۱۰/ درسهایی از نهج البلاغه

در جلسه دهم سلسله درس‌هایی از نهچ البلاغه به شرح نامه ۵۳ پرداخته شده است. این جلسه مورخه ۲۰ آبان ۱۴۰۱ برگزار گردیده است.

تکمله ای قرآنی بر قاعده طلایی گذشته

آیه۶۱ توبه چگونه پشتیبان همان قاعده “انما یستدل علی الصالحین …” است؟!
نقد الهیات دمکراسی غربی:
vox populi vox Dei
صدای مردم صدای خداست!
گفتمان اصیل انقلاب اسلامی بین دو گفتمان تحجر و غربزدگی
راه حل شهید بهشتی برای جمع بین مردم و دین

دریافت «۱۰/ درسهایی از نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

تکمله ای قرآنی بر قاعده طلائی گذشته

آیه۶۱ توبه

  1. اذُن خیر بودن پیامبر(حاکم)
    منافقان می گفتند او گوش است! قل اُذُنُ خَیر لکم
    دو وجه تفسیری این فراز:
    الف) اضافه (اُذُن) به (خیر)، اضافه حقیقی باشد که معنا می شود: او بسیار شنواست ولی آنچه خیر است را می شنود. یعنی “مسموع” خیر است.
    ب) اضافه موصوف به صفت باشد که معنا می شود: او گوش است لکن گوشی با این وصف که برای شما خیر است؛ یعنی “استماع” خیر است. حتی پاره ای از حرفهایی که برای مسلمانان خیر نیست (از منافقین و…) را گوش می دهد.
    علامه طباطبایی همین وجه دوم را مناسب سیاق آیه می شمارد.
  2. یؤمِنُ بالله و یُؤمِنُ للمومنین
    ایمان یعنی تصدیق/ در یؤمن بالله، متعلق تصدیق معلوم است یعنی پیامبر خداوند (وحی) را تصدیق می کند.
    اما یُؤمن للمومنین یعنی چه؟!
    مومنین حقیقی منظور است یا همه جامعه ایمانی؟!
    خودشان را تصدیق می کند یا سخن شان را هم تصدیق می کند؟!
    گستره تصدیق و گستره مومنین در این آیه تا کجاست؟!
    در یؤمن للمومنین متعلق تصدیق معلوم نشده با (لام) آمده یعنی این تصدیق به نفع مومنین است.
    علامه طباطبایی: “همین قدر فرموده به نفع مومنین تصدیق می کند و تصدیقی که حتی در خبرهای زیان آور به نفع مومنین تمام شود این است که شنونده، مخبر را تصدیق کند نه خبری را که آورده؛ به این معنا که به مخبر وانمود کند که من تورا راستگو می دانم هرچند در واقع خبر او را خبر نادرستی بداند و آثار صدق بر خبرش بار نکند”.
    گستره مومنین در آیه شامل همه افراد جامعه ایمانی است نه مومنین حقیقی.
    علامه طباطبایی: “بعید نیست که مقصود از (مومنین)، جامعه مومنین باشد هرچند در آن جامعه افراد منافقی هم باشند…”
    علامه صورتی که همه یا اکثریت این جامعه چیزی بگویند را طرح نکرده است.

روایات ذیل آیه۶۱ توبه

حماد بن عثمان می گوید خواستم کالایی را بعنوان امانت همراه فلانی به یمن بفرستم. نزد امام صادق(ع) آمدم و گفتم: می خواهم چنین کنم! فرمود: نمی دانی که او مشروب می خورد؟! گفتم: از جانب مومنین به من رسیده که چنین است(قد بلغنی من المومنین انهم یقولون ذلک)

امام فرمود: صَدِّقهُم فَاِنَّ اللهَ یَقولُ: “یُؤمنُ بالله و یُؤمنُ للمومنین”. فقال یعنی: یُصَدِّقُ اللهَ و یُصَدِّقُ المومنینَ لاَنَّه کان رئوفاً رحیماً بالمومنین: مومنین را تصدیق کن! بدرستیکه خداوند فرموده: یؤمن بالله و یؤمن للمومنین یعنی خدا را و مومنین را تصدیق می کند چون او(پیامبر) بر مومنین مهربان است.(الکافی ج۶ص۳۹۷)

حُرَیز نیز ماجرای شبیه به این از اسماعیل فرزند امام صادق(ع) نقل می کند با این تفاوت که اسماعیل می گوید: انما سمعت الناسَ یقولون یعنی از مردم شنیده ام که او مشروب خوار است.

باز امام نهی سابق را دارد و وقتی اسماعیل نهی [ارشادی[۱]] امام(ع) را واگذاشته دینار به آن مشروب خور می دهد و از دستش می رود؛ وقتی از خداوند اجر عوض می خواهد امام می فرماید حجتی برخدا نداری…! اسماعیل می گوید: من او را در حال شراب خوردن ندیده ام بلکه از مردم شنیده ام!

امام می فرماید: “پسرم همانا خدای عزوجل در کتابش می فرماید: یُؤمن بالله و یؤمن للمومنین! یقول یُصَدِّقُ الله و یُصَدِّقُ للمومنین. فاذا شهد عندک المومنون فَصَدِّقهُم: هر وقت مومنین شهادتی نزدت دادند، تصدیقشان کن!(الکافی ج۵ص۲۹۹)

در این روایت مومنین همان گستره جامعه ایمانی است.

مضمون این روایات به همان قاعده “انما یُستدل علی الصالحین…” عهدنامه مطابق است: هم برای تاجر و هم برای حاکم این قاعده هست.

الهیات دموکراسی غربی و ضرب المثلی مدرن

دکتر سروش هم در بیانیه اخیرش بدان استناد کرده: “صدای مردم، صدای خداست”!(vox populi vox dei)

این حرف به اطلاقش مورد قبول نیست!

بارها به عرض رسیده گفتمان انقلاب اسلامی (مردم سالاری، آزادی، عدالت و…) دو دیگری دارد:

الف) متحجرین / ب) غربزدگان

متحجرین زمانه را خوب نمی شناسند و اسلام را در اجرا متهم به نتوانستن می کنند

غربزدگان روی اصالت های دینی نمی ایستند و جای “عصر دینی”، “دین عصری” را تئوریزه می کنند.

اولی؛ در حکومت، مردم را نقش نمی دهد. یا بخاطر اشتباه محاسباتی (که مردم را برگشته از ارزشها و اسلام می پندارد) یا بخاطر عدم درک منظومه ای و کامل از اسلام، “اکثرهم لایعقلون” را بر جامعه دینی در عهد با ولیّ تطبیق می دهد! و مردم هراس است! مشارکت کمتر برایش دوست داشتنی تر است و…

دومی؛ باز بخاطر اشتباه محاسباتی، اسلام را در این عصر غیر قابل اجرا می داند. مثل اعلامیه حقوق بشر را اصل قرار می دهد و فتاوا را مطابق آن می کند! این یکی اصلا “اکثرهم لایعقلون” برای مردم تصور نمی کند و در هر صورت اصالت را به مردم می دهد!

گفتمان انقلاب اسلامی در کلمات امام و شاگردان اصیلش (مطهری و بهشتی و خامنه ای و…) نه جامعه ایمانی را متصف به اکثرهم لایعقلون می کند (چنانچه همه آیات هم از این موضوع منصرف است) و نه در همه حالات اصالت را فقط به مردم می دهد.

دو جا حرف مردم حرف خدا نیست:

– یکی وقتی به استکبار طاغوتی راضی هستند و هجرت و قیام نمی کنند.

– یکی وقتی ولاء منفی تزویری پذیرفته اند.

فرعون مثال طاغوت است (که با سلطه و غلبه بر مردم چیره است) و سامری مثال ولاء منفی است (که بدون زور و غلبه، اهواء اکثریت بنی اسرائیل را برد).

از اینرو مثل شهید بهشتی در کنار مردم، ولیّ را هم می نشاند تا از هردو اصالت برخوردار و صدای جامعه، صدای خدا شود:

“در جامعه مسلکی کسانی باید به مقام رهبری برسند و رهبران جامعه باشند که قبل از هرچیز همه ابتکارها و استعدادها و لیاقتهایشان در خدمت مسلکی قرار بگیرد که جامعه آن مسلک را بعنوان زیر بنای اول پذیرفته است [انتخاب آزادانه اول: اسلام] دقت کنید که در اینجا هم حکومت بر خلاف اکثریت بر سرکار نیست اما اکثریت وقتی می خواهد حکومت را انتخاب کند با این ملاک انتخاب می کند. انتخاب رهبر با خواست اکثریت است [انتخاب آزادانه دوم: انتخاب رهبر] ؛ اما عمل رهبر ممکن است با خواست و تمایلات اکثریت متناسب نباشد. عمل رهبر در اینجا با مصلحت اکثریت متناسب است [همان نکته لام در للمومنین آیه ۶۱توبه] نه با تمایلات اکثریت؛ این است که حکومت و رهبر در یک جامعه مسلکی در درجه اول مربی و در درجه دوم مدیر است. اداره آن جامعه آهنگ تربیت دارد لذا امام و رهبر در چنین حکومتی مرشد و راهنما نیز هست”(ولایت، رهبری، روحانیت ص۱۹۰و۱۹۱)

– توجه: هم دین آزادانه انتخاب شده بود و هم حکومت و رهبر با خواست اکثریت شکل می گرفت؛ اما در حکمرانی اصل بر مصلحت اکثریت است نه تمایلات اکثریت.

نکته مهم اینکه همین مخالفت با تمایلات اکثریت باز نباید به حکومت استبدادی بیانجامد و خواست اکثریت در اصل حکومت آسیب ببیند! شهید بهشتی برای وجهی که تمایلات مردم خلاف مصلحت تشخیص داده شده حکومت شود راهکار و سنجه ای سه تایی دارد که کاملا مردم سالار و در عین حال دینی است[۲].

انقلابی گری به تند سخن گفتن نیست به شناختن درست و دقیق این گفتمان اصیل مقابل دو دیگری اش هست. شباهت ریش و عمامه و تسبیح کثیرا جریان تحجر را جای جریان اصیل جا زده است و محافظه کاری مانع تمایز گذاری های واضح است!

امام تا سال آخر از جریان تحجر نالید و در مثل منشور حوزویان بشدت برآنان شورید. آیا بلافاصله بعد از امام همه آنها انقلابی با تفکر اصیل مطهری و بهشتی شدند؟!!

برخی از قفل شدگی های کنونی حاصل این خلط (جریان اصیل انقلاب و متحجرین) در تبیین و رویه هاست…

[۱] فرق بین حکم مولوی و ارشادی در فایل صوتی توضیح داده شده است.

[۲] درباره این سنجه شهید بهشتی چند بار سخن گفته شده؛ تمایل مردم در مردمسالاری دینی را مطالعه کنید.

بحث مهم این جلسه بدون گوش دادن به فایل صوتی و دیدن مباحث قبل بخصوص سه جلسه ذیل کامل فهم نمی شود:

۰۳/ درس‌هایی از نهج البلاغه

۰۴/ درس‌هایی از نهج البلاغه

۹/ سلسله درس‌هایی از نهج البلاغه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *