بایگانی ماهیانه: آبان 1399

یک نقد بر یادداشت “درس خارج امام جمعه اهواز؛ دلگرمی و دلواپسی” و پاسخ آن

نقد

بسم الله الرحمن الرحیم

پیرو یادداشت اخیر جناب حجت الاسلام حاج اقا قنبریان

استاد بزرگوار علم حیات بخش است. فضلای حوزوی در همه اعصار و امصار به غرض عرضه فهم نو یا دقیقتر و یا طرح ابواب کمتر پرداخته شده در یک شهر درس خارجهایی برگزار میکردند و میکنند. اولین انحراف از کلام حضرتعالی شروع میشود که مفروض گرفته اید که یک کرسی خارج فقه اگر برای ماندن یا نماندن طلاب در اهواز یا با نگاه به استاد کردن شاگردان در مدارس استان تاسیس شود مبارک و دلگرم کننده است. خیر بزرگوار درس خارج یک سلوک علمی معنوی است و در آن فقط و فقط حد وسط های گزاره های علمی‌فقه و اصول و فلسفه و … به تیغ نقد و بررسی بی پروا و بدون غرض ثانوی کشیده میشوند و عوارض و لواحق درس خارج هم مثل عوارض و خوارج عدالت طلبی کسانی که از عدالت خواهی علمی و مستدل شما (لااقل در خیلی از موارد) فقط افراطهایش را یاد گرفته اند نیست.!

هر چه گفتید و خواندیم محمولات بالضمیمه ای بود که بر یک درس خارج توسط یک نماینده معزز ولی فقیه در یک استان بار کردید لکن السنخیه عله الانضمام و وقتی جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج اقا موسوی فرد به شهادت پابرهنگان و مستضعفین و دردکشیدگان سنخیتی با صفات مورد اشاره شما ندارند انضمام و محمولاتش به طریق اولی منتفیست.

با شناختی که از حضرتعالی هست بعید میدانیم از سیره ایشان اطلاعاتی غیر از آنچه گفته شد داشته باشید و سیاق نوشته تان زید بر علت است که خواننده به مخاطب خاص داشتن این نوشته از باب به در گفتن و دیوار را به چالش چند باره کشاندن پی ببرد.

اما استاد عزیز حوزوی و فاضل مکرم این عین بی عدالتی و عدالتخواری است که مجموع نقدهایی که سالیان سال بر مجموعه های متعددی در خوزستان داشتید و داشتند را با ابزار کردن درس خارج فقه سید بزرگوار که به حق هدیه رهبر معظم انقلاب به مردم دردکشیده خوزستان است و به صورت مبهم بدون ذکر صریح بیان بفرمایید.

هم بی عدالتی در حق ایشان و هم ناعدالتی در گرفتن فرصت دفاع از مخاطبان اصلی شماست. اتفاقا طرح نویی که بنا بود راه اندازی کنند در این درس خارج همین باز کردن درهای گفتگوی صریح با موضوعات علمی حوزوی و آموزش تحمل نقد و بررسی بود که با مانیفستی که برای درس خارج پیچیدید قطعا سرعت این کار در مرحله اول قدری گرفته شد.

در یکی از درسهای اخلاق رهبر معظم انقلاب از جمله گناهان زبان جسارتا حرف بی جا شمره میشود. نقد شما شاید فی نفسه حرف بی جا نباشد لکن با توجه به هژمونی رسانه ای و چالشهای چندوجهی و هیبریدی امروز انقلاب قطعا هیچ سودی برای هیچ کدام از اطراف مورد بحثتان جز دلسرد کردن و یادآوری مسیرهای بی ثمر و بن بست قبلی در رفع مشکلات استان محروم خوزستان ندارد. مطالب شما را چندین سال است دنبال میکنم و درس هایی گرفته ام و ممنونم لکن اینکه خطاب بفرمایید “جناب آقای موسوی فرد” بنده جز عدم رعایت ادب و ضعف عرفیات برداشت دیگری نذارم. یک جمله هم در تناقضات فرمایش حضرتعالی اینکه از طرفی تمحض و تضلع در درس خارج و مایتعلق به را منجر به تعطیلی کارهای جهای و بازدیدهای شبانه از مناطق محروم میدانید و از طرفی پیشنهاد میدهید باب العداله را که هنوز مراجع عظام تقلید و ستونهای حوزه های علمیه به طور مستوفی به آن نپرداخته اند را در اهواز راه اندازی کنند! این هم ناشی از مشاهده ضعیف صحنه استان و بالتبع تحلیل افراطی در اولویت دادن به عدالت ولو در اصول دین هست. همین مقدار نقد هم برای جنابتان در خصوصی میفرستم ان شاالله

پاسخ به نقد رسیده

سپاس از نقد و خیرخواهی ایشان

بین نکات متعدد طرح فرموده، دوتا اوْلی به پاسخ اند:

  1. یادداشت را با عنوان “آیت الله موسوی فرد” نوشتم بعد از ملاحظات سلسله مراتب درعرفیات آنجا -که درش زندگی کرده ام- و دیدن عنوان کانال خودشان، به “حجه الاسلام و المسلمین” تنزّل دادم.
    اگر بخاطر محدودیت کلمات در یک ستون ایتا، یکبار بکار بردن “جناب آقای” بجای “حجه الاسلام والمسلمین” بی ادبی است؛ از ایشان و آن عزیزان عذرخواهم.
    عرفیات آنجا را می‌شناسم که با عرف دستبوسی و آقا، آقا کردن(برای اعاظمی اما نه منحصر)، “جناب آقای” خلاف عرف میشود. فقط در محدودیتِ کلمات، بهتر از “حجه الاسلام” دیدم.
    عزیزان! توجه دارید همین اشکال و جواب مان، مؤید لازمه اول شمارش شده در یادداشت است؟!
    پس موارد از باب قضیهٍ فی واقعهٍ و اَعراض مُفارق و نادر نیست!
  2. اینکه همه گفته ها را “بار شده بر یک درس خارج، توسط یک نماینده معزز ولی فقیه، در یک استان” دیده اند؛ و”از باب به در گفتن و دیوار را به چالش چندباره کشاندن” خوانده اند؛ ریشه و خاستگاه نقدشان شده است.
    حکم “بی عدالتی” و “ناعدالتی” و “عدالتخواری” و… در آن درک و دریافت البته منطقی می‌شود.

اما از یادداشت بنده اگر هم کسی به فرد اکملی در این آسیب ها نظر گرفته، از باب “مابه یُنظر” و نگاه آلی بوده است نه “مافیه یُنظر” و نگاه استقلالی.

این لوازم و لواحقِ خارج از “سلوک علمی معنوی” محض، در کشور دارد “رویه” می‌شود!

اشاره به برخی حوزه های علمیه مشاهیر (در پست های سابق حکومتی) در دادگاه های مفاسد اقتصادی، شنیده می‌شود و نماینده دادستان وعده شکایت به دادگاه ویژه می دهد!

بنظر مخاطب منصف اگر تصرف بنام حوزه علمیه در اراضی عمومی، برخی معادن، جنگلها و… پدیده شاذ و نادر و کالمعدوم بود، رهبر انقلاب اسلامی درباره اش هشدار می دادند؟ آنهم در “هژمونی رسانه ای و چالشهای چند وجهی و هیبریدی امروز انقلاب”!

«اجازه ندهید به این جنگلها دست درازی بشود(…)با بهانه های مختلف از شهربازی درست کردن و جذب گردشگر و هتل داری و مانند اینها بگیرید تا مدرسه علمیه و حوزه علمیه، همه اینها بهانه هایی می‌شوند “و شده تا کنون”؛ که جنگلهای ما دست بخورد. به آنها تعرض بشود. به جنگلها تعدی بشود…» (۹۳/۱۲/۱۷)

با این حساب می بینید محمول مِن صمیمه درس خارج فقه، در حال رویه شدن به برخی یا همه آن ضمائم شمارش شده است(بنده فقط برای خوزستانِ فاقد جنگل، خوانش استان نفتی کردم).

اگر خبر از یک رویه جدید است، آنوقت تذکرات از باب به در گفتن نیست. از باب النصیحه للائمه المسلمین است که پیامبرمان فرمود: هیچ مومنی نباید در آن خیانت کند.

  • در آن یادداشت از حضرت حجه الاسلام والمسلمین موسوی فرد با عناوین:”زاهد”، “مردمی”، “انقلابی”، “با اخلاص”، “عالم جهادی”، “مطالبه گر”، “بی تکلف”، “خاک نشین” ؛ خواسته شده است همانطور که در امامت جمعه سبک نویی گذاشتند، در درس خارج هم سبک نویی بدون این لواحق بگذارند .
    آیا این جسارت به ایشان است؟! این “ذم” ایشان است یا “مدح”؟! عمل دیگران بر ایشان بار شده، یا الگوی دیگران شدن، طلب شده است؟! ماییم و آن یادداشت و فهم عمومی مخاطبان!
  • از همین جا معلوم میشود تناقضی هم در یادداشت نیست. “مایتعلق به” درس خارج(که شمارش شده)، با کار جهادی و…نمی سازد؛ نه هویت لیسیده ی درس خارج که سلوکی علمی و معنوی است. لذا جسارت شده ناظر به روحیه و صفات کمالی آن عزیز، پیشنهاد موضوع درس هم شده است.
  • در آخر بسیار متاسف شدم اگر این پیشنهاد و بیان آن مواضع عبرت و طلب سبکی نو از انسانی وارسته، سرعت طرح موضوعِ تحمل نقد را گرفته باشد!!!
    اگر چنین باشد، چقدر بیشتر روشن می‌کند ما از تعالیم امامین انقلاب دوریم. رهبرانقلاب در جواب درخواست کرسی های آزاد اندیشی در حوزه بود که فرمود: «آزادی بیان، مقید به منطق و اخلاق و حقوق معنوی و مادی دیگران “ونه هیچ چیز دیگری”، تبدیل به فرهنگ اجتماعی و حکومتی گردد» (۸۱/۱۱/۱۶)
    و در جای دیگر: «نباید…نقد و انتقاد را به “کالای قاچاق” یا “امر تشریفاتی” تبدیل کرد» (۹۶/۱۰/۶)
    بنده نظارت مردمی و “خیرخواهی پیشینی” و نقد و “انتقاد پسینی” را عامل اصلی مصونیت از آن آسیب ها دیده ام که اینگونه یادداشتها را می نویسم.
    برنتابیدن “خیرخواهی پیشینی” برای بزرگان، ضربه اش همانجا می خورد که برخورد با “نقد و انتقاد پسینی”!(دقت کنید)
  • باور کنیم سجایای عالی امام جمعه وزین اهواز، تنها عامل مصون ماندن ایشان در همه دهه های آینده نیست؛ چشمان ناظر و خیرخواه مردم و فضلا هم نقش بی بدیل دارد. از اینروست که سزاوار است سود و زیان این خیرخواهی های پیشینی و مراقبتهای ضمنی را پس از مدید شدن دوره زعامتها ببینیم؛ و در اعلان سود نداشتنش عجله نکنیم.

از خداوند تمنا دارم از قصور و تقصیراتم در گذرد.محتاج راهنمایی و نصیحت همه خوبان هستم.

محسن قنبریان۹۹/۸/۱۰

درس خارج امام جمعه اهواز؛ دلگرمی و دلواپسی!

کانال ایتای حجت الاسلام والمسلمین موسوی فرد اعلام کرد: از ۴شنبه ۱۸ربیع الاول درس خارج فقه ایشان در اهواز شروع می‌شود.

علم، حیات است. تحقیق و ترویج علوم دینی از افضل فعالیتهای علمی است. اگر جهت تامین استاد برای ماندن فضلاء در استان و خدمت رسانی شان به مردم باشد، کار راجحی هم هست.

پس از این حیث، درس خارج ایشان جای دلگرمی و شکرگزاری است.

نگرانی و دلواپسی از چیز دیگری است: از تعیّن های این کرسی های درسی در ظرف فرهنگی ماست! کرسی درس خارج فقه، به حمل شایع(مصداقا) در شهرستانها بخصوص از سوی دارندگان سمت های حکومتی، معمولا عوارض و لواحقی یافته که دلواپسی دارد:

  1. آرام آرام “آیت الله”،”آیت الله” کردن ها، فاصله ساز شود! “معلم فقه” بودن، مصحّحِ دست بوسی و به مرور فرهنگ شود! تا جایی که نزد مریدانِ حلقه اول، دست آقا نبوسیدن، کفایت در رانده شدن شود!
    این تعیّن و تشخصِ آیت اللهی جای دلواپسی است که بی تکلّفی و خاک نشینی ایشان را خدای نکرده کم کند.
  2. تدریس، شهریه دادن هم طلب می‌کند! از اینجا مصرف وجوهات برای شاگردان تا استفاده از ظرفیت های مالی دیگر(خیّرین و خیریه های خصولتی و…) لازم می‌آید!
    به مرور مردمی بودن و نیمه شب سراغ مناطق محروم رفتن، وقت خود را به آدمهای خاص و تقلای متقابل برای درخواست آنها دهد!
  3. به مرور نیاز به مَدرَسِ مجزا و سپس مدرسه علمیه مستقل، لازم می‌آورند؛ به این بهانه که شاگردان، دوره سطح را هم طبق نظر آیت الله بخوانند!و…
    این مخارج اضافی، از سوی مقامات، معمولا از طریق ادارات دولتی(شرکت نفت و استانداری و…) تدارک می‌شود!
    از اینجا دیگر رودربایستی با مسئولین، غلبه می‌کند! دیگر نمی‌شود برای متخلّف یا کم کار آنها، مهلت معین کرد! در صف مردم محروم ایستاد و حقوق ضایع شده شان را از دستگاه ها طلب کرد!
  4. نه جهنم سیر می‌شود؛ نه طمّاع ثروت و نه طالب علم! هرسه “هَل مِن مَزید؟” دارند! اگر کار، گرفت و امام جمعه گی از دهه گذشت؛ پیشنهادهای دیگری از تاسیس موسسات آموزش عالی، حوزه های علمیه زنجیره ای و… هم از سوی مشاوران، نیاز و ضرورت می‌شود!

هریک از اینها لوازم خاص خود را دارد که یک امام جمعه “انقلابی” و “جهادی” و “مردمی” را ، “محافظه کار” (بخوانید: قاتل انقلاب!) ، “بروکرات” و “دولتی” می‌کند!

مشکلات مردمی‌آی که دهه قبل، بازدیدش رفته، حالا چندبرابر شده؛ اما پیگیری ها باید برای توافقنامه ها با وزیر آموزش عالی و ارتباطات و جذب بودجه ریاست جمهوری و…باشد؛ تا این دیوانِ بزرگ را سرپا نگه دارد!

تازه اگر چشم باز نکند ببیند: آفتابه و لگن، هفت دست؛ شام و نهار خبری نیست! همان مردم محرومِ رها شده، حالا از فقر و تبعیض(نه شبهات علمی) دارند از تشیع و انقلاب کوچ می‌کنند!

جناب آقای موسوی فرد لابد در آئینه، موارد فوق را درباره برخی همکاران خود در این چهل سال دیده است، و دلواپسی ها را بدبینی و فرضِ فارض نمی داند.

با آن خلوص و زهد و روحیه مردمی حتما برای این “مواضع عبرت” چاره دارد.

باشد که مثل امام جمعه گی، در اینباره هم سبکی نو از کرسی درس خارج ابداع کند؛ که هیچیک از آفات یادشده و بیشترش (که ناگفته ماند) را نداشته باشد.

یک پیشنهاد : خوب است آن عالم جهادی و مطالبه گر در آن شهر و استان با حاشیه نشینی مفرط و محرومیت بسیار، درخواست حضرت آقا از حوزه علمیه درباره عدالت را محقق کند: درس خارج کتاب العداله[۱]!

کتاب العداله، کتابی فرضی در فقه ماست که از مسائل جدی عدالت اجتماعی بحث می‌کند. مساله هایش را “از عینیت جامعه” یافته و در کتابهای فقهی الاجاره، الدین، المتاجر، الحجر، الضمان، المضاربه و… “جانمایی” کرده و حل می‌کند. مثلا وضعیت کارگر هفت تپه و… ، ایشان را به فروعات اجاره ببرد که: اگر کارگر، مضطر شد کار خود را به کمتر از قیمت بفروشد، آیا عقد اجاره صحیح است؟!

اگر می‌خواهد مکررات را بحث نکند و رویی به مسائل مستحدث دارد؛ بقول متفکر شهید، مطهری توجه کند که فرمود:”فقهای عصر از مسائل بانک و بیمه و چک و سفته به عنوان مسائل مستحدث کم و بیش بحثهایی کرده و می‌کنند ولی توجه ندارند که راس و رئیس مسائل مستحدث خود سرمایه داری است[۲]…”

قدردان همه علمای مردمی و خدوم آن دیار عزیز هستیم.

محسن قنبریان ۹۹/۸/۹

[۱] ر.ک: دومین نشست اندیشه های راهبردی۹۰/۲/۲۷

[۲] مجموعه آثار ج۲۰ص۴۷۹

عقب نمانیم!

۲/ عدالتخواهی: الهیاتی یا حقوقی؟!

وقتی عدالتخواهیِ آرمانی با ادبیات الهیاتی به قوانین و ساختارهای موجود اصابت می‌کند؛ یک عکس‌العمل واحد از عدالتخواهان سر نمی‌زند.

طیفی از آنها:

– عدالتخواهی خویش را تسلیم ساختارها و قوانین موجود نمی‌کنند.

– “ولایت” و تاییدات او بر نظام موجود را، کاهنده و جبران کننده‌ی آنچه ظلم و تبعیض می‌دانند؛ نمی‌گیرند.

– به مرور در مختصات قبل۵۷ قرار می‌گیرند!

وجه مشترک همه، کوتاه نیامدن در مقابل قوانین و ساختارهای موجود در قبال عدالتخواهی + امید نداشتن به اصلاح ساختارها و قوانین و رویه‌هاست.

سه تقریر از باب نمونه:

  1. مقاومت عملی در مقابل احکام قضاییِ تخلیه (مثل ده ونک و روستای ابالفضل و…) و در مقابلِ اجرای احکام جزایی (مثل مقاومت بهاری‌ها و سلسله بست‌نشینی‌ها).

  1. اعلان توقف انقلاب اسلامی و جدایی نظام موجود از تشیع علوی:
    این قرائت حتی اگر قائل به مشروعیت ولایت فقیه در زمان غیبت باشد[۱]، اسلام را در اجرای غیر معصوم، “نظام عامل بالعدل” می‌داند و غیر آنرا[حتی اگر دست فقیه باشد] حکومت مسلمانان، نه اسلام می‌شمارد.” مصداق صحیح حکومت مذهبی در عصر غیبت، همان حکومت مسانخ [هم سنخ با معصوم] است نه جز آن… تنزّل کردن از عهدنامه مزبور [عهدنامه مالک اشتر: نامه ۵۳ نهج البلاغه] تنزّل از اسلام است در اجرای غیر معصوم”. معیار حکومت اسلامی در این قرائت بیش از آنکه “چه کسی حکومت می‌کند؟” باشد، “برای چه حکومت می‌کند؟” است. معیار نزدشان، “برقراری عدالت” است و نشانه برقراری عدالت هم از “بین رفتن فقر” است.
    قضاوت اینان درباره انقلاب اسلامی و نظام موجود این است که: انقلاب اسلامی به سوی اهداف و آرمان‌هایش به ویژه عدالت اقتصادی طی طریق نکرد بلکه “متوقف شد”.”گاندی با اسوه‌جویی از قهرمانان اسلام، ملت هند را نجات می‌دهد و ما با ترک روش بزرگان اسلام، ملت نجات یافته را دوباره به وادی پرخطر و هولناک مشکلات گوناگون سوق دادیم”. ”در مبارزه با ظلم اقتصادی… مهلت و تراخی جایز نیست… سست‌گیری در کار انقلاب از ترک انقلاب بدتر است”. ”در انقلاب، عدالت ذره‌ای اجرا نشد و برعکس چپاول‌های اموال عمومی سربه فلک کشید”! ”با وجود شکاف‌های طبقاتی عمیق در جامعه و پیدایش قله‌های ثروت در کنار دره‌های عمیق فقر… جالب توجه (بلکه باعث تعجب و تاسف) اینکه در عین حال حکومت هم “اسلامی” نامیده می‌شود (یعنی مبتنی بر احکام قرآن) و هم “مردمی” (یعنی مورد درخواست و رضایت قلبی تمام قشرها[۲])”.

  1. آنارشیست بجای استیت!
    این قرائت در سال‌های اخیر از سوی برخی جوانان موسوم به چپ نو مسلمان ارائه می‌شود که جای اصلاح ساختار و قوانین، پیشنهاد عملی دیگری دارد. صورت بندی اجمالی این قرائت:
    – حکمرانی مدرن(استیت) قواعد و لوازم خاص خودش را دارد و از یک منظر جبر روزگار ماست. قابل تسخیر و اسلامی شدن نیست و فرهنگ و آثار سیاسی و اقتصادی خود را برجا می‌نهد.
    – انقلاب اسلامی در مرحله پس از پیروزی و تبدیل به دولت، به استیت تبدیل شده است. استیتی که لاجرم با تکنیک‌های حکمرانی مدرن [بروکراسی، تکنوکراسی و…] باید اداره شود.
    – اصلاح ساختار سیاسی یا قوانین، اقتضائات این غول[لویاتان] را تغییر نمی‌دهد. [از اینرو جابجایی اعتراضات از مصادیق بی‌عدالتی به تصحیح قوانین و اصلاح ساختار، عبث است چون ساختار جدید هم جزیی از همان استیت است]
    – راه حل، آنارشسیت است. نه به معنای غلط هرج و مرج بلکه ”به معنی احیای جایگزین‌های اداره، خارج از منطق استیت”. آنارشیسم “هدفش نه اصلاح ساختار سیاسی” بلکه “در پی زیر و رو کردن و انداختن طرحی نو در بنیان همه چیز از اقتصاد و هنر گرفته تا سیاست و تمدن است”. ” نوآوری‌ها و خلاقیت‌های ملهم از مذهب را باید در امور خرد، جوامع کوچک و به شکل عملیاتی جستجو کرد”
    – در این رویکرد، دفاع کنش‌گران مذهبی از حقوق مردم در ماجرای ده ونک(۱۳۹۷) نمونه‌ای از این راه حل و اصلا نقطه شروع چپ نو اسلامی قلمداد می‌شود. در مقابل ابتکاراتی مثل برنامه ثریا حتی با رویکرد انتقادی‌اش، تلاشی برای کارآمدی حکمرانی مدرن ایرانی قلمداد میشود. [چون دست آخر به راه حل‌هایی جهت تصحیح ساختار و قوانین می‌انجامد[۳]].

– ادامه دارد…

محسن قنبریان ۹۹/۸/۵

[۱] ر.ک: الحیات  ج۲/

[۲] جمع بندی این قرائت توسط یکی از شاگردان استاد محمد رضا حکیمی(محمد اسفندیاری) در کتاب راه خورشیدی در مقاله ی “انقلابی که متوقف شد” آمده است./

[۳] ر.ک: میلاد دخانچی پسا اسلامیسم و…

۱/ عدالت‌خواهی: الهیاتی یا حقوقی؟!

گاهی عدالتخواهی‌ای به یک قانون مصوّب و مُمضای شورای نگهبان یا حکم قضائی دادگاه صالحه اصابت می‌کند. بدون مناقشه در مثال از ده ونک تا آسیه پناهی و روستای ابالفضل و برخی محکومیت‌های قضائی در بدو امر اینگونه به نظر می‌رسد!

در این موارد چه باید کرد؟! جلوی قانون و حکم ج.ا.ا ایستاد و کماکان با ادبیات الهیاتی عدالتخواهی کرد؟! آن قانون را هم زیر سؤال برد و ظلم مضاعف خواند؟!

یا به عدالتخواهی حقوقی تنزّل کرد؟! یعنی به قانون و حکم تمکین کرد و آن پرونده را از دور خارج نمود؟!

چالش این سال‌های جوانان انقلابی، یکی همین تقاطع بوده است:

عده‌ای “عدالتخواهی حقوقی” را ترجیح داده‌اند. صرفاً در چارچوب قوانین و احکام موجود، “مطالبه‌گری” می‌کنند.

برخی تئوریسین‌های این بخش از نیروهای انقلاب برای برتری مفهوم مطالبه‌گری نسبت به مفهوم عدالتخواهی، وجوهی برشمردند.

عنوان “جنبش مطالبه‌گری” بجای “جنبش عدالتخواهی” نیز تفنن در عبارت نیست؛ عقبه تئوریک دارد.

فرق اساسی “مطالبه‌گری” با “عدالتخواهی” در این است که : مطالبه‌گری، متاخر از امر (قانون، حکم، فرامین) است؛ اما عدالتخواهی، مقدم بر آن (البته در الهیات عدلیه نه اشاعره).

به بیان دیگر، تا امری، قانونی، حُکمی نباشد؛ مطالبه معنا نمی‌یابد. لکن عدالت، عارض بر همان امر و قانون و حکم هم می‌شود. شهید مطهری دراینباره دارند: ”فقهای ما توجه ندارند که اصل “اِنَّ اللهَ یَامُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ”، به منزله روح و مشخص سایر مقررات حقوق اسلامی است و لهذا بر ظواهر و قوالب، جمود می‌کنند و روح را از دست می‌دهند[۱].

عده‌ای دیگر از اینسو عدالت‌خواهیِ الهیاتی را ترجیح داده و از چند و چون قوانین و احکام هم پرسش می‌کنند. طیفی از این دسته نه فقط در “نظر” بلکه در “عمل” هم تمکین به قانون و حکمی -که ناعادلانه می‌شمارند- نمی‌کنند. در مقابل اجرای آن مقاومت کرده، برچسب آنارشیست برخود هموار کرده‌اند!

نمونه‌ای از عدالت‌خواهی الهیاتی پیش از انقلاب در کلام رهبران انقلاب:

اگر چنانچه قائل به توحید باشی در جامعه اختلاف طبقاتی و تبعیض معنی ندارد. آن جامعه‌ای که سری و تَهی دارد، بالایی و پایینی دارد آن جامعه، “جامعه توحیدی” نیست”. ”در یک کلمه قیافه و اندام جامعه توحیدی، با قیافه و اندام جامعه غیرتوحیدی متفاوت است. این جور نیست که اگر در یک جامعه توحیدی یک قانونی اجرا می‌شود، آن قانون یا ده تا مثل آن قانون در یک جامعه غیر توحیدی اجرا شد، آن هم توحیدی است؛ نه. قواره جامعه توحیدی، شکل قرار گرفتن اجزای یک جامعه، اندام عمومی اجتماعی که براساس توحید و یکتاپرستی و یکتاگرایی است، با غیر این چنین جامعه‌ای به کلی متفاوت است. در یک کلمه آنچه امروز به آن می‌گویند: نظام اجتماعی. نظم اجتماعی و سیستم اجتماعی و شکل اجتماعیِ جامعه توحیدی یک چیزی است به کلی مغایر و مباین و احیاناً متعارض و متضاد با جامعه غیر توحیدی.

این ادبیات الهیاتی، “قانون” را هم می‌گرفت: بنابر اصل توحید، انسان‌ها حق ندارند هیچ کس و هیچ چیز جز خدا را عبودیت و اطاعت کنند. از جمله چیزهایی که اگر پیروی‌اش کردی عبادت آن را کردی، “قانون” است… پس به کدام قانون عمل کنیم؟ آیا به قانون عمل نکنیم؟ از نظمی و نظامی پیروی نکنیم؟ چرا. لکن سعی کن این همه، خدایی باشد تا تو در حال اطاعت، در حال تبعیت، بنده خدا و مشغول عبادت خدا باشی.

حتی “تفسیر از دین” را هم با همان الهیات، مورد ارزیابی قرار می‌داد: اگر دینی دیدی که در جهت عکس فلسفه ادیان [اقامه قسط] حرکت می‌کند، بدان یا الهی نیست یا خرابش کردند[۲]

آیا چنین سطحی از عدالتخواهی و ارزش‌گذاری فقط در دستگاه جور و حکومت طاغوت، درست است؟! به حکومت اسلامی که رسید، دیگر هم در “نظر” و هم در “عمل”، قانون اسلامی فصل الخطاب است؟!

برخی دوستان انقلابی بدین نظر مایلند (تقریرشان بیان خواهد شد)

از سوی دیگر آیا هیچ فرقی در حکومت اسلامی و ولیّ مشروع با حکومت طاغوت در مواجهه با قانون و اجرا وجود ندارد؟! اگر قانونی ناعادلانه تشخیص داده شد، مجوز ایستادگی در مقابل آن، صادر است؟! برخی عدالتخواهان نیز بدین مایلند. (تقریرشان خواهد آمد)

آنچه درست بنظر می‌رسد حد وسط بین آندوست: در حکومت ولیّ مشروع، التزام “عملی” به قانون، همزمان با مطالبه تصحیح حکم و قانون با عدالتخواهیِ الهیاتی و بسنده نکردن به مطالبه‌گری در حد قوانین موجود (توضیحش خواهد آمد).

* حوصله کنید و همراه بمانید!

محسن قنبریان ۹۹/۸/۴

[۱] یادداشتها ج۳ص۲۷۱

[۲] طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن آیت الله خامنه ای به ترتیب صفحات: ۲۰۷و۲۲۹و۲۲۹و۲۵۲و۲۰۷

پیامبر (ص) و روح جمعی امت

برشی از سخنرانی شب رحلت پیامبر اکرم(ص) ۱۳۹۹، ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان در هیئت لبیک مشهد مقدس، در ایام آخر ماه صفر سال ۱۳۹۹ برگزار شد. پیشتر سخنرانی‌هایی با عنوان «امام(ع) و روح جمعی امت» منتشر شده است.

رهبر امت؛ نه فقط امامِ مذهب!

چرا شیعه و سنی در دوره ائمه، به اسلام کاتولیک (جهانی) و اسلام ارتدوکس (راست آیینی) نیانجامید؟!

مسیحیتِ واحد، از قرن۴م با جدایی جغرافیایی و سیاسی به مرور در اواخر قرن ۵م به جدائی همه جانبه انجامید. دو بلوک کاتولیک/ ارتدوکس پدید آمد:

  • سال۳۳۰م کنستانتین(مسیحی) پایتخت را از رم به قسطنطنیه منتقل و جدایی شروع شد.
  • ۳۹۵م تئودوسیوس اداره بخش شرقی و غربی امپراطوری روم(مسیحی) جدا کرد.
  • اواخر قرن۵ امپراطوریِ بخش غربی سقوط و کلیسا جای آن نشست. بخش شرقی امپراطوری ماند و کلیسا ذیل امپراطوری روم شرقی بود.
  • این جدایی‌ها؛ آیین‌ها، باورها و مناسک مسیحی را متفاوت کرد و دو مذهب متفاوت مسیحی با دو قلمرو متفاوت پدید آورد: کاتولیک(=جهانی): به مرکزیت کلیسای رم و شامل کشورهای اروپای غربی و…
    ارتدوکس(=راست آیین): کلیسای قسطنطنیه و کشورهای اروپای شرقی و…

اسلام اموی/ اسلام علوی، در مقطعی زمینه کاتولیک و ارتدوکس شدن و جداشدن قلمرو یافت؛ اما ائمه شیعه(بخصوص امام دوم شیعیان) ترجیح دادند، “رهبر امت” بمانند بجای اینکه قلمرویی مختص شیعیان خود بپذیرند و اسلام ارتدوکس را مستقل کنند!

آن مقطع حساس:

  1. زمینه کاتولیک شدن اسلام اموی:
    • معاویه در زمان خلیفه دوم و سوم فتوحات را در جانب روم پیش برد: فتح جزیره و ارمنستان و آذربایجان و… ، ابتکار نبردهای تابستانی-زمستانی، مرکز کشتی‌سازی عکا و نخستین ناوگان عربی و شکست دادن ناوگان بیزانس و… محصول امارت اوست.
    • پس از حکمیت هم با یورش‌های متعدد سقوط یمن و حجاز و انبار و… از حکومت علوی را موجب شد. طوری که امیرالمومنین در سرزنش کوتاهی مردم کوفه فرمود برایم جز کوفه نماند[۱]!

  1. سابقه دکترین خود مختاری کوفه:
    این دکترین را ابوموسی در اول دوره حکومت امیرالمومنین طرح می‌کرد. در اعلان بیطرفی نسبت به جنگ جمل(حجاز-بصره) به مردم کوفه گفت: “ای مردم کوفه از من پیروی کنید تا پناهگاه اعراب شوید. مظلوم به شما پناه آورد و درماندگان در پناه شما ایمن شوند[۲]“.
    این دکترین بر کوتاهی کوفیان در جمل و صفین اثر داشت.

  1. فرصت برای امام حسن(ع):
    با آن وضعیت سپاه و فرماندهان، واضح بود پیروزی بر امپراطوری اموی محال است. معاویه کاغذ سفید امضاء برای امام فرستاد تا صلح کند[۳].
    شرایط متعددی نوشته شد از جمله نوعی استقلال بیت‌المال برای شیعیان[۴]!
    شاید اگر ایالت کوفه بعنوان یک واحد مستقل سیاسی هم مطالبه می‌شد؛ معاویه موافقت میکرد! تازه حاکمیت سیاسی کوچک اما مستقل، موجب تحقق بسیاری از شروط دیگر(استقلال بیت‌المال شیعیان، امنیت مخالفان اموی و…) هم می‌شد. شیعیان امام (اعم از عقیدتی و سیاسی) در ایالتی سکنی و به تعالیم اصیل اسلام علوی می‌پرداختند و معاویه و جانشینانش هم -چنانچه بعدا محقق شد- امپراطوری بزرگ اموی را موجب می‌شدند؛ و اسلامِ خویش را جهانی می‌کردند!
    لکن امام مجتبی(ع) در قامت رهبر امت درخشید، کل را واگذار کرد و صلاح امت را در یکپارچگی دید (تَرَکتُکَ لِصَلاحِ الاُمَه[۵]).
    این سخن ایشان در ساباط و قبل از پایان دادن جنگ موید خوبی است:”بدانید پیوستن به اجتماع، بهتر از جدایی و دودستگی است. هرچند اجتماع برای شما ناخوشایند باشد و آنچه را دوست می‌دارید در جدایی از جمع به دست آورید! من خیر شما را بیش از تصور خودتان در نظر دارم[۶]“(دقت کنید).
    “صلاح امت” را در این دیدند که مملکت و امت یکپارچه بماند و “شیعیان ناظر بر حرکت امت[۷]” تا به “اصلاح امت” بیانجامد(کاری که برادرش حسین شروع کرد: انما خرجت…لطلب الاصلاح فی امه جدی[۸]).

ائمه شیعه هرگز دست از راست آیینی و اسلام ناب محمدی برنداشتند و مواجهه مکتبی خود را تا امام آخر حفظ کردند؛ اما از امت دست نکشیدند و به کشوری برای شیعیان و “فقط امام مذهب شدن” راضی نشدند.

این تدبیر بزرگ در بزنگاهی تاریخی بود که امام حسن(ع) را “عقل مجسم” کرد[۹].

[۱] نهج البلاغه خ۲۵

[۲] اخبارالطوال ص۱۸۱

[۳] طبری ج۲ص۹۳/ کامل ابن اثیر ج۳ص۴۰۵

[۴] در شروط صلح اختلاف است اما ۵میلیون بیت المال کوفه برای کمک به شیعیان و ۱میلیون از خراج دابگرد برای بازماندگان جمل و صفین را برخی قید کرده اند.ر.ک: علل الشرایع ج۱ص۲۱۲ بحارج۴۴ص۱۰ و…

[۵] یعنی : ” ترا( معاویه) رها کردم بخاطر صلاح امت”.کامل ابن اثیر ج۳ص۲۰۵

[۶] الارشاد ج۲ص۱۱ ترجمه رسولی محلاتی ج۲ص۷و۸/ریاض الابرار ج۱ص۱۲۵/ نزدیک به همین مضمون: شرح ابن ابی الحدید ج۱۶ص۲۶

شیخ مفید و سیدجزایری این جملات را برای امتحان اصحاب خوانده است!

[۷] امام صادق(ع) در روایتی صلح امام را تحلیل و از زبان امام حسن(ع) در پاسخ به یاران اندک مقاوم میفرماید:” چون من دیدم شما توان پیروزی برآنها راندارید، امر را به معاویه واگذاردم تا خودم وشما مراقب و ناظر آنها بمانیم(لِاَبقی انا وانتم بَینَ اَظهُرِهِم)”. تحف العقول ص۳۲۰

[۸] ممکن است اشکال شود بعدتر  استقلال قلمرو برای گروه هایی حاصل شد مثلا حکومت مستقل اموی در اندلس ( سال۱۳۸ق) که تا سال ۳۰۰ به خلافت مستقل هم رسید؛ اما مثل مسیحیت اسلام کاتولیک و ارتدوکس نشد!

جواب این است که اختلاف اموی و عباسی مثل اختلاف علوی و اموی نبود و صرفا اختلافی بر سر قدرت بود .هردو در عقاید جبرگرا و در شریعت مذاهبی مثل هم داشتند .از اینرو جدایی طلبی سیاسی به طرز دیگری حل می شد.اما مکتب علوی با اموی اختلافات بنیادین در عقاید و اخلاق و احکام داشت که قلمرو جدایافتنش دو اسلام مجزا با مملکت جدا موجب می شد و اثرگذاری ائمه بر اهالی مملکت دیگر را صفر می کرد. آنها قبل از حاکم سیاسی، رهبران دینی مردم بودند و نمی خواستند در ازای حکومتی در بخشی از قلمرو اسلام، هدایت امت را رها کنند.

[۹] اشاره به حدیث نبوی که درباره امام حسن( ع) فرمود:” لَوکانَ العَقلُ[ یا: الفضل] شَخصَاً لَکانَ الحَسَن”: اگر عقل [یا فضیلت] می خواست تشخص یابد، حسن(ع) می شد./ مائه منقبهمن مناقب امیرالمومنین والائمهص۱۳۶

پرسش از منطق تصمیمات کرونایی

اگر “میزان آلایش” و “قابلیت سرایت” در حرمها با سایر اماکن مساوی نیست و کمتر است؛ پس چرا آمد و شد (با ماسک و فاصله) به درون رواقها، تازه از سایر اماکن محدودتر است؟! و با فصل سرما، حیاط هم عملا تعطیل میشود؟! این تناقض چه منطقی دارد؟!

 

چگونه رهبری متهم وضع موجود شده است؟!

  1. درباره وضعیت موجود اداره کشور و مشکلات مردم، طیفی می‌پرسند: اگر رهبری بی‌تقصیر است؛ چرا مداخله نمی‌کند؟!
    اینها “مداخله مستقیم” در گرانی و بازار ارز و سکه را می‌خواهند!
  1. طیفی هم از دخالت رهبری در راهبرد کلان دولت برای مذاکره و صلح با آمریکا شکایت دارند!
    اینها همین مداخله را “عامل غیرمستقیم” گرانی و قیمت ارز و سکه القاء می‌کنند! (نمونه: توئیت تاجزاده)
    برآیند هر دو توجه اتهام به رهبری است!
  1. دخالت غیر مستقیم‌‌ رهبری، با نگه داشتن خطوط قرمزِ مذاکره + ۷سال فراخواندن دولت به تکیه بر توان داخلی برای حل مشکلات -وقتی دولت، اراده‌ای جز مذاکره دوباره ندارد- گرچه اصولی از انقلاب را حفظ می‌کند؛ اما تاکنون بر حل مشکلات مردم مؤثر نبوده است!
  1. دخالت مستقیمِ مؤثر ایشان، در معیشت و گرانی بازار؛ با “دخالت موردی” نتیجه نمی‌دهد. عملا “دخالت گسترده‌ای” در امور اجرایی کشور را لازم دارد.
    قانون اساسی این دخالت موثر را بدین گونه می‌پذیرد که: زمینه انتخابات زودرس فراهم شود. یعنی آقای روحانی یا استعفاء دهد یا مجلس او را با استیضاح برکنار کند.
    اما تاکید رهبر انقلاب بر کارکردن دولت تا روز آخر و همچنین تلقی شایع شده از مخالفت ایشان با استیضاحِ رئیس جمهور، ایشان را در آن موضع اتهام نگه داشته است!
  1. به نظر می‌رسد:
    پیشنهاد استعفاء رئیس‌جمهور از سوی حامیانش، نه به قصد جدی بلکه با درک این وضعیت و برای تنگ‌تر کردن عرصه بر رهبری طرح میشود!
    طرح استیضاح از سوی رقبا نیز نتوانسته با عنوان گزینه نجات، افکار عمومی ملت و حتی مجلس را با خود همراه کند!
    با توجه به سابقه استیضاح وزراء؛ ای بسا انجام استیضاح روحانی به رأی اعتمادش بیانجامد! که موجب ارتقاء جایگاه او و پیشبرد بیشتر پروژه‌اش می‌شود. چنانچه رشد رأی‌اش در ۹۶ نسبت به ۹۲ چنین چیزی برایش به ارمغان آورد.
  1. از اینرو پیش از پرسشِ نظر رهبری درباره استیضاح و حواشی‌اش، باید پرسید: کدام استیضاح؟!!
    استیضاحی که بعنوان گزینه نجات، خواست عمومی مردم و مجلس شده است؟!
    یا استیضاحی که بین عده‌ای محدود، رجز شده اما با گذشت دو سال حتی نظر واحد اصولگرایان و همه طیف رادیکالش هم نشده است؟!
    پس نتیجه‌اش معلوم است: رای اعتماد روحانی و ترکتازی بیشتر او!

تشتت در جریان اصولگرایی، فقدان لیدر قوی، اداره امور بر اساس تحلیل‌های موضعی بجای قواعد قانون اساسی، اتکاء بر سخنان درگوشی و منویّات‌خوانی از رهبری، فقدان پایگاه اجتماعی بزرگ، ناتوانی در بسیج افکار عمومی و …؛ موجب شده این جناح سیاسی نتواند استیضاح را در وقت مناسبش، خواست عمومی ملت کند.

پس طبیعی است، رهبرانقلاب هم به چنین استیضاحی روی خوش نشان ندهد؛ مظلومیت و اتهام بر خود بپذیرد اما موجب تقویت پروژه سازش با بقاء مشکلات مردم نشود!

یاری رهبری و کمک به مردم به مردان قوی‌تری و جناح منسجم‌تری نیاز دارد.

محسن قنبریان ۹۹/۷/۲۹