بایگانی برچسب: s

این نزدن‌ها نشانه‌ی نمی‌توانیم‌ها نیست؛ نشانه‌ی تدبیر است.

انتقاد از انتقام سخت حاج قاسم سلیمانی اگر نشانه‌‌ای از یاس و مرعوب شدن داشته باشد، بی‌انصافی است. نزدن، همیشه نشانه نتوانستن نیست.

حجت‌الاسلام محسن قنبریان در محفل چهاردهم فکرت

از نظر امیرالمومنین یک نظام سیاسی_اجتماعی چگونه حرم می شود؟!

از نظر امیرالمومنین یک نظام سیاسی_اجتماعی چگونه حرم می شود؟!

(مبنای سخن حاج قاسم در نهج البلاغه)

حجت الاسلام قنبریان:

ولایت در فرهنگ شیعی یک میثاق سه وجهی است؛ پیوند و پیوستگی مردم با ولیّ و بالعکس و پیوند مردم با مردم.

ولایت، فقط شخص ولیّ نیست؛ کل این سه پیوند و میثاق است[۱].

حضرت امیر(ع) این میثاق، را حرم می نامند آنجا که از ایجادش در زمان پیامبر(ص) گفته و از نقضش پس از او گله می کند:

“…نَقْضاً لِمِیثَاقِهِ الَّذی وَضَعَهُ اللَّهُ لَکُمْ حَرَماً فِی أَرْضِهِ وَ أَمْناً بَیْنَ خَلْقِهِ…: و پیمان و میثاقی را بشکنید که خداوند آنرا حرم(پناه گاه) برای شما در زمین و جایگاه امن بین مردم قرار داد…”(خطبه قاصعه)

این میثاق در زمان ما همان است که بهشتی [۲]و خامنه ای [۳]آنرا “نظام امت و امامت” و “جمهوری اسلامی” نامیدند و حاج قاسم آنرا “حرم” می خواند!

هستیِ این پیوند(ولایت) مقدم بر پوسته حقوقی و قانونی آن است و واقعا باید در جامعه برپا شده باشد.

برشی از جلسه سوم فاطمیه اول هیات اصحاب الحسین دانشگاه تهران/ آذر۱۴۰۲

[۱] ر.ک: طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن/ آیت الله خامنه ای/ فصل آخر

[۲] ر.ک: مبانی نظری قانون اساسی/ شهید بهشتی ص۴۷

[۳] ر.ک: دیدار با مردم آذربایجان ۹۶/۱۱/۲۹ و هم کتاب صورت و صیرت انقلاب اسلامی

حکمرانی مردمی!

بعد از دفاع مقدس مامور شد در طول حدود ۱۰۰۰کیلومتر مرز شرقی با اشرار و قاچاقچیان انسان و مواد مخدر مقابله کند. ص۹۷

حاج قاسم برای برگردندان امنیت به منطقه با مردم بومی هماهنگی می کرد و همراه با رضایت و خشنودی آنها اقدامات را پیش می برد. ص۱۰۱

عملیات آورتین در سال۷۴ به منظور پاکسازی و حذف گروههای مهم اشرار در منطقه ای به وسعت ۱۰۰۰کیلومترمربع از ایرانشهر تا بشاگرد صورت پذیرفت و یک ماه کامل طول کشید. ص۱۰۲

(زندانی شروری می گوید): من شنیدم که حاج قاسم می خواهد با قبایل گوناگون گفتگو کند و گروه های زندانی را -که مقصودش ما اشرار بودیم- آزاد کند و به اهالی قبیله ها گفته اگر ما آنها را آزاد کنیم، آنها را در خانه هایشان مورد مراقبت قرار دهید تا دوباره به آن کار دست نزنند. بعد هم باکوشش آنها تعداد زیادی از زندانیان بخشوده شدند و از جمله آنان من بودم. هنگامی که از زندان آزاد شدم از درون انگیزه ای نداشتم که در مکانهای عمومی و در میان مردم بروم ولی آن بزرگان قبیله نزد من آمدند و به من کمک کردند برای من یک مغازه برپا کردند و کار شروع کردم. اکنون سالهای زیادی گذشته است که از محبت و لطف حاج قاسم کاری را آغاز کردم و آبرومندانه زندگی می کنم. ص۱۰۵

پ.ن:

 روش سردار در زندان زدایی و سپردن تعهد به سران قبایل، نزدیک به ترتیب اولیاء در فقه اسلامی است. مبتنی برآن، ورود حکومت بعد از نهادهای مدنی و مردمی است. سالار امور جامعه خود مردمند مکتب سلیمانی این رکن مردمسالاری را هم تجربی کرد.

محسن قنبریان

وقتی حاج قاسم، فرهنگ تشریفاتی امروز را به چالش می‌کشد!

در روزگاری که اختلاف حقوق ده‌ها برابری توجیه و تبدیل به قانون می‌شود؛ در دنیایی که مدرک و درجه و مقام، ملاک منزلت و برتری‌ست و برخی برای رسیدن به مادیات مسابقه می‌دهند؛

حاج قاسم از روزهایی می‌گوید که خبری از القاب و عناوین و تشریفات نبود. روزهایی که همه برادر بودند و برابر…

او از روزهای زیبای جنگ می‌گوید؛ جایی که تجلی انسان انقلاب اسلامی بود…

شهیدانه زیستن

مصاحبه روزنامه قدس با حجت الاسلام قنبریان در ابعاد شهادت سردار سلیمانی در علوم انسانی:
انسان انقلاب اسلامی، کار کردهای اجتماعی شهادت، ارتقاء حیات اجتماعی مردم، ضریب ننگ ناپذیری و…

تأملی در انگاره حاج قاسم که گفت: «تا کسی شهید نباشد، شهید نمی‌شود»

در یادداشتی از حجت الاسلام قنبریان

شهیدانه زیستن

انسان اسـلام در زمینه خودش را معنا می کند و این زمینه، برگشت به خدای متعال است؛ چرا که یک اصل «از او و به سـوی او»یی بر زندگی انسان حاکم است. اینجاست که انسان سـه خصلت اصلی را از خودش نشـان می دهد: اول اینکه خلیفه الله است؛ دوم اینکه حامل امانت الهی است و سوم اینکه زیر بار مسئولیت و رسالت است؛ به عبارت دیگر جانشین خداست و نه جایگزین خدا جانشین یک جور مظهر و وجه از خدای متعال است؛ امانتدار است به اینکه «مالک الرقاب» باشد که بگوید این مال من است و هر کاری که بخواهم با آن می کنم؛ و دارای رسالت رسـول است نه اینکه دنبال خوشگذرانی خودش باشد و غایت خاصی را دنبال نکند. شهید سلیمانی در دسـتخط آخرش این گونه آورده است که «خداوندا عاشق دیدارت هستم همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود» این یعنی به تعبیر قرآن «مهاجر إلى ربی» است و «ارجعی إلى ربک» برای او اصل است. حال ممکن است سؤال شود که موقعیت خدای متعال در این میان چیست؟ خداوند می گوید: «فاینما تولوا فثم وجه الله» یعنی این گونه نیست که خداوند بالای سر این انسان نباشد بلکه خداوند پشت اجتماع و جامعه قرار گرفته است یعنی سیاست، اقتصاد و فرهنگ را باید رد کند تا به خدا برسد؛ به عبارتی این «مهاجر إلی ربی» از همه این ها می گذرد؛ یعنی از سیاست، اقتصاد، فرهنگ و همه این ها می گذرد و این گذر کردن نیز باید کاملا «راضیه مرضیه» باشد؛ به عبارتی در «ارجعی إلی ربک» هم سالک و هم خدای متعال از این سـلوک باید راضی باشـند. این معنای دقیق عینیت سیاست و دیانت است که در آن فعالیت اجتماعی و عرفان با هم آمیخته می شود. شهادت اینجا معنای درست تری پیدا می کند و اوج عینیت دیانت و سیاست می شود.

استشهاد، ملک طلق اهل خلوص است

باید این نکته را در نظر داشت که با برخی از مظاهر سیاسی دیانت، فرد منافق نیز می تواند همراه شود؛ برای مثال یک منافق نیز می تواند حج کند اما در این روند ما هر چقدر به سمت جهاد به خصوص جهاد انسانی میل می کنیم که به دنبال شهادت طلبی است، می بینیم که ورود منافقان به آن ممنوع می شود. به همین دلیل است که جهاد و استشهاد، ملک طلق خالصان و اهل خلوص می شود و به ما این جرئت را می دهد تا بگوییم که عین دیانت و سیاست است.

از یک طرف جهاد و شهادت اعمال اجتماعی و سیاسی هستند؛ چرا که دست دشـمن در امر شهادت در کار بوده است و از طرفی نیز قرآن، راه تمیز منافق از مؤمن را جهاد معرفی کرده است. قرآن چون می خواهد منافق را از غیر منافق جدا کند در آیات ۱۶۶ و ۱۶۷ آل عمران می گوید: «ولیعلم الذین نافقوا وقیل لهم تعالوا قاتلوافی سبیل الله أو ادفعوا…» این «تعالوا» یعنی یک سطح از خمودگی که گرفتارش هسـتید بالاتر بیایید و در راه خدا جهاد کرده یا حداقل از نوامیسـتان دفاع کنید. اینجاست که منافقان نمی آیند و به همین واسطه

شناخته می شوند اما انسان طالب شهادت و مستشهد چطور از مناسبات سیاسی و اجتماعی سالم گذر می کند؟ و در ادامه چگونه می توان از امتداد این انسان تا سطح یک جامعه سخن گفت؟ نکته همین جاست که توفیق شهادت هر چند ممکن است نصیب عده ای بشود ولی مقیاسی به اندازه یک نسل می تواند مستشهد باشد. به تعبیری یک نسل از انسان ها ممکن است مستشهد و شهادت خواه باشند هر چند تقدیر عینی آن برای عده ای از آنها فقط محقق شود. نکته بعدی در نحوه گذر سالم از مناسبات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی این است که چون کانون همه افعال و امیال انسان ها جان افراد اسـت، همین که این عده جانشان را به خدا می فروشند – که البته مفهوم شهادت در معنای قرآنی اش همین فروختن اسـت – سلامت اتفاق می افتـد و امیال و افعال بدون چسبندگی از متعلقات، سالم و مطمئن عبور می؟ ی کند به تعبیری می شود گفت که استشهاد «بیع سلف» است (آنچه امروزه از آن به عنوان پیش خرید یا پیش فروش یاد می شود)؛ یعنی انسان طالب شهادت جان خودش را از مدتها قبل سر دست می گیرد تا خدای متعال از او بپذیرد و ما به ازای آن را که در تعابیر قرآنی و عرفانی همان نظر به وجه الهی است دریافت کند. این نیز در یک آن اتفاق نمی افتد بلکه در مدت مدیدی از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی فرد روی می دهد. برای همین هم هست که در ازای هر خدمتی این دسته از افراد طلب و دعای شهادت می کنند؛ مثلا حاج قاسم نیز همین طور بود و اگر می خواست انگشتری را به دختر شهیدی بدهد شرط می گذاشت که هر وقت حرم امام رضلاع) مشرف شدی برای شهادتم دعا کن یانذر کرده بود که ماهی یک بار بیاید و به یک جانباز ۷۰ درصد خدمت کند در قبال اینکه بتواند به شهادت برسد.

اثرات اجتماعی و سیاسی شهادت طلبی

انگاره «شــهیدانه زیسـتن» و فرمایش متین شهید سلیمانی که «تاکسی شهید نباشد، شهید نمی شود» دقیقا می خواهد بگوید که فرد باید ثمن شـهادت را پرداخت کرده باشد. شما در بیع سلف به آن فرد واقعاً می گویید فروشـنده ولو اینکه هنوز کالا در دستش نیامده باشد. این خاطره نیز جالب است که وقتی از لیاقت ایشان برای ریاست جمهوری و دعوت از ایشان در این عرصه سؤال می شود، می گوید که «من نامزد گلوله ها و نامزد شهادت هستم و سال هاست که در جبهه به دنبال قاتل خودم می گردم». پس تا اینجا معلوم می شود که شهادت، استشهاد و طلب شهادت کردن برای انسان انقلاب اسلامی یک غایت است و آن وجهی است که موجب سـلامت او برای گذر از مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. این مقوله اثرات اجتماعی و سیاسی ای برای جامعه دارد که هر چقدر اشاعه پیداکند. نتیجه اش جامعه ای مطلوب تر خواهد بود. در نگاهـی اجمالی، شــهادت طلبی سـه نتیجه را در برخواهد داشـت؛ اولین ثمره اجتماعی و سیاسی شهادت خواهی یک عده در جامعه این است دستاوردها را ضمانت و بیمه می کند؛ چرا که در صورت بیمه نشدن دسـتاوردهای حاصل از حرکت انقلابی و در میدان جنگ اراده ها ممکن است شـاهد برگشت به عقب و ارتجاع باشیم؛ بنابراین ضمانت و بیمه این دستاوردها یا شهادت است. در آیه معروف «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله…» وقتی خداوند از آنچه به شهدا ارزانی داشته حرف می زند، در ادامه می گوید: «ویستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم.» یعنی خداوند پیوسته و همواره در حال بشارت دادن است. بشـارت به چه کسی؟ به کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده اند یعنی خداوند باید به شهدا نشان بدهد که راه شما ادامه و رهرو دارد و آدمهای دیگری پیدا شده اند که پشت سر شما آمده اند؛ مثلا حججی ها را نشان بدهد که بله، نسل چندمیها به آن نسـل قبلی ها تأسـی می کنند. این جمله امام بزرگوار که «در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسـیده اند و بر بسیط ارض ثمرات رشادت ها و ایتارهای خودشان را نظاره می کنند» در واقع همان عبارت آخر جمله «یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم » است. ممکن است زمین فاو را پس بدهند ولی آن رشادت، شجاعت و مقاومتی که با شهادت طلبی اینها پیاده شده وزنی برای جامعه شده که دیگر قابل پس دادن نیست و در واقع مزد شهادت است. امام در جای دیگری می فرماید که «با خون و توان خود شرافت انسانی ملت بزرگ را بیمه نمودند» که در واقع همان ضمانت و بیمه کردن دست آورده‌است.

شهادت، حیات اجتماعی مردم ایران را بالاتر می آورد

مهم تر از مورد اول، دومین ثمره شـهادت خواهی یک عده در جامعه این است که موجب تعالی و صعود جمعی جهان اجتماعی ملت خودشـان می شوند. به عبارتی اگر ما برای جامعه همچون یک فرد مجموعه ادراکات و تحریکات مشترکی را در نظر بگیریم می توانیم از آن به حیات اجتماعی با جهان اجتماعی تعبیر کنیم حال گاهی این ادراکات و تحریک ها دچار هبوط می شوند کما اینکه در ماجرای قوم بنی اسـرائیل که خداوند از «هبطوا مصرا» حرف می زند منظورش نه این است که مثلا از صحرای سینا که بلندتر است به مصر هبوط کنید و پایین بروید بلکه به این معناست که از درک و امیال اساسی تری که دارید، متوجه بعد پست تر بشوید. این معنای هبوط است. همین شد که این ها به جای شرافت با موسی بودن به سمت استضعاف پذیری از فرعون ها رفتند. این همان هبوط جمعی و هبوط اجتماعی است. بنابراین خود این حیات اجتماعی حرکت، هبوط وصعود دارد. آنچه به آن اشاره شد چهره هبوط جامعه بودوطبق قاعده چهره صعود نیز می تواند داشته باشد. فرض کنید که جامعه استخفاف شده و مستضعف شاه زده باشهادت بتواند صعود کند و به یـک زندگی اجتماعی و حیات اجتماعی برتر برسد. این جمله امام(ره) خیلی عجیب است که هنگام عملیات فتح المبین در سال ۶۱ فرمودند که «مبارک باد بر بقیه الله ارواحنا له الفدا وجود چنین رزمندگان ارزشمند… آفرین بر شما که میهن خود را بر بال ملائک الله نشاندید و در میان ملل جهان سرافراز نمودید» یعنی شهدایی که در آنجانقش آفرینی کردند و آن مستشهدینی که در معرکه حاضر بودند را آفرین می گوید و این تعبیر کنایی استعاری پرمعنا که «میهن خود را بر بال ملائکه نهادید» را به کار می برد که من از آن به صعود اجتماعی تعبیر می کنم. شهادت، حیات اجتماعی مردم ایران را یک پلکان بالاتر می آوردووجهی است که چهره اجتماعی را درست می کند.

باید ضریب ننگ ناپذیری را تعریف کنیم!

به عنوان مثال ما برای ضریب سلامت در دنیای کنونی می گوییم اگر به ازای هر ۵۰۰ نفر یک پزشـک باشد. ضریب سلامت تأمین است و بیماری در جامعه کم می شود. خوب اینجا سؤال می شود که ما چند درصد مستشهد، چند درصدانسان اهل جهاد و شهادت خواهی داشته باشیم که جامعه دچارننگ، ذلت، خواری و اینها نشود، به نظرم در علوم انسانی، این ضریب غفلت شده است و ما باید این ضریب ننگ ناپذیری را تعریف کنیم که در روایت ها و متون دینی مانیز برای آن کلمه هست در دفاع مقدسی که ما ذلیل نشدیم و ننگ نپذیرفتیم و یک وجب از خاکمان را ندادیم، درصد شهدای دفاع مقدس به نسبت جمعیت کل کشور ۰/۳۸ (۳۸ صدم) درصد بوده است. کل رزمندگانی که آنجامی جنگیده اند ۶ درصد کل ملت ایران بودنـد. به تعبیری با ۶ درصد مستشهد می شـود برای ۳۰ میلیون ایرانی آن دوران ضریب ننگ ناپذیری درست کرد. این در روایتهای ما عبارتی تحت عنوان «اباء الضیم» دارد. «ضیم» به معنای تنگ و از ظلم بدتر است. در ادامه کلمه مشهور «هیهات متاالذله»سیدالشهدا(ع) را داریم. ایشان می فرماید که «یابی الله لنا ذلک ورسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت و آنوف حمیه ونفوس أبیه» یعنی خداوند ابا دارد از اینکه برای ما ذلت ببیند و رسول الله نیز این را برای ما نمی پسندد و مؤمنان و سینههای پاک و نفوس آبیه  نیز از مانمی پذیرند. اهل ایا یعنی کسانی که از پذیرش ضیم ابا دارند. این ابی الحدید در شرح نهج البلاغه اش سیدالشهدا(ع) را «سید اهل آبا» مین ی نامد یعنی کسی که سبب شده است ننگ بر جامعه تحمیل نشود. درست است که تعداد ۷۲ نفر به شهادت رسیدند ولی تنگ را از جامعه با حرکتهایی که پس از آن مدام اتفاق می افتد، پاک می کند ما اگر دنباله این حرف را بگیریم می توانیم بگوییم که استشهاد می تواند ضریب ننگ ناپذیری بالا برای جامعه وصعود حیات اجتماعی درست کند

دشمن در پی حذف روحیه شهادت طلبی

در ایران است در تحقیقات روان شناسی نیز کارهایی ابتدایی در این زمینه شـده اسـت برای نمونه فردی به اسم توماس موریارتی تحقیقی درباره میزان مقاومت چرنت مندانه در جامعه آمریکا انجـام داده و به نتیجه ای عجیب در جامعه آمریکایی رسیده است که «ما ملتی از قربانیان مشـتاقیم»؛ اصطلاحاً دفاع جرئت مندانه از خودمان نمی توانیم بکنیم. همچنین شما می توانید ببینید که یورام اتینگر در روزنامه اسرائیلی «هیوم» با انتشار یادداشتی که مبتنی بر تحقیقات ۱۱ ساله محققی به نام «الداد پاردو» روی کتابهای درسی کودکان ایران است. این طور نتیجه می گیرد که کتاب های درسی در ایران شهادت طلبی را به دانش آموزان یاد می دهد بنابراین اگر بخواهیم با ایران توافق موفقی داشته باشیم باید مانع از این روند شده و تغییراتی را در کتابهای درسی اعمال کنیم. نکته این است که دشـمن می داند که حسین فهمیده داخل کتاب درسی استشهاد را ترویج می کند و به همین جهت به تعبیر بنده تلاش می کند تا «اباء الضیم» را در این جامعه کم کند یا در نمونه دیگری در دوران بوش پسـر شبکه ABC آمریکا مستندی به عنوان «بچه ها در آتش» را پخش کرد کـه در آن در یک کمپ که در خـود آمریکا بود تعالیمی حالا بـه تعبیر ما از همیـن جنس – یعنی استشهادی به بچه ها می دادند و زمانی که از یک دختر و پسر نوجوان سؤال می کردند که چرا این کار را می کنید ی گفتند که وقتی نوجوانهای همسن ما در رام الله و غزه علیه اسرائیل عملیات استشهادی می کنند، چراما این کار رانکنیم؟ ثمره سـومش نیز این است که اصلاح فاسـد از امور لمین می کنند. همان طور که به آیه های ۱۶۶ و ۱۶۷ آل عمران اشاره کردم، جهاد و شهادت طلبی نقطه تمیز دادن مؤمنان از منافقان است. فهم عمومی اگر به این نقطه برسد، متوجه می شود آنکه از عرصه جهادشانه خالی کرده و فقط موقع غنیمت ها سـروکله اش پیدا می شود از منافقان است؛ یعنی لازم نیست که مارک و اتهامی به او بخورد بلکه خود به خود در نگاه مؤمنان زیر سؤال می رود، خلاصه کلام اینکه شهادت طلبی یا به تعبیری «إحدى الخشئیین» که با پیروزی ظاهری یاشـهادت أسـت، عملا می تواند به راهبرد حاکم بر همه راهبردها و سیاست ها تبدیل شود تا جایی که حتی راهبرد دیگری باید در ذیل این دو معناشـود: یا پیروزی ظاهری برای ملت داشته باشد و یا با شهادت و شهلات طلبی پیروزی مؤحری را برای ملت درست کرده وموجب صعود حیات اجتماعی جامعه شود.

صله رحم با حاج قاسم!

جهان طبیعی – جهان اجتماعی:

وقتی کلماتی مثل “بنی هاشم” و “بنی امیه” و مانند آن را می‌شنوی، دو جور تصور برایت شکل می‌گیرد:

  1. دو خاندان که هر یک جداگانه به لحاظ خونی و ژنتیک در پیوند با هم هستند. یک تیره و فامیل میشوند؛ با منافعی و مضارّ مشترک که معمولا دور هم زندگی می‌کنند؛ با هم در جنگ یا صلح می‌شوند و…
    این “جهان طبیعی” بنی‌هاشم و بنی‌امیه است.
  2. دو خاندان که هریک باورها و ارزش‌های متفاوت و متضاد دارند. متناسب با آن نظام باور و ارزش، “عمل متصل و منفصل” متفاوتی از آنها سر میزند. بنی‌امیه را محافظه‌کار نظام جاهلیت و کوشا برای بازتولید آن می‌بینی. بنی‌هاشم را انقلابی‌ای در برهم زدن نظم جاهلیت و آوردن سبک جدید زندگی متخذ از بعثت رسول الله(ص) می‌یابی. عمل متصل هر کدام را از شعب ابیطالب تا بدر و اُحد و بعدتر صفین و عاشورا و… می‌توانی متمایز از هم ببینی.
    عمل منفصل هر کدام را در تفاوت “مدینه النبی” با “مکه‌ی ابوسفیان”، در “شام معاویه” با “کوفه علی(ع)” می‌توانی ببینی.
    چقدر مناسبات، ساختارها، قاعده‌گذاری‌ها تا مبلمان شهری هر یک از اینها مقابل هم است؟!
    این، “جهان اجتماعی” بنی‌هاشم و بنی‌امیه[مثلا] است. (دقت فرمایید)

رحِم جهان طبیعی-رَحِم جهان اجتماعی:

اگرهمان طایفه مثالی را روی کاغذ، شجرنامه‌نویسی کنی؛ هریک به شکل مثلثی جلوه می‌کند. هرچه به سمت قاعده مثلث بیایی، تکثیر بیشتر می‌شود و هرچه به سمت نوک توجه کنی، تکثر کمتر و به وحدت میل می‌کند؛ تا به یک زوج میرسی که “ریشه و اصل” آن طایفه است. امیه و هاشم با همسرانشان، ریشه آن دو طایفه‌اند.

این رحِم طبیعی آن دو جهان طبیعی است.

جهان اجتماعی این دو را هم اگر تعقیب کنی، به یک “نقطه کانونی” می‌رسی. بعثت رسول الله(ص)، نقطه کانونی است. از آنجا دید عده‌ای نسبت به عالم و آدم عوض و ارزش‌های اجتماعی جدیدی متولد شده و اعمال و مناسکی، نو شده است. این نقطه کانونی فی الواقع “رحِم جهان اجتماعی” است.

روایات ذیل آیه اول نساء (…وَ اتَّقُوااللهَ الَّذی تَسآءَلونَ بِه وَ الاَرحامَ…) این معنای از رحِم را بیان می‌کند. رحِمی که معلّق به عرش -بعنوان مقرّ سلطنت ربوبی- است و به صله خود فرا میخواند[۱]!

صله رحم در دو جهان طبیعی و اجتماعی:

صله رحم، تعبیری استعاری و پرمعناست. فایده‌های بسیار از جمله “ازدیاد عمر”، “تاخیر اجل و فوت”، “زیادی برکت” و… برایش بیان شده است.

در جهان طبیعی که واضح است؛ یک فامیل در پیوند با هم و انواع صله (از بازدید تا مدد عاطفی و مالی و…)، “عمر جمعی‌شان” بیشتر و افولشان به تاخیر می‌افتد و بالنده‌تر میشوند (در روایات چنین آثاری برای افراد و اعضاء هم بیان شده است)

 در جهان اجتماعی نیز صله‌رحم متصور است. هر چیزی که “آن باورها و ارزش‌ها” را زنده‌تر کند، صله‌رحم جهان اجتماعی است. حج و عمره، زیارت عتبات (بخصوص در جلوه‌ای مثل پیاده‌روی اربعین)، میلیاردها تومان نذر، میلیون‌ها وقف و… رحِم آل محمد(ص) را گرامی می‌دارد و “جهان اجتماعی اسلام و تشیع” را بالنده می‌کند.

صله رحِم انقلاب اسلامی:

انقلاب اسلامی نقطه کانونیِ تولد جهان اجتماعیِ جدیدی با احیای اسلام ناب بود. ایرانِ بعد از آن مثل بنی‌هاشمِ بعد از بعثت، دچار تغییر در باور و ارزش و عمل شد.

حضورهای میلیونی ۵۶ و ۵۷، رفراندوم ۵۸، صله‌رحمِ عمومی در جهان اجتماعی با آن کانون معرفتی-ارزشی بود. “بسیج شوندگی مکرر” در ۸ سال دفاع مقدس و جهاد سازندگی و هر بزنگاه لازم، همه صله‌رحم یک ملت در جهان اجتماعی خویش است. “تشییع میلیونی” امام(ره) تا سردار دلها مصادیق دیگر این صله‌رحم معنایی و عمیق است. همه ثمرات صله‌ی‌رحم را هم برای ملت ایران دارد. عمر جهان اجتماعی‌اش افزون، افولش را ممنوع و بالندگی‌اش را تضمین می‌کند!

سالگرد سردار دلها فرصت دوباره برای ابتکار صله در این جهان اجتماعی، در مقتصیات جاری است.

محسن قنبریان ۹۹/۱۰/۱

[۱] ر.ک:الکافی ج۲ص۱۵۶/الخصال ج۲ص۵۴/و…