چنانچه قابل پیش بینی بود تعیّن بخشی به “رأی مرددین” در روز آخر مشکل ساز می شود!
بالای ۲۰٪ مردد بطور طبیعی در طول ایام تبلیغات، “حالت انتظاری” دارند؛ “تحرک تبلیغی” مناسبی ندارند؛ پس برای هیچیک از دو نامزد مورد تردید “جهش رأی” ساخته نمی شود!
طبق “رویه غیر مردمسالار” گذشته منتظر می مانند تا کدامیک کنار می کشند و اجماع به کجا می کشد؟!
دعوای نظر سنجی ها و “مداخله بزرگترها” و… -که بعضاً هم اثر نمی کند- چاره [البته غیر مردم سالار] تلقی می شد!
حالا روز آخر جذب درصدی رأی مردد و تعیین کننده، تخریب و تبلیغات کاذب را مشروع می کند؛ فشار روحی-روانی ای را هم بر ستادها و رأی دهندگان وارد می کند!
بنده در کمپین های حمایتی نامزدها همراهی نکردم و بین ۴ کارویژه (معرفی اصلح، نظر کارشناسی درباره حرف و برنامه، کمپین هواداری و قیّم شدن) تفصیل قائل شدم. نوشتم “کمپین تبلیغاتی شدن” غیر از “معرفی اصلح” است، گاهی خروج از مبنای مردم سالاری دینی است و اثرش جنگ گلادیاتورها و به رخ هم کشیدن هاست که بعضاً به قیّم مآبی می کشد[۱]!
امروز قابل پیش بینی بود که دست آخر کمپین سازی از علماء و اساتید برای اثر گذاری در اجماع درون جبهه ای مصرف می شود!
و قابل پیش بینی بود با “تکافؤ لیست ها” و امضاء ها، همان اثر را هم نمی کند و مشکلی از مرددین هم حل نمی کند!
همانجا نوشتم از مردم سالاری دینی می گوییم اما در امتداد و لوازمش به روش های دیگر روی می آوریم و حتی گاهی به ضدش تبدیل می کنیم!
ضد مردم سالاری دینی، “قیّم مآبی” است که حالا بهتر قابل معنا شدن است؛ با توجه به لیست حامیان یا نظر بزرگترها یا… یکی از نامزدها وادار به کنار کشیدن بشود!
راه مردم سالار و دینی اش چه بود؟!
راهش -چنانچه اشاره شده بود- مواجهه “اخلاقی” و “مستقیم” دادن نامزدهای مورد تردید در طول ایام تبلیغات، برای رسیدن به “تشخیص فردی” در رأی دهندگان بود.
هم قالیباف و هم جلیلی هرکدام برای جمع رأی دهنده مردد، یک “حاشیه ابهامی” داشتند و دارند.
پاسخ های ستادی و تبلیغاتی را شنیدند اما در جمع بندی نهایی هنوز تردید برایشان باقی است.
میزگردها و بخصوص مناظرات، فرصتی بود که دقیقا نقاط مورد تردید درباره هر نامزد (که الان جای طرحش نیست) روشن شود؛ لکن یکباره عنوانی بنام “جبهه انقلاب” بر ۴کاندید اصولگرا نشست و بازی از اول ۴به۲ شروع شد!
این، مناظرات را -بعنوان عمده ترین برنامه تخاطب با رأی دهندگان- دچار دو تنزل کرد:
۱. یکی از طرف شورای نظارت بر تبلیغات و صداوسیما که در یادداشت “تنزل از سیاست ورزی به کارشناسی[۲]” بدان پرداختم!
۲. یکی هم از طرف نامزدهای به اصطلاح جبهه انقلاب که نه در برنامه و نه کارنامه و نه…، “ناظر” و “ناقد” هم نشدند؛ بلکه جبهه شدند و همه فقط مقابل رقیب ایستادند!
برآیند این روش این می شود:
اولاً رأی به “اصلح” جای خود را به رأی به “جبهه” می دهد!
حالا چقدر این روش -با تمایزات جدی نامزدهای جبهه- مطابق با استانداردهای مردمسالاری دینی است بماند برای بعد!
دوماً رأی به جبهه هم معمولا تا وقتی است که نظر نهایی جبهه، نامزد مورد نظر ما باشد!
طبعاً شب آخر سر تعیین نامزد نهایی جبهه دعوا می شود که الان شاهدش هستیم!
مردمسالاری دینی از مسیر دیگری می گذارد:
– بر “انتخاب آگاهانه و مسئولانه آحاد” متکی است.
– معرفی اصلح در حد “شهادت بیّنه” است نه بیشتر.
– جهات ابهام در نامزد باید روشن شود؛ پاسخ ستادی یا “لاپوشانی” یا “تأویل به جبهه بردن” ، “حباب ابهام” را به آخر فرآیند منتقل می کند!
– “مردمسالاریِ متعهد”ی است لذا از نامزدها عهد می گیرد که “زاویه دار با انقلاب” به کار نگیرند و از آن پس همه نامزدها جبهه انقلاب اند با مراتب شدت و ضعف.
– از هر گونه “قیّم مآبی” حذر می کند؛ نه پدرخواندگی نه فرزند خواندگی و نه “هژمونی های جبهه ای” و…
– و…
از اول راه خودمان را برویم بهتر به نتیجه می رسیم! حالا در نیمه راه دیگری نظر کارگشایی ندارم!
محسن قنبریان ۱۴۰۳/۴/۵
[۱] بخاطر جمهوریت…۱
[۲] تنزل سیاست ورزی به کارشناسی!