بایگانی برچسب: s

طبقه ناجی؟!

شکل گیری طبقه متوسط در برخی کشورهای اروپایی، به محدود کردن اشراف و سلطنت و رخ دادِ “مشروطیت” انجامید.

 این، شعار شد که “بدون بورژوازی، دموکراسی نداریم”!

غربزده های ایران این حرف را رها نکردند و به زبان های مختلف تکرار می کنند. اخیراً دکتر سریع القلم با لحنی توهین آمیز و دفاع روزنامه سازندگی از ایشان!

  • در حالیکه در همان تاریخ اروپا هم ثابت شد: طبقه متوسط، “همیشه دنبال منافع خود” هست؛ اما منافعش همیشه از “دموکراسی” نمی گذرد.

 مثلا از ترس کمونیسم، موتورِ فاشیسمِ هیلتر و موسولینی و فرانکو هم میشود!

حالا اشمیت تئوریزه می کند: “تنها یک دولت اقتدارگرای قوی [بخوانید: هیتلر] می تواند حافظ دارایی های طبقه متوسط باشد”!

[بخوانید!]

موتورمتحرکِ “استعمار” نیز همین طبقه بود!

در آسیا هم حافظ “الیگارشی های عربی”، همین طبقه است!

پس هیچ ملازمه ای بین طبقه متوسط و مردمسالاری نیست!

از لیبرالیسم، فقط آزادی اقتصادی و بالتبع اخلاقی اش برایشان مهم است؛ با آزادی سیاسی بشود یا سلطنت و فاشیسم فرقی نمی کند!

دقیقا از اینجا هم “ضد انقلاب”اند؛ چون برای انقلاب، آزادی سیاسی مهم است و بر آزادی اخلاقی (بی بند و باری) و اقتصادی قیدهایی می زند!

مشکل این روشنفکران فقط در انتخاب مسئولان از طبقات محروم نیست، بلکه انتخاب کردن و “رای دادن طبقه محروم” هم هست!

انتخابات ۸۴ و ۸۸ را دقیقا از هر دو جهت بد می دانند.

انتخاباتهایی با کاهش مشارکت محرومین و رای دادن بیشتر بالاشهری ها (برخی انتخابات های پس از آبان۹۶) برایشان دموکراسی تر است ولو مشارکت زیر ۵۰٪ باشد!

محسن قنبریان

پای درسِ قانون اساسی در شادیِ مناظرهٔ پیروز

نخست اعتراف می‌کنم که این پیشنهاد، پیش‌تر هم در مواجهه با افکار و بیاناتِ ناصوابِ دیگران قابل طرح بود؛ اما حالا شاید شنیدنی‌تر (أوقع فی النفوس) باشد که طعمِ پیروزی در یک مناظره هم بر کامِ مذهبی‌ها نشسته است.

ماجرای اصل ۲۴ قانون اساسی و مشروحِ مذاکراتِ تصویبِ آن – که در جلسات ۲۵ و ۶۳ طرح شده – در این‌باره بسیارخواندنی است؛ کمیسیونِ تنظیم‌کننده تصریح دارد که به‌دنبالِ تعیینِ «خطّ و مشیِ مطبوعات و رسانه‌های گروهی» در جمهوری اسلامی بودند، نه این‌که اول آزادی بدهند و بعد قید بگذارند. (مشروح مذاکرات، جلسه اول تا سی‌ویکم، ص۶۴۷)

اما متن نهایی سرانجام این شد:

«نشریات و مطبوعات در بیانِ مطالب آزادند، مگر آن‌که مخلّ به «مبانیِ اسلام» یا «حقوق عمومی» باشد. تفصیلِ آن‌را قانون معین می‌کند.»

قیدهای بیش‌تری در پیش‌نویس‌ها بود: مخالفِ عفّتِ عمومی، توهین به شعائرِ دینی، موجبِ گمراهی(ضلال)، مخلّ به استقلال و تمامیتِ ارضی و امنیت عمومی کشور و مانند این‌ها. اما به همان دوقید بسنده شد.

اشکالِ برخی نمایندگان بر این قیدگذاری‌ها ثبوتی نبود (تا مثلاً آزادیِ مطبوعات برای گمراهیِ مردم را قبول داشته باشند)، بلکه اشکالِ اثباتی داشتند در تشخیصِ مصادیقِ آن قیود و دادنِ چنین اختیاری به دولت‌؛ لذا روی «کِش‌داربودنِ قیود» و «اگرها و مگرها» حسّاس بودند.

یکی گفت: «اگر [این قیود] دستِ دولتِ نابابی بیافتد، احتمال نمی‌دهید آن دولت یک‌چنین متنی را بگیرد و هرچه مخالفِ میلش شد بگوید گمراهیِ مردم است؟!… اگر خدای نکرده یک‌ذرّه تمایلاتِ استبدادی داشته باشد، این اصل کافی است که یک خفقانِ کامل در ایران برقرار کند.» (جلسه۲۵/ ص۶۴۶)

دیگری گفت: «[در رژیم سابق] دیدید چه تضییقاتی بر مطبوعات آمد و شروعش هم همان بود که علیهِ دینِ مبینِ اسلام چیزی نوشته نشود، ولی – همان‌طور که فرمودند – از آن برای مبارزه با خودِ دینِ اسلام سوء استفاده کردند». (جلسه۶۳/ ص۱۷۲۸)

دربارهٔ قیودی مانند «موجبِ گمراهی»؛ مؤافقین به عنوانِ فقهیِ «حرمت حفظ کتب ضلال» استناد می‌کردند و مخالفین به سیرهٔ امیرالمؤمنین (ع) با خوارج. (جلسه۲۸/ ص۷۲۸)

اما در ضمنِ مذاکرات، دو تفصیلِ نیکو مطرح شد که بر این اصل أثر گذاشت:

  1. تفصیل بینِ «نوشتنِ اصل در قانون اساسی» یا «تعیینِ جرم به شکلِ پسینی در قانونِ مطبوعات»:
    «پیشنهادِ من این است که بنویسیم «توقیف و سانسورِ مطبوعات و نشریات مطلقاً ممنوع است.»، ولی بقیه [قیود] را که نوشته‌ایم، جزوِ جرایمِ مطبوعاتی قلمداد کنیم. خوب اگر کسی به کسی اهانت کرد، دادگستری است و قانونِ جزاء… یا کسی که به اسلام توهین کرد، باز دادگستری است و قانون هست و موردِ مجازات قرار می‌گیرد. اما اگر ما بخواهیم چنین‌مطلبی بگوییم که حقّ است که روزنامه سانسور بشود به‌عنوان این‌که خلافِ اسلام مطلبی ننویسند، می‌روند توی روزنامه و مطالبِ حقّ روزنامه و حتّی مطالبی که به نفعِ اسلام است [را] سانسور می‌کنند. در رژیمِ سابق هم این کار را می‌کردند. ما جلوی سانسور و توقیف را بگیریم و خلاف‌های مطبوعاتی را به‌شدّت مجازات کنیم. (شهیدآیت، جلسه۶۳/ ص۱۷۲۷) شهیدبهشتی هم با این تفصیل مؤافق بود. (همان/ ص۱۷۲۸)
    با دو رویکردِ متفاوت مواجهیم:
    نخست به دفع و پیش‌گیری از وقوعِ هرچیزی که احتمالاً فسادانگیز و گمراه‌کننده است بپردازیم؟
    یا اصل را بر برائت و آزادی گذاریم و بعداً به‌صورت قانونی با رخدادهایی که مجرمانه یا توهین‌ و اهانت‌ است برخورد کنیم؟
    جالب این‌که نمایندهٔ محترمی به شهید آیت اشکال کرد: «یعنی اول سم‌پاشی و مسموم بکنند بعد ببریم بهداری معالجه کنیم؟!»، و آیت جوابِ گزنده‌ای داد: «این حرفِ شاهنشاه آریامهر است! او هم همین بهانه را می‌آورد!» (ص۱۷۲۸)
  2. تفصیل میانِ «حرمت تکلیفیِ برعهدهٔ مکلّفان» یا «پیگردِ قانونیِ برعهدهٔ حکومت»:
    این تفصیل را «شهید بهشتی»، پس از تأکید بر اصالتِ «ایمان» و نقشش در نظامِ سیاسیِ اسلام و لزومِ حفظ و نگهداریِ آن مطرح کرد. همچنین حسابِ «اهانت و توهین» را از حرفِ مستدل جدا کرد و با لحاظِ شرایطِ «زمان و مکان در اجتهاد»، حرمتِ حفظِ کتبِ ضلال را فقط در همان حرمتِ تکلیفی برعهدهٔ مکلّفان نهاد و پیگردِ حکومتی برای حرف‌های مستدل را منع کرد:

«نظامی که بخواهد بر ایمانِ قلبیِ مردم تکیه داشته باشد، بی‌شک باید برای حفظ و حراستِ این ایمان خیلی اهمیت قائل باشد. تحریمِ خرید و فروش و نشرِ کتب ضلال زیربنایش همین است که اولاً مکتب برای ایمانِ مردم در ساختنِ زندگیِ سعادت‌مند برای فردفردشان نقشِ بنیادی می‌بیند و ثانیاً وقتی نظامِ سیاسی و اجتماعی هم بر این ایمان متّکی است، خودبه‌خود اگر او متزلزل بشود، نظام متزلزل می‌شود؛ منتها آنچه مهم است این است که در چه شرایطِ زمانی زندگی می‌کنیم؟ در یک شرایطی باید خودِ مکلّف را به‌عنوانِ همان تکلیفِ ایمانی وادار کرد که از خرید و فروش و نشر و استفاده از کتبِ ضلال – اگر اهلش نیست – خودداری کند. این همان حکمی است که از قدیم تا حالا بوده و حالا هم هست، اما آیا حکومت به عنوان جلوگیری از منکَر، إعمال قهر بکند یا نه؟ این مسئله موردِ  بحث است آیا اعمال قهر در هر دوره‌ای، در هر موردی، می‌تواند طریقِ جلوگیری از همهٔ منکرات باشد؟ حرف من این است که در شرایطی که ما هستیم، إعمالِ قهر برای جلوگیری از نشریاتی که مبارزهٔ فکری با اسلام می‌کنند سودمند نیست، برحسب تجربهٔ عینی و بررسی‌شده‌ای که ما داریم نه‌تنها سودمند نیست بلکه جلوگیری با إعمال قهر از نشر و تهیهٔ این نشریات، مضرّ به اسلام هم واقع شده است. پس عرضِ بنده این است که این یک حرام، یک منکر، ولی راهِ مبارزه با این منکر و برای جلوگیری از این منکر آیا باید با استفاده از قهر باشد – که اینجا ما می‌گوییم قهرِ قانونی و قدرتِ قانونی – یا نه؟ همان قدرتِ تکلیفی را بگوییم و إعمالِ قهرِ قانونی نکنیم و بگذاریم با آن نفوذی که همان رسالهٔ عملیه در مردم دارد و بسیاری از مردمِ متدیّن این کتاب‌ها را چاپ و پخش و توزیع نمی‌کنند – چون به احکامِ الهی متعهّدند – باید آن راه را دنبال کنیم، زیرا آن راه مرثرتر خواهد بود. بنابراین بنده معتقد هستم که آنجا که اهانت باشد، که عبارتست از یک کار زشتی که نسبت به فرد هم می‌گوییم باید جلویش را گرفت، نسبت به اسلام و شعائر اسلامی به طریق اولی. آنجا که تحریک و توطئه علیهِ استقلال کشور باشد باید جلوی آن را گرفت. نمی‌شود جلوی توطئهٔ سیاسی را بازگذاشت و بعد با قدرتِ سرکوبِ نظامی با آن مقابله کرد. این‌ها درست است. ولی آن‌که آقایان نگرانش هستید که می‌فرمایید اگر بعضی از نشریات طوری است که از نظرِ مذهبی افکار را مسموم می‌کند، در اینجا بیایید با آن حکمِ تکلیفی که توی رساله می‌گویید و با تربیتی که می‌کنید جلوی نشرِ این‌ها را بدونِ إعمالِ قهر بگیرید، آن مؤثرتر است. اگر خواستید از إعمالِ قهر استفاده کنید، نتیجه به عکس می‌دهد.» (جلسه۶۳/ صص۹-۱۷۲۸)

چنانچه واضح است؛ شهید بهشتی:

الف) این مبنا را برای حرف‌های مستدلّ ولو در مقامِ مبارزهٔ فکری با اسلام می‌گوید، نه اهانت و توهین (مثل کتاب آیات شیطانی و مانند آن).

ب) در مقابلِ رویکردی است که پیش‌گیرانه قائل است: «هر حرفی پس از بررسی منتشر شود و اگر کسی حرفِ جدیدی دارد، فقط در محافلِ علمی و نزدِ عالمان مطرح کند.» (در مذاکراتِ ذیل اصل۲۷ هم مطرح شد.)

ج) در مسائلِ فکری می‌گوید، نه مسائلِ حوزهٔ عفّتِ عمومی و شهوت، مانندِ مسئلهٔ حجاب؛ چه این‌که تصریح دارد در این موارد غیر از إقناع، جلوگیریِ قانونی را هم لازم می‌داند. (موقعیتِ زن از نظر اسلام، صص۹-۱۳۸)

د) طبعاً در کنارِ وظیفهٔ مکلّفین، وظیفهٔ عالمان – چنانچه سیرهٔ عملیِ خودش نیز بود – را هم مقابلهٔ فکری از طریقِ روشن‌گری و مناظرات و مانند این‌ها می‌داند تا حق یاری گردد و منکَر از أذهان زایل شود.

محسن قنبریان| ۱۱ آذر ۱۴۰۴

با دیگریِ مذهبی چگونه باید برخورد کرد؟!

تحلیلی از مذاکرات پیرامون اصل بیست‌وچهارم قانون اساسی (آزادی مطبوعات)

شهید؛ نه تأویل، نه تقلیل

ماجرای درجِ عکسِ شهیده «نیلوفر قلعه‌وند» در رسانه وابستهٔ به رهبری و حواشیِ آن، بهانه‌ای شد برای بازکاوی در نسبت شهادت با دو چیز:

یکی پیشینهٔ گفتار و کردارِ شهدا،

دیگری هم روایت‌های رسمیِ پسینی یا روتوش‌های رسانه‌ای از ایشان.

مسئله فقط «حجاب» نیست؛ برخی شهدا ممکن است دارای شغل یا سبکِ زیستِ شبهه‌دار هم بوده باشند!

بلکه مسئله فقط أفعال و فروعات فقهی هم نیست؛ ممکن است قهرمانانی در جبههٔ مقاومت باشند که به عقیدهٔ حقّ (تشیّع) بار نیافته، و برخی حتّی تعریض یا تعرّضی به أهل مذهب حقّ هم ثبت کرده باشند!

از آن طرف، برخی از شهدای شاخص در دفاع مقدّس مواضعی متفاوت از مواضعِ رسمیِ نظام دارند دربارهٔ بعض نهادها، شخصیت‌ها، رویدادهای سیاسی و مانند این، که رسانه‌های رسمی گاهی تمایلی به تبلیغِ آن‌ها ندارند!

سه‌رویکرد در مواجهه با این چالش‌ها

  1. رویکرد تصحیح و تأویل:
    رویکردی که همّتش مراقبت از ذهن جامعه است. چون شهادت را مقامی مقدّس و جامعه را به آن معتقد می‌داند؛ لذا شهادت را نقطهٔ تثبیت گرفته و هرچه غیر از ارزش‌های معمول و مواضعِ رسمی است را در مورد شهدا سانسور کرده یا به تأویل می‌برد؛ تا مبادا ارزش‌ها تضعیف یا بر ناهنجاری‌ها صحّه گذاشته شود!
    این ملاحظه فقط به تصرّف در تصویرِ اجتماعیِ شهید در بیّناتی مانندِ حرمتِ کشفِ حجاب – که تصریح قرآن است –  خلاصه نمی‌شود؛ چه‌بسا تشخیص دهد مواضعِ سردار سلیمانی مثلاً در مورد دخترانِ کم‌حجاب یا آقای رفسنجانی هم نباید شنیده شود! یا مخالفتش با کنشِ سیاسیِ نمایندگیِ ولیّ‌فقیه در انتخابات دوّم خرداد هم روایت نشود.
    امتدادِ این رویکرد سرانجام همهٔ شهدا را اصول‌گرایانی مثل خود تصویر خواهد کرد!
  2. رویکرد تصویب و تأیید:
    برخلافِ رویکرد اول، رویکردی پلورالیستی است که همّتش تکیه بر تکثّرها و مخالفت با قرائت‌های رسمی است؛ حجاب یا بی‌حجابی، اعتقاد به مذهبِ حقّ یا بی‌اعتقادی به آن و مانند این، برایش کاملاً مساوی است. سرانجامِ شهادت را شاهد می‌گیرد که پس هیچ‌یک از ارزش‌ها در کمالِ نهایی مؤثر نیست و نهایت این مهمّ است که در جبههٔ حق باشد و دیگر هیچ!
    گرایش‌های گذارطلب از قرائت‌های مشهور و رسمی بعضاً در این دسته هستند؛ از جریان‌های وحدت‌گرای مقابل با قرائتِ مشهور از نقشِ عقیده و تشیّع، یا مخالفِ قرائتِ رسمیِ نظامِ سیاسی و ارزش‌های آن.
  3. رویکرد تفصیلی:
    شهادت را نقطهٔ اوجِ کمالِ انسانی می‌داند و خداوند را جبران‌کنندهٔ گذشتهٔ او که صورتِ أعمالِ ناترازش را پاک می‌کند[۱]*.

اما پیشینهٔ برجای‌مانده نزد ما چه؟!

این پیشینه و آثارِ برجای‌مانده؛ عکس‌های پروفایل و صفحاتِ مجازی تا رسالهٔ دکتری و مکتوبات یا مصاحبه‌ها و مواضع‌اش را فرامی‌گیرد.

این رویکرد به‌جای تصحیحِ سابقهٔ شهید و تأویل‌بردنِ پیشینه به دل‌خواهِ رسمی، یا تصویب و تأییدِ هرچه بوده، روی شعور اجتماعی حساب می‌کند.

 بین «بیّنات» (مثل وجوب حجاب) با «نظریات» (مثل مواضعِ فکری و سیاسی) فرق می‌گذارد؛ هم شهادت را لازمهٔ عصمتِ ماقبل نمی‌گیرد و راهِ بررسی و حتی تخطئه را باز می‌گذارد؛ هم خود را جای نخبگان و افکارِ عمومی نمی‌نشاند و شهید را به دل‌خواه روتوش نمی‌کند.

مثلاً عکسِ بی‌حجابِ آن شهیده را – وقتی محترمه و بخشیده شده است – علنی نمی‌کند، ولی تصویری که جامعه او را بدان شناخته هم روتوش نمی‌کند؛ به‌جایش خطای بی‌حجابی را در کنارِ صواب و ثوابِ شهادت روایت می‌کند تا ارزش‌ها تضعیف نشود.

مانند علی (ع) که کشته‌های صفّین را – گرچه همه شیعهٔ اعتقادی نبودند – «برادرانِ خود»، «ملاقات‌کنندهٔ پروردگار»، «دریافت‌کنندهٔ همهٔ أجر» و «بهشتی» خواند*؛ شهدای جبههٔ مقاومت را شهید می‌خواند. (به‌خصوص که لحظهٔ «مَنْ یَمُتْ یَرَنِی»* را شاهد نبوده است تا تقصیر یا انکارِ ولایت برایش ثابت شده باشد!)؛ اما هم‌زمان از مذهبِ حقّ و نقشِ اعتقاد در راه‌یابی به درجاتِ کمال می‌گوید. به نکاتِ قابلِ نقد درمکتوباتِ شهدا هم عالمانه می‌پردازد.

شهیدان بروجردی و متوسّلیان و سلیمانی و دیگران را به سطحِ قرائتِ رسمیِ اصول‌گرایی یا کلیشه‌های تلویزیونی یا حزب‌اللهی زمانهٔ کنونی تقلیل نمی‌دهد؛ همان‌طور که بودند روایت‌شان میکند، تفاوتِ رأی با ایشان در مواضع را مؤدّبانه طرح می‌کند و می‌گذارد افکار عمومی قضاوت کرده و رشد کند.

 اگر چنین رویکردی به‌بهانهٔ قداستِ شهدا تخطئه شود، ناگزیر راه برای سانسور و تأویلِ شهدا به قرائت‌های غالب و مرسوم، باز می‌شود.

محسن قنبریان| ۱۰ آذر ۱۴۰۴

[۱] «هرکس در لحظهٔ مرگ امیرالمؤمنین را می‌بیند.؛ آیت‌الله شاه‌آبادی در «رشحات البحار» توضیح داده است که چگونه مؤمن از طریقِ بیعت با امام مدارجِ کمالش تکمیل، و منافق و کافر با ردّ بیعت، درکاتِ خویش را طی خواهند کرد.

بسیج‌شوندگیِ ایرانی و سازمانِ بسیج

بازاندیشی در بسیج و سازمانِ آن | به‌مناسب هفتهٔ بسیج

«بسیج‌شوندگی» یک خصلتِ اجتماعی است و «بسیج»، حاصلِ آن است. مانندِ غُسل (شُسته‌شده) که نتیجهٔ غَسل(شُستن) است.

میزانِ این بسیج‌شوندگی در جوامع مختلف است؛ در جامعه‌ای که به قول امیرِ بیان «تعدادشان زیاد امّا اجتماعِ قلوبشان کم است»، بسیج‌شوندگی ضعیف می‌شود؛ حتی اگر بسیج‌کننده‌اش کسی مثل علی(ع) باشد. زین‌روست که «اتّحاد مقدّس»، رازِ اصلیِ امکانِ بسیج‌شدن است. کاملاً درست است که گفته شود: «بسیج در حقیقت، مظهرِ یک وحدتِ مقدّس، میانِ افرادِ ملّت است».

خصلتِ بسیج‌شوندگی در جوامعِ دیگر می‌تواند به شکلِ سکولارش باشد. اما بسیج‌شوندگیِ ایرانی در تاریخ‌اش، با هویّتِ مذهبی بوده است؛ گرچه حکومت‌های فاسد یا بیگانگان معمولاً آن را سرکوب می‌کردند.* بااین‌حال، در مقاطعِ تاریخیِ گوناگون در مقابلِ استبداد و استعمار رخ نموده است. لذاست که شیخ محمّد خیابانی، محمدتقی پِسیان، میرزا کوچک‌خان، حاج‌آقا نورالله اصفهانی، آسید عبدالحسین لاری، شیخ جعفر محلاتی، رئیس‌علی دلواری و مانندِ این‌ها، همه به این معنا، بسیجی‌اند.*

البته چنین خوانشِ هویتی از بسیج، در «سازمان بسیج» خیلی پررنگ نیست!

آیا «سازمانِ بسیج‌کننده» توانسته است همهٔ ظرفیتِ بسیج‌شوندگیِ ایرانی را بسیج کند؟!

دههٔ شصت با جمعیتِ ۳۰میلیونی، وعدهٔ بسیجِ ۲۰میلیونی مطرح بود. در پایانِ دفاعِ مقدّس هم همان رقم تمدید شد و بیان شد هنوز محقّق نشده است.*

الآن برای جامعهٔ ۹۰میلیونی، هنوز تحقّقِ همان بسیجِ ۲۰میلیونی آرزوست! گرچه بسیاری بسیجی‌اند اما عضوِ سازمانِ بسیج نیستند.*

بسیج‌شوندگیِ مردم کاهش یافته یا نهاد و سازمانِ بسیج‌کننده کاستی‌هایی دارد؟!

رهبرانِ انقلاب از همان ابتدا گفته بودند که جذبِ تودهٔ مردم با دیگر جذب‌های سازمانی تفاوت، و ظرائفِ خاصّ خود را دارد.*

آرمان‌های انقلاب ۵۷ چون «فطری»اند، «جاودانه»اند.*

از این رو همیشه می‌تواند محورِ بسیج‌شدنِ ایرانیان شود. مثلاً آرمانِ «استقلال» و «عزّت» در دفاعِ مقدّس، بسیج می‌آفریند و همان؛ ۴۰سال بعد در جنگِ ۱۲روزه هم بروز می‌کند.

پس ظاهراً مانعی در محورِ بسیج‌شدن، مردم و ضریبِ بسیج‌شوندگی نباشد.

جا دارد «سازمانِ بسیج‌کننده» و نحوهٔ کار و حاصل آن را انتقادی بررَسید!

به‌خصوص وقتی می‌بینیم برخی زُعمای سابقِ آن، به تأسیسِ سازمانِ دیگری برای «خلقِ ارادهٔ عمومی» [حاصل‌گرفتن از همان بسیج‌شوندگی] روی می‌آورند؛ ظاهراً ایشان هم سازمانِ موجودِ بسیج را برای آن منظور، ناکافی یافته‌اند!

واضح است سازمان‌های جدید نیز دچارِ همان سرنوشت می‌شوند اگر راهِ درستِ استفاده از «ظرفیتِ بسیج‌شوندگیِ ایرانی» پای آرمان‌های تاریخی‌اش را نیاموزند.

❕توجّهاتی ابتدایی در این‌باره:

  1. تبعیض در خوانشِ آرمان‌ها، بسیج‌شوندگی پای یک آرمان را ضعیف می‌کند. هم‌نشینیِ استقلال با آزادی، پیشرفت با عدالت، ولایت با جمهوریت، اسلام با ایران و وطن، و مانندِ این توازن‌ها در آرمان‌هاست که آن ظرفیتِ بسیج‌شوندگی را فعلیت داده، در مواقفِ لازم «بسیج» می‌آفریند. خوانشِ بریده و گزینشی از این دوگانه‌ها یکی از آسیب‌های سازمان‌بخشی بوده است.
  2. گاهی استفاده‌های ابزاری از آن آرمان‌ها در جهاتِ جناحیِ خاصّ یا عرصهٔ انتخابات، اعتبارِ سازمان را نزدِ تودهٔ عظیمِ بسیج‌شوندگان آسیب می‌زند.
  3. «بسیج» در آن معنای بلند، باید زیستِ دوّمصنوف و مشاغل و قشرهای مختلف باشد.
    «این مردم در اداره و مدرسه و دانشگاه و حوزه و دکّان و… هستند؛ یعنی یک زندگیِ دوزیستی [زیستِ معمولیِ زندگی و زیستِ بسیجی]» پس «زیستِ بسیجی» نباید موجبِ امتیازاتِ مادّی و مزایای خاصّ (هرچند کوچک) در «زیستِ معمولی» شود. همان‌گونه که در دفاعِ مقدّس، بسیج لشگرِ مخلصِ خدا بود و نشان در گم‌نامی داشت. حاصلِ بسیج‌شوندگیِ یک ملّتِ ۹۰میلیونی تاکنون هرتعداد که شده باشد، هرگز نباید راه را برای فعلیت‌بخشی به دیگرظرفیت‌ها ببندد.
  4. سازمانی برای فعلیت‌بخشی به چنین ظرفیتی نمی‌تواند مثلِ دیگرسازمان‌ها باشد و از طریقِ «استیلای سازمانی»، بسیج بسازد! بلکه سازمانی منعطف در مواجهه با اراده‌های عمومی و تعیّن‌یافته از خواستِ آن‌ها، بیش‌تر به کار می‌آید. در تجربهٔ دفاعِ مقدّس، فرماندهانِ بسیج از پایین به بالا تعیّن می‌یافتند. یک معلّم، یک خبرنگار، یک شهردار یا یک روستایی؛ پس از بسیج‌شدن پای آرمان، شایستگی‌هایش بُروز و به سطوحِ فرماندهی بار می‌یافت؛ همّت و باقری و باکری و حاج‌قاسم می‌شد.
  5. بیش از این‌ موارد را می‌توان با کاوش‌ها و بررسی‌های انتقادی، درونِ عقلانیت انقلاب اسلامی کشف و طرح کرد؛ اگر فضاهای کلیشه‌ای و تکراری مجالِ بیشتری دهد.

محسن قنبریان| ۱ آذر ۱۴۰۴

سخنرانی/ چگونه اقتصاد، جامعه را از دست داد؟!

ارائه ای فشرده از حجت الاسلام محسن قنبریان / افتتاحیه رویداد آموزشی زیست جهان اقتصاد ایران/ ۲۲آبان۱۴۰۴

دانلود سخنرانی «چگونه اقتصاد، جامعه را از دست داد؟!» | “دانلود از پیوند کمکی

نهاد اقتصاد در سه ساخت اجتماعی

  1. خانواده، نهاد تعیین کننده اقتصاد:
    اقتصاد منزلی/ علم آن در حکمت عملی ذیل تدبیر منزل
    اقتصاد سلولی و درگیری همه با آن/ محور: تقدیر معیشت در راستای فضیلت؛ نه رشد و کسب سود/ و…
    بازار، مکان مبادله است، شغل هم بیرون خانه، اما اقتصاد منزلی است!
    دو مکتب متفاوت از این جایگاه نهادی در: جامع العلوم فخر رازی/ احیاء العلوم غزالی
  2. جابجایی به نهاد سیاست
    از قرن۴ در پیوند مسیحیت و امپراطوری روم تا قرون وسطا و جنگهای صلیبی
    آمدن مفهوم رشد اما با الهیات مسیحی/ تدبیر الهی بجای تقدیر معیشت
    مشابهش از این حیث دوره اقتصاد جنگ پایه فتوحات/ نهاد سیاست(خلافت) پیشران و تعیین کننده اصلی اقتصاد جامعه/ چند نمونه تاریخی…
    بازار و صنف و خانواده هست اما مرکز تعیین کننده اقتصاد دستگاه خلافت و سیاستهای اوست!…
    دو مکتب متفاوت در همین جایگاه نهادی:
    اشرافیت اموی/ شبه سوسیالیزم دوره مروانی ها…
  3. جابجایی نهاد اقتصاد به بازار
    بازار دیگر نه مکان مبادله بلکه مکانیزم اداره! بلکه هوش و دانش معتبر و بالاتر دین جهانی!
    توصیف این دوره در سه پرده مهم:
    الف) کالا شدن همه چیز و بازار جای همه چیز (حتی جامعه مدنی و…)
    ب) محور شدن رشد اقتصادی و محاسبه همه چیز با آن
    ج) ضرب در دنیای مجازی (تجارت الکترونیک) و پدیده سرمایه داری پلتفرمی بلکه تکنو فئودالیسم

 

گام به گام اقتصاد بیشتر جامعه را از دست داد بلکه ضد جامعه شد!

۱۳/ شرح خطبه ۲۱۶

جلسه سیزدهم / ۲آبان۱۴۰۴

حجت الاسلام قنبریان

 

ادامه پیامدهای عدم تحقق حقوق متقابل مردم و حکومت / بسته دوم توالی های سوء:

 

  1. فَعُمِلَ بالهَوی
    جامعه ای که دچار اختلاف کلمه و دغل کاری در دین شده و امور از مجاری اجتماعی کَنده شده؛ تبعاً براساس هوی و هوس عمل می شود!
    پدیده خود امامی!
    تصویر مساله در هر دو صورت اجحاف والی/ غلبه رعیت:
    – اجحاف والی در امور دنیایی؛ رها کردن دین، خود امامی مردم را در پی دارد!
    – اجحاف والی در دین؛ حرکت پاندولی جامعه به عمل کردن به هوی و هوس می کشد!
    – در غلبه رعیت و بی اقتداری حکومت هم که قصه روشن است!
    توجه دوباره به حقوق اساسی و نیاز بدان برای تربیت عمومی جامعه
  2. عُطِّلتِ الاحکام
    لازمه بیّن عمل به هوی، تعطیل احکام الهی است.
    کلونی ها و ائتلافها بر عصیان شکل می گیرد
    تصویر مساله در صورت غلبه رعیت: آنارشی و خود امامی به تعطیل احکام می انجامد
    در صورت اجحاف والی؛ مثل فراز قبل
    دو دستور در اینباره:
    الف) اجبار نکردن مردم در چیزی که گردنشان نیست (نامه ۵۳)
    ب) همان که گردنشان هست هم با استیفاء حقوق و تمام رفق (غرر)
  3. و کَثُرت عِلَلُ النفوس
    بیماری های جانها زیاد می شود!
    بسته آخر پیامدهای زنجیره توالی:
    وحشت نداشتن از حق بزرگی که تعطیل شود یا باطل بزرگی که برپا شود!
    امر عمومی دیگر مساله کسی نیست!
    این در آینه تاریخ صدر اسلام پیداست
    ذلیل شدن ابرار و عزیز شدن اشرار و بزرگ شدن عقوبت خداوند بر بندگان!
    این هم لازمه قهری برای قبلی است!
    کار می کشد به کربلا و عاشورا!

دانلود سخنرانی «۱۳/ شرح خطبه ۲۱۶» | “دانلود از پیوند کمکی

حضرت آیت الله جوادی آملی ۳شنبه ۲۰آبان۱۴۰۴: فقر را باید ریشه کن کنیم نه اینکه تنها به فقیران کمک کنیم/ نشاط واقعی آن است که اقتصاد مردم سامان یابد.

 

حضرت آیت الله جوادی آملی بر ساماندهی اقتصاد مردم تاکید کرده و گفتند: اداره کشور با رویکرد کمیته امدادی درست نیست و باید با همت و تلاش، فقر را ریشه‌کن کنیم نه اینکه تنها به فقیران کمک کنیم.

 

ایشان با تأکید بر اینکه «نشاط حقیقی در اقتصاد مردم است»، افزودند: اگر مردم را با فیلم و نمایش بخندانیم، این نشاط کاذب است؛ نشاط واقعی آن است که اقتصاد مردم سامان یابد.

 

گزارش دیدار: حضرت آیت الله جوادی آملی: اداره کشور با رویکرد کمیته امدادی درست نیست/ نشاط واقعی آن است که اقتصاد مردم سامان یابد

 

پ.ن:

آیا تا سامان گرفتن اقتصاد، تلویزیون نباید فیلم پخش کند؟!!

واضح است منظور مرجع حکیم این نیست؛ اما جُنگ و شادی و حتی “حال خوب” را نباید جای “وضع خوبِ” مردم فاکتور کرد!

 

اگر گفتمان رایج رفت سراغ حال خوب و نشاط مردم در همین وضع موجود، کسی باید بانگ بزند وضع خوبِ مردم، راهش فرق می کند!

 

همین است نسبت جشن ها و توسعه شادی ها و شیرین کردن کام مردم با انسجام پایدار و وحدت ملی و جبران عقب ماندگی عدالت و…!

 

محسن قنبریان

“شیرین کاری” ، اتحاد مقدس نیست!

عناصر سه گانه هویت ملی از دید رهبرانقلاب: “ریشه داری تاریخی”، “اسلام” و “انقلابی بودن” است!

پس هم غدیر در هویت ایرانی است؛ هم ریشه های تاریخیِ مقاومت مقابل زورگویان؛ هر دو هم سزاوار جشن یا تجلیل اند.

بزرگان نظام، جشن ده کیلومتری غدیر را -علیرغم خوب بودن- “شیرین کاری” خواندند! (طراحان و برگزار کنندگان حتماً شنیده اند)؛ جشن میدان انقلاب و رونمایی از مجسمه شاهپور ساسانی که از آن بیشتر نیست!

آنچه واقعا انسجام و اتحاد مردم را -حتی بیش از تجاوز دشمن- ایجاد و “تثبیت” می کند، چیز دیگری است.

 صاحب این ایام، فاطمه زهرا(س) دو بار در خطبه اش بدان توجه داد :

جعل الله … العدل تسکیناً [تنسیقاً] للقلوب

… والعدل فی الاحکام ایناساً للرعیه!

عدالت اجتماعی عمیق ترین لایه مردم -یعنی دلها- را یکی می کند.

احکام عادلانه حکومت هم موجب انس مردم با حاکمیت می شود!

عدالت اجتماعی از برترین نمودهای انقلابی بودن (عنصر سوم هویت ایرانی) هم هست.

به نصاب نرسیدن آن، خدای نکرده رابطه مردم-مردم و مردم-حاکم و اتحاد مقدس را تهدید می کند.

افزون شدن فاصله غنی و فقیر که در تبرّج ها و خودنمایی های منتفعان هم بروز می کند، یکدستی و آرامش قلوب را نشانه گرفته است.

 به اشتراک گذاشتن بی حجابی با دختران پایین شهر و ساختن ائتلاف های جنسیتی نمی تواند، وحدت پایدار بسازد.

ضریب بالای “درک فساد” نیز انس مردم و حکومت را آسیب می زند.

جشن های مذهبی و ملی، هرچقدر هم متعالی و پر ثواب باشند، بدون عدالت، اتحاد مقدس را نمی توانند تثبیت کنند.

محسن قنبریان ۱۴۰۴/۸/۱۷

 

پیوست یادداشت : ” شیرین کاری” ، اتحاد مقدس نیست ؛ این دو را ببینید:

  1. برنامه هویت ما / با حضور حجت الاسلام قنبریان/ ۲۰ خرداد ۱۴۰۴/ نگاهی به آیین غدیر و مهمونی ده کیلومتری
  2. سخنرانی اتحاد مقدس / حجت الاسلام قنبریان/ هیات اصحاب الحسین(ع) دانشگاه تهران/۳۰ مهر۱۴۰۴

سخنرانی/ تبلیغ، ترجمان درست اسلام در زمانه

تبلیغ، ترجمان درست اسلام در زمانه

نشست علمی تبلیغی / مرکز تخصصی تبلیغ حوزه علمیه قم/ حجت الاسلام و المسلمین قنبریان / ۱۴آبان۱۴۰۴

 

دانلود سخنرانی «تبلیغ، ترجمان درست اسلام در زمانه» | “دانلود از پیوند کمکی

اسلام و بعثت یک انقلاب بود!

انقلاب ما دنبال احیای آن انقلاب بود! “استمرار انقلاب اسلام” در بند۵ اصل۲ قانون اساسی؛ نه “انقلاب اسلامی” ، نه “اسلام انقلابی”!

 

هر نهضت و حرکت عمومی نیازمند واژه سازی و ترجمان

سخن رهبر انقلاب در اینباره(۹۰/۷/۲۲)

نمونه ای از واژگان بعثت

این مهمتر از تحلیل سیاسی و موضع گیری سیاسی منبر است!

 

چند نمونه

ویروسی در همان عاشورای ۶۱هجری (اهالی تپه ندبه)!

فاصله زهرایی که روایت می کنیم و زن تراز بعثتی که بود!

جامعه ای که “حرم” می شود!

اندیشه سیاسی در حوزه علمیه، فرصتی مغفول برای تحلیل حکمرانی

استاد حوزه علمیه قم، گفت: رهبری معظم بر این نکته تأکید کرده‌اند که گرایش سیاسی در حوزه وجود دارد، اما اندیشه سیاسی، که شامل تحلیل ساختار قدرت و حکمرانی است، بسیار کم است. برای مثال، تحلیل مسائل حکمرانی مدرن، از جمله موضوعاتی مانند حجاب یا مدیریت اجتماعی، پیچیدگی‌های خاص خود را دارد که نیازمند درک عمیق از اندیشه سیاسی و تجارب تاریخی است.

به گزارش شبکه اجتهاد، حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قنبریان، استاد حوزه و دانشگاه، در مدرسه فقهی امام رضا(ع) طی سخنانی با موضوع «نقش مردم از تنبیه الامه تا نظریه جمهوری اسلامی»، ضمن بیان اینکه اندیشه سیاسی مهمتر از گرایش سیاسی است، به تحلیل سیاسی در حوزه‌های علمیه اشاره کرد و گفت: «همان‌طور که در بیانات مقام معظم رهبری آمده است، حوزه‌های علمیه نه تنها دارای گرایش سیاسی هستند، بلکه بسیاری از طلاب، حتی آن دسته که از نظر برخی انقلابی یا ولایی محسوب نمی‌شوند، به شکلی فعال در مسائل سیاسی مشارکت دارند. این گرایش سیاسی در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی نیز نمود می‌یابد، اما آنچه کمتر در حوزه‌ها مشاهده می‌شود، اندیشه سیاسی است؛ یعنی توانایی تأمل و بحث درباره ساختار قدرت و نحوه اعمال آن در سطح نظری و عملی.»

حضرت آقا بر این نکته تأکید کرده‌اند که گرایش سیاسی در حوزه وجود دارد، اما اندیشه سیاسی، که شامل تحلیل ساختار قدرت و حکمرانی است، بسیار کم است. برای مثال، تحلیل مسائل حکمرانی مدرن، از جمله موضوعاتی مانند حجاب یا مدیریت اجتماعی، پیچیدگی‌های خاص خود را دارد که نیازمند درک عمیق از اندیشه سیاسی و تجارب تاریخی است.

تفاوت اندیشه و تحلیل سیاسی: نائینی و شیخ فضل‌الله

در تاریخ فقه و سیاست شیعه، مرحوم نائینی به عنوان شاخص اندیشه سیاسی شناخته می‌شود، در حالی که شیخ فضل‌الله نوری در تحلیل سیاسی میدانی پیشتاز بود. به بیان دیگر، اندیشه سیاسی، تبیین نظری و نظام‌مند مسائل قدرت و حکومت است، در حالی که تحلیل سیاسی، بررسی عملی و شناخت میدان سیاسی واقعی است. نائینی در عرصه اندیشه سیاسی، از لحاظ نظری و فلسفی سرآمد است، در حالی که شیخ فضل‌الله، شناخت میدانی از شرایط اجتماعی و سیاسی آن زمان داشت و تحلیل او از جنبش مشروطیت عمیق و دقیق بود.

این تمایز نشان می‌دهد که حتی اگر تحلیل عملی شیخ فضل‌الله درست باشد، ارزش نظری اندیشه سیاسی متعلق به نائینی است و هر دو مکمل یکدیگرند. این تمایز همچنین می‌تواند موجب حل اختلافاتی شود که بین آثار نائینی و شیخ فضل‌الله وجود دارد، به ویژه در زمینه مشروطیت و مشروعیت حکومت.

اندیشه سیاسی نائینی: پنج فصل و اصول حکمرانی

مرحوم نائینی در اثر معروف خود، «تنبیه الامه»، اندیشه سیاسی را در قالب پنج فصل ارائه می‌دهد:

۱- ولایت بر سیاست و سلطنت: نائینی معتقد است که هر حکومتی، اعم از شخصی یا جمعی، به حق یا ناحق، برای تأمین مصالح نوعی ایجاد شده است. این نگاه با فلسفه «سیاست نوعیه» همسو است که هدف آن تأمین مصالح عمومی و رعایت عدالت در جامعه است. او تأکید می‌کند که تبدیل حکومت از سیاست نوعیه به تملک، که از دوره فرعون‌ها تا بنی‌امیه ادامه یافته است، موجب بردگی و ظلم به مردم شده است.

۲- عصر غیبت و ولایت فقیه: در عصر غیبت، فقیه جامع‌الشرایط به عنوان نائب امام وظیفه دارد حسبه را وسیع‌تر در نظر گرفته و نظم و انتظام جامعه را تأمین کند. در شرایط کنونی، با وجود محدودیت‌ها، باید تا حد امکان جلوی سوءاستفاده‌ها و ظلم در حکومت گرفته شود.

۳- مشروطیت و قوه مقننه: نائینی به دو رکن مشروطیت اشاره می‌کند: قانون اساسی و هیئت نظارت بر اجرای آن. او بر آزادی، مساوات و حقوق اساسی مردم تأکید دارد و معتقد است که حاکمیت نباید مردم را رعیت فرض کند، بلکه باید عدالت و مساوات را رعایت نماید.

۴- مغالطات و کشمکش‌های سیاسی: نائینی به مغالطات و برداشت‌های نادرست از قوانین و مشروطیت اشاره کرده و اصول آزادی، مساوات و حقوق مردم را به وضوح توضیح می‌دهد تا از سوءتفاهم‌ها جلوگیری شود.

۵- شرایط مشروعیت و صحت مشروطیت: او بیان می‌کند که مشروعیت حکومت به پذیرش مردم و رعایت حقوق آنان بستگی دارد و اعمال قدرت بدون رضایت عمومی مشروع نیست. این دیدگاه، پل میان فقه و سیاست عملی است.

جمهوری اسلامی و جایگاه ولایت فقیه

در جمهوری اسلامی ایران، نظریه ولایت فقیه، بر اساس فقه شیعه و تجربه تاریخی، با لحاظ رضایت مردم و مشروعیت اجتماعی ترکیب شده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی، نه تنها ولایت فقیه را تبیین می‌کند، بلکه به اصول مردم‌سالاری نیز توجه دارد.

اصل پنجم: ولایت و امامت، بر اساس پذیرش اکثریت مردم و شناسایی رهبری فقیه جامع‌الشرایط تحقق می‌یابد.

اصل ششم و پنجاه و ششم: حق تعیین سرنوشت و اتکا به آرای عمومی مردم در چارچوب ولایت فقیه تأکید شده است.

بنابراین، حتی در حکومت ولایت فقیه، مشروعیت و اعمال قدرت به رضایت و مشارکت مردم وابسته است. این دیدگاه همخوان با اصول نائینی در زمینه مشروعیت و عدالت اجتماعی است.

درس‌آموزی از تاریخ و معاصر

مطالعه آثار مرحوم نائینی و شهید صدر، از جمله «تنبیه الامه» و «الاسلام یا خود الحیات»، نشان می‌دهد که فقه و اندیشه سیاسی می‌توانند پاسخگوی نیازهای پیچیده جامعه مدرن باشند. این متون، ضمن ارائه مبانی نظری، به مسائل عملی و اجرایی حکومت نیز توجه دارند و به طلبه‌ها و محققان حوزه اجازه می‌دهند تا مسائل جاری سیاسی و اجتماعی را با نگاه فقهی و تحلیلی بررسی کنند.

بی‌توجهی به این متون، موجب مهجوریت اندیشه سیاسی در حوزه و ضعف تحلیل مسائل اجتماعی و حکمرانی می‌شود. ادامه مطالعات و بحث‌های کلاسیک و درس‌گفتارهای جانبی می‌تواند این خلأ را پر کرده و زمینه تربیت فقیهانی آگاه به مسائل نظری و عملی حکمرانی فراهم آورد.

جمع‌بندی

۱- اندیشه سیاسی در حوزه: گرایش سیاسی وجود دارد، اما اندیشه سیاسی کمتر مورد توجه است و باید توجه ویژه‌ای به مطالعه آثار نائینی و شهید صدر شود.

۲- تمایز اندیشه و تحلیل سیاسی: نائینی اندیشه سیاسی نظری ارائه می‌دهد و شیخ فضل‌الله تحلیل سیاسی عملی انجام می‌دهد؛ هر دو مکمل هم هستند.

۳- مشروطیت و مشروعیت حکومت: مشروعیت حکومت وابسته به رعایت عدالت، آزادی، مساوات و رضایت مردم است و نائینی بر این اصول تأکید کرده است.

۴- جمهوری اسلامی و ولایت فقیه: مشروعیت اعمال ولایت فقیه با رضایت مردم و اصول مردم‌سالاری دینی تلفیق شده است.

۵- اهمیت مطالعه و تداوم اندیشه: مطالعات اندیشه سیاسی، هم در حوزه نظری و هم در تحلیل عملی حکومت، برای تربیت فقیه جامع‌الشرایط و توانمند ضروری است.

منبع: مفتاح