بایگانی دسته: پیام‌ها و تحلیل‌ها

زیارتنامه امام خمینی!

سه مساله را باید از هم جدا بررسی کرد:

  1. مشروعیت زیارت امام خمینی و زیارتنامه ایشان.
  2. کیفیت مزار کنونی ایشان[۱]
  3. روابط سیاسیِ جانبی این مرقد و زیارات رسمی و…

اینجا روی سخن با اولی است. دوتای دیگر بدون این زیارتنامه هم هستند. البته منکر رابطه گیری این سه با هم نیستم و ملاحظه کوچکی در آخر اشاره می کنم.

زیارت امام خمینی

آیا زیارت غیر معصوم یا سفارش نشده از معصوم جایز است؟!

غیر از فتوای جواز(بلکه استحباب) از سوی فقهای شیعه، حتی ابن تیمیه(مرجع فکری وهابیت) نیز زیارت قبر مومنین با سلام دادن و دعا را جایز می شمارد[۲]؛ زیارت بدعی(بدعتی/مقابل زیارت شرعی و مشروع) را زیارتی می داند که به قصد آن سفر کرده یا کنار مزار به صاحبش توسل و استغاثه شود[۳].

یک سرچ ساده اینترنتی زیارتگاه های علمای اهل سنت(مثل ابوحنیفه،احمد بن حنبل،بخاری و…) را نمایش می دهد. پس زیارت قبر علماء و بزرگان مورد اتفاق مسلمین حتی مثل ابن تیمیه (با شروط یاد شده اش) است. فقیهانی بزرگ فتوا به استحباب وضو برای ورود به قبه های علماء و صلحاء و شهدا از باب تعظیم شعائر هم داده‌اند[۴]

زیارتنامه امام خمینی:

آیا انشاء الفاظ زیارت باید از معصوم سر بزند؟ به دیگر سخن آیا زیارت مثل نماز از اعمال توقیفی است تا کمّ و کیف آنرا شارع معلوم کند؟ یا غیر معصوم هم میتواند الفاظی برای زیارت عالمِ صالحی انشاء کند؟! در اینصورت خواندن آن به چه وجهی جایز است و صدق بدعت و مانند آن نمی کند؟!

اگر زیارت هانی بن عروه یا مختار ثقفی(برای نمونه) را مرور کنید این الفاظ را می بینید:

-السلام علیک ایها العبد الصالح الناصح لله و لرسوله…(مثل الفاظ زیارتنامه امام خمینی)

-یامَن رضی عنه النبی المختار و قسیم الجنه والنار… یامن بذل نفسه فی رضاء الائمه فی نصره العتره الطاهرین(زیارت مختار)

جالب اینکه هیچکدام ازاین زیارات که در کتابهای معتبرشیعه هست از معصوم صادر نشده است و انشاء مجتهدین و بزرگان شیعه است.

آیا کسی از منتقدین زیارت نامه امام خمینی هست که امام عزیز ما را از مختار ثقفی هم کمتر بداند؟!! بخلاف عبدالعظیم حسنی، درباره مختار، تاییدی در آن وزانِ عبدالعظیم نیست و روایات متعارض هم وجود دارد!

– حتی در موردی مثل عبدالعظیم حسنی که معصومین سفارش بسیار بر زیارت او دارند، باز الفاظ زیارت، انشاء معصوم نیست و از علماست!

پس زیارت(مثل دعا و مناجات) از عبادات توقیفی نیست که شارع مقدس الفاظ آنرا معلوم کند.

البته متعبّد شدن به یک زیارتنامه خاص و خواندنش به قصد استحباب  نیاز به نص شرعی و بیان معصوم دارد.

بین قائل به مستحب بودن یک زیارتنامه با جواز خواندنش به امید ثواب فرق آشکاری است. نسبت مستحب دادن بدون اذن شرعی، داخل کردن چیز غیر شرعی در دین و بدعت است؛ اما جایز بودن خواندنش بدون قصد ورود سخن دیگری است(چه زیارتنامه جناب عبدالعظیم حسنی و مختار و هانی وامامزادگان و…باشد چه زیارتنامه امام خمینی).

– چنانچه زیارتنامه مختار از شهید اول و زیارت هانی از المزار مشهدی متعلق به قرن هفتم سر زده، زیارتنامه امام خمینی هم از فقیه حکیم آیت الله جوادی آملی انشاء شده است(۵) و از این حیث هم فرق جدی در بین نیست.

  • ملاحظه

معاصریت مانع مزار و زیارت نیست. شرعاً و عقلاً نباید زمانی برصاحب قبر بگذرد تا صاحب مزار و لایق زیارت شود؛ بلکه زیارت او فی الحال، استمرار راه او و تعقیب آرمان اوست.

البته تولیت‌ها (حتی مزار معصومین) طبیعتاً دارای امضای خاصی میشوند. امتیازات اقتصادی-سیاسی ای در تصرف آنها می افتد. این مساله برای زیارت شونده ی معاصر (مثل امام) جدی تر میشود. مثلا اگر متولیان قرابت نسَبی با او داشته باشند، بعید نیست تولیت هم موروثی شده و فامیل و خاندانی از آن جایگاه به حق یا ناحق بهره مند شوند. محال نیست مزار و جایگاه اجتماعی آن، خرج گرایش سیاسی معاصرِ متولیان شود! دولتها و جناح های سیاسی هم ممکن است با این برساخت اجتماعی، تعاملات و بده بستانهایی بکنند و…

اما چاره این آسیب های احتمالی، کوبیدن و نامشروع جلوه دادن زیارت آن عالم صالح و تضعیف تجلیل او و بزرگداشت راه و آرمان هایش نیست. از آن توالی فاسد احتمالی باید به گونه ای معقول جلوگیری کرد. شاید برخی نکات که درباره چگونگی حرم امام بیان کردم به این دغدغه هم دخلی داشته باشد. حرم ساده و بی زخارف کمتر دارای آن امتیازات می گردد.

محسن قنبریان ۱۴۰۰/۶/۶

[۱] در نقد بنای مجلل حرم امام زیاد گفته و نوشته ام ایندو را ببینید:

[۲] مجموع الفتاوی ص۹

[۳] برای تفصیل به اینجا مراجعه کنید.

[۴] کشف الغطاء ج۲ص۷۹و۸۰

مدارس خصوصی و سیفون!

 

شباهت ایندو به این است که برای رد شدن از گیر کنکور، کاسبان کنکوری قرار داده شده که درآمدی برابر با یک سوم درآمد نفتی کشور دارند (و البته ۶۰۰۰میلیارد تومان معافیت مالیاتی!)

مدارس خصوصی اقلا می تواند ۱۸درصد، بچه پولدارهای نه حتما با استعداد را از این سد رد کند و برترین های کنکور کند!

اما فرق خصوصی شدن آموزش با سیفون در دستشویی پولدارها، این است که سیفون آنها فقط روی آفتابه فقرا را کم می کند ولی دیگر موجب تبعیض بین نسلی و تبدیل ثروت به قدرت نمیشود؛ لکن خصوصی شدن آموزش میشود!

وقتی فقط ۵درصد برترین های کنکور از مدارس دولتی است، یعنی ثروت می تواند تولید علم و بعد قدرت سیاسی کند کاری که از سیفون بر نمی آید. بابای پولدار،فردا بچه ای با رزومه علمی و پس فردا مدیر ارشد دولتی دارد! پس جای سیفون چرا روی مدرسه خصوصی سرمایه گذاری نکند؟!

بنظر آقازاده فقط با ۶۰۰۰میلیارد معافیت مالیاتی کاسبان خصوصی کنکور چند مدرسه میشود زد؟!حقوق چند معلم را میشود داد؟!چقدر برای آموزش مطلوب رایگان کم داریم؟!

آقازاده خانواده انقلابی خبر دارد اولین بار در سال۱۳۴۵ سندی ازسوی دفتر برنامه وبودجه شاه تحت عنوان “مساله واگذاری امور فرهنگی به مردم” منتشر شد که در آن قید شد:مدارس خصوصی آنچنان بایدگسترش یابد که

تمام فرزندان طبقات مرفه به اینگونه مدارس دسترسی داشته باشند!

البته در همان حکومت جور پهلوی،سال۵۳جلوی آن گرفته شد و بعد از انقلاب(بعد سال۶۷)به همت پدران و پدر بزرگان انقلابی مثل شما دوباره بازتولید شد و این شبها از منبرحسینی برای آن پینه دوزی میشود!

محسن قنبریان

مطالب مرتبط:

* مقایسه مدرسه خصوصی و سیفون از بیان سخنران محترم گرفته و تعقیب شده و خدای نکرده قصد اسائه ادب و توهین به هیچکس نیست!

پیوست یادداشت مدارس خصوصی و سیفون/ جهت مطالعه بیشتر

خصوصی سازی آموزش در کشورهای در حال توسعه – شواهد و پیامدها

 

در این گزارش یافته‌های کلیدی تحقیقات تجربی در موضوع تأثیرات شیوه‌های خاص خصوصی‌سازی مدارس به ویژه در کشورهای در حال توسعه مروری شده است.

خلط بین خدمات عمومی و کالای خصوصی!

از کامنت های برخی دوستان درباره یادداشت “مدرسه خصوصی و سیفون” دیدم تذکر این نکته هم ضروری است:

سیفون، خانه، ماشین و اشیاء اینچنین همه کالای خصوصی در اقتصادند ؛ لذا هیچکس نمی گوید بخاطر فقیر، پولدارها همه خانه ۴۰ متری بنشینند یا به آفتابه بسنده کنند!

اما آموزش و بهداشت و… خدمات عمومی اند و حساب دیگری دارند. اینجا  اول کیفیت مطلوب باید برای عموم تامین شود. کالای خصوصی کردن آموزش -بخصوص وقتی برخی مدرسه داران، سیاستگذاران آموزش عمومی هم هستند- خدمات عمومی شدن آنها را به مخاطره می اندازد.

 

تحقیق نشان داده، کمبود منابع فقط یک بهانه است و در دوره های درآمدهای بیشتر نفتی، رشد مدارس پولی بیشتر بوده است!

سوالی از آقای ملکیان و پاسخ ایشان:

سوال: آیا می‌توان گفت که دینداری مطابق با جهان بینی مدرنیستی، نوعی تعلق خاطر داشتن نسبت به دین است؟

پاسخ: خیر. انسان مدرن نمی‌تواند به دین تعلق خاطر داشته باشد و اگر چنین تعلق خاطری داشت، یا از دین تلقی معنوی دارد یا مدرنیته اش یک مدرنیته تمام عیار نیست. مثل بسیاری از ما. افراد زیادی را دیده ام که واقعاً در زندگیشان تضاد است. روشنفکرانه ترین حرفها را می زنند، ولی روز عاشورا اگر برای سینه زنی بیرون نرود، یک عذاب وجدانی می‌گیرد. حالا سینه زنی ای که فکر نمی‌کنم حتی از استحبابش هم نشود دفاع کرد. یا می‌گوید، امسال متاسفانه شب احیاء خوابمان برد و نتوانستیم یک مسجدی برویم و یک قرآنی روی سرمان بگذاریم. این شخص، یک مدرن تمام عیار نیست. مدرن نا شرمنده می‌گوید این حرفها یعنی چه؟[۱]

پرسشی از اینجا به ذهن می آید وآن اینکه در کشورهای متجدد اروپائی که شاهد تکمیل مدرنیزاسیون هستیم هم شاهد عزاداری مسیحیان هستیم. حتی گاهی عزاداری هایی خشن تر از آنچه در جهان اسلام می بینیم! اگر بگفته آقای ملکیان بین عزاداری و مدرنیته تضاد هست چطور شاهد این تجمعات بزرگ عزادار در اروپای مدرن هستیم؟! گاه چند کیلومتر روی زانو رفتن یا میخ به دست و پای خود زدن و تشبه به مسیح را شاهدیم آیا آن جمعیت اروپایی هم مدرنیسم شان ناتمام است؟!

پاسخ: مدرن ناشرمنده و عزاداری اباعبدالله

بنظر میرسد حرف جناب ملکیان نادرست نباشد. با این توضیح که مطلق عزاداری با مدرنیته تضاد ندارد؛

اما عزاداری اباعبدالله -لااقل آنچه در جامعه معاصر شیعی شایع است- با مدرنیته سازگار نیست.

اگر عزاداری از هر جهت به اصطلاح اینان بنیادگرایانه خالی شود و هیچ مطالبه انقلابی و آرمانی نداشته باشد و صرفا گرامیداشت «یک قدیس» باشد که «محبت و احسان» به بشر ارزانی کرده، یا از باب «تفدیه» و… به آن واقعه تماشا شود قابل جمع با مدرنیسم است!

و البته تحریف بزرگ عاشوراست چنانچه شهید مطهری در حماسه حسینی به این انحراف و تحریف پرداخته است.

عزاداران مسیحی اروپا، نه عیسای انقلابی و مبارز علیه ظالم و یاریگر مظلوم را سینه میزنند و نه شعار پیروزی خون بر شمشیر را در آموزه های خود دارند.

بلکه عیسی را فدا شده برای کفاره گناهان امت میدانند و تفدیه او را در خود شبیه سازی میکنند.

این برداشت سکولار و فردی از مسلوب شدن مسیح نه با قاتلان دیروزش (بنظر مسیحیان) کاری دارد و نه تابعی در امروز دارد و نه رد و نفی ای بر سلطان و سلطه ای دارد و نه…

از قضا برخی روشنفکران سکولار ما هم تلاش برای قرائتی سکولار و مدرن از عاشورا دارند که اگر بگیرد ای بسا شاهد عزاداری ای مدرن مثل اروپا هم بشویم!

مثلا مجید محمدی برای همسان سازی عاشورا با جهانی سازی غرب و هم راستا کردن عاشورا و مدرنیته دارد: «تفسیر مسیحائی از رنج ومصیبت امام، سازگاری بیشتری با ساختار مدرن دارد[۲]»

جمع بندی

 صرف سینه زنی، حتی زنجیر و قمه زنی منافاتی با مدرنیته، سکولاریزم و جهانی سازی ندارد آنچه در تضاد هست روح اعتراضی عاشورا و تلاش برای جامعه موعود و آموزه های سیاسی- اجتماعی آن است .

همین مشکل با جمکران هم هست حاتم قادری  سالی ۳ میلیون زائر جمکران با مدرنیته را ناسازگار میخواند در حالی که قریب همین جمعیت در زیارتگاههای واتیکان، فاطیما و… هم دیده میشوند بدون تضاد با مدرنیته.

 سازگار کردن عاشورا و عزاداری حسینی با مدرنیته با اصل گرفتن مدرنیته در گرو قرائتی سکولار از عاشورا است چیزی که متفکران دینی مثل مطهری و روشنفکران مسلمان دهه ۳۰ و۴۰ شمسی آنرا ظلم مضاعف به حسین و تحریف و میان تهی کردن عاشورا از عاشورا میدانند.

 نکته جالب اینکه این قرائت مدرن از عاشورا و عزاداری با قرائت سنتی و غیر انقلابی مورد اعتراض مصلحان دیروز قرابتی نزدیک یافته است از این روست که قمه زنی طرفداران شبکه های شیرازی مورد پوشش رسانه های مدرن غرب واقع میشود اما عزاداری معقول اما حماسی و انقلابی بحرین و لبنان و عراق و ایران مورد بی مهری و حتی غضب این رسانه های جهانی است.

محسن قنبریان  ۹۵/۸/۱۸

[۱] استاد ملکیان، سنتگرایی، تجددگرایی، پساتجددگرایی، جلسه ۱۰

[۲] عاشورا در گذار به عصر سکولار/مقاله ی فرهنگ عاشورا در عصر سکولار  ص ۲۰۷ تا۲۲۵

ریاضی‌سازی اقتصاد و مهندسی معکوس عدالت

عدالت موجودی اهلی!

 عدالت علی‌رغم جهان‌شمولی مفهومی، تحقق‌های محلی و منطقه‌ای می‌یابد و ازاینجا به اقلیم‌ها و موقعیت‌ها مربوط می‌شود. عدالت گرچه خود «کلان میزان» خداوند در خلق است، اما خود در تحقق‌هایش بی‌نیاز از «میزان» نیست. نظم و نظام امارت و حکمرانی فقط به عدالت است. اما نه هر سیاستِ عدل که فقط «حُسن عدالتِ» حاکمان، می‌تواند نظام انتظام بخش مردم شود. مثلاً سیاست‌های شبه سوسیالیستی اصلاحات ارضی، عملاً نظم اجتماعی روستاها را به هم‌ریخت و فقر و تبعیض در حاشیه‌نشینی‌ها پدید آورد. ازاین‌روست که عدالت گرچه منزه از تطورات اعصار، جاودانه و آسمانی است؛ اما در هر موقعیت همراه و ممزوج با آن‌ها می‌شود، اهلی و مألوف است.

اقتصاد انسانی؛ اقتصاد ریاضی

 اعتراف معاون اول رئیس‌جمهور در خوزستان (۲مرداد۱۴۰۰) کارم را آسان کرد. آنجا که گفت: «این خیلی بد است که من امروز اینجا به‌عنوان آدمی که همه عمرم را در این توسعه گذاشتم، بگویم توسعه‌ای که ما اجرا کردیم متأسفانه عوارضش این‌چنین نشان داده می‌شود».

این صریح‌ترین سخن در اجرای طرح‌های توسعه غیربومی و در نگاه کلان‌تر به‌کارگیری اقتصاد ریاضی-مکانیکی و غیراجتماعی- انسانی است. موجب می‌شود پُرآب‌ترین استان کشور در تشنگی مفرط قرار گیرد و نفت‌خیزترین، جزو طبقاتی‌ترین استان‌ها با بیشترین مشکل حاشیه‌نشینی گردد و عدالت دچار چالش اساسی شود. توسعه غیربومی با اقتصاد ریاضی در ایران پس از انقلاب همزاد هم‌اند. در سه دوره به غلبه هژمونیک در سیاست‌ها و هم نظام آموزشی رسیده است:

دوره اول؛ نسل اول این نحله: سال‌های ابتدایی دهه ۶۰ با تأسیس رشته‌ی «مهندسی سیستم‌های اقتصادی و اجتماعی» در دانشگاه صنعتی اصفهان شروع شد!

دوره دوم؛ نسل دوم با تأسیس موسسه نیاوران از فارغ‌التحصیلان نسل اول شکل گرفت.

دوره سوم؛ نسل سوم، از ابتدای دهه ۸۰ تاکنون با تأسیس دانشکده مدیریت و اقتصاد در دانشگاه فنی(شریف) ادامه یافت.

دکتر روغنی زنجانی- مؤسس اولیه و رئیس وقت سازمان برنامه‌وبودجه- انگیزه را دو هدف عمده می‌شمارد:

  1. ایجاد نهادی که بتواند نیازهای برنامه‌ریزی استراتژیک کشور را پاسخ دهد
  2. تربیت کادر برای سازمان برنامه و دیگر دستگاه‌های ستادی کشور

پس اگر تئوری‌های اینان در دولت‌های متبوع -که اغلبی بودند- پیگیری شود و فارغ‌التحصیلان این مکتب، مناصب و مشاورت‌ها و زعامت‌های دانشگاهی را بر عهده گیرند، جای تعجب نیست. آدم‌های سیاسی با شعارها و جناح‌های ظاهراً متفاوت، همه سلول‌های مستأجری بودند و تربیت‌یافتگان این مکتب جدید نرون‌های عصبی با عمر طولانی در مناصب علمی، پژوهشی، تصمیم‌سازی،کارشناسی، و حتی مناصب رسمی (مشاورت، معاونت، وزارت) باقی بوده‌اند و همان درک و طرح خود را به مغز ج.ا مخابره می‌کرده‌اند.

 مشکل عمده این اقتصاد، ریاضی کردن و مکانیکی دیدن محیط اقتصادی و فراغت از جهات علوم اجتماعی و انسانی است.

طرح درس رشته‌های اقتصاد در ایران به‌طورمعمول در کمیته تخصصی اقتصاد و بازرگانی گروه علوم انسانی شورای برنامه‌ریزی آموزش عالی تصویب می‌شد؛ اما آن افراد با ارتباطات خاص با رئیس‌جمهور وقت و از طریق شورای انقلاب فرهنگی توانستند رشته‌ای بنام «مهندسی سیستم‌های اقتصادی-اجتماعی»(!) آن‌هم در «گروه فنی- مهندسی»(!) تصویب کنند. این‌گونه با زیرکی، متخصصان علوم انسانی را دور زده و اقتصاد را منهای دروس علوم اجتماعی، تاریخ، جامعه‌شناسی و سایر علوم انسانی متولد کردند.

حتی جذب دانشجو از رشته‌های فنی در اولویت قرار گرفت. اول در دانشگاه صنعتی اصفهان و آخر در دانشگاه شریف رونق مضاعف گرفت.

این روند نه‌فقط موجب خواری بیشتر علوم انسانی شد که عملاً پیاده کردن ایده‌های پیش‌ساخته‌ی جهانی را باعث شد. اقتصاد با تشبّه به علوم طبیعی مدرن، شبیه فیزیک و مکانیک مدرن جلوه کرد و فارغ از حقوق و تاریخ و فرهنگ و جغرافیا شد.

 دکتر نیلی فارغ‌التحصیل نسل اول این مکتب (از دانشگاه صنعتی اصفهان) با کارشناسی مهندسی بود که بعداً اقتصاددان بزرگ این نحله شد و صراحتاً گفت: «ما سعی می‌کنیم به‌جای پرداختن به حاشیه‌ها [بخوانید: جهات علوم انسانی اقتصاد و نزاع‌های مسلکی] به آنچه درواقع بدنه اصلی علم اقتصاد را در این حوزه‌های اصلی تشکیل می‌دهد، بپردازیم».

نتیجه این رویکرد با علم اقتصاد نه‌فقط سکولار شدنش از جهات مکتبی عدالتخواهانه اسلام بود که حتی دیالوگ اقتصاد با سایر علوم اجتماعی-سیاسی را حذف کرد. خروجی شد پرورش تکنیسین‌هایی بدون تفکر انتقادی و با استفاده حداکثری از مدل‌های ریاضی بجای بررسی‌های پیچیدگی‌های فرهنگی- اجتماعی.

 البته برای دولتمردان ناآگاه از این پیچیدگی‌ها و فارغ از مطالعات علوم انسانی چنین اقتصاد ریاضی‌ای که کل محیط را یک سیستم مکانیکی می‌کرد قابل‌فهم‌تر و پذیرفتنی‌تر بود.

از نوشتن برنامه سوم وسعه به این‌سو حضور فارغ‌التحصیلان این مکتب با تأویل گرایی اقتصاد به ریاضیات در نهادهای تصمیم‌سازی و برنامه‌ریزی به‌وضوح روشن است. برای نمونه:

دکتر نجفی، رئیس سازمان برنامه‌وبودجه و هم‌زمان استاد دانشکده علوم ریاضی شریف!

دکتر عارف، معاون اول و رئیس سازمان مدیریت و هم‌زمان استاد دانشکده برق شریف!

مهندس ترکان، دانش‌آموخته مکانیک شریف و رئیس وقت سازمان گسترش نوسازی صنایع!

دکتر نیلی، دانش‌آموخته مهندسی صنایع شریف و رئیس موسسه نیاوران و معاون اقتصادی سازمان برنامه و سرپرست کمیته خصوصی‌سازی در دولت! و…..

 این مشرب فکری به‌زودی از شریف به ده‌ها دانشگاه دیگر هم سرایت یافت و غیر از رشته مهندسی سیستم‌های اقتصادی- اجتماعی به تأسیس رشته MBA درزمینه مدیریت هم انجامید که غیر از گسترش در آموزش عالی، دوره‌های متعدد برای مدیران اجرایی کشور را در پی داشت. این رشته نیز همان نقیصه رشته مهندسی سیستم‌های اقتصادی دچار بود. یعنی فقدان پشتوانه علوم انسانی و مطالعات تاریخی و علوم اجتماعی و مردم‌شناسی.

 پیامد آن «مهندسی اقتصادی» و این «مدیریت ریاضی» شده است این اعتراف آقای جهانگیری (از همین تیم) درباره نتایج برنامه‌های توسعه: «توسعه‌ای که ما انجام داده باشیم ولی رضایت مردم در آن نبوده باشد، توسعه نیست. توسعه وقتی معنی پیدا می‌کند که مردم از آن تبعیض، نابرابری و بی‌عدالتی متوجه نشوند».

حزب اللهیزه کردن مهندسی اقتصادی!

 غلبه نگاه مهندسی به علوم انسانی مبدأ مشکلاتی می‌شود که با جایگزینی نیروهای حزب‌اللهی و انقلابی بجای تکنوکرات‌ها حل نمی‌شود.

افراد و گروه‌های زیادی از نیروهای انقلابی و دغدغه‌مند عمدتاً از رشته‌های فنی و با رویکرد افزایش کارآمدی به ارائه برنامه در عرصه‌های مختلف مشغول‌اند. بسیاری از آن حوزه‌ها محیط مشترک اقتصاد و عدالت است و پشتوانه‌های مسلکی وهم علوم انسانی می‌خواهد. طرح‌های کارآمد و چشم‌نواز برای حل مشکلات بخشی نباید ذوق‌زدگی‌ای را موجب شود و توالی فاسد بلندمدت این دوری از مبانی نظری را اهمال کند.

به‌طور واضح تفاوتی در رویکردهای برخی کاندیداهای انتخاباتی ۱۴۰۰ با دوره۹۲و۹۶ پیدا بود. مثلاً دکتر جلیلی ۱۴۰۰ ایتانی‌تر و جلیلی ۹۲ مکتبی‌تر بود. آقایان قاضی‌زاده هاشمی، زاکانی و رئیسی نیز در طیف کم‌رنگ‌تر همین رویکرد بودند. این فعالیت‌های بخشی در ذیل یک نظریه جامع از عدالت و پیشرفت است که در بلندمدت هم نتایج خوب به بار می‌آورد.

حجت الاسلام قنبریان

با این توئیت دو حرف دارم:

  1. آدرس این شرط ادب :
    مرآت العقول مجلسی ج۹ص۷۹و۸۰: ذیل روایت جواز بوسیدن دست کسی که اراده رسول الله(ص) از او کنی!؛ ائمه اطهار را اجماعا و علماء را به فتوای برخی از فقهاء، مصداق آن شمرده و خود بدان مایل میشود.
    از قواعد شهید اول هم استشهاد می کند که هرچه در عادت زمان، تعظیم مؤمن باشد، حتی اگر منقول از سلف نباشد جایز است؛ بخاطر ادله عام. شهید، مثل بلند شدن و خم شدن تا انحناء در مقابل مؤمن را از تعظیم شعائر می داند، که حتی اگر موجب اهانت شود، بسا واجب گردد!
    آقای مطهری وقتی عبدالعظیم حسنی را زیارت می کند ضریح او را نمی بوسد؟! درحالیکه ایشان نه امام معصوم است نه امامزاده بلافصل، بلکه فقیهی از فقهای اهلبیت در ری بود که ائمه(ع) زیارت او را همسنگ زیارت سیدالشهدا(ع) کردند! (کامل الزیارات ص۳۲۴). حکم الامثال فیما یجوز و فیما لایجوز واحد! نوبت به خمینی و خامنه ای که رسید، کار بی مدرک شد؟!
    زکریا بن آدم اصلا سید هم نبود؛ فقیهی از فقهای اهلبیت در قم بود که امام رضا(ع) او را همسنگ قبر پدرش امام کاظم(ع) [نه خود معصوم] کرد و درباره اش فرمود: به بواسطه تو عذاب از اهل قم دفع میشود چنانچه بواسطه قبر پدرم موسی بن جعفر از اهل بغداد! (الاختصاص ص۸۷)
    پس احترام به فقیه اهلبیت به عادت های مرسوم زمانه و متبرک گرفتن او، کار بی مدرکی نیست.
  2. خوف تملق و خدشه به حرّیت!
    باید بین “شیء متبّرک” و “جامعه مقدس” فرق گذاشت و بین ایندو تناسب ایجاد کرد.
    امیرالمومنین(ع) فرمود: “رسول الله(ص) دائم می فرمود: جامعه به تقدس نمی رسد [یعنی نقایصش زایل و کمالاتش واجد نمی شود] الا وقتی آدم ضعیف بتواند بدون لکنت حقش را بگیرد” (نامه۵۳ عهدنامه مالک اشتر)
    برخی، عالم جلیل القدر و رهبر عظیم الشان را از تبرّک به تقدّس کشیده، هرگونه سؤال و نقد و انتقاد را منافی آن شان می کنند!
    و برخی (مثل جناب علی مطهری) از اینور افتاده و برای جواز نقد و استقلال رأی و حریت و کاهش تملق و چاپلوسی، اصل متبرک بودن و تعظیم متناسب شأن کردن را (حتی برای کسی که دلبخواهاً آنرا می خواهد) منکر میشوند!

امروز بوسیدن دلبخواهی دست رهبر انقلاب یا آرزوی آن از سوی مقامات یا ورزشکاران و چهره ها همانقدر هو میشود که نقد کردن و انتقاد از ایشان توسط منتقد و معترض!

این حاکی از آنست که در جامعه ما نقد ملازم با اهانت و تبرّک ملازم با تملق شده است!

و هر دو غیر اسلامی و غیر شیعی است. شیعه، مذهب عدالت و تعادل است. او که نائب امام می داند، تبرک بگیرد و هو نشود و او که نقدی دارد آزادانه بگوید و طرد نشود.

خود آیت الله خامنه ای هم دست امام را می بوسید و هم به او نامه انتقادی می نوشت! و به امام تذکر می دادند.

به تکرار این الگوها محتاجیم!

در اینباره دو یادداشت:

را بخوانید تا بهتر قضاوت کنید.

محسن قنبریان ۱۴۰۰/۵/۱۲

ایضاح

دو حرفم درباره توئیت دکتر مطهری باهم کاملند.

حرف اول

حرف اول رواج دادن دستبوسی نبود. مطهری از مدرک سخن آقای رئیسی پرسیده بود، مدرک ارائه کردم. که کار غیر مجازی نیست.

بیشترش اینجا:

  • شهید اول به استناد روایت صحیح کافی(ج۳ص۴۷۲): بوسیدن دست علماء را ویژه تر از مومن جایز شمرده است(دروس ج۲ص۱۸)
  • فاضل مقداد در نضد القواعد الفقهیه ص۲۷۴ در چند صفحه روایات را آورده و بر جواز سخن گفته و حتی اینکه پیامبر(ص) از پاشدن جلوی خودش نهی می کرد را با روایات تعظیم جمع کرده که آن نهی از اعمال مخصوص جباران بوده است و…
  • فیض کاشانی در محجه البیضاء چند صفحه روایات فریقین را آورده و از جمله نتیجه گرفته: اشکالی بر بوسیدن دست بزرگان دین از سر تبرک و گرامیداشت نیست.(ج۲ص۳۸۷)
  • آیت الله تبریزی در صراط النجاه ج۵ص۲۶۶، بوسیدن دست علماء و سادات را از باب نزدیکی به رسول الله جایز شمرده است.
  • آیت الله مکارم در الفتاوی الواضحه ج۱ص۴۵۵ از استحباب بوسیدن دست استاد فقه گفته اند
  • و…

اما این حرف دومی هم داشت که جواز نقد و تذکر همان عالمان و حاکمان است. یک نمونه متن کامل نامه شهیدان بهشتی و باهنر و آقایان خامنه ای، اردبیلی و هاشمی به امام خمینی و گلایه از برخی نزدیکان و بیت ایشان را اینجا بخوانید.

شطرنج مصونیت در شرایط دو قطبی!

  1. آیا جامعه کنونی ایران دچار دو قطبی نیست؟!
  2. آیا یکی از موارد دو قطبی، مواجهه با فضای مجازی نیست؟!
  3. آیا خود فضای مجازی عامل تشدید دو قطبی است؟!
  4. در این شرایط طرح ها و سیاستها بخصوص آنان که طرفی از این دو قطبی است چه روالی باید طی کند؟!

  1. فضا دو قطبی است!
    دو قطبی شدن(antagonism) به معنای تعارض و تشتت در افکار عمومی و حالتی است که به موجب آن گروهی سیاسی یا اجتماعی درباره مساله ای به زیر گروه های مخالف تقسیم می شوند.
    بنظر میرسد دو قطبی شدن را نتوان در فضای عمومی مان تکذیب کرد. لازم نیست زور اجتماعی دو قطب متخالف همیشه تکافو داشته باشد یا حتی میدان اثر یک قطب همیشه بیشتر باشد! نه، ممکن است برخی از اعضای قطبی در سوژه ای دیگر در قطب دیگر قرار گیرند.
    ماجرای آبان ۹۸/ ترور سردار _ سقوط هواپیمای اکراینی/ انتخابات ۱۴۰۰/ و…
    سوژه هایی برای دو قطبی شدن گشت. اما در همه تکافو نبود و همیشه قطب پرمیدان تر، در یک طرف ثابت نبوده است.
  2. فضای مجازی خود سوژه دو قطبی!
    یکی از موارد دو قطبی در این سالها نحوه مواجهه با فضای مجازی توسط مردم و حاکمیت است که به تقابل و تخالف انجامیده و خود را بطور جدی در فیلتر تلگرام و طرح صیانت نشان داد.
    خصوصیت دو قطبی شدن فضا این است که کمتر استدلالها شنیده و بررسی صورت می گیرد. فضای صفر و یکی و سیاه و سفید غالب میشود و کار به لجبازی و هرنوع حمله و دفاع می کشد.
    در دو قطبی مردم-مردم ، “بلاک” و “آنفالو” کردن افزایش می یابد و در دو قطبی حاکمیت-مردم ، الزام و تصلّب از یک طرف و لجبازی و نافرمانی از طرف دیگر بیشتر میشود.
  3. فضای مجازی خود مشدّد دو قطبی!
    فضای مجازی، هم سوژه دو قطبی است و هم خود تشدید کننده آن است.
    به حسب پژوهشی که در بازه ۲۰۱۰تا۲۰۱۴ در فیس بوک انجام شد، مشخص شد مردمی که در این فضا حضور دارند، تنگ نظرتر و متعصب تر شده اند! بجای تعامل و تمایز به دنبال عقاید مشابه خود می گردند و جای تعامل و تضارب، باعث تقویت و استحکام تعصب، تفرقه و قطبی شدن می شود.
    مطالعه ای در برخی سوژه های دو قطبی در ایران هم همین را تایید می کند[۱]
  4. حکمرانی در فضای دو قطبی!
    در چنین فضایی، حکمرانی (بخصوص وقتی با طرح هایی در جانب یک قطب صورت گیرد)، خود تشدید کننده دو قطبی است. بطور معمول وزن مردم در مقابل قطبی که حکمرانی مایل به آنسو ست، افزایش می یابد و همه خصائص دو قطبی پیدا میشود. اقناع سخت و ناممکن میشود و نافرمانی افزایش می یابد، پرخاش های مجازی گسترش می یابد که خود، موج های فزاینده دو قطبی میشوند.
    راه حل امیر المومنین(ع) در چنین شرایطی در خطبه۱۶۸ بیان شده است؛ وقتی جامعه دچار دو قطبیِ فعال مخالف-موافقی شده(و عده ای هم بیطرف) توصیه ایشان یک چند ضلعی است:
    فَاصبِروُا حتّی یَهدَاَ الناس: شکیبایی کنید تا مردم آرام شوند.
    وَ تَقَعَ القُلوبُ مَوَاقِعَها: دلها از تب و تاب بیافتد.
    وَ تُوخَذَ الحُقُوقُ مُسمَحَه: گرفتن حقوق[یا وضع قانون] آسان شود.

از اینرو بنظر میرسد در این شرایط، پرداختن به طرح ها و سیاستهایی که ائتلاف قلوب جامعه(مردم-مردم و مردم-حاکم) را بیشتر می کند، اولویت داشته باشد؛ نه پرداختن به طرح هایی که دو قطبی موجود را بیفزاید.

هنوز دو قطبی انتخابات و چالش جمهوریت فرو ننشسته؛ اصلا وقت خوبی نیست چالش آزادی هم بر آن افزوده شود!

درباره محتوا و نحوه صیانت در نوبتی دیگر سخن خواهم گفت.

محسن قنبریان ۱۴۰۰/۵/۹

[۱] فضای دو قطبی جامعه‌ی ایران و نقش شبکه‌های اجتماعی در تشدید آن

پیشنهاد استانداری حاج آقا موسوی فرد!

  • به چند دلیل به ذهن قاصرم رسید پیشنهاد کنم حاج آقا موسوی فرد با حفظ سمت موقتاً استاندار ویژه خوزستان برای گذار به استانداری تراز شود:
  1. تجمیع اختیارات نمایندگی ولی فقیه و استانداری ویژه برای جبران فوری تر عقب ماندگی های گذشته؛ الان بعید است حرف شنوی لازم بین مسئولان برای دلسوزی های ایشان باشد.
  2. بهترین شخصیت برای جبران سرمایه اجتماعیِ آسیب دیده.
  3. خوی مردمی و بیشترین نگاه از نزدیک به مشکلات مردم در سرتاسر استان با بیشترین سفر به نقاط محروم نسبت به مسئولین دیگر.
  4. پاکدستی و ساده زیستی ایشان و آلوده نبودن به لابی های رانتی، بخصوص وقتی یکی از علل اصلی نشدنها در خوزستان انحراف اعتبارات از محل اصلی خود(آبرسانی، ریزگرد، فاضلاب) است. (گزارش تیر۹۹دیوان محاسبات)
  5. شرائط ویژه خوزستان و آرایش قدرت در آن عملاً بر حدوث و بقاء استانداران اثر گذار بوده و کمتر استقلال از حلقه های قدرت و نفوذ را شاهد بوده ایم؛ استانداری ایشان در اینباره موازنه بخش است.
  6. به همان توجیهِ ریاست جمهوری آقای رئیسی، یک روحانی جهادی و پیگیر در این شرایط خاص به کمک مشاوران امین میتواند استانداری ویژه را به نفع مردم ریل گذاری کند.(استاندار سابق با تجارب معاونت استانداری، برخلاف قانون ۳۰مشاور داشت)!

بگذارید به حساب دلسوزی برای مردمم اگر حرف حسابی دیدید نشر داده در تحققش بکوشید.

تا حالا توفیق هیچ ملاقات حضوری و تلفنی و…با ایشان نداشته ام و از این پیشنهاد هم بی اطلاع اند.

محسن قنبریان ۱۴۰۰/۵/۱

شان حرم‌ها در مطالبه عدالت با حفظ حرمت حرم!

سال گذشته در اعتراض به فرش گل حرم رضوی یادداشتی با عنوان “شان حرمها در مطالبه عدالت و برائت” نوشتم

در فرهنگ قرآن برای حرم از رنگ پرده و جنس سنگ فرش ها چیزی نیست اما از قرار گرفتنش برای “قیاماً للناس” سخن است. حرم در متن جامعه و “باید موجب برپایی مردم در شئون زندگی شان شود” (۹۷مائده)

در سابقه تاریخی حرمها و سنت شیعی مان بست نشینی هم بوده که به سه منظور: استشفاء/ فرار از پیگرد قضایی/ مطالبه و اعتراض سیاسی اجتماعی، انجام می شده است؛ که الان فقط پنجره فولاد و استشفایش مانده است!

فرار از پیگردِ به حق، جایش حرم نیست چون اهلبیت، گردن خود و نزدیکان را از مو باریکتر برای حق می دانستند.

اما بستهای اعتراضی بجاست و مختص به دوره طاغوت و حکومت جور هم نیست ؛ بلکه برای انقلابی کردن نظام بروکراتیک موجود به نفع مصالح عموم مردم جادارد.

اما و اگر این تجمعات مغایر باشان حرم نشود. عزیزان خوزستانی در این ویدئو میتوانستند شروع کننده بازتولید انقلابی و تراز بست نشینی سیاسی اجتماعی باشند.

همانطور که کاستن از “قیاما للناس” و بسنده کردن به زیورهای مد روز برای حرم بد است؛ ارتجاع به مکاء و تصدیه (صوت و کف) و هرچه مغایر شان حرم و جوار معصوم است هم بد است که البته قابل اصلاح است و این مورد نباید بهانه منع از بازتولید بست نشینی و تجمعات تراز انقلاب اسلامی در حرمها و اماکن مقدس شود.

محسن قنبریان ۱۴۰۰/۴/۳۰

آقای نصیری اقلاً “آب پاکی” روی دست ج.ا بریزید!

نقدی بر یادداشت خوزستان ۵۰سال قبل ۵۰سال بعد!

آقای نصیری که این روزها هر مطلب ریز و درشتی را برای نقد و طعنه به ج.ا فوروارد می کند(وگاه بخاطر عجله و خطا مجبور میشود بردارد!) تازه قسمتی از خاطره عبدالرضا انصاری استاندار خوزستان در زمان پهلوی را فوروارد کرده که در خشکسالی شادگان از اعلیحضرت دستور پیگیری می گیرد و…!

کاش آقای نصیری از همان بیانات نهج البلاغه و شهیدان مطهری و بهشتی در نقد وضع موجود استفاده میکرد و برای دست رد زدن به سینه اینگونه حکمرانی، “آب پاکی” روی دست نظام می ریخت نه “آب نجس”!

چون شاید ایشان و برخی مخاطبانشان، دیگر اسناد ج.ا. را قبول نداشته باشند درباره آن استاندار پهلوی به سند ساواک و گزارش بی بی سی تکیه می کنم:

عبدالرضا انصاری دانش آموخته آمریکا و معاون ایرانیِ “اصل ۴ ترومن” و به همین خاطر استاندار و مدیر عامل سازمان آب و برق خوزستان بود.

 به گزارش بی بی سی او زاده دوره پهلوی و نسل جوان با تحصیلات آمریکایی است که پادشاه میخواهد جای سالخوردگان قرار دهد: “این نسل در عین حال باید می آموخت که در همه امور، پادشاه را تصمیم گیرنده بداند!” به گزارش بی بی سی:”حادثه بزرگ زندگی مهندس انصاری که شاید بهترین مهلت زندگی وی به حسب آید در سال۱۳۴۰ رخ داد… انتخاب وی به ریاست سازمان آب و برق خوزستان با نقشه هایی که پادشاه در سر داشت، چنان نبود که پیشبردش به آسانی ممکن شود. به نظر بسیار کسانی که در آن سالها گذرشان به خوزستان افتاده است مهندس انصاری در آن مقام از یکسو کارگاه عظیم را اداره میکرد و از سوی دیگر هرهفته به پایتخت می رفت تا با رقیبان و مخالفان مشت زنی کند. شاید از همین جهت بود که به دستور پادشاه او در ضمن استانداری خوزستان را هم عهده دار شد”!

چنانچه می بینید استاندار خوزستان  شدنش همزمان با ریاست چندساله اش بر سازمان آب و برق است. پس آقای استاندارِ تازه منصوب در خشکسالی و بدبختی شادگان سراغ نارسایی ها و کم کاری های خود در سازمان آب و برق می رود؛ اما در خاطره نقل شده خود را ناجی خوزستان و شادگان جلوه می دهد.

عجیب تر اینکه این کارهای نمایشی(بردن مقامات محلی به شادگان) در بتن ریزی سد دز و هم افتتاح صنعت نیشکر هم وجود دارد که ۳۵۰نفر را با تشریفات ویژه از تهران میبرد.

 بی بی سی در گزارش خود اینها را برای جنگ قدرت و رسیدن به مقام نخست وزیری توصیف می کند:

“امیر عباس هویدا که نخست وزیر شد می گفتند محلل است و به زودی جای خود را به جوانی می دهد همسو با خواست پادشاه. از اردشیر زاهدی، جمشید آموزگار و عبدالرضا انصاری نام می بردند هرسه معاون و دستیار ویلیام وارن در اصل ۴ ترومن.” “یک روزنامه انگلیسی هم نوشت که به زودی مهندس عبدالرضا انصاری به نخست وزیری منصوب می شود.

اما با همه آن تلاشها و نمایش ها در خوزستان و مشت زنی آخر هفته ها با رقیبان در تهران، چرا انصاری نخست وزیر نشد؟!!

بی بی سی از دو گزارش ساواک و سازمان بازرسی کشور در سال۴۸ می گوید که بعد از ۲۰سال خدمت موجب عزل او شد. او بعد از ۹ماه عزلت وارد تشکیلات اشرف و بعد هم معاون علم در برگزاری جشن های مسرفانه ۲۵۰۰ساله شد!

 اما گزارش ساواک درباره او حاوی این نکات است:

“نامبرده یکی از مهره های آمریکا”/ “مورد اعتماد آمریکایی ها و مورد حمایت آنها که مشاغل مهم و حساس را به دست آورد”.

“عضو فرامانسونری اهواز وابسته به اسکاتلند”

“در طول سالهای متمادی نامه های ماشین شده بدون امضای زیادی برای مقامات مختلف مملکتی ارسال شد که در آنها موارد بسیاری از سوء استفاده ها و مفاسد اخلاقی وی و همچنین وابستگی نامبرده به آمریکا ذکر شده است. انصاری به همراه اردشیر زاهدی وسایل عیش و نوش و عیاشی رئیس اصل ۴ ترومن را فراهم می کرد”!

آقای نصیری آدرس های مراکز عیش و نوش اینان با مقام آمریکایی در خوزستان را اگر شنیده ما دیده ایم و می دانیم با زن و ناموس اینجا چه می شده است!

در گزارش بی بی سی با بقای هویدا در نخست وزیری، انصاری فقط وزیر کشور می شود می نویسد: “در حالی که پذیرفته بود که انتخابات یک بازی است و پذیرفته بود که تنها پادشاه حق دارد نظر بدهد که چه کسی انتخاب شود”!

البته از جمله اتهام خود او هم تقلب در انتخابات بود!

آقای نصیری اگر خیلی اصرار دارد بر این شیوه حکمرانی ج.ا “آب پاکی” بریزد؛ آن آب پاکی، خون جوانان رشیدی است که در این خاک ریخت، مدیریت های نابغه و گمنامی مثل باقری ها و ابتکارات مهندسی رزمی در همین هور بود. آب پاکی، خدمات بی منت دهها گروه جهادی و بسیجی در همین استان است. آب نجس چرا؟!

منابع:

عبدالرضا انصاری

درگذشت عبدالرضا انصاری؛ آنکه نخست وزیر نشد

محسن قنبریان ۱۴۰۰/۴/۳۰

اگر جبرائیل، وزیر امنیت بود…!

برای یکساعت تصور کنید فرشته وحی و نازل کننده قرآن در تمثّلی بشری، کت و شلوار یا عبا و قبا می پوشید و رئیس شورای امنیت ملی یا وزیر اطلاعات و امنیت کشور می‌شد!

بنظرتان کدامیک از گزینه های زیر را در پوشه “شورش” طبقه بندی میکرد؟:

  • مانور تجمل کاخ نشین‌ها و پورشه سواران؟ یا اعتراض جمعی مردم فقیر به بی آبی ساختگی یا گرانی بنزین؟!
  • بردن امتیاز و اعتبارات بانکی و رانت های خصوصی‌سازی توسط متنفذین؟ یا نشستن بر راه آهن و تحصن مقابل فرمانداری توسط کارگران؟!

گزینه جبرائیل، اولی هاست!

  • خودش آیه‌اش را آورده؛ قارون یک نفر بود، علیه موسی(ع) نه شعار می‌داد و نه شیشه می‌شکست؛ بلکه در فضایی شاد، شعر هم می‌خواند و فقط مانور تجمل می‌داد. از مردم تماشاگر شاید پذیرایی هم میشد اما قرآن آنرا “شورش علیه مردم” خواند!: «اِنَّ قارونَ کانَ مِن قَومِ موسی فَبَغی عَلَیهِم…» (۷۶قصص).
  • جبرائیل، علی(ع) را هم خوب می‌شناسد. در حرا او را با محمد(ص) دیده است و شنیده که رسول الله(ص) به او می‌گوید: من برای تنزیل و تو برای تأویل، خواهی جنگید!
    رئیس امنیت ملی خیالی ما، نهج البلاغه هم از بر است و “تأویل قارون‌ها” در حکومت اسلامی را از علی(ع) می‌شناسد:
    نزدیکان مقامات[بطانه] که نه تجمعی دارند و نه بانکی آتش میزنند، فقط اعتبارات آن بانک را قانونی تصاحب می‌کنند! زمین و کارخانه در مزایده‌های قانونیِ خصوصی‌سازی می برند! ؛ قارون‌های علی‌اند.
    نمیدانم چرا علی(ع) این کارها را گردن‌کشی [تطاول] می‌خواند و برایش خط و نشان شورشی‌ها می‌کشد؟!
    «زمامدار را خواص و نزدیکانی[بطانه] است که در آنها ویژه‌خواری[استئثار] و گردن‌کشی[تطاول] هست. در قراردادها انصاف رعایت نمی‌کنند؛ اینها را با قطع اسبابشان ریشه کن کن ! به هیچ یک از اطرافیان و خویشان، زمینی نده، نباید در تو طمع کنند که قراردادی به سود آنها و به زیان همجواران (آن پروژه) منعقد‌سازی!…»(نامه ۵۳)

  • ایادی رسانه‌ای شیطان در آنور آب، برای دومی‌ها تیترِ شورش می‌زنند. اینور آب، شورش را انکار، اما با پلیس ضد شورش آنجا می‌رویم!

چه می‌شود کرد ما که فرشته و جبرائیل نیستیم، میترسیم بانک آتش بزنند! اعتبارات بانکیِ آتش گرفته به پلیس و امنیت چه ربطی دارد؟! بنشینند در کمیته‌های اقتصادی حلش کنند!

چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید!

مطالب مرتبط:

محسن قنبریان ۱۴۰۰/۴/۲۸