثال این بزرگواران را این جور تشویق میکنند، تحریص میکنند، پای شعرشان می‌نشینند، آنها را وادار میکنند به ادامه‌ی این کار، این همین کاری است که امروز شما دارید میکنید. ۹۸/۱۱/۲۶

مطلب مرتبط: امروز جنگ اصلی در دنیا برای تملّک گریه و خنده‌هاست

امروز جنگ اصلی در دنیا برای تملّک گریه و خنده هاست.

برای هرچیزی که هورا کشیدید و یا گریه کردید، دنبال همان چیز می‌افتید.
وجود تمام سوپر استار‌های دنیا برای تملّک همین دو چیز است.