بایگانی دسته: پیام‌ها و تحلیل‌ها

چرا بین بیش از ۶۶۰۰آیه قرآن، سر مقدس سیدالشهداء آیه اصحاب کهف را تلاوت میکرد؟!

در کوفه خود سر، آیه را خواند (ٲم حسبتَ ٲنَّ اصحابَ الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عَجَباً؟!). زید بن ارقم مو بر بدنش سیخ شد و گفت: بخدا پسر رسول خدا ماجرای سر تو عجیب‌تر وعجیب‌تر است!(الارشاد ج۲ص۱۱۷)

در شام، منهال بن عمرو دید، سر مبارک در پاسخ قاری‌ای که این آیه را خواند، به زبان فصیح و گویا فرمود: عجیب‌تر از اصحاب کهف قتل من و حمل کردن سرمن است!(الخرائج والجرائح ج۲ ص۵۷۷)

چرا آیه شهداء را نخواند؟! چرا آیه نفس مطمئنه را نخواند؟! 

در موردی آیه آخر شعراء هم خوانده، اما آیه اصحاب کهف ترجیع بند است: “آیا گمان می‌کنی اصحاب کهف که داستان‌شان بر الواح مسی نگارش شد از آیات عجیب مایند؟!” سر مقدس یکبار به زبان حال و یکبار با قال می‌گوید: نه!من عجیب‌ترم!

چون تٲویل این آیه او و بخصوص همین قطعه عصر عاشورا تا اربعین است! او و اهل‌بیتش مثال اعلای کهف‌اند!

درشباهت‌ها که شبیه اصحاب کهف‌اند:

  • جوانمردانی که ایمان داشتند و هدایت‌شان افزون شد.
  • با قیامشان، قلوبشان با هم مرتبط شد.
  • از سلطان جور و شرک، اعتزال جستند و جز خدا را پرستش نکردند.

 اما “اعجب ” بودنش در این بود که حسین، خداوند را کهف خود قرار داد؛ نه غاری در کوه و بیابان!

در عرفه عرضه داشت: “انت کهفی حین تُع٘یینی المذاهب فی سعتها وتُضییقُ بی الارض بِرُح٘بِها” خدایا تو کهف منی وقتی راه‌های با همه وسعت‌شان درمانده‌ام کنند و زمین با همه پهناوری‌اش بر من تنگ گیرد!

وقتی کهف، خدا شد؛ آنوقت همه‌ی شهرها، شهر حسین می‌شود. همه خانه‌ها، خانه او می‌شود.

آنچه مردم زمان دقیانوس با مشاهده غار می‌دیدند، مردم کوفه و شام در شهر و آبادی و بیابان می‌بینند: تحسبهم ایقاظاً !کسی گمان مرگ نداد و آنها را هوشیار و بیدار می‌دیدند! تلاوت‌های مکرر این سر مقدس  نشانه بارز یقظه و توجه اوست!پس عجیب‌تر از اصحاب کهف است. در تٲیید الهی دارد یقه یزید را می‌گیرد. زیر چوب خیزران می‌خواند:” و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون”! به زودی کسانی که ستم کردند خواهند دانست به چه جایگاهی برمی‌گردند!

روزی این اصحاب برتر و اصلی کهف، برخواهند گشت؛ روزی که از ظالمین خبری نیست و عدل زمین را گرفته است. دوره ظهور وارث حسین، و روز رجعت سیدالشهداء شده است.

(برگزیده ای از
سخنرانی شب شهادت حضرت رقیه(س) در هیٲت صاحب العصر اراک مهر ۹٨)

۳نکته با جناب سید کمال حیدری در اشکال به پیاده‌روی اربعین

این فرمایشات نه دارای منطق اقتصادی است نه مبنای فقهی و نه رویکرد اسلامی!

  1. فاقد منطق اقتصادی است:
    کمترین آشنائی با اقتصاد مدرن این است که پیشران آن، مصرف بیشتر است. هرچه کالا و خدمات بیشتری مصرف شود، ثروت بیشتری تکثیر و دوباره به چرخه تولید کالا و خدمات برگشته؛ گردش اقتصادیِ بیشتر و اقتصادِ بزرگ تر را برای آن کشور منجر میشود.
    شهری مثل کربلا و نجف گنجایش همزمان یک میلیون گردشگر سواره را ندارد؛ اما “پیاده رویِ” تقریبا یک ماهه امکان بازاری ۲۰میلیون نفری را برای عراق می آفریند. بازاری بزرگ از کالا و خدمات؛ از اجناس خوراکی تا مصالح ساختمانی، صنعت آی تی، حمل و نقل، کیف و کفش و نساجی و…
    این بازار فصلی اما بزرگ، طمع کشورهایی مثل ترکیه و چین را برانگیخته و حتی زباله قابل بازیافت آن مشتری پیدا کرده است!
    عربستان با کمتر از ۱۰میلیون زائر در حج و عمره، طبق آمار بانک جهانی سالی ۳۰میلیارد دلار درآمد کسب می کند؛ فقط زائر اربعین اقلا دوبرابر این است. فقط زائران خارجی اربعین نیز نزدیک به نصف زائران یکسال مکه و مدینه اند.
    وقتی فقط موکبهای ایرانی، ۶۰میلیون ظرف یکبار مصرف، استفاده کرده اند؛حساب کنید در کل مواکب چه عددی میشود؟ و چه اثری بر رونق صنایع این بخش می نهد؟
    این ناچیز ترین کالای مصرفی در بازار حاشیه این جمعیت میلیونی است.
    چنین ضیافت بزرگی موجب بهبود زیرساخت هایی مثل خطوط راه آهن، جاده، گمرگ و مخابرات و… هم شده است که زائران شاهد آن بوده اند.
    ایشان تعطیلی دوسه ماهه را هم غیر از مبالغه، درست تحلیل نکرده است. حاضران دیده اند غیر از تناوب حضور در مواکب بین افراد عشیره در کنار کارهای جاری؛ به شکل زیبائی “اقتصاد تبرعی” به “اقتصاد پولی” پیوند می خورد و رونق اقتصادی موجب می شود. مثلا “نذورات” موجب فروش بیشتر دام و موادغذایی میشود. “تحبیس” (با ساخت مبیت ها)، موجب رونق صنعت ساختمان و متعلقاتش میشود. و…
    مرخصی رفتن درصدی از کارمندان ما نیز بعکس فرمایش ایشان، مقتضی بهبود کار در ادارات میشود! در کشوری که کار مفید ٨ساعت تمام است، جا برای مرخصی رفتن همکار نیست؛ اما جائی که به تعبیر ایشان ۲۵دقیقه کار مفید است، رفتن نصف کارمندان یک اداره هم به کارآمدی واقعی اداره ضربه ای نمی زند بلکه می تواند موجب ارتقاء کاری از نیم ساعت به یک ساعت -اقلا- شود!
  2. مغایر مبانی فقهی است:
    سخت گیرانه ترین مبنا در شعائر، “توقیفیت شعائر” است؛ یعنی چیزی جزء شعائر است که نص شرعی برآن باشد ، نه هرچه عرف یا به تعبیر ایشان فرهنگ عمومی می آورد.
    براساس این مبنا نیز، “زیارت پیاده” امیرالمومنین و اباعبدالله جزء شعائر منصوص از معصوم است. واقعا از یک فقیه بعید است این را با کثرت روایات صحیح و معتبر و فتاوای موجود ، با انحاء عزاداریِ من درآوردیِ نقل شده، مقایسه کند و کنار هم بنشاند!
    فقهای شیعه و سنی از جواز و افضلیتِ حج پیاده بحث کرده، احدی به عدم جواز، فتوا نداده، بلکه اغلب فقهای شیعه به افضلیت آن بر سواره فتوا داده اند. چون مشروع دیده اند، اجماعا نذر کردن حج پیاده را منعقد دانسته اند. تازه اندک اختلافی که در افضلیتِ حج پیاده بر سواره هست؛ در زیارتِ پیاده بخصوص زیارت حضرت امیر(ع) و سید مظلومان نیست؛ و این بخاطر نصوص معتبره وصریح در این شعیره است. این کجا با قطع کردن دست خود برای تشبّه به ابالفضل(ع) قابل مقایسه است؟!!
  3. مخالف رویکرد اسلامی به مفهوم کار است:
    از همه مهمتر، اشکال این بیانات، عرفی و سکولار کردنِ مفهوم متعالیِ کار، عمل و سعی است؛ که به تبع فرهنگ منحط جدید به “کار اقتصادی” و خلق ثروت تنزل داده می شود.
    کار در فرهنگ قرآن فقط فعالیتی نیست که به ثروتی بیانجامد، تولیدی کند و سودی ببرد و حتی کشور را پیشرفته کند. اینها هم کارند اما کار بسی بالاتر از اینها هم هست. بهترین و اصیل ترین کار در قرآن، “سعی برای آخرت”(۱۹اسراء) و این کار تنها توشه انسان(۳۹نجم) است. چگونه “خودسازی” و تلاش برای کسب فضائل در تَمَحُّضی ده روزه با انسان کامل، کار و فعالیت مفید تلقی نشود؟!
    تعابیری که در آن روایاتِ تشویق به زیارت پیاده ، درباره محو یک گناه با هر قدم و کسب یک حسنه با هر قدم و طی یک درجه با هر قدم وجود دارد، مفید همین معناست. معلوم است کاری بزرگ و موثر در ساخت انسان است که چنین ثوابهایی برایش شمرده شده است.
    نمی خواهم تراز این حرف قدسی را با میزانهای عرفی، پایین بیاورم؛ که در همان فرهنگ هبوطی غرب نیز حضورهایی که موجب تخلیه روانی و آرامش فرد میشود، برای بهینه تر شدنِ کار اقتصادی او لازم است ، لذا تعطیلات آخر هفته و ماه و سال برایش جعل می کنند!

محسن قنبریان
۹۸/۷/۱۳

 

سه بررسی لازم برای نقد و انتقاد حکومت و حاکمیت:

  1. به لحاظ دانشی:
    نقد و انتقاد به لحاظ دانشی و آثار اسلامی، درست باشد.
    – اینکه بعضی نقد ولیّ مشروع را از اساس نامشروع بدانند، اسلامی نیست.

    آیت الله خامنه‌ای -و اندیشمندان انقلاب اسلامی- به چنین چیزی قائل نیستند.

    نقد وارد هم نباشد، منع از طرح شدن ندارد.
    ایشان صراحتا می‌فرماید:” هیچ کس فوق نظارت نیست. خود رهبری هم فوق نظارت نیست؛ چه رسد به دستگاه‌های مرتبط با رهبری”(۷۹/۱۲/۹) چهار دلیل بر مشروعیت این نظارت و پاسخگوئی می‌شمارند:

  1. تجمع قدرت وثروت در دست حاکم و ضرورت نظارت(همان).
  2. سیره ائمه اطهار
  3. ادله امر به معروف ونهی از منکر
  4. قاعده النصیحه للائمه المسلمین:” که شامل نقد و انتقاد ،قول به حق، مشورت، جلوگیری از بروز اشتباه عمدی و سهوی و ارشاد نیز می‌شود” (۷۹/۱۲/۲۲).
  • تحجر در این زمینه‌ها موجب شده دانشجوئی از ایشان بپرسد: آیا یادآوری وظیفه خبرگان رهبری در مورد نظارت بر ولی فقیه را توهین آمیز می‌دانید؟
    ایشان جواب دادند: “نه، چه توهینی؟!… نخیر بنده نه احساس تضعیف می‌کنم، نه توهین؛ این جزو قانون اساسی است” (۷۷/۲/۲۲).

۲٫ به لحاظ بینشی:
یعنی همان نقد مطابق با موازین باید در شرایط زمانی و مکانی هم به صلاح باشد. نقد رهبری هم جایز است اما باید توجه داشت در صحن علنی جامعه او را نقد کردن، ای بسا به صلاح کشور نباشد بخصوص اگر نقد، عیبجوئی باشد.
خودشان می‌گویند:” عیب جوئی از رهبری مگر چه حسنی دارد؟ رهبری‌ای که در نظام جمهوری اسلامی، در یک لحظه‌ی خطرناک و حساس، باید اشاره‌ی انگشتش بتواند مردم را به جانفشانی وادار کند، آیا مصلحت است که یک نفری همین طور به میل خودش بیاید بایستد، بنا کند به بدگوئی کردن به او؟ به نظر شما این خیلی کار خوبی است؟”(۷۷/۱۲/۴)

  • توجه: اگر کسی نقد و انتقاد(نه توهین و عیب‌جوئی) کرد حق نداریم او را ضد ولایت بخوانیم اما فضیلت نیست نیروهای انقلابی نقد و انتقاد و حتی پرسش از ولیّ مشروع را در فضای عمومی طرح کنند. الا در جلسات پرسش و پاسخی که با ایشان است و ای بسا پرسیدن سئوالات مقدر جامعه بهتر از رجز خوانی‌ها باشد؛ تا از ایشان جواب درخور بگیرد و ذهن‌های بسیاری روشن شود.
  • برایم جالب بود که ایشان در سال ۷۷ با آن مواضع تند برخی گروه‌ها، وقتی دانشجوئی پرسید: می‌خواستم نظر حضرتعالی رادرباره گروه‌های حامی ولایت بدانم!
    فرمودند: “به نظر من همه‌ی گروه‌ها حامی ولایتند. یعنی من در کشور گروه قابل توجهی که ولایت را قبول نداشته باشد نمی‌شناسم. همه ولایت را قبول دارند؛ حالا ممکن است بعضی عشق و اخلاص بیشتری داشته باشند، بعضی کمتر داشته باشند”(۷۷/۲/۲۲)
    حوادث و مواضع سالهای ۷۶ و ۷۷ را مروری کنید تا به این سعه صدر و تنگی سینه خودمان بیشتر پی ببرید. البته ۷٨ کمی ماجرا فرق می‌کند خود آقای خاتمی هم می‌گفت تا ۷٨ رهبری نظر ما را در عمل ترجیح می‌داد اما ماجراهای۷٨ موجب بدبینی ایشان شد.

۳٫ به لحاظ عملی:
اینکه در نقد حکومت از چه روشی استفاده شود؟ این توجه لازم بعدی است. غیر از دو مرحله قبل باید رفتار انتخابی هم درست، قانونی و اخلاقی باشد.
آن روش نباید مورد سوء استفاده دشمن واقع شود. والا از نوشتن یک مقاله تا مطالبه و حتی تجمع و… را شامل است.

  • دانشجوئی از ایشان پرسید: آیا حرکت‌هائی همچون تجمع مقابل قوه قضائیه ومطالبه شدید از آنها در جهت مبارزه با فساد اقتصادی، تضعیف نظام است؟
    پاسخ دادند: “فرق می‌کند. گاهی اوقات قوه‌ی قضائیه مایل است یک چیزهائی را انجام دهد، اگر واقعا پشتوانه اینجوری هم ببیند، حتما انجام خواهد داد. بعضی امواج سیاسی، جلوی قوه‌ی قضائیه را دربعضی از کارها میگیرند. بنابراین تجمع مقابل قوه‌ی قضائیه، برای مطالبه شدید از آنها باشد، من تصور نمی‌کنم این تضعیف نظام باشد. حالا یک وقت‌هایی ممکن است در شرایطی تضعیف باشد، اما در یک شرایطی هم درست تقویت است”(۸۲/۲/۲۲).

پس عمده آن بررسی بینشی و موقعیت شناسی است.

  • تجربه دوم خرداد می‌توانست، “احیای ولایت‌پذیری فرزانگانی” مثل مطهری و خامنه‌ای و بهشتی باشد که در عین مباحثه با امام، در عمل بیشترین انقیاد را از ایشان داشتند؛ لکن مباحثه و صاحب نظری اینبار به مخالفت عملی، شورش خیابانی یا حتی ارتباط‌گیری با بیگانگان انجامید! دیگر، نظری غیر از مقام ولایت داشتن -مثل نظر آیت الله خامنه‌ای درباره ولایت مطلقه و امکان توبه سلمان رشدی- نبود، نسخه پیچیده‌ی بیگانگان و براندازانی مثل سورس بود!
    نظر دیگر داشتن مثل نظر رئیس‌جمهور وقت(حضرت آقا) درباره نخست وزیرش (آقای موسوی) نبود، اردو کشی خیابانی یا تحصن در مجلس ششم برای خوراندن جام زهر به ولایت بود!
    این افراط‌ها هم در پیدایش آن تفریط‌ها بسیار موثر بوده است.

(فشرده‌ای مختصر از گعده‌ای صمیمی با جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران)

چگونگی نقد و انتقاد عقلائی؟!

(فشرده‌ای مختصر از گعده‌ای صمیمی با جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران)

نظر درست را از بیانات آیت الله خامنه‌ای عرض می‌کنم به دو دلیل:

  • ایشان بازمانده متفکران اول انقلاب و حلقه شاگردان تهران امام‌اند که در این مسائل نظر صائب‌تری داشتند.
  • با ادبیات بقیه، همین حرف‌ها را بزنی برخی بدبین‌ها خرده می‌گیرند که چه قصدی دارید؟!

افراط و تفریط در این مقوله:

  • “من عمیقا متأسفم که برخی میان مرداب سکوت و جمود با گرداب هرزه گوئی و کفرگوئی طریق سومی نمی‌شناسند و گمان می‌کنند که برای پرهیز از هر یک از این دو، باید به دام دیگری افتاد. حال آنکه انقلاب اسلامی آمد تا… فضائی بسازد که در آن آزادی بیان، مقید به منطق و اخلاق و حقوق معنوی و مادی دیگران و نه به هیچ چیز دیگری، تبدیل به فرهنگ اجتماعی و حکومتی گردد”(۸۱/۱۱/۱۶).
  • متٲسفانه برخی در قبال ولایت، حتی فهم و نظر را منوط به بیان ایشان می‌کنند!
    و برخی در مقابل ژست روشنفکری را در مخالفت با ولایت و حکومت در هر امری -حتی دلبخواه‌های خود- می‌دانند!

در نفی اولی، خود رهبری بارها موضع گرفته‌اند:

“این تصور صحیحی نیست که مواضع آحاد مردم از جمله دانشجویان که جزو قشرهای پیشرو هستند باید الگو گرفته و برگردان نظرات رهبری باشد”. ” نباید اینگونه تصور شود که همه باید منتظر بمانند تا رهبری، ابتدا موضع خود را درباره یک شخص و یا یک سیاست اتخاذ کند و بقیه بر همان اساس موضع‌گیری کنند. این روش، کارها را قفل خواهد کرد” (۹۳/۵/۲)

  • این روش موجب شده امام جمعه و نماینده ولی فقیه در تراز خود آقا برای امام و مثل بهشتی و مطهری و… کم داشته باشیم. اغلب تکرارگوهایی معمولی برای فرمایشات ایشان باشند.
  • بدتر ،یک نظر کارشناسی در مساله‌ای که عین فرمایش رهبری نیست، نزد برخی، ضدیت تلقی شود! در حالیکه ایشان صراحتا می‌گویند:” هیچگاه اعلام نظر کارشناسی و نظر علمی، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائی از رهبری و ولایت و این حرف‌ها به حساب نمی‌آید و نباید بیاید” (۹۱/۵/۱۶).
  • اهل فکر و تحلیل وقتی به حرف بلند رهبری برسند البته فضلیت است و گفتن و تبیین آن‌ها هم اثر متفاوتی برای جامعه دارد.
  • این روش، زیاد خرج کردن از رهبری و نسبت دادن مواضعی به ایشان که در بیاناتشان اصلا نیست را هم رایج می‌کند. خصوصیت کوچک اندیشی و عدم تسلط بر مبانی این است که پشت شخصیت مخفی شوند. در حالیکه ایشان خود به تصریح اینرا رد می کنند:” هیچ نظری درباره مسائل جاری کشور و مسائل اسلام و مسلمین و مسائل اجتماعی وجود ندارد که من این را درگوشی به کسی بگویم و نشود این را در علن گفت”(۷۷/۲/۲۲). این ذهنیت را خطا و نسبت دادن اینچنینی نظری به رهبری را” گناه کبیره” می‌شمارند.(۸۹/۵/۳۱)

از آنطرف افتادن و همیشه ژست مخالف‌خوانی گرفتن برای روشنفکر بودن، آسیب دیگری است.

اگر این دسته‌های فکری، در نهادهای اجتماعی، کارها و تصمیمات درست حاکمیت را یاری کنند، کارها بسیار بهتر در مدار می‌افتد.

مثلا -بی‌خیال درستی یا غلطی مثال- وقتی احمدی‌نژاد (که پیش این گروه‌ها کاندید حاکمیت قلمداد میشد) مثلا بحث ورزشگاه بانوان یا منشور کورش را طرح می‌کند ولو بنظر اینها، لازم است لکن بخاطر ژست مخالفت با حاکمیت همراهی نمی‌کنند! تا یک دهه بعد از پایگاه نهاد اجتماعی و رئیس‌جمهوری -که در تبلیغاتشان کمتر انتخاب حاکمیت است – طرح شود و با فشار فیفا و… به زعم خود حاکمیت را وادار به عقب‌نشینی کنند! (اینها آثار افراط در مواجهه با حاکمیت است)

مرز ضدیت با ولایت فقیه،”مخالفت عملی “است نه نظر دیگر داشتن، اما مخالف‌خوانی افراطی هم آسیبی است که باید لحاظ شود.

در نظر درست اسلامی، اطاعت از دستورات حکومتی ولی امر مسلمین[مادامی که شرایط ولایت برایش باقی است] بر هرمکلفی ولو اینکه خود فقیه باشد واجب است(اجوبه الاستفتائات س۶۵).

پس بین مخالفت عملی با نظری متفاوت داشتن باید فرق نهاد.

نظر مغایر داشتن، حق شهروندان است و نباید کسی را منع یا مارک و مهر زد.

البته هم نظر بودن با رهبری در مسائل نظری و “از روی فکر و آگاهی”، فضیلتی برای نیروهای حزب‌اللهی است؛ اما در همه امور نباید منتظر رهبری ماند تا نظر دهد بعد طوطی‌وار تکرار کرد؛ گاه نظر دادن تکلیف نخبگان هم هست.

اربعین، اکسیر زندگی

 

حدود صدسال پیش وقتی جمعیت کربلا ۶۰هزار نفر بوده،۶۰۰هزار تا ۱میلیون زائر اربعین داشته است!حالا این جمعیت بیش از ۲۰میلیون رسیده است(وزیر راه عراق ۲۶میلیون برای سال قبل گزارش کرد).

چنین اظهار ارادت بی نظیری به اولیاء خدا چه اثری در ملکوت عالم و تقدیرات الهی و مسیر غایات الهی برای علوّ کلمه الله دارد؟ بماند. در این سطور به چهره یلی الخلقی و ملکی این پدیده عظیم نگاهی کنیم تا شرحی بر این فراز زیارت باشد که: “أن تجعل رزقی بهم دارا و عیشی بهم قارا: روزی ام را بخاطر ایشان زیاد نمایی و زندگی ام را به خاطر آنان برقرار و با نشاط کنی”.

  1. یکپارچگی اجتماعی
    در این مسیر به زائران خارجی بگویید بین دو کشور ایران و عراق ۸سال جنگ بوده است و در اغلب خانواده هایی که مهمان می شویم کشته ای از دوره جنگ هست! اما حالا چیزی از جنس کدورت از آن باب دیده نمیشود به عکس دوستی و مودت مضاعف دیده می شود. همه دیده اند صاحبان مبیت ها بیشتر دنبال بردن ایرانی ها به خانه هایشان هستند. این تجلی آشکار این فراز زیارت جامعه کبیره است که: “بموالاتکم ائتلفت الفرقه: با دوستی شما اهلبیت، تفرقه ها به ائتلاف بدل میشود”. کینه ها و رنجش ها با صدام دفن شد و دوستی ها و اتحادها با حسین(ع) آمد.
    تلاش چندین ماهه اخیر دشمنان اهلبیت و تشیع هم از شروع محرم حسین(ع) مثل برف آب شد. نوحه های امسال موکب ها دعوت از برادران ایرانی با عنوان “فرزندان امام رضا(ع)” شد.
    پیاده روی اربعین چند بار خطر تجزیه طلبی در خود عراق را هم زائل کرده است.
  2. شیوع مکارم اخلاق در جامعه
    رئوس اخلاق فاضله را ۴عنصر می‌شمارند: شجاعت، سخاوت، عفت و حکمت.
    این ۴تا هرکدام اعتدال قوه‌ای از قوای انسانی است.
    بجای مشرب‌های ارسطویی در رایج کردن این فضایل در فرد و جامعه به تعبیر شهید مطهری راه مرید و مرادی و دل بستن به انسان کامل به آسانی این فضایل را می‌گستراند.

    جامعه ایرانی را چه چیزی شجاع کرد؟!
    غیر از درس عاشورا(پیروزی خون بر شمشیر)؟! غیر از شعار سیدالشهداء(ع): هیهات منا الذله؟!
    مراوده با برادران عراقی، این سجیه را در آنها هم افزود. حشدالشعبی و شجاعت بی‌نظیر عراقی‌ها در دفع داعش از چشمه‌ای غیر از حسین(ع)، زینب(س) و حرم سیراب است؟!
    چه عنصری جز دل دادن به ولیّ خدا می‌تواند ملتی را چنین سخی کند که در طول سال تلاش کنند تا در اربعین برای مولای خویش خرج کنند؟!
    پیاده روی اربعین این سخاوت را به ایران هم سریان داد. مردمی که فقط یک شب محرم ۸۱میلیارد تومان نذری می‌دادند حالا موکب‌های اربعین را هم مثل عراق در تمام مسیر دایر و تا مرز پاکستان از سوی شرق و مرز آذربایجان در شمال غرب امتداد دهند.
    امیرالمومنین(ع) فرمود: “سخاوت و شجاعت دو غریزه شریفند که خداوند سبحان در کسانی که دوستشان دارد و امتحانشان کرده، قرار می‌دهد”(غررالحکم).

  •  ضرورت موج سوم عشق
    اگر از طریق مهندسی معکوس ساخت شجاعت و سخاوت با حب حسین(ع)، راز ساختن سجیه عفت هم در جامعه شیعی کشف و بیش از حال در جامعه گسترده شود، چه معجزه بزرگی اتفاق می‌افتد؟!
    یک شعار(زینب دوبار اسیر نمی شود) یک ملت را شجاعتی داد که دیدیم. آیا روضه امام رضا(ع) از سر سیدالشهداء و تشت طلا و مجلس شراب و قمار یزید کفایت نمی کند تا این فرمایش امام رضا(ع) در جامعه شیعی تجلی کند که فرمود: “از شیعیان ما هرکه دیده‌اش به شراب و قمار بیافتد، حسین(ع) را یاد نماید و بر یزید و آل زیاد لعن فرستد خداوند عزوجل گناهانش را محو و نابود سازد هرچند به عدد ستارگان باشد”(الفقیه ج۴ص۴۱۹). شب‌نشینی‌ها و مطربی‌ها و… هم همه اخلاق یزیدی است که مفارقت از آن خواست هر محب است(مفارقه لأخلاق اعدائک).
    پیاده‌روی اربعین ظرفیت این شعارها و حماسه‌ها برای رکن سوم اخلاق(عفاف) را هم دارد.

ادامه دارد…

آتش به اختیارِ تراز انقلاب اسلامی!

ادعا: اگر برآیند کلی آتش به اختیارها -در عرصه های مختلف-به ساختن دولت اسلامی نیانجامد، آتش به اختیارمان ارتجاعی بوده و یک دهه بعد نسل انقلاب  از خیانت آن خواهد گفت!

آتش به اختیار:
کارهای سلبی یا ایجابی که در راستای تحقق اهداف و آرمان‌های انقلاب در کم کاری نهادهای رسمی از سوی نیروهای انقلابی، بشکل خودجوش سر می‌زند./ اخلاقی و قانونی است؛ اختیار آتش نیست، آتش به اختیار است.

نسبت با دولت و حاکمیت:

دولت -اعم از قوه مجریه- نکرده یا به نصاب نکرده که آنها وارد شده‌اند!

سه نسبت:

۱٫       تکمیل حاکمیت از نقص و کمبود: مثل گروه‌های جهادی-تبلیغی آتش به اختیار در کنار طرح هجرت، اعزام مبلغ دفتر و سازمان تبلیغات و

۲٫       ترمیم از عیب و آسیب: مثل الگوهای متنوع کار تربیتی بر نوجوانان، مسجد، مدرسه‌ها، کانون‌های علمی تربیتی و

۳٫       تعویض و جایگزینی: مثل الگوهای طب و تغذیه سنتی و اسلامی که می‌خواهد خود را جانشین الگوی مدرن کند.
(در مثال مناقشه نیست مهم اصل تقسیم سه گانه است)

چالش اصلی بحث:

بین کارهای جهادی، مردم نهاد و آتش به اختیار بالا با موارد زیر چه “تفاوت راهبردی” وجود دارد؟

·         مدارس اسلامی متنوع توسط افراد و نهادهای مذهبی در دوره پهلوی؟

·         مراکز اسلامی در پایتخت‌های اروپائی توسط بیوت مراجع و…؟

·         برند حلال به ابتکار سازمان کنفرانس اسلامی با ۱/۲ترلیون دلار حجم مبادلات وسالانه ۱۰٪رشد؟

این‌ها هیچ یک افق بلند مدتشان، دولت اسلامی نیست. ساخت حیاط خلوتی برای زندگی جمعی از مومنان در جوف و شکم طاغوت است.

·         آیا مدارس علوی و مانند آن، تا صد سال آموزش و پرورش پهلوی را اسلامی می‌کرد؟!

·         آیا برند حلال -با این حجم مبادله- ممکن است اقتصاد دنیا را از کاپیتالیسم به اقتصاد اسلامی تعویض کند؟! (البته زمینه‌ساز بازار مشترک اسلامی می‌تواند شود اما “نظام اقتصادی”همین کشورها را هم نمی‌تواند اسلامی کند)

هشدار:
اگر آتش به اختیاری، کارهای جهادی، مسجد-مدرسه ها، طب سنتی و اسلامی، فروشگاه‌های اسلامی-ایرانی و… با راهبرد رساندن انقلاب به مرحله دولت اسلامی طراحی و اجراء نشود؛ ارتجاع به آتش به اختیار مناسب حاکمیت طاغوت یافته‌ایم و به “فرمت انجمن حجتیه”تنزّل کرده‌ایم!

 آثار مخرب این فرمت:

۱٫       پذیرش سکولاریزاسیون:
سکولاریسم، یک نظریه و سکولاریزاسیون یک فرآیند عینی است که به مرور نهادهای دینی را از نهادهای حاکمیتی و دولتی منفک و جدا می‌کند. دولت وحاکمیت راه خود را خالی‌تر از اهداف انقلاب به سمت عرفی‌تر شدن و متناسب شدن با نظام و مناسبات جهانی طی کند؛ نیروهای مذهبی و انقلابی هم به راه خود در همان مرحله نهضت یا نظام اسلامی بمانند و به این دل خوش باشند که برای درصدی از خانواده‌های مذهبی جامعه، تغذیه اسلامی، مهدکودک و مدرسه اسلامی، فروشگاه ایرانی -اسلامی و… تدارک کرده‌اند
!
 ۱۴میلیون دانش آموز و سالی ۵۰هزار میلیارد بودجه به سمت عرفی‌تر کردن آموزش و پرورش (و بگو ۲۰۳۰سازی آن!) توسط دولت مدیریت شود؛ آدم‌های مومن از خیّرین یا جیب اولیاء برای تعدادی ناچیز از دانش آموزان کشور برنامه تربیت اسلامی تدارک کنند!!!

۲٫        توقف انقلاب اسلامی در مرحله نظام اسلامی (داشتن قانون اساسی اسلامی)؛ و نرسیدن به مرحله دولت اسلامی (که دولت مردان و سبک اداره‌شان الگو برداری از دولت علوی باشد)!
کار جهادی و آتش به اختیار تراز عهد طاغوت و فرمت حجتیه موجب شده باشد، بدنه حاکمیت ودولت دوره به دوره از افراد مذهبی و انقلابی خالی‌تر شود به امیدی که بیرون از این دیوان سالاری نامناسب بهتر می‌توانند کار انقلابی و مکتبی کنند! بالتبع نرم افزار اداره دولت هم آسان‌تر، عرفی و با استانداردهای جهانی(یونسکو، بانک جهانی و…) مطابق می‌شود
!
دولت‌های غربگرا و لیبرال برای چنین اتفاق مبارکی برای خود، حاضرند بودجه‌های حمایتی درخور هم برای آن آتش به اختیاری تصویب کنند
!
کاری که مدارس خاص(تیزهوشان، نمونه) با علم در آموزش و پرورش دهه‌های جاری کردند؛ مدارس صدرا، امین، کوثر و غیرانتفاعی‌های حداد و قالیباف و… با دین و انقلاب در آموزش و پرورش می‌کنند!
یعنی مدارس باقیمانده به سمت مذهبی کمتر، انقلابی‌گری ناچیزتر میل کنند.

۳٫        خطر اپوزیسیون شدن:
وقتی نیروهای مخلص و جهادی با گلایه از وضع موجود تربیت، تغذیه، سازندگی، طبابت و… از نظام اداره کشور خارج و الگوهای کوچک شهری و منطقه‌ای خود را مردم نهاد تعریف کنند؛ به مرور با هم لینک شده، جامعه ایمانی‌ای بسازند؛ خواهند دید دولت و سبک اداره‌اش دهه بعد بدتر از دهه قبلی است که آنها شروع کردند. فرض این است که راهبرد اسلامی کردن دولت هم بر پاره مجموعه‌های آنها سایه نیانداخته و در نحوه مهندسی آنها نقش نداشته، به مرور گله‌مندی‌ها شدیدتر می‌شود. دیروز از نحوه اداره هاشمی بود امروز نحوه اداره بنیاد مستضعفان، حساب
۱۰۰و… هم اضافه شده! اعتراض به صداوسیما و نحوه اداره عرفی و غیر انقلابی‌اش به اعتراض به بیت هم کشیده! 
آن تیپ کسانی که دهه
۷۰ زیر فشار خطابه‌های مثل آقای پناهیان بودند که شما اپوزیسیون هستید؛ برای اعتراض ایشان به مجلسی‌ها و دولتی‌ها، برایش توئیت می‌کنند که آقای پناهیان دارید اپوزیسیون می‌شوید!
این ماجرا را جدی بگیریم وقتی همه دولت -اعم از مجریه و شامل همه نهادهای اداره کننده کشور- به مرور به یک سمت میل کند، البته نیروهای اصیل و انقلابی از آن پرت افتاده و معترضش می‌شوند و چون راهبرد اسلامی و انقلابی کردن آنرا هم نداشته و طراحی نکرده‌اند در واقع اپوزیسیون خواهند شد!
 
آخر الان درصدی از جوانان انقلابی و عدالتخواه حتی از بسیج دانشجویی هم جدا می‌شوند تا فارغ از بروکراسی‌های دست و پا گیر و احیانا برخی ملاحظه کاری ها -به تشخیص خودشان- جنبش عدالتخواهی آتش به اختیار راه اندازند!
یعنی نقد از دولت‌داری روحانی به نقد از نحوه اداره بسیج هم دارد کشیده می‌شود!

توصیه به اینها نه سکوت است نه ترک حرکت‌های خودجوش و آتش به اختیار؛ بلکه باز تعریف آتش به اختیاری با راهبرد اسلامی و انقلابی کردن دولت و سیستم اداره کشور است. طوری که بتوان گفت چند سال دیگر بدین نقطه با ثبات می‌رسیم؟

این مقدس ترین جهاد امروز است

 

چاره:
چاره، رسیدن به آتش به اختیارِ تراز انقلاب اسلامی است؛ که برآیند کلی‌اش طوری مهندسی شده که به اسلامی و انقلابی کردن سیستم اداره کشور بیانجامد نه در تراز مدارس اسلامی دوره پهلوی و مراکز اسلامی پایتخت‌های اروپایی بماند!

مفهوم مرکزی بیانیه گام دوم هم همین است: “نظام انقلابی

یعنی نظام و اداره منهای انقلابی‌گری نه! انقلابی ماندن منهای نظام‌سازی هم نه!
برآیند جنبش‌های انقلابی خودجوش حتما انقلابی‌تر کردن نظام اداری موجود باشد. (حرف‌های نظری بسیاری در این مهم و ابعاد آن راهبرد هست که باید نخبگان انقلابی بر آن گفتگو کنند)

 

الگوبرداری از دفاع مقدس:
برای دادن درک واضح از اسلامی و انقلابی کردن اداره، بوسیله جنبش‌های مردمی وخودجوش؛ تجربه بسیج مردمی در دفاع مقدس بهترین الگوست.
نیروهای مردمی برای “تکمیل” و”ترمیم” نیروهای مسلح آن روز اقدام کردند؛ اما در فرآیندی هم سیستم عامل و هم نرم‌افزار و حتی سخت‌افزار نظامی‌گری را نو و در ترازی انقلابی‌تر و اسلامی‌تر درآوردند. حاکمیت ولایت فقیه، نیروی مسلح تراز انقلاب اسلامی یافت. ارتش آن هم بسیجی شد. نیروهای اندک سپاه در اول جنگ، به سپاهی رسید که امروز انقلابی‌ترین نهاد ساخت انقلاب است. آن راهبرد باید کشف و امروز در اقتصاد، سیاست و فرهنگ پیاده شود که چگونه نیروی انبوه مردمی-و انقلابی می‌تواند سازمان‌های اداره را انقلابی‌تر کند؟

 

مثال ۱: فشلی نهادهای فرهنگی موجب آتش به اختیارهای زیادی در این دو دهه شده است. در دهه اخیر به هم لینک شده و ترابط مومنانه یافته‌اند (مثل جامعه ایمانی مشعر و…). اگر در راهبردی، سازمان و دفتر تبلیغات و وزارت ارشاد و… تصحیح و مثل آنچه بسیج مردمی با ریخت و نحوه اداره نیروهای مسلح کرد با این سازمان‌های فسیل شده کردند؛ وظیفه خود را در گام دوم انجام داده‌اند و الا دچار همان ارتجاع مذموم شده‌اند!

این هرگز بمعنای دولتی و حاکمیتی کردن حرکت‌های خودجوش و اسیر بروکراسی‌های اداری موجود کردنشان نیست بلکه برعکس بمعنای جهادی کردن آن ادارات است. همانگونه که بسیج مردمی فرمت نظامی‌گری و اداره آنرا عوض کرد اینها فرمت و سازمان اداری آن دستگاه‌ها را نو و انقلابی و چابک کنند.

 

مثال۲: طب و تغذیه اسلامی در ظرف کمبود و عیوب طب و تغذیه مدرن رخ نموده و استقبال شده است. اگر خود را در جوف و برای عده‌ای معتقد تعریف کند تنزل به تراز پهلوی است. اما اگر به دیالوگ با طب و تغذیه مدرن برخواست از حضورهای دانشگاهی، مقالاتisi به گرفتن کرسی‌های تدریس دانشگاهی و پژوهشگاهی رسید؛ راه برای تعویض نرم‌افزارهای منحط غربی و قراردادن ورژن ایرانی -اسلامی جای آن را فراهم کرده است.

(در اینباره حرف‌های نگفته زیادی باقیست تا فرصتی دیگر)

اگر این روزنه را برای فعالان آتش به اختیار مفید و قابل تأمل یافتید در نشرش یاری‌ام کنید.

 

(بازنویسی‌ای از یک جلسه سخنرانی در مدرسه شهیدین قم
با پرسش و پاسخ‌های حاشیه‌اش/۲مهر۹٨)

خامنه ای هم اگر پادشاه بود فرار میکرد!

امید شریفی دانا، هتاک عاشورای ٨٨ و فحّاش علیه رهبری که محکوم به زندان هم شد و بعد در استکهلم سوئد ظاهرا بخاطر همکاری با کمپین ها علیه امام علی النقی(ع) پناهندگی گرفت؛ اخیرا در چندین نوبت از مواضع رهبری معظم انقلاب وغیرت ایرانی اش ستایش کرده است.

آن فحّاش دیروز حالا ازبوسیدن دست رهبری می گوید! بر شرف او درود میفرستد که یک تنه درمقابل فشارهای مذاکره ایستاد. رهبرمعظم انقلاب را جای داریوش بزرگ می نهد که در دهه آتی امپراطوری بزرگ ایران را احیاء می کند!

این سلطنت طلب افراطی علیرغم عشق ذاتی اش به پهلوی، در شرایط فعلی آیت الله خامنه ای را برای تخت شاهی(!) بالیاقت تر میداند! وحتی دو بار فرار پهلوی در کودتای ۲٨مرداد و انقلاب۵۷ را باعث این می داند که دیگر شاه قهرمانش نباشد وآقای خامنه ای را بخاطر ایستادگی دربرابر مافیای بی نظمی جهان، قهرمان خود بخواند!

http://yon.ir/340rp

در این یادداشت ذوق زده از تمجید یک سلطنت طلب شیفته ی سنن آریایی نسبت به رهبری نیستم. در مقام دفاع از حواشی او واتهاماتی که اپوزیسیون به او و هرکه سخنانی چنین بگوید هم نیستم. بلکه اصلا او را -بخاطر توهین به عاشورا وامامت- لایق چیزی برایش نوشتن نمیدانم.

فقط گفته او(ما قال) را بهانه ای برای درک نکته ای باوری و اعتقادی می کنم:

فرق ولایت و پادشاهی!

بخصوص که ظاهرا دربرنامه تلویزیونی شان زیاد از لیاقت حضرت آقا برای پادشاهی ایران می گویند!

شاه مفهومی هبوطی ومصداقی مُلکی و زمینی از “امارت” برمردم است که خود را با زخارف دنیا، “زینت” و با “تکاثر ثروت” و “سلطه درقدرت” بر مردم تفوّق می یابد. منطقاً در مقابل قدرت برتر خضوع می کند تا بماند؛ چه آن قدرت برتر، سلیمان نبی باشد در قصه تسلیم ملکه سبأ؛ وچه انگلیس و آمریکا باشد در ماجراهای قاجار و پهلوی.

اما “ولیّ”، مفهومی متعالی و مصداقی منزّه از اعراض مُلکی و زمینی است، که “امارت” مردم را به دست می گیرد. “زهد و پارسائی”، تاج او شده ودر قلب مردم جایش داده؛ تخت او، “عرش اخوت مومنان” است که امارتش را نفوذ داده است.

ذلیلِ تنها قدرت عالم -خدای جلّ وعلا- است واز آن پس، هر قدرت دیگری را ذلیل می بیند. لذا در مقابل مستکبران جهانی، مقاومت می کند و “قهرمان تاریخ” می شود.

آیت الله خامنه ای خود به زیبایی این مفهوم را از نهج البلاغه تبیین می کند: “ولیّ امر، هیچگونه امتیازی را طلب وتوقع نمی کند وعملا هیچگونه امتیازی به او تعلق نمی گیرد؛از لحاظ وضع زندگی، از لحاظ برخورداری های مادی؛اگر بتواند وظیفه اش را خوب انجام دهد، به اندازه ای که این وظیفه و انجام آن برای اوجلب “حیثیت معنوی” بکند، به همان اندازه حیثیت، متعلق به او می شود. نهج البلاغه نشانه ای واشاره ای از “سلطه گری” ندارد وهیچ بهانه ای برای “امتیاز طلبی” ندارد” (۶۰/۲/۲۹در اولین کنگره بین المللی نهج البلاغه).

این “عدم سلطه” و “امتیاز طلبی مادی” و داشتن “حیثیت معنوی” -که با “انجام تکالیف” در قلب مردم برایش حاصل می شود- “جوهر اصلی ولایت” است که شاهان اصلا ندارند.

همین عنصر باعث میشود با اتکال به خدا ویاری عمیق مردم، در مقابل همه قدرتهای مادی ایستادگی کند؛ کاری که از شاهان برنمی آید.

خامنه ای چون بدین معنا ولیّ امر است، مقاومت کرده ومی کند واگر پادشاه بود او هم مثل رضا پهلوی وپسرش با اشاره اجانب می آمد ومی رفت! یا مثل رهبر کره به اتکاء بمب اتم و تهدید دنیا، موازنه می ساخت!

  1. ولایت و جوهره ی یادشده، عنصر اصلی مقاومت و آزادی و استقلال ایران است. این آن واقعیتی است که سلطنت طلبها ومیهن پرستها باید بفهمند و الا تفاوت خامنه ای با پهلوی را هرکوری هم می یابد.
  2. پیروان ولایت وبخصوص خبرگان ملت هم باید این جوهره اصلی(امتیاز ناطلبی و عدم سلطه جویی) را در استمرار تاریخی ولیّ امر ها محافظت کنند تا بسان مفهوم خلافت به شاهی وسلطنت تنزّل نکند.
    غیر از آن نظارت تاریخی، باید فی الحال هم به ولیّ امرِ وارسته بسنده نکنند و مخروط ولایت(منصوبین مستقیم وغیر مستقیم ولایت در حاکمیت) را از هر جلوه شاهی -یعنی سلطه و امتیاز طلبی- پاک ومنزّه دارند؛ تا آثار خوش ولایت در همه جا به مشام رسد.
    واین وظیفه ای است که برخی حتی آنرا منکر می شمارند!

محسن قنبریان
۹۸/۶/۳۱

زیرنویسی بر “دارا و ندار”

 

بهبهان، مطالبه گرانش کم از طراز مطالبه گران و عدالتخواهان کشور ندارد. فعالانی که خائیز را مسأله ملی کردند یا مستند کوتاه امشب در ثریا(دارا و ندار)  هر یک نشانه ای است.

اما مسئولان چه؟!

در امیدیه و برخی نقاط دیگر شورای شهر یا شهردار علم مبارزه با تبعیض، رانت خواری، زمین خواری و… را برداشتند.

 در چهارباغ و برخی نقاط دیگر قاضی و دادستان علمدار شدند.

 در لواسان و برخی نقاط دیگر امام جمعه؛ و در…

در بهبهان چه؟!!

آیا درمقابل پروژه موصوف به کوه خواری خائیز، تبعیض کوره جبور با چاه ماری و چندین نمونه دیگر جز جوانان انقلابی و عدالتخواه یا فعالان محیط زیست، مسئولی واقعا در صحنه است؟!

 یک موضع گیریِ صرف منظور نیست؛ که بعضا “مصرف داخلی” دارد و برای راضی کردن معترضین است. علمداری و میانداری برای حل کردن مساله منظور است.

واقعا آقای زندی ما -که البته خبرهایی امیدوارم کرد- ، مثل قاضی احمد زاده چهارباغ میشود؟

کدام قانون است که به احمد زاده ابلاغ شده و به دادگستری بهبهان نشده؟!

کدام تخلّف است که در باستی هیلز و شهرک زیارت و… “تخلّف” است اما در خائیز و چاه ماری و… “مجوّز”؟!!

اگر منظور از مجوّز چیزی است که در جیب صاحبان این تصرفات است، همه نمونه های کشوری دارند؛ و اگر آنها تخلف است(که در یک روز ۴۰۰تایش ویران میشود)، ظاهرا اینجا هم هست!

پس ظاهرا فرق در همان علمداری و میانداری است!

نمیدانم چرا تخریب سایه بان چهار قبر مرده اولویت اینجا میشود؟ اما اولویت جاهای دیگر تخریب تصرفات غیرقانونی و پس گرفتن اراضی ملی و حفاظت از محیط زیست است؟

 تا خوب زندگی نکنیم، خوب نمی میریم. زندگان، مهمترند تا مردگان.

مناطق بسیار روستایی و حاشیه نشین روزی فقط چندساعت آب دارند که فقط دبّه شربشان را پرکنند، اما چاه ماری، استخرهای پر آب برای تفریح آخر هفته(بامجوّز یا بی مجوز) دارد!

ترسم این است فردا صبح بچه های مطالبه گر و سازندگان مستند دارا و ندار جای متصرفان مراتع زیر سؤال باشند!

از کنجی ایراد گرفته و همه حرف را به محاق برند!

جوّ بسازند و ندارها را هم باخود همراه کنند که: بهبهان نباید روزی رنگ زیبایی و شکوه بگیرد؟!

سالیانی است تفریح گاه های از مابهتران شکوه و آبروی شهر، اتیکت خورده؛ اما جوانان مان برای اشتغال آواره ماهشهر و عسلویه اند(تازه اگر برایشان جور شود)!

منتظر عکس العمل مسئولان شهر می مانیم. خدا کند میانداری برای حقوق عامه باشد.

دست بوس همه خادمان مردم و عدالت هستم.

محسن قنبریان
۹۸/۶/۲۷

امامین انقلاب!

 

فرق امام خمینی و امام خامنه ای چیست؟

امام خمینی، محو شدن اسرائیل را در جهان اسلام “گفتمان غالب” کرد؛ امام خامنه ای برای تحقق آن “سازمان” بخشید و روز شمار گذاشت.

امام خمینی با دَم قدسی اش جوانان اسلام را بیدار و “راهبرد هسته های مقاومت” را پیشنهاد کرد؛ امام خامنه ای، هسته های مقاومت را “سازمان” داد و باهم متشکل کرد؛ دیروز حزب الله امروز حشدالشعبی و انصارالله و…

برافراشتن پرچم توحید در افق جهان نزدیک است…

(دوره بصیرتی مرکز امامت/۹۷)