نمایندگان ولی فقیه لزوما نمایندگان فکری رهبری نیستند!
خیلی کم می بینیم که نمایندگان تعینی به تعیینی تبدیل شوند!
شهید بهشتی و شهید مطهری هم بدون اینکه حکمی داشته باشند، از جانب مردم، نماینده امام (ره) محسوب می شدند…
نمایندگان ولی فقیه لزوما نمایندگان فکری رهبری نیستند!
خیلی کم می بینیم که نمایندگان تعینی به تعیینی تبدیل شوند!
شهید بهشتی و شهید مطهری هم بدون اینکه حکمی داشته باشند، از جانب مردم، نماینده امام (ره) محسوب می شدند…
ای کاش مخاطبان فرهیخته این تقسیم بندی منطقی و اسلامی شهید بهشتی را بمثابه یک فرم ارزشیابی برای وقایع و تصمیمات حکومتی سالهای جاری قرار دهند و در سالگرد آن شهید مباحثهاش کنند:
اگر روشنگری مسئولان(!) سودمند نیافتاد، شهید بهشتی رعایت سه نکته در تصمیم گیری را لازم می داند:
الف) رعایت خواست مردم، خود مصلحتی پرارزش است که پیوند قلبی میان مردم و حکومت را تقویت می کند باید مقایسه کنند آیا آن مصلحت درخواستی مسئولان، واقعا از این مصلحت پیوند مردم با حکومت ارزشمندتر است؟!
در این مورد نمونه و مثال سراغ ندارید؟!
به تجربه گذاشتن مذاکره با آمریکا توسط رهبر انقلاب برای نسل معاصر(که شعار انتخاباتی کاندیدای ۹۲و۹۶ بود)، یک نمونه از این نبود؟!
رعایت خواست و انتخاب مردم ارزشمند تر از معطل شدن ۸ساله در برجام و عهد شکنی های آمریکا نبود؟!
ب) مسئولان باید یاد داشته باشند که قدرت تشخیص مردم مکتبی در مسائل سرنوشت سازشان، بسیار زیاد و از تشخیص افراد معدود مسئول، به واقعیت و حقیقت نزدیکتر است.
آنچه از صحنه نهایی رقابتهای انتخابات۱۴۰۰ مردم فهمیدند را تخطئه کنیم؟!
حتی اگر همین آرایش نهایی مصلحتشان بود(!) آیا مثالی برای این مورد نبود؟!
البته همه اجزای دخیل گفتند مصلحت نسنجیده و مُرّ قانون رعایت کردهاند[۱]!
اما آیا اقلا از قضا و عملا تشخیص افراد معدودِ مسئول[ولو قانونی] جای تشخیص مردم مکتبی در مسائل سرنوشت سازشان ننشست؟!
آیا نمی شد با تشخیص مردم همین نتیجه را گرفت؟!
ج) تصمیمات برخلاف خواست مردم -هرچقدر موافق با مصلحت آنها باشد- در مقام اجرا با دشواری رو برو میشود؛ بنابراین عملاً تامین مصالح واقعی مردم میسّر نیست!
در سیاستهای اقتصادی و مالیاتی و بورس و… مثالهای متعدد می توان برای این مورد جست!
محسن قنبریان ۱۴۰۰/۴/۳
[۱] امام خمینی در ۱۱شهریور۶۳ در دیدار با شورای نگهبان در چند خط سخن بیش از سه بار “توجه به افکار عمومی”، “انتزاع اجتماعی از کار آنها” و “قضاوت همگانی” درباره عملکرد شورا را گوشزد کردند(ر.ک: صحیفه امام ج۱۹ص۵-۴۲)
شورای نگهبان و خودش / شورای نگهبان و مردم
جناب سروش محلاتی توجه نکرده اند که آیه ۵۸ انفال (فانبذالیهم علی سواء) دارد دفع یک توهم می کند:
توهم اینکه بخاطر دستوراتی مثل “اوفوا بالعقود” واجب است پیمانها را حفظ کنید و با “خوف خیانت داشتن از طرف مقابل” نمی توان اعلام خروج از پیمان کرد!
این آیه می گوید: نه ! در صورت خوف خیانت(اِمَّا تَخافَنَّ…) اعلام خروج از پیمان کردن(فَانبِذ الیهم)، حرمت ندارد! لازم نیست حتما کفار عملاً پیمان شکنی کنند ؛ خوف خیانت کردنشان هم “اگر همراه با علائم موجّه باشد”، کافیست که اعلام خروج شما از پیمان جایز شود!
این عدم حرمت و جواز هم اعم از اباحه است و بسته به مورد گاه واجب میشود؛ که معیارش تدارک مصلحت مسلمین و تشخیصش با امام جامعه است.
تفصیل را در یادداشت: پاسخی به یادداشت جناب سروش محلاتی در نقد رهبری! بخوانید
محسن قنبریان
آقای سروش محلاتی به اتکای خبرگزاری ها که از رهبرانقلاب نقل کرده اند:”وقتی آمریکا از برجام خارج شد، دستور قرآن این است تو هم تعهد را رها کن”؛ نقدی بر رهبرانقلاب نوشته اند که اینجا(آیه۵۸انفال)، فعل امر “فَانبِذ” دلالت بر وجوب و دستور ندارد و صرفا بر جواز و اباحه دلالت دارد. استشهاداتی هم از فقهاء آورده و در آخر بر تعبیر صاحب جواهر فرود آمده که: اینگونه قرار دادها تابع مصلحت است و امام مسلمین به اقتضای مصلحت عمل می کند[۱].
گرچه امکان نقد آزادانه حاکم اسلامی، افتخاری برای حکومت اسلامی است؛ اما کاش ایشان اقلا برای نقد منصفانه اصل کلمات رهبر انقلاب را که در رسانه ها پخش شد می شنیدند بعد دست به قلم می شدند! چون بر قبری می گریند که مرده ای ندارد! رهبر انقلاب کلمه ای دال بر وجوب و دستور نگفتند!
اگر گفته بودند نیز تطبیق معیار نقل شده از صاحب جواهر می شد: امام مسلمین مصلحت را ترک قرارداد دیده بود!
از انسان محقق بیش از شنیدن اصل آن یک جمله هم انتظار است. آیت الله خامنه ای در مباحث فقهی “مهادنه” مفصل و اجتهادی به این آیه پرداخته اند و پیش از ایشان این استظهار را خود کرده اند. بلکه فقیهانه بین “نقض کردن عملی” و “اعلام نقض معاهده” فرق نهاده اند[۲]
اگر این بحث فقهی ایشان را می دیدند چنین نقدی نمی نوشتند.
چند نکته مهم درباره آیات مورد بحث(۵۶تا۵۸انفال):
در مورد(ب)فقهاء بزرگ بین “صرف احتمال خیانت”، “خطور قلبی خیانتِ دشمن” با “علائم و اماراتی که استشمام خیانت از آنها میشود” فرق گذاشته اند و حکم “فانبذ “را مربوط به این قسم دانسته اند.
برجام کدامیک است؟! توهم خیانت اروپائیان داریم یا علائم موجّه برای خوف خیانت؟! یا اصلا نقض عملی هم اتفاق افتاده(مفاد آیه قبل)؟!
برفقیه واضح است جواز عام ، شامل “وجوب” هم می شود و منحصر در اباحه نیست![۳]
نقد آقای محلاتی خالی از این دقت فقیهانه است.
واضح است تطبیق مورد (که اعلام خروج از پیمان، آیا واجب است یا مستحب یا مباح؟) برعهده امام مسلمین است؛ چنانچه از جناب صاحب جواهر نقل کردند!
پس اگر آیت الله خامنه ای براساس این آیه، دستور و وجوب را هم درمورد برجام تصریح میکردند، مطابق قواعد بالا بود و اشکالی وارد نبود!
جالب تر اینکه در صورت خروج از پیمان، حق استیفای حقوق فوت شده از سوی کفار توسط امام مسلمین محفوظ است[۶]
آیا برجام مصداقی از این نیست؟! بخاطر خیانت عملی یا خوف خیانت اروپائیان با وقت کُشی و عدم انجام تعهدات، مصلحت ایران اقتضاء نمی کند با اعلام خروج تدریجی از تعهدات، آنها را وادار به وفاداری کنیم؟! حتی اسیفای حقوق فوت شده را مطالبه کنیم؟!
امیرالمومنین پس از جمل، عبدالله بن عباس را جای خود در بصره نهاد و به استناد این آیه(۵۸انفال)، جریر بن عبدالله را نزد معاویه فرستاد[۷]. به جریر نوشت:” وقتی نامه من به تو رسید معاویه را وادار تا کار را یکسره کند و تردید را کنار بگذارد. آنگاه او را میان جنگی آواره ساز و صلحی ذلت بار مخیّر گذار.اگر جنگ را برگزید به او اعلام جنگ کن(فَانبِذ اِلَیه) واگر تسلیم شدن را برگزید از او بیعت بگیر[۸]“.
امیرالمومنین خوف خیانت از معاویه برده بود وقبل از شروع به لشکر کشی معاویه، به استناد این آیه، “امان” را از او برداشت که مثل مسلمین بیعت کند و از حکومت شام کنار برود یا آماده جنگ شود.
محسن قنبریان ۹۹/۱۲/۸
[۱] http://www.ensafnews.com/284461
[۲] ر.ک: پیوست یادداشت
[۳] ر.ک:جواهرالکلام ج۲۱ص۲۹۵ / و المهادنه آیت الله خامنه ای ص۸۲
[۴] ر.ک: تذکره الفقهاء ج۹ص۳۲۲و۳۲۳ وص۳۷۸
[۵] همان
[۶] ر.ک: المبسوط ج۲ص۵۹
[۷] ر.ک: کشف المحجه ص۲۶۱و بحار ج۳۰ص۲۱
[۸] نهج البلاغه نامه۸
تشتت در جریان اصولگرایی، فقدان لیدر قوی، اداره امور بر اساس تحلیلهای موضعی بجای قواعد قانون اساسی، اتکاء بر سخنان درگوشی و منویّاتخوانی از رهبری، فقدان پایگاه اجتماعی بزرگ، ناتوانی در بسیج افکار عمومی و …؛ موجب شده این جناح سیاسی نتواند استیضاح را در وقت مناسبش، خواست عمومی ملت کند.
پس طبیعی است، رهبرانقلاب هم به چنین استیضاحی روی خوش نشان ندهد؛ مظلومیت و اتهام بر خود بپذیرد اما موجب تقویت پروژه سازش با بقاء مشکلات مردم نشود!
یاری رهبری و کمک به مردم به مردان قویتری و جناح منسجمتری نیاز دارد.
محسن قنبریان ۹۹/۷/۲۹
بنیاد واقعیِ مستضعفان
این تیتر انتخابی پیام رسان دفتر مقام معظم رهبری برای حکم انتصاب جدید است.
قید “واقعی” در این تیتر معنا دار است. توضیحی است یا احترازی؟
بنیادی که همواره واقعا برای مستضعفان بوده؟!! یا با این حکم جدید قرار است واقعا برای مستضعفان شود؟!
بنیاد از ٨۰۰شرکت مصادره ای نزدیکان پهلوی شروع کرد. برخی تعطیل و برخی در خصوصی سازی، واگذار شدند؛ به ۴۰۰شرکت رسید. در سال٨٨ به ۱۴۰شرکت اما بزرگ و سود آور رسید: بانک سینا، نفت بهران، زمزم و…
اگر جوهر سرمایه داری، “خود افزایی ثروت” باشد، بنیاد هم مثل همه شرکتهای معاصر یک بنگاه سرمایه داری بوده است. رؤسای سابق فقط حفظ اموال نکرده و مانع تعطیل نشده اند بلکه “ثروت افزایی” کردند. بنیاد را بعد از شرکت نفت دومین موسسه اقتصادی کشور کردند و براساس صورت مالی منتشره سال۹۵، دارائی اش به ۵۶هزار میلیارد رسید. یک شرکت سرمایه دار لوازم خاص خود را هم دارد: حقوق نجومی(۱۹میلیون)، ساختمانهای لوکس و نوسازی مدام آنها و…
امام در حکم ریاست شهید رجائی و موسوی بر “اداره این بنیاد به نفع مستضعفان” تاکید کرد. رئیس دفتر رهبری در معارفه سعیدی کیا حرف اصلی رهبری را چنین بیان کرد: “جناب عالی بنیاد را از #بنگاه_اقتصادی افزایش دهید به یک بنیاد مستضعفان #به_تمام_معنا تبدیل کنید. بنیاد باید در خدمت مستضعفان باشد.” حتی این جمله هم گفته شد: “سرمایه ها را برای مستضعفان بفروشید…”!
اما حکم جدید، ان شاءالله گامی واقعی در راستای بنیاد واقعیِ مستضعفان است به سه قرینه:
این تدبیر بجای رهبری، بسیار قابل تقدیر است. به امید روزهای بهتر.
محسن قنبریان
۹۸/۵/۱
علامه حلی نابغه شیعه است. اولین کسی که “آیت الله” خطاب شد. قبل از بلوغ مجتهد بود. در همه علوم سرآمد بود. اولیجایتوی مغول بدستش شیعه شد و دردربار موقعیت یافت.
آقازاده اش، فخرالمحققین است که باز از نوابغ شیعه است. از علم پدر بهره برد، نه از موقعیت و منزلت او.
علامه در کتاب قواعد الاحکام او را محبوبترین نزد خود می خواند و در ارشاد الاذهان دعا و استغفار او را برای خود طلب می کند.
علامه حلی چند روزی درس طلاب و رسیدگی به مردم را تعطیل و از حله به ییلاقی رفت(۱)؛ وقتی برگشت، پسر متخلق و مؤدبش در نماز به او اقتدا نکرد!
پدر علت را پرسید. فخرالمحققین پاسخ داد در عدالت شما شبهه دارم! چون امر مهمتر را رها و به تفریح رفته اید!
علامه، کتاب تبصره المتعلمین را نشان داد که در این چند روز نوشته و رفع شبهه شد.
آقازاده های دوره انقلاب اسلامی باید بسی بالاتر از زمان سلطان محمد خدابنده باشند. قم امروز چنانچه در اجتهاد کاملتر از حله دیروز است باید در آقازادگی هم متکامل تر از حله دیروز باشد اما…!
-اینجا پسری جای پدر فاضل خود می نشیند و همه امکانات حاصل از سهم امام را به ارث میبرد، شاید دو سه دهه بعد به مرجعیت پدر برسد!
– پسری نماینده تام الاختیار پدر میشود و نه در جلسات اداری و کاری که در لابی های گردش مالی کارستان می کند!
– پسرانی(یا دخترانی) بدون فضل علمی ای ممتاز، وارث دانشگاه پدر میشوند که امکاناتش با اختیارات حکومتی به ایشان سپرده شده بود. هیأت امناء و علمی و استاد آن میشوند بدونی که از ممتازان آن رشته علمی در کشور باشند!
– پسری اصلا زیّ ظاهری را هم زیر پا می نهد، جشن آنچنانی برای پسر گرفته، سلبریتی ها را دعوت و پدر امام جمعه ی خود را هم برای خوشامدگویی می گمارد!
– و…
امام عزیز ما، اما آقازاده ای تراز داشت مثل علامه و فخرالمحققین!
سید مصطفی در فضل علمی تمام بود، شاگردانش کمتر از امام نبود اما سر درس امام حاضر میشد. جای تصاحب دفتر و دستک، مستشکل اصلی و جدی درس پدر بود. اینگونه ان قلت طلبگی سایرین به پدرِ مرجع و انقلابی اش مارک و مُهر ضد انقلابی نمی خورد.
باهمسر و فرزند در اتاقی در خانه پدری زندگی میکرد. نه خود و نه پدر مهذبش در سهم امام، تصرفی در حد خرید یک خانه ساده و کوچک برای او نکردند تا وقتی که خانه امام جای حضور دائمی مردم شد و دیگر جا نبود!
امروز به این الگوی آقازادگی محتاجیم نه نانِ فامیل خوردن و هیچ فضل برتری از سایرین نداشتن.
آقازادگانی که مراقب مشی و سلوک پدر باشند یا اقلا زیر مراقبت سخت گیرانه پدر مجال تخلف نداشته باشند.
مطلب مرتبط: جوانگرایی؛ امان از اماره الصبیان است!
محسن قنبریان
۹۸/۴/۲۶
یک آسیب در نهاد مربوط به رهبری را جوانان انقلابی تذکر دهند، به نظر بعضی میشوند ضد ولایت فقیه! همان آسیب در همان نهاد مورد توجه مسئولی واقع شود، میشود انقلابی و مصلح!:
مثلا اگر قبل از آقای رئیسی از فساد یا سرمایه گذاری آستان قدس در مال مشهد اعتراض و انتقاد سازنده می شد، چون تولیتش منصوب رهبری است برخی این کار را تضعیف نهادهای ولایت و خود ایشان یا زدن بازوهای ولایت می خواندند! اما وقتی آقای رئیسی حکم تولیت گرفت و از برخی فسادها پرده برداشت و سرمایه را از مال مشهد خارج کرد؛ کار انقلابی و بجا خوانده شد!
اگر جوانان انقلابی همین نحوه انتقاد بسیج دانشجویی از نماکاری ساختمان بنیاد مستضعفان میکردند، شاید به دید برخی، شروع انحراف آنها و احتمال مواجه با ولایت تفسیر می شد! اما همان کار بسیج دانشجویی، انقلابی و به جا خوانده میشود(البته باز نه به نظر همه محافظه کاران)!
حال اگر مهمتر از نماکاری یک ساختمان از عملکرد برخی هلدینگهای بنیاد پرسش یا انتقاد شود؛ یا از تعارض شرکت ساختمانی رویال(یکی دیگر از بنیادها) در سازه های مجلل پایتخت با خانه ومدرسه سازی همان بنیاد در مناطق محروم پرسش شود؛ این سطح از انتقاد میشود تضعیف ولایت؟!!
فکرش را بکنید اگر آن رئیسی به آستان قدس و این بسیج دانشجویی به بنیاد توجه نمی کرد؛ آیا واقعا آسیب مرتفع می شد؟! و آیا زیاد شدن این آسیبها بیش از نقد و انتقادها چهره ولایت را تخریب نمی کند؟!
آیا بهتر نیست مردم را واقعا صاحبان انقلاب بدانیم و “جوشش انقلابی” آنها در راستای ارزشها و آرمانهای انقلاب را مارک و مُهر ضدیت با انقلاب و ولایت نزنیم؟! از آن جوشش های انقلابی برای تصحیح و ترقی نظم و نظام اداری موجود استفاده و پشتوانه ای برای یک “نظام انقلابی” مطلوب قرار دهیم؟!
(تدوینی از قسمتی از سخنرانی “امام خمینی و نظام انقلابی” ۱۴خرداد۹۸)
دیروز رهبر معظم انقلاب سر درس خارج فقه با تبسم از اوقات تلخی و داد زدن روز قبل یکی از فضلا سر ایشان گفتند. تندی آن طلبه را از سرمحبت خواندند و از تندی خود(که فرموده بودند: چرا داد می زنید) عذرخواهی کردند.
هزاربار خدا را شکر که نه فقط فرهنگ شاهان جبار رفت که دچار “علماء جبار” -به تعبیر امام صادق(ع)(۱)- هم نشدیم.
چند درس مهم:
۱. برخی داد زدنها -حتی نابجا وحتی سر رهبری -به قرائت خود رهبری هم از سرمحبت می تواند باشد.
البته:
الف)نه پیروان و نهادهای ولایی نوعا چنین فهمی دارند و معمولا معامله دیگر با پرسش -حتی بدون داد- می کنند حتی اگر آن سؤال و نقد از نماینده و منصوب رهبری باشد! این یعنی مشکلی بزرگ بنام فاصله داشتن فکری و عملی اشخاص حقیقی و حقوقی جبهه ولایت با خود ولی.
ب)نه هرجا انتقاد کردن -فضلا از تندی کردن و داد زدن- سر رهبری الزاما چنین معنای محبتی می دهد. چه بسا جاها و مواردی که کمک به دشمن برای سست کردن پیوند امام و امت است. پس مستشکل دلسوز و انقلابی هم باید مکان و زمان و اولویت مسائل را بسنجد و پز آزادی فکر و مطالبه گری و…فریبش ندهد.(دیگران البته تا حد نرسیدن به جرم آزادند)
۲. درس خارج فقه جای اشکال و جواب است و حتما جلسه ای دهها اشکال به رهبری می شود و جواب می گیرند. قانع می شوند یا سر نظرخود می مانند. آن طلبه با این گشاده رویی و عذر خواهی رهبری، منفعل و او هم معذرت خواهی کرد که صحنه زیبایی بود. اما جا داشت او یا همکلاسی اش اگر در پاسخ رهبری ابهامی می دید هم مطرح می کرد. اهمیت شکستن حلقه بسته مدیران کشور -که خود آقا از قانون بازنشستگی فهم کردند- از فرع فقهی آنروز کمتر نبود که بسیار مهمتر بود.
مثلا اگرهمان طلبه اینبار نه با داد زدن و تندی کردن بلکه مثل مستشکل درس خارج می پرسید: حضرت استاد با استثناء “هرکه تجارب مفید دارد و جایگزین ندارد” ازقانون بازنشستگی عملا چه به سر این قانون می آید؟ این قید، “استنباطی” است و مانند قید “۳۰سال خدمت” نیست که کاملا کمی و غیر استنباطی است. پس تشخیص مصادیقش یک مرجع قانونی می خواهد که لابد همان مدیران اصلی کشورند. آیا این قید عملا همان حلقه بسته را مادام العمر نمی کند؟! و قانون موجود را به ضد خود بدل نمی کند؟!
محبت اینبار طلبه مستشکل به ولی مهربان این است که: اینجا چند نفر به تشخیص شما (حضرت آقا) و به تصریح تان “در فرض اعتماد به آن مقام مسئول” استثناء می شدند، اما با قانونی کردن این استثنائها و سپردنش به دولتمردان، ویرانی کل قانون خدای نکرده پای شما نوشته میشود! و…
سکانس اشکال و جواب پس از عذر خواهی از نحوه اشکال در درس زیبای دیروز جایش خالی بود.
۳. جالب اینکه ولایت مداری رهبر عزیز و هم شاگردی های ایشان(مطهری،بهشتی و…) با امام راحل نوعا اینگونه بوده است. نمونه های زیادی از این الگوهای ولایت مداری در دست است گاه بر نظر خود علیرغم نظر امام باقی بودند یا با امام مباحثه کردند اما هیچوقت “مخالفت عملی” با ولی فقیه یا “کاری که تضعیف جایگاه ولایت نتیجه اش باشد” نکردند.
جالبتر اینکه حضرت آقا این صاحب نظری را نه برای مثل مطهری و بهشتی در قبال ولایت بلکه برای دانشجویان هم لازم می دانند که لازم نیست مواضع آنان حتما منطبق با نظرات رهبری باشد بلکه در مواردی تأخیر فکر تا بیان رهبری را موجب قفل شدن کارها می خوانند.
http://www.leader.ir/fa/content/12118/leader.ir
۴. شاید آنچه موجب شد این الگو از ولایت مداری جای خود را بعضا به تملق و چاپلوسی، یا تبعیت کور و غیر فکورانه دهد، پیدایش کسانی بود که نقد و سؤال از رهبری را با طعنه و کنایه در سخنان عمومی آوردند! به مناصب بزرگ خامنه ای ها و بهشتی ها راه یافتند اما برای منافع شخصی یا حزبی شان با رهبری مباحثه و بعضا قهر کردند! یا بدتر در مسیر خواست دشمنان و در جهت عکس آرمانهای انقلاب به فرامین یا خط و نشانهای رهبری کنایه زدند! یا مغایرت نظری را به مخالفت عملی و اردوکشی خیابانی بدل کردند و… مثالهای این مدل مواجهه با ولی در دهه ۷۰و۸۰ کم نیست در اذهان مثالهای دهه ۹۰حاضر است.
اینان لبه دیگر متملقان جاهل و برخی کاسبان شدند تا ولایت مداری را به زیلو بوسی تقلیل و ولایت گریزی در برخی نخبگان را تسریع کنند.
____________
پی نوشت:
۱.أطلبوا العلم وتزینوا معه بالحلم والوقار وتواضعوا لمن تعلمونه العلم وتواضعوا لمن طلبتم منه العلم ولا تکونوا علماء جبارین،فیذهب باطلکم بحقکم(بحار ج۲ص۴۱)
محسن قنبریان
۱۴/۹/۹۷