بایگانی دسته: پیام‌ها و تحلیل‌ها

خبرگان و محرمانگی مُسری!

میزان و نحوه نقش مردم در انتخاب رهبر، قصه ای شیب دار است:

  1. اول شناخت و پذیرش رهبر، بالاصاله با مردم بود.
    اصل۵ (پیش از بازنگری): “در زمان غیبت حضرت ولی عصر در ج.ا.ا ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل(…)است که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند و در صورتی که هیچ فقیهی دارای چنین اکثریتی نباشد رهبر یا شورای رهبری مرکب از فقهای واجد شرایط بالا طبق اصل۱۰۷ عهده دار آن می گردد”.
    اصل۱۰۷ هم (قبل از بازنگری) اول شناخت و پذیرش عمومی را بیان می کرد، بعد خبرگان را دخالت می داد: “هرگاه یکی از فقهای واجد شرایط مذکور در اصل۵ این قانون از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شده باشد -همانگونه که در مورد امام خمینی چنین شده است- این رهبر، ولایت امر و همه مسئولیت های ناشی از آن را برعهده دارد در غیر این صورت خبرگان منتخب مردم درباره همه کسانی که صلاحیت مرجعیت و رهبری دارند بررسی و مشورت می کنند[۱]…”
  2. لکن در بازنگری قانون اساسی از اساس خبرگان جای مردم “در همه صور” نشست!
    در اصل۵ عبارت “که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند” حذف و به اصل۱۰۷ ارجاع داد.
    اصل۱۰۷ هم در کنار حذف “شرط مرجعیت” و “شورای رهبری”، “دخالت مستقیم اکثریت” را حذف کرد؛ و آنچه درباره امام خمینی شد را استثناء گرفت: پس از ایشان (“که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شدند”) تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است”…
    حتی برخی اعضا (آیت الله یزدی) آن صورت که کسی باز توسط اکثریت قاطع مردم شناخته شده باشد را طرح کردند و پرسیدند چرا این راه مسدود شود؟!
    اما مخبر کمیسیون (آیت الله مومن) پاسخ داد: به طور کلی پس از امام، تعیین رهبری برعهده خبرگان نهاده شد؛ اگر مردم هم فردی را بشناسند و بپذیرند باید از سوی خبرگان انتخاب شود تا ولایت امر را برعهده بگیرد[۲].
    نائب رئیس کمیسیون (آیت الله امینی) هم گفت: اگر مردم هم کسی را پذیرفتند از دو جهت به تایید مجلس خبرگان نیاز است: اول اینکه تصدیق کنند که اکثریت قاطع مردم او را پذیرفته اند. دوم اینکه کسی را که اکثریت قاطع مردم پذیرفته اند شرایط رهبری را داراست؛ بنابراین برای جلوگیری از هرگونه سوء استفاده کمیسیون این بخش اصل [“اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند”] را حذف نمود[۳].
  3. در عمل هم کار به اینجا کشید که حتی گزینه های مناسب برای رهبری آینده در همان خبرگان به شکل محرمانه بررسی شود و نه عموم مردم که حتی اعضای منتخب آنها در خبرگان هم -بجز آن کمیسیون خاص- از اسامی آنها بی خبر باشند!
    اخیراً یکی از نمایندگان پرسابقه خبرگان (آیت الله جزایری) علتش را ترور شدن معرفی کرده است!
    اگر عللی مثل طرح شدن زود هنگام بحثهای رهبری آینده و ترور شخصیت او توسط رسانه های معاند و مانند اینها را می گفتند، شاید مسموع تر بود تا ترور فیزیکی!

جان سخن این است که شرایط رهبر در اصل۵ چیزی نیست که از بروز و ظهور اجتماعی نگذرد و آدمهایش دربسته و کشفشان سرّی بماند. “مدیر و مدبر و شجاع بودن”، برای یک مجتهد گمنام و کنج حجره که رخ نمی دهد.

وقتی “ثبوتا” این شرایط در فراز و فرودهای اجتماعی-سیاسی رخ می دهد، “اثباتا” هم مردم -اقلا یک طریق- برای شناخت و پذیرش او می شوند.

حتی اگر بنا به مذاکرات بازنگری، تشخیص پذیرش اکثریت مردم را به خبرگان بسپاریم، باز “درستیِ تشخیص مردم” و “اکثریت بودن آن” محک گذاری می شود (سخن نائب رئیس کمیسیون) نه اینکه از اساس در همه صور، مردم فقط تابع انتخاب خبرگان باشند (سخن مخبر کمیسیون)! تا اصل محرمانگی و سرّی بودن برش حکومت کند.

تلخی ماجرا آنجاست که این محرمانگی مُسری است و نه تنها گزینه های محتمل رهبری که حتی مشروح مذاکرات عادی مجلس خبرگان هم به سمع مردم نمی رسد و هیات رئیسه و سخنگو تصمیم میگیرد چه مقدار خبر دهد!

پ.ن:

خدا کند رای دهندگان فعال این دوره، غلبه این نگاه ها را از مجلس خبرگان بگیرند و کاندیدهایی ولو با تفاوت اندک را برگزینند!

محسن قنبریان ۸ اسفند ۱۴۰۲

[۱] جالب اینکه شهید صدر در پیشنهاد خود به قانون اساسی۵۹ حتی در صورت تساوی و تکافو، رای اکثریت ملت را تعیین کننده معرفی می کرد. (ر.ک: الاسلام یقود الحیاه ص۲۲و ترجمه اش : اسلام راهبر زندگی)

[۲] رک: مشروح مذاکرات قانون اساسی ص۱۴۵۱و۱۴۵۲

[۳] همان

سهم بازندگان ادوار در کاهش مشارکت!

سهم بازندگان ادوار در کاهش مشارکت[۱]!

در تحقق کامل مردم سالاری دینی همه وظیفه دارند:

– برگزار کننده (شورای نگهبان و…) با رعایت قاعده برین امام خمینی: “رعایت کامل احتیاط برای حفظ حیثیت جمهوری اسلامی [مردم سالاری دینی] در مقابل احتیاط و وسوسه ها[ی جزیی] در امر انتخابات”.

– برندگان: با عمل به وعده هایشان بعلاوه رعایت حقوق اقلیت (بازندگان)؛ مردمسالاری را کارآمد نشان دهند.

اما اندکی از سهم بازندگان:

بازندگی در یک نظام مردمسالار با امر به ظاهر متناقضی مواجه است:

  1. بخاطر رقابت، سیاست های برندگان اشتباه است!
  2. بخاطر رای مردم (و تایید شورای نگهبان و…) باید آن سیاست ها اجرا شود!

راه مردمسالاری دینی، احترام به رای مشروع و اکثری مردم و پذیرش شرافتمندانه باخت است؛ اینجور کل سیستم مردمسالاری دینی، محفوظ و قوی می ماند و زمینه مشارکتهای بعدی و تغییر بدون خشونت سیاستهای جاری را فراهم می کند.

بازندگان بجای زیر سؤال بردن مشروعیت سیستم(مثل۸۸) یا مشروعیت منتخبین(مثل۹۲)، درست باختن و باخت مردم سالار را نهادینه کنند.

برندگان نیز باید آنها را مخالفین وفادارِ بپذیرند؛ حتی آنها را در اموری بازی دهند.

در برخی کشورها به لیدرهای طیف بازنده اجازه داده می شود در شورای قانون گذاری نظرات خود را بدون واسطه اعلام کنند؛ یا در برابر تشکیل کمیته های تحقیق و تفحص کمتر مقاومت کنند؛ یا حتی روزهایی را به آنها اختصاص دهند تا بازندگان بتوانند دستور کار مجلس را تعیین کنند؛ و حتی کرسی های مهمی از کمیسیون ها را به برندگان اقلیت دهند!

 اما روشهای غیرمردمسالار بازندگی:

  1. نپذیرفتن باخت و زیر سؤال بردن مشروعیت سیستم!
  2. اختلال آفرینی در سیاستهای رای آورده ی در چارچوب نظام!
  3. نامشروع خواندن برندگانِ (رای اکثریت که توسط دستگاه شرعی و قانونی هم تایید شده اند) و درخواست حذف کامل آنها از سیستم!
  4. تقسیم مردم به “واقعی” و “نامردم” !
    ادعا کنند: تنها صدای صادقانه مردم آنهایند! بالتبع در لفافه، مردمی که به آنها رای نداده اند را نامردم می دانند!
  5. سوء استفاده و مصادره رای ندهنده ها به نام “اکثریت خاموش”!
    ادعا کنند: اگر اکثریت خاموش، صدایشان را بلند کنند، اینها پیروزند!

گاه جلوتر رفته ادعا می کنند: صدای اکثریت را خفه کرده اند!

شما قضاوت کنید بازندگان اصلاح طلب و اصولگرا، حزب اللهی و غیر آن در دهه های اخیر چقدر از این روشها استفاده کرده اند؟!

بعد از نقطه های درخشان مشارکتهای حداکثریِ کاملا رقابتی، چقدر اخلاق بد باخت _از همه جناح ها_ بروز کرده است؟!

برآیند کلی آن در فرهنگ سیاسی، بی اعتمادی به خود نظام مردمسالار و سیستم انتخابات شده است.

برندگان امروز، بازندگان دیروزند و بالعکس؛ اینها هم در کنار برگزار کنندگان در کاهش مشارکتها سهیم اند!

محسن قنبریان ۲۳ بهمن۱۴۰۲

[۱] مقاله یان ورنر مولر را در اینباره بخوانید

روایتی اسرائیلی از ترورهای اسرائیل!

رونن برگمن خبرنگار اسرائیلی ساکن تل آویو سال۲۰۱۸ کتابی درباره ترورهای ۶۰سال اخیر اسرائیل نوشت.

با ۱۰۰۰ مهره اطلاعاتی اسرائیل مصاحبه و هزاران سند را بررسی کرد. از ترور یاسر عرفات تا دانشمندان هسته ای ایران را بررسی کرد.

از مئیر داگان رئیس پیشین موساد

در این کتاب حرف‌های دسته‌اولی نقل می‌شود. درباره صنعت هسته‌ای‌ و دانشمندان هسته‌ای ایران یک جمله از داگان در کتاب هست که می‌گوید: “راه‌های زیادی برای اینکه یک ماشین را از حرکت بازداریم وجود دارد. مثلاً یک ماشین چند هزار قطعه دارد، شما باید بگردید و ببینید کدام قطعه اساسی است و آن را بردارید. ولی یک راه ساده‌تر هم وجود دارد، اینکه راننده را بکشی!”

خود این کتاب می‌گوید سیاست اسرائیل در بحث پرونده هسته‌ای در دوران داگان «کشتن راننده» بود.

سرّ ترور برخی دانشمندان هسته ای، شهید فخری زاده و… می تواند همین باشد.

نکته جالب اسم کتاب است. برگمن آنرا از تلمود یهود عاریه گرفته است: “اگر کسی برای کشتن شما آمده برخیز و اول تو او را بکش”!

این مجموعه ۴جلدی روایتی اسرائیلی از سازمان ترور اسرائیل است که معمای ترورهای اخیر فرماندهان مقاومت را هم حل می کند.

ترور برای اسرائیل یک آموزه تلمودی و کاری پیش دستانه است که تجربه ۶۰ساله دارد و این دولت را به اعتراف این کتاب بزرگترین تروریسم دولتی کرده است.

محسن قنبریان / ۱بهمن۱۴۰۲

سلبریتی های متخلف و خالف را چگونه مجازات کنیم؟!

در سیره پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) دو خط روشن و متمایز وجود دارد:

  1. با متخلفین یا منافقینی که به دشمن می پیوستند!
    مثل حنظله بن ربیع[۱]، جریر بن عبدالله بجلی[۲] (سفیری که به معاویه پیوست)، مصقله بن هبیره[۳] (کارگزاری که به معاویه پیوست)؛ پس از پیوستن به حزب اموی و جدایی از مومنان، خانه هایشان را ویران می کرد تا دیگر جایی و راهی برای برگشت نداشته باشند.
  2. اما کسانی که نه در مرتبه منافقین بودند و نه رسماً به دشمن می پیوستند، بلکه در “امر جامع” مومنان (مثل غزوه تبوک) شرکت نمی کردند؛ مجازاتی دیگر داشتند.
    کعب بن مالک شاعر معروف (از سلبریتی های آن روزگار) و مراره بن الربیع و هلال بن امیه، “الذّین خُلِّفوا” (آیه۱۱۸ توبه) هستند. “مخلّفون” و “مع الخوالف” (۸۷توبه) اوصاف دیگر این صنف است.

“خالفه” کسی است که پشت سر می ماند، وقتی همه در امر جامعی شرکت دارند آنها به چیز دیگری مشغولند.

مجازات اینها، مدنی و بایکوت اجتماعی بود. بعد از پیامبر(ص)، مومنان و حتی خانواده اینها، تحریمشان کردند تا آنجا که مجبور به خروج از شهر شدند و زمینه توبه شان شد.

برخی سلبریتی ها رسماً به دشمن ایران پیوسته اند و برخی دیگر دچار حباب های رسانه و غفلت های مستمرشان هستند؛ وقتی اکثریت مردم به امر جامعی (مثل شهادت هم وطنان و… ) مشغولند آنها در سکوت یا به امور پرتی می پردازند.

اولی ها مجازات سیاسی و قضایی و دومی ها مجازات مدنی و اجتماعی لازم دارند.

قدرت و پیوستگی اجتماعی ای که بتواند این مجازات مدنی را رقم بزند نیاز به تمهیدات و برنامه ریزی دارد.

محسن قنبریان

[۱] شرح ابن ابی الحدید ج۳ص۱۷۷

[۲] بحار ج۳۲ص۳۸۲

[۳] طبری ج۵ص۱۳۰

پیام تسلیت درگذشت حجت الاسلام ثارالله درخشنده

طلاب، در طلب معرفت اند که با مسمّی می شوند. یک روح جستجوگر، نا آرام است که قم و نجف و… طی می کند تا به حقایق معرفت بار یابد و تکالیفش را بهتر انجام دهد.

مرحوم حجت الاسلام ثارالله درخشنده از زمره اینان بود که به تازگی در ایام فاطمیه در جوار حق آرام گرفت. برای ایشان غفران و رضوان الهی مسالت می کنم.

فقدان آن فاضل ارجمند را به خانواده محترمشان و دوستان عزیز تسلیت عرض می کنم.

 

محسن قنبریان

هرکس مبانی انقلاب و ولایت فقیه را قبول دارد، برادر شماست

اینکه: “هرکس مبانی انقلاب و ولایت فقیه را قبول دارد، برادر شماست”؛ را در حد قاعده اش، شاید غلط گیرترین و برچسب زن ترین ها هم همراه باشند و تکرار کنند. لکن در تطبیق و کشفِ “برادران”، باز چنان تنگ بگیرند که هیچ کس جز خودشان نماند!

حضرت آقا این مبنای ارزشی را سالهاست دارند؛ لکن تطبیق ایشان ظاهرا با ما بسیار متفاوت است!

 مثلا سال۷۷ (پس از ماجرای ۲خرداد و فضای آن روز تشکل ها) دانشجویی از ایشان می پرسد:

میخواستم نظر حضرتعالی را درباره گروه های حامی ولایت بدانم!

می فرماید: “به نظر من همه گروهها حامی ولایتند(!) یعنی در کشور گروه قابل توجهی که ولایت را قبول نداشته باشد، نمی شناسم(!). همه ولایت را قبول دارند؛ حالا ممکن است بعضی عشق و اخلاص بیشتری داشته باشند، بعضی کمتر داشته باشند؛… همه گروه های دانشجویی با من ارتباط دارند، پیش من می آیند؛ چه گروه های دانشجویی،چه افراد دانشجویی؛ همه شان اظهار ارادت به ولایت می کنند همه قبول دارند، نمیشود قبول نداشته باشند، معلوم است که قبول دارند؛ من هم همه شان را به یک معنا حمایت می کنم…”(۷۷/۲/۲۲)

این صرفاً یک نمونه است که تطبیق خود را با ایشان چک کنیم!(شر نشود!!!)

آیا ما همه گروه های (اقلا دانشجوییِ) سالهای۷۶و ۷۷ را حامی ولایت می دانستیم؟!!

 جبهه انقلاب امروز بیشتر محتاج مهارت تطبیق این قاعده زرین است.

 اگر در مهارتِ اثبات و کشف، به مذاق بهشتی ها و خامنه ای ها نباشیم، مترقی ترین اصول برای جبهه بندی را هم دچار ساده لوحی بعضی و دگم و تنگ نظری بعضی دیگر می کنیم.

محسن قنبریان / ۸ آذر ۱۴۰۲

زینبیات

زینب(س) برای عاشورا؛ بمثابه “نبی” برای “اسماء حسنای الهی” است!

خدا و اسمائش، همه زیبایی هاست؛ لکن خدا هم در بی خبری، “نبی” می خواهد! (نبی از نبأ بمعنی خبر)

 

زینب(س) برای کربلا؛ “تماشاگر” و “راویِ صحنه ها” و روایت ها نیست؛ خودِ “کرب و بلا” ست!

تحریف بزرگی است که بنام جنگ روایتها ، فقط تماشاگر و راوی را زینب بخواهیم!

“تحملِ کرب و بلا” با “خَلق صبر و ولاء” ، “جوهره”ی زینب شدن است؛ نه هیچ چیز دیگر (رسانه، مخاطب، ضریب سایبری و…)!

 

زنِ غزه این روزها زینبی ترین زینبِ زمین است! در خودِ کرب و بلا ست؛ خالق زیباترین صحنه های صبر و شکر و تمثال امروزینِ “ما رایت منه الا جمیلا”ست.

صدا و تصویرش را چشم ها و گوش های تیز شده از صبر و حلم اش، از باریکه تصاویر یک موبایل هم می بیند و عالمی را به هم می ریزد!

هیچ زن و کودکی -فضلاً از مردان- نتوانسته بود این چنین، جهان را به هم بریزد!

 

اگر فقط شهید می داد و می گریست، هرگز “زینبِ وجدانها” نمی شد!

نمایش روحِ نشکن و متعالی و مومن اش در کنار آن ترحمِ جهانی، تعظیم آفرید! همه را ساکت کرد و همه را گوش!

 

بهترین “الگویِ پیروز” در روایت و جنگِ روایتها را زینبیات غزه دارند به مستضعفینِ امپراطوری های تبلیغاتی و رسانه های استکباری می‌دهند!

 

پ.ن:

عکس، قطعه ای از پوستر فراخوان راهپیمایی اعتراضی علیه جنایات اسرائیل در غزه است که توسط اهالی لندن طراحی شده؛ اگر کمی مویش پیداست، برای زینبیات، خرده نگیرید نقاشی است و از سوی غیر مسلمان!

 

محسن قنبریان ۲۶ آبان ۱۴۰۲

چگونه شورای نگهبان، ناظر انتخابات مجلس و خبرگان هم شد؟

(مروری بر تصویب و بازنگری اصل۹۹ قانون اساسی)

  1. در پیشنویس قانون اساسی
    پیش نویسی به وسیله گروهی از حقوق دانها در شورای عالی طرح های انقلاب نوشته و در شورای انقلاب بررسی و برای اطلاع عموم مردم و کسب نظر علماء و صاحب نظران منتشر شد. در اصل۱۴۶ آن، شورای نگهبان فقط ناظر انتخابات ریاست جمهوری و مراجعه به آرای عمومی(رفراندوم) بود[۱].
  2. مجلس خبرگان قانون اساسی
    مجلس خبرگان قانون اساسی، پیشنویس را به عنوان یکی از طرح ها تلقی و خود را صرفا محدود به بررسی آن نمی دانست.
    در جلسه ۳۸ام به نظارت بر انتخابات پرداخت.
    شهید بهشتی (نائب رئیس) نظارت بر انتخابات ریاست جمهوری و رفراندوم را چنین توضیح داد: “نظارت بر این قسمت صرفاً در اختیار دولت یا رئیس جمهوری قبلی نباشد. بلکه یک مقام مقننه ای یعنی مقامی که دور از مسائل اجرایی و دور از حب و بغض هایی است که در اجرا پیدا میشود او هم بر این قسمت نظارت کند[۲]
    بعد بین افزایش مسئولیت شورای رهبری و شورای نگهبان بر ترجیح دوم سخن گفت: “در مطالعات قبلی به این نتیجه رسیدیم که مناسب ترین آن همین شورای نگهبان است[۳]“.
    آیت الله سبحانی اشکال عدم تناسب کرد: “به نظر بنده این اصل با شورای نگهبان تناسبی ندارد. شورای نگهبان کارشناسان احکام اسلامی یا کارشناسان تطبیق قوانین مصوب با قانون اساسی هستند که آیا تطبیق می کند یا نمی کند و آدمی که مغزش، عقلش، فکرش تطابق مصوبات مجلس شورای ملی با قانون اساسی است، گماردن این افراد بر اینکه بر انتخاب رئیس جمهور و یا رفراندوم نظارت کنند که تقلب نشود، آیا این کار از اینها بر می آید که بر دوششان می گذاریم یا باید فکر دیگری کرد؟ من فکر می کنم این از شورای نگهبان بر نمی آید[۴]“.
    در مقابل شهید آیت، اضافه شدن نظارت بر انتخابات مجلس را هم درخواست داد[۵].
    اصل بخاطر اشکالات و ابهامات به کمیسیون رفت تا بازنگری شود. در جلسه۶۴ام بدین صورت تصویب شد: “شورای نگهبان نظارت بر انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات مجلس شورای ملی و مراجعه به آراء عمومی و همه پرسی را برعهده دارد”.(اصل۹۹[۶])
    بعد در ماده سوم قانون عادی انتخابات مجلس شورای اسلامی، “این نظارت، استصوابی، عام و در تمام مراحل” معین شد.
  3. در مجلس بازنگری قانون اساسی(سال۶۸)
    در باز نگری، نظارت بر انتخابات خبرگان هم افزوده شد.
    نکته حائز اهمیت این بود که فقط هشت مورد از سوی امام برای بازنگری معین شده بود که اصل۹۹ و اختیارات شورای نگهبان در آن نبود.
    از اینجا بازنگری این اصل محل اختلاف اعضای مجلس بازنگری شد.
    رئیس آن(آیت الله مشکینی) درباره دایره صلاحیت این نهاد از امام کسب تکلیف کرد. امام در ضمن پاسخ فرمود: “خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم. هرگونه آقایان صلاح دانستند عمل کنند. من دخالتی نمی کنم”. عمده نامه را در عدم نیاز شرط مرجعیت برای رهبری اختصاص دادند[۷].
    با آن جمله امام برخی از اعضاء ورود به غیر موارد هشتگانه اعلامی را بلااشکال خواندند؛ اما برخی قائل به این مطلب نبوده و خروج از موارد هشت گانه را جایز نمی دانستند[۸].
    با رحلت امام و جانشینی آیت الله خامنه ای در جلسه ۲۸ام دوباره امکان ورود به غیر از موارد هشت گانه مورد پرسش از ایشان هم واقع شد؛ ایشان پاسخ دادند: “سؤال این بوده که آنچه که مورد شک قرار می گیرد که آیا در محدوده آن هشت مورد حضرت امام هست یا روی آن بحث و تصمیم گیری بشود یا نه؟ بنده چون در جریان بحث قرار داشتم بعضی از چیزهاست که شاید مستقیماً هم به آنها ارتباط پیدا نمی کند اما غیر مستقیم ارتباط پیدا می کند یا مسائل بسیار مهمی است که همه آقایان هم قبول دارند دستشان بسته است؛ من گفتم که آن چیزهایی که اکثریت آقایان موافقند که مورد بحث قرار بگیرد مورد بحث قرار می گیرد[۹]…”
    از اینجا کمیسیون، “نظارت بر انتخاب خبرگان” را هم به اصل۹۹ اضافه و به رای گذاشته و تصویب شد.

البته پیش از بازنگری هم نظارت بر انتخابات خبرگان توسط شورای نگهبان انجام می شد؛ چون تبصره۱ ماده۹ “قانون انتخابات مجلس خبرگان”، نظارت بر این انتخابات را طبق “قانون نظارت شورای نگهبان بر انتخابات مجلس” (مصوب مهر ۵۹) معلوم کرده بود!

محسن قنبریان ۲۲ آبان ۱۴۰۲

[۱] مشروح مذاکرات ج۱ص۲۶/ج۲ص۹۶۵/ همان/ ج۲ص۹۷۰/ ج۲ص۹۶۷/ج۳ص۱۷۶۲

[۲] همان

[۳] همان

[۴] همان

[۵] همان

[۶] همان

[۷] صحیفه امام ج۲۱ص۳۷۱

[۸] مشروح مذاکرات ج۲ص۶۹۶تا۶۹۸/ همان ص۱۱۱۵

[۹] همان

خانم علم الهدی”استاد علم الهدی” کوچکتر از “همسر رئیس جمهور” نیست!

بنظرم توجه خانم علم الهدی به دو نکته ضروری است:

  1. “موقعیت زن” در تفکر اسلامی با عناوین اضافی و “اعتباری” و “موقت” (مثل بانوی اول و دوم یا همسر رئیس جمهور) ، تعریف نمی شود.
    “ارزشهای ذاتی” او، “مقام” و “موقعیت” به او می دهد.
    مثلا درباره خود ایشان، “استاد علم الهدی”، کم ارزش تر از “همسر رئیس جمهور” نیست.
    یک زن صاحب نظر در حوزه تعلیم و تربیت و استاد یک دانشگاه معتبر، مستقلا یا با جمع همکاران میتواند اثر گذاری سیاسی اجتماعی داشته و حتی به زنان موثر جهان -نه الزاماً زنانی که ذیل عناوین اعتباری، چند صباحی موقعیتی یافته اند- درباره مسائل مهم نامه بزند.
    بروز و ظهور عظمای “زنان شاخص اسلام” مثل فاطمه زهرا(س) و زینب کبری(س) نیز نه در “ذیل حکومت پدر یا همسر” ؛ بلکه با ارزشهای ذاتی خود و “حین مظلومیت و محرومیت” همسر و برادر بوده است.
  2. “ریاست جمهوری” و “رهبری” و… نیز در تفکر انقلاب اسلامی، “جلب موقعیت” برای نزدیکان نمی کند.
    “اولین تبعیض” از “موقعیت اجتماعی طفیلی” شروع می شود. “متعلقه بودن” و “آقازادگی” و… هرگز نباید جلب موقعیت اجتماعی کند.

وقتی به امیرالمومنین(ع) درباره پست دادن به ابن عباس ها گله شد که پس آن شیخ(خلیفه سوم) را چرا کشتیم؟! (چون یکی از اتهاماتش خویشاوند سالاری بود) امام فرمود:

“فهل ولیت حسنا أو حسینا أو أحدا من ولد جعفر أخی أو عقیلا أو واحدا من ولده؟! آیا به حسن یا حسین یا کسی از اولاد جعفر برادرم [یکی از آنها دامادش بود] یا عقیل و فرزندانش تولیتی دادم؟!” (شرح ابن ابی الحدید ج۱۵ص۹۸و۹۹)

یکی از صدها و هزاران زنی که می تواند تمثال زن تراز انقلاب اسلامی با نقش های اجتماعی سیاسی موثر باشد، خانم علم الهدی است؛ که در حوزه هایی حتی پیش از شوهرشان شناخته شده بودند.

 ولی با عناوین “همسر رئیس جمهور” یا “بانوی اول” و دوم کردن، هم “موقعیت زن در اسلام” آسیب می بیند و هم “موقعیت ریاست جمهوری در انقلاب اسلامی”!

محسن قنبریان ۱۶ آبان ۱۴۰۲

عبرت از سفارش پذیری در دستگاه قضایی!

  • آیا سفارش متنفذین درباره پرونده های قضایی نمونه های دیگر دارد؟!
  • مشکل این است که برای بی صداها سفارش نمی کنند یا اصلا چنین ورودهایی حتی اگر درخواست مُرّ قانون باشد هم تبعیض آمیز است؟!
  • سابقه تمدنی و فرهنگ اسلامی قبل از دولت متمرکز اقتدارگرای مدرن چگونه بوده است؟!
  • در حکمرانی مدرن به چه بیانی چنین ورودهایی -حتی اگر صرفا خواست عدالت باشد- باز خارج کردن امور از مواضعش و از مصادیق بی عدالتی است؟!

پاسخ به این پرسشها را در یادداشت: عبرت از سفارش پذیری در دستگاه قضایی!

(حاشیه ای نظری بر درد دل پدر شهید عجمیان) از حجت الاسلام محسن قنبریان بخوانید.

عبرت از سفارش پذیری در دستگاه قضایی!

(حاشیه ای نظری بر درد دل پدر شهید عجمیان)

بدون اینکه بخواهم وارد جزییات پرونده ها شوم یا درباره مدعیات، قضاوتی داشته باشم؛ به لحاظ کلان و نظری نکته ای دارم.

سابقه سفارش:

بار اول نیست که موجهینی درباره پرونده ای قضایی سفارش یا شهادت و وساطتی می کنند و در حکم نهایی موثر میشود. برای نمونه:

  1. در پرونده نوشین نفیسی (عضو ارشد گروه مارکسیستی پیکار) سال۶۳ دادستان وقت کشور به رئیس دیوان عالی قضایی از “عنایت خاص” آیت الله منتظری به پدرشان -که دکتر مخصوص ایشان بود- نوشت و حکم را از اعدام، به ۱۵ سال زندان با تعلیق ۵ساله فروکاست.
    شهید لاجوردی برای این حکم آرزوی مرگ کرد و نوشت: “ولی چه می شود کرد؟ چون دستور آزادی اش صادر شده چاره ای جز آزادی اش نیست!”
  2. در ماجرای اخلال های ارزی دولت روحانی و دستگیری سیف (رئیس بانک مرکزی) و احمد عراقچی (معاون ارزی) و… با وجودی که حکم صادر و سخنگو از غیر قابل تغییر بودن گفت اما یکی از اعضاء مجمع تشخیص و وزرای دولت قبل به رهبر انقلاب نامه نوشت و چنین کارهایی را در دوره های مختلف رویه دانست. هامش آن نامه در مطبوعات چنین نقل شد: مبادا حکم جائرانه ای صادر شود و دقت کنید که اجرای جائرانه ای هم اتفاق نیافتد.
  3. ماجرای شهید عجمیان …

نگاهی به سابقه تمدنی

پیش از دولت مدرن با “اقتدار متمرکز” و “نظام دیوانی خاص” ، “نظم دیگری” در رابطه بین “حاکم” و “اختیارات مردم” برقرار بود. در فرهنگ اسلامی انواعی از حقوق و اختیارات برای آحاد مردم در حوزه عمومی، انتظامی و قضایی و… مطرح بود. از جمله آنها “حق الجوار” بود که خود از جوامع قبل از اسلام تا آنجا تطوری طی کرده بود. “جوار” نوعی پناهندگی و حمایت بود. “ولاء جوار”  به “مُجیر”(پناه دهنده) اختیار می داد، “مستجیر”(پناه گیرنده) را نوعی “امان” دهد.

در اسلام این “ولاء” در انحصار بزرگان و اشراف نبود؛ بلکه  رسماً اعلام شد: “یُجیرُ علیهم ادناهم”: کمترین مسلمانان هم می تواند حق الجوار صادر کند! لذا حتی بردگان و زنان مسلمان از این ولاء برای برخی گنهکاران و مقصرانِ تحت پیگرد استفاده می کردند!

ام هانی(دختر ابوطالب) به شوهر خود -که پیامبر(ص) قبل از فتح مکه خون او را مباح اعلام کرده بود- با دو نفر دیگر، “جوار” و امان داد و پیامبر(ص) هم پذیرفت. عکرمه بن ابی جهل -که در صدر اسلام کارهای ننگین و زشتی برای از بین بردن اسلام و پیامبر(ص) کرد- توسط همسرش ام حکیم، جوار و امان گرفت! و…

(دایره و احکام و شروط ولاء جوار، تفصیل خاص خود را می خواهد که اینجا مجالش نیست)

اقتضای دولت مدرن

در جوامع مدرن به اسم مساوات و”تسویه قانون” و با “تمرکز دادن به اقتدار”، همه این ولاء ها در نهاد اجتماع جمع شده و در “دولت متمرکز اقتدارگرا” قرار داده شد.

حالا دیگر اگر کسی -به هردلیل- حق خود را از طریق “دیوان سالاری قضایی” نمی توانست بگیرد، امکان استفاده از “حلف الفضول” (یکی از آن ولاء های اجتماعی) یا “حق تقاص” (حقی شرعی برای برداشتن حق مالی خود از دیگری) را نداشت! یا برای “متهم سیاسی” -که در براندازی ای مشارکت داشته- امکان گرفتن امان یا تخفیف مجازات از سوی افراد معمولی جامعه وجود نداشت!

متنفذین در سیستم مدرن!

نکته عجیب اما این است که علیرغم شعارهای تسویه قانون و “روال واحد دادرسی” برای همه، متنفذینی برای برخی گروه ها یا آدمهای خاص وجود دارند!

– در نمونه اول:

اعتماد قائم مقام به پدر متهم، با توبه ظاهری دختر (که بعضا بقیه هم داشتند) موجب نقض حکم اعدام می شود!

آیا چنین “رابطه شخصی” و بالتبع “امکان اعتماد” و اطمینانی -که موجب سفارش شود- بین بقیه آحاد مردم و این مقامات، “امکان برقراری” دارد؟!

 اینجا خود اطمینان و آثار حامل برآن (مثل صحت توبه دختر و…) مورد مناقشه ام نیست؛ “خاستگاه این اطمینان” که یک رابطه شخصی و بالتبع “محدود” و “غیر ساری به سایر خانواده ها” است مورد توجه است.(دقت کنید)

– در نمونه دوم:

نظر کارشناسی یک وزیر متخصص دولت سابق درباره سیاست های ارزی موجب هامشی از سوی رهبری و اثر بر پرونده می شود.

آیا برای همه متهمان دادگاه های خاص (مثل جرائم اقتصادی یا انقلاب و…) “امکان پیوست” چنین نظرات متخصصانی “خارج از سیستم قضایی” وجود دارد؟!

– در نمونه سوم:

اگر مشاور رهبری صرفاً “شهادت” جمعی از “پزشکان معتمد” را “تلقی به قبول” کرده و نزد رهبری برده باشد و هیچ چیزی هم جز اجرای عدالت مطالبه نکرده باشد؛ باز می توان از همان تبعیض پرسید!

بسیاری از متهمان و محکومان دیگر -که چنین جمع حامی و شخص متنفذ دارای رابطه با مقامات را ندارند- هم دنبال راهی هستند که پرونده شان جای دیگر یا جور دیگر یا بار دیگر بررسی شود و جز اجرای عدالت و مُرّ قانون هم نمی خواهند!

نکته اصلی

نکته اصلی این نوشتار این نیست که چرا این متنفذین برای محرومین و بی صداها سفارشی نمی کنند؟!

چرا که می دانیم سفارش و شهادت و… فرع بر شناخت و اعتماد است و طبعا یک نفر در اینباره دایره محدودی دارد! آن طبقه محروم دارای پیوندهای خانوادگی و شغلی و… با این متنفذین نیستند.

سخن اصلی این است که اساساً این “خاستگاه تبعیضی” چرا؟!

یا نظم پیشا مدرن (با انواع ولاء اجتماعی  اش) “بازتولید” شود و این اختیار و امتیاز در دست “همه آحاد” بچرخد؛ یا با تمرکز بخشی به نظام دیوانی و از بین بردن آن ولاء ها (به بهانه هرج و مرج و هرچه)  چنین اختیاری از همه گرفته شود. سفارش و وساطت -حتی به حق و قانون- از هیچکس در هیچ مرتبه ای، مسموع نباشد.(دقت کنید)

این نکته حائز اهمیت است که چنین سفارشهایی از سوی “اشخاص حقوقی” و سیاستمداران -حتی اگر درخواست مُرّ قانون و عدالت باشد- برای سفارش شده، “احسان و جود”؛ اما برای عموم مردم، خلاف عدالت است.

از همین رو حضرت امیر(ع) درباره افضلیت “عدالت” بر “جود” می فرماید:

” الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا” عدالت هرچیزی را جای خود قرار می دهد اما جود (و احسان) آنرا از جای خود در می آورد!

“وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ”

عدالت، سیاستی عمومی است اما جود به اشخاص خاص می رسد!

 برای اشخاص حقوقی که متولی سیاست در حوزه عمومی و در موضع “سائس عام” هستند؛ چنین احسان هایی برای افراد خاص -ولو مطالبه مُرّ قانون و عدالت باشد- در آوردن کار از موضع خود و نقض عدالت است، چون برای همه متقاضیانی که همین مُرّ قانون و عدالت را درباره خود می خواهند قابل پیگیری و سفارش نیست!

مطالب مرتبط:

محسن قنبریان ۱۳ آبان ۱۴۰۲