چه باید کرد؟/ بخشی از مصاحبه حجه الاسلام قنبریان با روزنامه قدس[۱]
ما دو کار در حوزه امر به معروف و نهی از منکر داریم:
اول “یدعون الی الخیر” است. و دوم در ادامه آن “یامرون بالمعروف” است. این دو مترادف با همدیگر نیستند. دعوت به خیر یک چیز است و امر به معروف چیز دیگر است.
یدعون الی الخیر در تعابیر فقها تحت عناوین “ارشاد جاهل” یا “تنبیه غافل” یا “هدایت گمراه” آمده است. توضیح اینکه بعضی وقتها ممکن است یکی از دستورات شرعی یا دستهای از دستورات شرعیمان، در بستر جامعه دچار شک و شبهه شود که از قضا مناسبات مدرن در این مورد خیلی نقش دارد. وقتی زندگی از اساس تغییر میکند هم برخی موضوعات احکام از اساس تغییر میکند و بالتبع احکام آن نیز عوض میشود؛ و هم اینکه درصدی از مکلفین نسبت به احکام در این “بستره جدید زندگی”، دچار شبهه میشوند. اینجا مدام گفتن امر به معروف، کار درستی نیست. اول باید ارشاد جاهل صورت بگیرد. “امر”(مواجه حقوقی) نیز در ارشاد جاهل نیامده است؛ فلذا میتوان از همین رسانهها استفاده کرد و دست به رفع شبهه زد. با جامعه باید حرف بزنیم.
چند مثال بزنم: در بررسی آماریای در سال۶۵، قریب ۸۶ درصد پاسخ دهندگان گفتهاند که رعایت نکردن حجاب از طرف مردم عیب است. در سال۷۱ جواب مردم به همین سوال به ۴۱درصد تنزل کرده است.[۲]
مشخص می شود که در این بازه زمانی یک سری شبهاتی وارد شده است که بحث ارشاد جاهل یا یدعون الی الخیر اینجا وسط میآید که کار فرهنگسازی است. پیش از آنکه گشت ارشاد یا مجوز بخواهد؛ فرهنگسازی لازم دارد که امر یا بکن-نکن در آن نیست. پس ابتدائاً قرائت درستی از آن مساله باید بشود و سپس امر به معروف بر آن مترتب شود. چرا که فقها میگویند کسی که حکم را نمیداند یا درباره آن دچار شبهه شده است اول از همه باید این مرحله را طی کند و بعد اگر اصرار بر آن کار داشت نوبت به امر به معروف میرسد.
پژوهش دیگری مثلاً که در مورد دختران دانشجو انجام گرفته است اینگونه است که فقط ۴۲ درصد دیدگاه مثبتی در مورد پوشش پا دارند؛ در حالی که یکی از مسئلههای شرعی، پوشاندن پاست. ۵۴ درصد معتقدند که همه بدن جز دست و صورت باید پوشیده باشد[۳] که مشخص میشود ۴۶درصد دیگر چنین تلقی ندارند.
من این دو آمار را خواندم تا بگویم بینش عرفی جامعه حتما منطبق بر مساله شرعی نیست. ارشاد جاهل -که کاری فرهنگی است- تلاش برای این انطباق است. جهالت نیز که اینجا میگویم سویه منفی ندارد بلکه منظورم این است که حکم دچار شبهه شده است.
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید.
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید.
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید.
عکسنوشته های “حجاب را آزاد کنیم!” ببینید و بهتر قضاوت کنید!
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید.
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید.
برای دریافت تصویر در اندازه اصلی روی عکس کلیک کنید.
۱۷ اسفند۱۳۹۶ |رهبرانقلاب:
“امروز پولهای زیادی خرج میکنند، فعالیت زیادی میکنند، صدها رسانه را به کار میگیرند تا بتوانند به طُرق مختلف روی هویت مستقل زن مسلمان اثرگذاری کنند.
اینهمه خرج و زحمت و فکر پشت سر این کار است اما تلاششان عقیم است. نتیجهی کارشان این است که چهار تا دختر در گوشهکنار فریب بخورند یا انگیزههای گوناگون پیدا کنند که روسری را بردارند که یعنی مثلاً ما چه شدیم.
همهی آن تلاش نتیجهاش خلاصه میشود در این مسئلهی کوچکِ حقیر.”
در اینباره یادداشت شورش لئیم ، نجابت کریم را هم بخوانید.
شورش لئیم، نجابت کریم
اخیرا یکی از مراجع عظام قم به رئیس مجلس فرمود: “آنکه روسری خود را برسرچوب میکند با قرآن مخالف نیست بلکه با این شرایط کشور مخالف است. پیغمبر فرمود کشوری که مشکل مالی داشته باشد دینش در خطراست…”
http://yon.ir/C66VW
با این بخش فرمایش که اینها مخالفت با قرآن نیست موافقم.
اما بنظرم به آیت اللهِ کم نظیر و مهذب ما در صغرای قضیه اطلاعات درست نرسیده است:
زنان بسیاری بخاطر فقر مالی، بیکاری، حقوق معوق شوهران معترضند اما با حجاب کامل در تجمعات آمدند.
در مقابل، این کشف حجابها اصلا نه بخاطر مسائل مالی بلکه از سوی طبقه فرادست و بخاطر آزادی مدنی بیشتر است.
بگذارید کمی برای مردم عادی توضیح دهم یک استدلال فقهی یا فلسفی چگونه شکل میگیرد:
اول یک حکم کلی(که کبرا نام میگیرد) را از برهان یا قرآن و حدیث میآورند. بعد حکمی جزیی(که صغرا نام میگیرد) را بدان ضمیمه کرده، نتیجه میگیرند.
مثلا اینجا آن فقیه گرانسنگ، کبرا را از این روایت پیامبر(ص) آورده که فرمود: “اگر نان نباشد مردم نماز نمیگزاردند و واجبات الهی را اداء نمیکردند[۱]“.
صغرای حکم را از مخبر یا اخباری میشنوند که عدهای در تهران کشف حجاب میکنند و روسری خود را بر چوب میکنند.
بعد آن نتیجه را میگیرند که خواندید.
نکته حائز اهمیت در نحوه دریافت صغرای استدلال است: در فلسفه گاه این صغرا، از علوم تجربی گرفته میشود و در فقه، گاه از عرف و بازار و اخبار و…گرفته میشود. از این رو اگر این صغرا مخدوش شد، استدلال عقیم میشود. مثلا استدلالات فلسفیِ مبتنی بر مقدمهای از هیئت بطلمیوسی، پس از کپرنیک نیاز به بازسازی یافت.
همچنین استدلالات فقهی مبتنی بر اخبار درستتر از خیابانهای تهران و تبریز در جریان مشروطیت، موجب شد نظرات و فتاوای برخی اعاظم نجف در مشروطیت تعدیل شود و برخی حتی کتاب خود در حمایت از آن را در بازار جمع کنند.
از همین جاست که زمانهشناسی و “بودن در بطن حوادث جامعه”، عالم را از تهاجم لوابس و شبهات مصون میکند.
درباره موضوع اخیر جا داشت کنار اخبار دختران خیابان انقلاب، اخبار اعتراض همسران کارگرانِ از کار بیکار شده و حقوق به تعویق افتاده (در بافق و…) هم به ایشان میرسید. که از قضا همه با وجود گرسنگی، باحجابند!
تازه زنان فقیر بسیاری در حوالی سیستان کرمان و مناطق آل صافی و عین دو اهواز و… هنوز اعتراض کردن هم نیاموختهاند و با کرامت در فقر و نداری با ۴۵۰۰۰تومان یارانهشان صبر میکنند اما پوشیه بر صورت دارند!
مشکل دختران خیابان انقلاب از قضا کاملا برعکس، خاستگاهش دارائی و توانائی است.
بی خیال اینکه حامی فیس بوکی آنها ۲۳۱هزاردلار از bbg (شورای مدیران خبررسانی وابسته به دولت آمریکا) گرفته بود و اسنادش منتشر شد.
بی خیال از دادن بسته چک پولهای ۵۰۰۰۰از سوی برخی فتنهگران به یکی از آنان(مریم شریعتمداری) -البته به بهانه عیدی- که یکی از زندانیان ۸۸ در مصاحبه با ژیلا بنی یعقوب اعتراف کرد.
و بی خیالهای جهات دیگر سیاسی این حرکت، از ۲۹ دستگیر شده این ماجرا میشود طبقه اجتماعی اقدام گران را فهمید. عمدتا طبقه بورژوا و بالانشینی که پی آزادی بیشترند. لذا در تهران -سرمایهدارترین و بودجه خورترین شهر ایران- و بعضا در حوالی قیطریه صورت میگیرد. و پشنهاد ۱۰۰۰۰۰۰۰ تومانیاش به ستارههای سینما میشود!
با این اطلاعات میدانی آنوقت آیت اللهی که من میشناسم و در پاکی و طهارت جان کمنظیر است شاید به این روایت در کبرای استدلال تمسک میکرد و نتیجه بهتر و مغفولتری میگرفت: “بپرهیزید از شورش کریم، وقتی گرسنه شود و از شورش لئیم وقتی که سیر شود[۲]“
آنوقت به رئیس مجلس هشدار تبعیض در تقسیم سرمایههای کشور میداد تا دو استان به تنهایی ۸۰%سرمایه کشور را نداشته و بقیه در محرومیت باشند.
امسال ایام نوروز برخی علماء وارسته(البته نه تراز اول) در اردوهای جهادی مناطق محروم حاضر شدند کاش علماء تراز اول هم تابستان یا تعطیلات نوروز جای بیتوته دو ماهه و سه ماهه در مشهد یا مناطق خنکتر، سری به مناطق محروم و فقیر میزدند همانجاهایی که آیت الله سیستانی از خانه بسیار فقیرانهاش در نجف خبرشان را دارد و سفارش آنها را میکند[۳].
آنوقت دل پر رافت برخی از این بزرگان که بخاطر ربا در جامعه گریهاش میگیرد و شکوهی یک کارگر، منقلبش میکند با دیدن این “صفحات الاعیان” تحولات عظیمی در “صفحات الاذهان” ایشان در فقه و حکمت پدید میآورد.
ایشان عدالت را “یقینا محور انقلاب[۱]” “محور اصلی شعارهای نظام اسلامی[۲]” “معیار حق و باطل حکومتها[۳]” “یک ارزش مطلق(یعنی جایی نداریم که عدالت بد باشد)[۴]” “اولویت درجه اول[۵]” می دانند.
در دولت نهم و دهم: در قریب به ۵۹ سخنرانی به عدالت پرداختهاند (نهم: ۳۵/ دهم: ۲۴).
در دولت یازدهم و دوازدهم به قریب ۲۸ سخنرانی کاهش یافته است (یازدهم: ۱۲ / دوازدهم: ۱۶).
نکات حائز اهمیت:
باوجودی که در اندیشه ایشان به کرات بیان شده رونق و پیشرفت اقتصادی را بدون عدالت قبول ندارند[۶]؛ اما در دولت روحانی معمولا هیات دولت را با بیان صریح مورد این خطاب قرار دادهاند.[۷]
تصریح به عقبماندگی در عدالت، در دولت روحانی ۶ بار تکرار میشود.[۸] در حالیکه پیش از آن از رونق گرفتن گفتمان عدالت، سیاستهای عدالت طلبانه و… میگفتند[۹].
خدمترسانی مردمی
ایشان دانشجویان و حتی دانش آموزان را بدان فرا خواندهاند و آنرا موجب “خودسازی”، “آشنایی با فضای جامعه[۱۰]” “شکسته شدن حصارهای طبقاتی[۱۱]” “خدمت به محرومان[۱۲]” و… می دانند.
تکرار و تاکید بر آن در دو دولت احمدی نژاد و روحانی تفاوت کمّی و کیفی قابل ملاحظهای دارد:
تکرار و تاکیدها تقریبا به دو برابرافزایش یافته است (در ایام کرونا هم بخاطر وضعیت خاص بیشتر تکرار شد که لحاظ نکردیم).
در دولت قبل بیشتر دولت مورد خطاب بود[۱۳] و برای جوانان بیش از حل مشکل محرومان، ساخته شدن خودشان و آشنایی با واقعیات جامعه را منظور داشتند[۱۴]؛ اما در این دولت، این خدمترسانی را برای برای گرهگشایی از مشکلات و رفع نیاز محرومان طلب میکنند و از صدها هزار خدمت اینجور میگویند[۱۵]. “راهنمایی خدمات اجتماعی” را یکی “از وظایف روحانیت” میشمارند و آنرا “حضور میدانی در امور خدمترسانی به مردم؛ مدرسهسازی، بیمارستانسازی، رسیدگی به مصیبت دیدگان حوادث (زلزله و سیل و…) کمک به توسعه سواد، کمک به توسعه اشتغال” معنا کرده، “جلوداری روحانیت” در آن را طلب میکنند[۱۶].
نتیجه:
در تنفیذ از آقای روحانی خواستند:”همت خود را متوجه استقرار عدالت و جانبداری محرومان” کند و آنرا “اولویت اول” نامیدند[۱۷]. اما وقتی اولویت اول نمیشود، تکرار ابعاد عدالت و… در سخنان کاهش یافته و جایش مردم، دانشجویان و روحانیون مخاطب “خدمترسانی” میشوند؛ تا آنچه زمین مانده است تا حد مقدور جبران شود.
خدمترسانی مردمی را هم در راستای تحقق عدالت تعریف کرده به گروههای جهادی دستور میدهند:”شعار خدمترسانی برای تحقق عدالت و پیشرفت را همگانی کنید[۱۸]“
چگونگی طی فرآیند خدمترسانی به تحقق عدالت را چنین درس میدهند:”من به نکتهای توجه کردم که این برای همه ما درسآموز است. هم برای شما، هم برای من. این جوان محترمی که آمدند راجع به مسالهی نگاه اقتصادی عدالت محور مطالبی را گفتند ؛ معرفیای که کردند، ایشان جزو مجموعههای اردوهای جهادی هستند. خب قضیه روشن شد وقتی کسی جزو اردوهای جهادی است، به مناطق محروم سرکشی میکند، واقعیتها را به چشم میبیند، طبعا تفکر پیگیری اقتصاد عدالت محور در او اینجور زنده میشود. این برای همه ما درس است[۱۹].”
از نخبگان در نشست راهبردی هم خواستند: “گفتمان عدالت یک گفتمان زنده و همواره حاضر در صحنه باشد”، “باید بدانیم شیوههای کاربردی عدالت چه چیزهایی است؟” و هم “درس میان رشتهای عدالت در دانشگاه” و “درسهای عمیق فقهی در قاعده عدالت” و “کتاب العداله” و…[۲۰]
این درکها وقتی تبدیل به مطالبه اجتماعی شود؛ زمینه تشکیل دولت عدالت محور و نزدیکی به تحقق عدالت میشود:
“با اعتدال، با روش منطقی و صحیح مسائل را دنبال کنید و بدانید که خواست و پیگیری شما اثر دارد. این تصور غلط نبادا به ذهن بیاید که چه فایده دارد؛ نخیر کاملا فایده دارد. اگر مثلا شعار عدالتخواهی -که حالا یک مسئولی این را بر زبان آورده- گفته میشد بعد هم تمام میشد؛ کسی در جامعه پرچم عدالتخواهی را به دست نمیگرفت، مطمئن باشید یک دولت عدالتخواه و یک گفتمان عدالتخواهی مثل امروز[سال۸۶] به وجود نمیآمد. شماها کردید. کار شما جوانها بود[…] وقتی تکرار شد، به شکل یک گفتمان عمومی در میآید و نتیجهاش را در گزینشهای مردم، در جهتگیری مردم، در شعار مردم، در انتخابات مردم نشان میدهد[۲۱]“.
همه مراقب ضربه خوردن گفتمان عدالتخواهی در جامعه (با طرح مفاهیم رقیب یا دوگانههای غلط یا تخریبها و تضعیفها) باشیم بدون آن، دولت بعد هم عدالتطلب نخواهد نبود و اولویت اول و محور انقلاب باز زمین میماند. خدمترسانی مردمی هم ابتر میماند.
[۱۵] در۹۷/۷/۱۲ و در بیانیه گام دوم:
” همچنین غفلت از قشرهای نیازمند حمایت، بههیچرو مورد قبول نیست. این سخنان در قالب سیاستها و قوانین، بارها تکرار شده است ولی برای اجرای شایستهی آن، چشم امید به شما جوانها است؛ و اگر زمام ادارهی بخشهای گوناگون کشور به جوانان مؤمن و انقلابی و دانا و کاردان -که بحمدالله کم نیستند- سپرده شود، این امید برآورده خواهد شد؛ انشاءالله.”
از یزیدی که برای اولین بار زنان مسلمان _آنهم دختران رسول الله_ را اسارت برد هم بدتر داریم؟!
ظاهرا آری!
سدیرصیرفی از ماتم آخر الزمانی امام صادق(ع) چنین گزارش میکند: “بر خاک نشسته، جبه خیبری طوقدار بیگریبان آستین کوتاهی در برش بود و مانند فرزند مردهی شیدای جگر سوخته میگریست!… و میگفت:”…من اشکی که از دیدگانم روان است و نالهای را که از مصائب و بلایای گذشته از سینهام سر میکشد را مقابل آنچه در برابر دیدگانم مجسم است و از همه گرفتاریها بزرگتر و جانگدازتر است و از همه سختتر و نا آشناتر است؛ دیگر احساس نمیکنم”[۱]
پیامبر(ص) به علی(ع)، خبرش را با وصف “فتنه صَمّاء صَیلم” گزارش کرد. یعنی فتنهای که راهی برای تسکینش بخاطر مکر و حیله فراگیرش نیست و کار بد و ناگوار بسیار دارد. فرمود این در زمان غیبت امام دوازدهم اتفاق میافتد…[۲]
آنانکه چنین فتنهی فراگیر و پرحیلتی میگسترانند که مصائبش برای اهل بیت، جدید و ناآشنا و جانگدازتر از مصائب قبل (حتی عاشورا) است؛ یزیدتر از یزیدِ عاشورایند.
یک مثالش: زینب کبری(س) به آن یزید نهیب زد: “آیا این عدالت است ای فرزند بردگانِ آزاد شده که زنان و کنیزانت را پشت پرده نگه داری؛ ولی دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟! پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورتهایشان را بگشایی؟! دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند و بومی و غریب چشم به آنها بدوزند؟!”
یزید ترین، “این تنبیه” را “یک تشویق” میکند؛ اول زنان خود را عریان میگرداند و بعد “فرهنگ برهنگی” را جهانی میکند؛ آنقدر که وقتی برای فاطمیات کشور تشیع حجاب میخواهی، اعتراض میشنوی که: عدالت است پوشش برای زنان، واجب باشد؟!
عدالتخواهی یک چرخه و زنجیره دارد: پدیده و مصداق -> تولد مسأله -> تبیین اسلامی-بومی مساله ->راه حل خودی مساله.
هر مرحله از این چرخه، قواعد و “ضوابط عقلانی و اخلاقی” خاص خود را هم دارد که جداگانه باید بدان پرداخت.
زنجیره را با مثال کوچک و ساده توضیح میدهم:
پدیده و مصداق: در دادگاهها یا رسانهها با نمونههایی بر میخوریم که پولشویان و مفسدان اقتصادی کمکهای عام المنفعه از ورزش تا مذهب کردهاند.
اگر قواعد اخلاقی و حقوقی این کشف، درست انجام شده باشد؛ حالا باید “مساله” متولد شود. اگر چنین نشود، یک دسته افشاگری کور اتفاق افتاده که بهره سیاسیون میشود اما چرخه عدالتخواهی را عقیم گذاشته است. بهانه هم دست غیر عدالتخواهان میدهد که کل جریان عدالتخواهی را به “ناامید کردن مردم”، “رواج بی اعتمادی”، “سیاه نمایی”، “رواج بی اخلاقی و هتک و تخریب” و… متهم کنند و پشتوانه مردمیاش را بگیرند.
تولد مساله از پدیدهها و مصادیق مثال قبل (ولو با اثبات اجمالی=یعنی قطعیت بعض موارد) اقلا دو مساله عامتر از باشگاه فلان و حوزه علمیه بهمان و هیات بیسار متولد میشود:
– عدم شفافیت مالی
– وجود کمکها و نهادهای پوششی برای فساد یا مفسدان
فعالان رسانهای عدالتخواه باید صرفا پدیدهنگار نباشند و تا “تنقیح مساله” را بیایند. و الا برخورد با مورد (چه با هجوم رسانهای چه قضایی و دولتی) مشکلی را حل نمیکند. فردا روز از نو خواهد بود. نپرداختن به مساله، عدالتخواهی را غیر از عقیم شدن؛ بازیچه دست امنیتیها و سیاسیون میکند که هربار برای یک تسویه حساب اسنادی دست برخی از آنان برسانند!
تبیین اسلامی مساله خود مساله ممکن است مرز نداشته باشد و کشور مسلمان و کافر نشناسد (مثل عدم شفافیت مالی و آثار آن)؛ اما “تبیین مساله”، در “یک منظومه تفکری” صورت میگیرد و شرقی-غربی، اسلامی-غیر اسلامی دارد.
برای مثال شفافیت بمعنای مصطلح معاصرش، “لازمه بازار آزاد” (سرمایهداری) و وفادار به آن است. یعنی سایر حلقههای متقدم و متاخر خود را در آن نظام فرا میخواند.
بازار آزاد با “رقابت آزاد” و بدون رانت شروع میشود. دولت و حاکمیت را هم در این رقابت کنار میگذارد(لسه فر). لذا خاستگاه شفافیت در آنجا رقابت آزاد در قواعد بازار آزاد است.
جداگانه میدانیم: هر محصولی با توجه به غایت خود، “صورتبندی” میشود. از اینرو شفافیت در نظام پولی و مالی دیگر ممکن است تفاوتهای “خاستگاهی”، “ساختاری”، “غایتی”، “روشی”و… پیدا کند. شفافیت در مکتب اقتصادی اسلام باید تبیین و تحدید خود را از منظومه این مکتب بگیرد (که اینجا جای تفصیلش نیست).
مساله ها هم باید تا مسالههای بنیادین عدالت اقتصادی و عدل سیاسی دنبال شود؛ و الا بخاطر سطحینگری، نخبگان خود را از دست میدهد و به جریانی ژورنال تنزل میکند.
راه حل خودی هوشمندی عدالتخواهی، وقتی پدیدهها را به مساله کشاند و در “عقلانیت اسلامی-ایرانی” خود، تبیین و تمییزش کرد (یعنی از عناصر غیر مکتبی پیرایشش کرد) و بدنه اجتماعی لازم را هم با خود همراه کرد؛ باید به راه حل برسد.
راه حلها نیز خودی و غیر خودی دارند. البته گاه هم نیازمند “ابتکار” و خلق راه حلهای خودی هستیم که از فرهنگمان ارتزاق کند.
اگر به راه حل نرسیم؛ عدالتخواهی زود “متهم به ساختار شکنی”، چپ گروی یا صرفا نق زنی میشود. البته راه حلهای اصیل، هرگز با “محافظه کاری” بر ساختارهای موجود، به دست نمیآید . گاهی لازم است عدالتخواهی با تحولخواهی گره بخورد و ساختارها و روشهای نو ابداع کند.
دو مرحله آخر(سوم و چهارم) بیش از فعالان رسانهای و میدانی میخواهد.
متاسفانه اینجا جای خالی مطهریها و بهشتیها بیشتر حس میشود.
برخی فقیهان و متفکران حوزه، اصلا عدالت مسالهشان نیست و جز تیمن و تبرک بدان نمیپردازند!
برخی دیگر عدالت را چنان توسعه معنا داده و بالا میبرند که دیگر کسر شان است به مسالههای واقعی میدان(حتی کلان مسالههای عدل سیاسی و اقتصادی: تقسیم عادلانه منابع کسب ثروت/و درآمدها) بپردازند! علیرغم آن اوجدهی به عدالت، درس خارج فقهشان مثل همه دروس سنتی خالی از هر مساله جدی میدان طرح میشود!
برخی مبلغان و خوش ذوقها، اصرار دارند دائم “مفاهیمی بدیل” یا “موازی”، تبلیغ کنند! یکبار “ولایت”، یکبار “مطالبهگری”، یکبار “مواسات” و…
برخی دیگر از انجام نادرست مواردی در مرحله اول توسط برخی جوانان، رنجیده و انگار با کل عدالت و عدالتخواهی لج افتادهاند! والبته مقابلیهایشان هم همان میکنند!
این همه و غیر آن، جنبش عدالتخواهی را در مراحل سه و چهارش با گفتمانهای رقیب(اسلام منهای فقاهت/ مارکسیسم، سوسیالیست) تنها گذاشته تا انحراف جوانان عدالتخواه را در دهه بعد بخاطر تحقق پیشگوییاش جشن بگیرد!
جنبش عدالتخواهی برای گفتمان غالب شدن(تعبیر حضرت آقا) نیازمند طی این مراحل با ضوابط عقلانی و اخلاقیاش هست. “لایک خور بالا” در مرحله اول، نشانه حمایت عمومی آگاهانه مردم از کل چرخه عدالتخواهی -چیزی که نمیشناسند- نیست! لاغری جنبش در مراحل آخر، باید توسط دلسوزان تدبیر شود تا “کاریکاتوری شدن” بهانه حذف و تخریبش نشود.
تقریر با استعانت از بیان عارف کامل آیه الله شاه آبادی(ره):
“حضور حق” و “محضر حق”
حضور حق، دیدن خداوند در همه چیز است(کٲَنَّکَ تَراه). اما محضر حق یعنی خود را در حضور او دیدن. اگر خدا را نمی بینی، بیابی که او ترا می بیند (وٳن کُن٘تُ لاتَرَاهُ فٳنَّه یَراکَ).[۱]
عالم محضر حق است:
عالم و همه اهل آن، “محاضر حقاند”. نه “در محضر حق”! بین این دو فرق دقیق است. اشیاء را در محضر حق دیدن، اشیاء را دیدن است؛ اما اشیاء را خود محضر دیدن، محضر حق دیدن است. و این مقتضای عرفان است. (دقت کنید).
یعنی همانطور که “صاحب مقام حضور”، خدا را در همه اشیاء مییابد و همه چیز را مظهر و مجلای او مییابد؛ “صاحب مقام محضر” هم، همه چیز را محضر حق میبیند که در مرآی حق و حاضر نزد اوست[۲].
مأموران حفظ و نظم محضر:
کسی که به درک محضر باریابد؛ مأمور حفظ محاضر حق و منظم کردن آن است.
مثلاً جان محترم، محضر حق است؛ پس مأمور است مانع ریختن خون محترم شود. حق غصب شده را به صاحبش برگرداند و…
مأمور به امر فطرت:
این مأمور بودن به حفظ و نظم محضرهای حق، امر فطرت است. فطرت، حکم به رعایت حضورِ حاضر میکند. چنانچه در حضور یک طفل، رعایتی داریم که در خلوت نداریم. همچنین است رعایت “حضور مُنعِم”، “حضور مقتدر”، “حضور کامل”، “حضور محبوب” که همه برای حق تعالی است[۳].
عدالتخواهی؟
“منظم کردنِ” محاضر حق، همان “عدالت خواهی” است. چون عدالت، “دادن حق به مستحق”(إعطاء کلِّ ذی حقّ حقَّه)، یا “قرار دادن امور جای خود”(یَضعُ الامور مواضعها) است. حق مالی و موقعیت اجتماعی و معنوی انسان و طبقهای را دادن، عدالت است و عیناً تنظیم محاضر حق نیز هست.
نتیجه اینکه: سلوک به محضر حق -که مناط عصمت است- روح و باطن و معنای عدالتخواهی است. عدالتخواهی و قیام به قسط هم بروز و ظهور و کالبدِ درک محضر حق است.(تأمل کنید)
گوشهای از بیان آیه الله شاه آبادی:
“بحث جناب موسی(ع) و خضر(ع) از این نظر بود که موسی(ع)، همه چیز را محضر حق مشاهده می کرد و مأمور منظم کردن حفظ محضر بود؛ اما خضر(ع)، حافظ حضور و نظرش به فرمانهای غیبی مولا بود.
همه اهل عالم محاضر ربوبیاند و پیغمبران، مأمور حفظ محاضر حقند. بنابراین وقتی حضرت خضر(ع) کشتی را سوراخ کرد، حضرت موسی ایراد گرفت که چرا کشتی مردم را سوراخ میکنی؟! چون انبیاء، مأمور حفظ نوامیس پنج گانهاند که یکی از آنها مال و جان است. بنابراین امام در روایتی میفرماید: تصرف در مال مسلمان، حلال نیست مگر با رضایت او[۴].
حضرت خضر هم به تبعیت از حضرت موسی که رسول وقت است، تابع این قانون است؛ چنان که حضرت موسی مأمور به تبعیت او در اسرار باطن بود.
آن اعتراضات به جهت همین دو مرحله است که گاه انسان خود و هرچه هست، همه را حاضر در محضر حق میبیند و گاه حق را بدون توجه به خلق حاضر میبیند که این حالت، استغراق است…[۵]“
[۲] وجهش این است که اعیان و مخلوقات عین علم حق اند؛ مثل صور خیالی ما که عین علم مایند(صفحات الاعیان عندالله کصفحات الاذهان عندنا). آیه ۱۳و۱۴ملک به همین اشاره دارد: خداوند راز مخفی در سینه ها را می داند چون خالق است(الا یعلم من خلق).
چرا ناگزیریم به خیریههای مقامات مسئول حساس شویم؟!
از دهه۷۰ به اینسو با خیریههایی مواجهایم که موسس و هیئت مدیره آنرا جمعی از مسئولین تشکیل میدهند: استاندار، امام جمعه، برخی فرماندهان نیروهای مسلح که بعضا علیرغم وجود اختلاف رأی سیاسی یکباره در یک خیریه با هم جمع میشوند!
این سالها در استانهای متعدد میتوان از اینگونه خیریهها سراغ گرفت.
با نمونهنگاری یکی از آنها (خیریهای در استان کرمان که سالهای قبل پر چالش شد) دلیل حساسیت بر اینگونه خیریهها را از سوی عدالتخواهان و مطالبهگران مرور میکنیم:
تشکیل توسط استاندار وقت، امام جمعه وقت و برخی مسئولین.
اثرگذاری موقعیت حقوقی موسسان بر گسترش منابع مالی موسسه: ایجاد منطقه ویژه اقتصادی ارگ جدید بم، منطقه اقتصادی سیرجان، هواپیمائی ماهان(۱۰۰%سهام)، کرمان خودرو(۵۰%سهام) و سهامداری در ۳۰شرکت!
واضح است چنین رشد سرمایهای برای خیریهای دیگر که چنین مقاماتی هیئت مدیرهاش نیستند، امکان پذیر نیست.
معافیت از مالیات بخاطر خیریه بودن و افزون شدن سرمایه از هزار میلیارد.
تغییر اساسنامه با اتمام مسئولیت حاکمیتی موسسین، با مادام العمر کردن خود و امکان جایگزینی فرزندان و نزدیکان بجای خود!
(موروثی کردن موسسهای که با رانتهای دولتی تجمیع منابع کرده است!)
عدم شفافیت مالی و ارائه صورت مالی و خدمات(مثل عمده خیریههای کشور).
وقتی بدانید نزدیک ۷هزار خیریه از مجموع خیریههای کشور در اقتصاد ایران فعالیت اقتصادی دارند که به گفته نائب رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس(پورابراهیمی) فقط یک شرکت از زیر مجموعههای یک خیریهاش، دارائیاش ۴میلیارد دلار ارزش دارد؛ آنوقت بر آنها (بخصوص موسسان متنفذ) بیشتر حساس میشوید.
به گفته دستیار ویژه رئیس جمهور در امور شهروندی گردش مالی خیریهها بین ۳۰تا۴۰ هزار میلیارد است که با وجود این همه فقیر و ناتوان در جامعه (بیش از ۱۱میلیون) همخوانی ندارد و حسابرسی و شفافیت و پرسشگری از خیریههای بزرگ و وابسته به مقامات را بیشتر میکند.
اصل۱۴۱ قانون اساسی دو شغله شدن مقامات و کارگزاران را منع کرده است؛ اما معمولا روح این اصل بشکل صوری دور زده میشود: مثل عضو هیئت مدیره کردن فرزندان بجای خود، پاداش و هدیه بجای حقوق و مهمتر: ثبت موسسات غیر انتفاعی و خیریه بجای شرکتهای خصوصی!
در حالیکه عضویت مسئولین شاخص یک استان در یک یا چند خیریه، امکان بهرهمندی بیشتر خیریه از فرصتهای حاکمیتی (بخوانید رانت) در برداشت پروژهها و واگذاریها و… را فراهم میکند؛ تا پس از اتمام مسئولیت، از آن آورده بزرگ به تشخیص خود بهرهبرداری کنند!
بی حساب نیست مقامات روحانی و کشوری و لشکری استانها سالهای منتهی به تعویض یا بازنشستگی به فکر تاسیس این خیریهها میافتند! یکباره نباید متهم کرد اما حساسیت و مطالبهگری برای شفافیت و بالاتر تعقیب منع قانونی از چنین رویههایی باید وجهه همت عدالتخواهان قرار گیرد.
خدا را شکر مسئولین حفاظت قانونی دارند و به استناد ماده ۶۰۹مجازات اسلامی برای توهین کنندهشان ۳تا ۶ ماه حبس یا ۷۴ضربه شلاق یا جریمه مالی بریدهاند! خودش هم لازم نیست شکایت کند مدعی العموم زحمت میکشد تا او مقدس بماند!
پس نگرانی و سخن سر تعبیر آقای پناهیان درباره یک استاندار نیست قانون قبلا برای مسئول تدارک شده است!
سخن سر موج حمایت شخصیتها از استاندار است از خود استانداری تا آقای جزایری و این و آن.
بنظر میرسد این سطح حمایت افتخاری و سفارشی -که اتفاقی بنظر نمیرسد- چیزی بیشتر از اعاده حیثیت یک مسلمان را نتیجه میدهد: عمیقتر کردن شکاف دوگانه مردم – مسئول!
سلمنا حق استاندار نبود دربارهاش “کنایه” بزنند که باید گاری به او بسته تا آب ببرد!
اما مقابل این کنایه چندین سال “به گاری بستن واقعی” مردم هم هست!
مگر به گاری بستن شاخ و دم دارد وقتی هر روز باید دلو آب روی شانه و یا با گاری ببری؟!!
این سطح از دفاع از استاندار -با وجود ماده قانونی برای شکایت از گوینده- در مقابل زخم سی ساله به گاری بستن صدها خانواده آیا شکافساز نیست؟!
مثل این میماند که سال دیگر مُبلغی دیگر را که گفته اگر مسئول بودم مسئولین امنیتی و انتظامی را بخاطر روستای ابالفضل به ساچمه میبستم! را بخاطر سوء تعبیر مورد حمله قرار دهیم که این ترویج خشونت است! شوراندن علیه دستگاههای قانونی است! و…
جالب است واقعا هم درست میگوییم لکن اما توجه نداریم که به ساچمه بستن چندباره مردم واقعیت اصلی است نه این”تعابیر ادعایی و کنایی”!
قرار بود چنین دوگانهای شکل نگیرد و در تعارض موقعیت مسئول و حق مردم جانب حق مردم را بگیریم!
قرار بود “ابن هرمه” های بازار اهواز را هفتگی با خواری و خفت، دو پا دربند مثل سگ برانیم[۱]! و هر هفته ۳۵ تازیانه بزنیم و در شهر دور دهیم[۲] آیا کردیم؟! یا او العیاذ بالله مال دولت پر اختلاس علی(!) -چنانچه برخی میگویند!- بود و چنین وابستگانی در بازار و اقتصاد اهواز دیگر وجود ندارند؟!! جایش البته در دوره قبل مانع حضور کارگران محروم و معترض فولاد به نماز جمعه اهواز شدیم! و این سالها کارگران هفت تپه را جای مسببان زندان میبریم!
قرار بود “منذر” های اشرافی در حکومت اسلامی را “از شتر قبیله پستتر” خطاب کنیم[۳] که ظاهرا دیگر مثل آنها در این حوالی پیدا نمیشوند!!!
خلاصه احترام مسئول واجب و سوء تعبیر ممنوع اما همان تعابیر را درباره مردم نواحی محقق نکنیم و دربارهاش ساکت نباشیم.
محسن قنبریان ۹۹/۶/۱۱
[۱] تعبیر حضرت امیر(ع) دربارهاش: “مر به السجن مهانا مقبوحا منبوحا واحزم رجلیه بحزام”
منبوح: یعنی کسی که مثل سگ او را بزنند و برانند!
هیئت های مذهبی انقلابی و مکتبی همه به تبعیت از ولایت و مرجعیت، خود را تسلیم تصمیمات ستاد ملی کرونا کردند.
فقط تقاضا کردند تصمیمات نهائی، زودتر بیان شود تا فرصت ابتکار و برنامه ریزی داشته باشند.
پروتکل ها وقتی اعلام شد؛ حتی رئیس دولت گله کرد چرا اینقدر دیر؟!
برخی جلسات بزرگ مجال تدارک جای مناسب و… نیافتند. باعین حال براساس آن پروتکل ها برنامه های ممکن، طراحی و تبلیغ شد.
در این حین از قرار دادن ۶۰۰۰بازرس برای نظارت بر جلسات عزاداری(!)خبر آمد!
حس استاندارد دوگانه به عزاداران دست داد اما گفتیم: آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟!
رئیس جمهور در این خصوص، مرتکب نقض قانون اساسی هم شد و مغایر اصل ۳۶ قانون اساسی اعلام کرد: کسانی که در ماه محرم پروتکل ها را رعایت نکنند، مجازات میشوند! برخی مجازات ها از امروز(۲۵مرداد) ابلاغ میشود!
(طبق اصل ۳۶ تعیین مجازات فقط با روال قانونی مجلس و تایید شورای نگهبان انجام میگیرد!)
گفتیم آخر از سیل اشتیاق مردم به سیدمظلومان خبر دارند که قابل مقایسه با نوروز و ۱۳ به در و… نیست از اینروست که هول کرده بدعتهای فراقانونی میگذارند!
فرمانده نیروی انتظامی و دادستان کل هم وارد شده و اعلام کردند باجلسات عزاداری متخلف از پروتکل ها، دوبار تذکر داده و بار سوم تعطیلش میکنند!
باحیرت این سریال را تعقیب و باز گفتیم: این همه خط و نشان برای جلوگیری از افراط برخی هیئات دربرخی شهرهای محدود است که امر از مرجعیت و ولایت نمی برند!
ولو اینها در شهرهایی که دچار تفریطند و عمده مجالس را تعطیل کرده اند، بر تفریط و تنگ گرفتن بر چند هیئت محدود که با رعایت تمام پروتکل ها مجلس گرفته اند میآفزاید؛ اما صبر میکنیم تا جان شایسته ی عزادران در هیچ شهری با افراط هیچ هیئتی به خطر نیافتد!
دو سه روز قبل محرم(۲۸مرداد) معاون وزیر بهداشت یکباره پروتکل های مصوب قبل را جابجا و اعلام کرد: در ماه محرم عزاداری در فضای سربسته مطلقا ممنوع است!
الان دیگر مجال جابجایی برنامه هم نیست و در بسیاری از مناطق و تایم های برنامه ریزی شده اصلا جز فضای بسته(با رعایت سخت گیرانه پروتکل های قبل) امکان برنامه نیست!
قبول کنید دیگر دارد سخت میشود باور کنیم همه این سریال، اتفاقی و صرفا برای تضمین سلامتی مردم است!
این انقلاب و نظام، پیروزی اش(۵۷و ۸سال دفاع مقدس)را مدیون محرم و صفر بوده است. استقرارش با وجود همه فشارها ونامردمی ها را هم مدیون پشتوانه مذهبی عاشورا بوده است.
با بازی پروتکلها جابجا کردن مکرر حدود آن بعد از استانداردهای دوگانه و خط و نشان های اضافهتر نیاز، شاید دیگر داریم به محرم جفا میکنیم!