بایگانی برچسب: s

خِرّیت” های انقلاب اسلامی؛ “مَصقَله” کجاست؟!

اول این دو عبرت را عبور کنید:

  1. خرّیت بن راشد:

چند نوبت نزد امیرالمومنین آمد و کسانی را متهم می‌کرد که خروج می‌کنند و عاقبت علیه شما می‌شورند! امام هر بار می‌فرمود به صرف اتهام کسی را در بند نمی‌کند، مخالفت عملی و آشوب اگر کردند!

عاقبت خودش پس از تو زرد درآمدن حکمیت تحمیلی، تصمیم به کناره‌گیری و خروج گرفت!

امام نصیحتش کرد و از او خواست برای مباحثه فردا بیاید؛ نزدیکانش هم چنین خواستند اما او صبح زود رفت!

معترضانِ به میزان خراج و دزدان را تحریک کرد؛ مسلمانانی که زکاتشان را نداده بودند، تشویق کرد به میل خود صرفش کنند؛ و مسیحیان را جور دیگر تا عده‌ای را دور خود جمع کرد.

دو سه بار شکست خورد از کوفه به بصره و از آنجا به اهواز و سپس کوه‌های رامهرمز و آخر کنار ساحل دریای جنوب کشته شد. جمعی را به کشتن داد و مسیحیانی مسلمان شده را از اسلام به تردید انداخت و مرتد کرد!

  1. مصقله بن هبیره:

معقل فرستاده امیرالمومنین وقتی فتنه خرّیت را خواباند؛ مسلمانش را آزاد، مرتدانش را توبه داد و مسیحیان را به ذمه واداشت.

۵۰۰مسیحی با زن و کودک در راه، از مصقله -فرماندار امام در اردشیرخره فارس- استمداد طلبیدند که آنان را از معقل بخرد و آزاد کند. مصلقه جوانمردی کرد و آنها را به ۵۰۰هزار درهم خرید و آزاد کرد و خود را مدیون بیت‌المال کرد. کمی بعد ۲۰۰هزار درهم بدهکاری را داد اما بجای عذر آوردن و مهلت گرفتن از امام برای پرداخت ۳۰۰هزار درهمِ باقی، گریخت و به معاویه پناهنده شد!

امیرالمومنین کار اول او در آزاد کردن اسیران را کار سادات و بزرگواران و کار دومش را فرار بردگان خواند و فرمود: “اگر می‌ماند مقداری که برایش میسر بود می‌گرفتیم و برای باقی مانده آن به انتظار فراوانی ثروتش می‌نشستیم[۱]

امام حاضر نشد مسیحیان آزاد شده را بخاطر بدهکاری مصقله دربند کند[۲].

حالا قصه ماست:

عمار و مقداد پیشکش؛ کاش برخی کارگزاران مخالف شده‌ی حکومت اسلامی‌کمی مثل مصقله بودند! اول گره‌ای از مردم می‌گشودند و بعد به دشمن پناهنده می‌شدند! نه مشکل مردم را موجِ‌سواری خود کنند یا حتی خود مشکل آفرینی کنند!

صد حیف که قسمت ما بیشتر خرّیت شد تا مصقله!

از خروجی‌های اول انقلاب که پی آشوب و بمب‌گذاری رفتند و مردم را کشتند؛ تا فتنه‌گران ٨٨ که درخواست تحریم ملت را از دشمن داشتند؛ خرّیت انقلاب اسلامی‌شدند!

خود، دولت مذاکره و سازش را سر کار آوردند و حالا به اعتراض فرا می‌خوانند! و تلفات را هم با میدان ژاله و ۱۷شهریور مقایسه می‌کنند!

اگر وقت تحقیق دارید حتما این منابع را برای شناخت خرّیت‌های معاصر بررسی کنید:

  • گزارش روزنامه وال‌استریت ژورنال ۲۰نوامبر۲۰۰۹ از بازدید نماینده آقای موسوی از واشنگتن : “جنبش سبز ایران از تحریم‌های اقتصادی هدفمند پشتیبانی می‌کند! ما به تحریم‌های اقتصادی که فشار را بر ایران زیادتر کند محتاجیم”!
  • هفته‌نامه تایم ۲۳نوامبر۲۰۰۹ در مقاله “سبزها دست به دامن آمریکایی‌ها می‌شوند”! به قلم رابین‌رایت همان گزارش را تأئید کرد!
    فیلم حضور آن نماینده(محسن مخملباف) در شورای اروپا و درخواست تحریم اقتصادی هم به راحتی در اینترنت قابل جستجوست.
  • افشاگری مایکل لدین مشاور اسبق شورای امنیت ملی آمریکا در نشریه فوربس ۳۰نوامبر ۲۰۰۹ درباره پاسخ ٨صفحه‌ای سران جنبش سبز به کاخ سفید درباره سیاست‌های آمریکا در قبال ایران!
    موید مضمون این نامه ٨صفحه‌ای دیدار اردشیر امیرارجمند(سخنگوی جنبش سبز) و همراهان در دیدار ۳بهمن۹۱ با شورای اروپاست که در سایت جرس(متعلق به جنبش سبز) انعکاس یافت.
    اما با وجود این درخواست‌ها بر تحریم ایران؛ پس از تحریم‌های فلج کننده، یکباره با حمایت از روحانی و رأی آوردن او کمپین “نه به تحریم” درست کردند! ۵۵فعال و زندانی سیاسی٨٨ به اوباما نامه نوشتند و تحریم‌ها را مجازات جمعی مردم ایران خواندند!
    نامه و مذاکره آنها -برخلاف درخواست تحریم‌شان- نتیجه نداد!

 

فشارهای اقتصادی و سوء تدبیرها عده‌ای را این سال‌ها به خیابان کشاند و تلفاتی گرفت؛ حالا مطالبه خون کشته‌ها از نظام می‌کنند! اینها خرّیت‌ها را درس می‌دهند!

محسن قنبریان
۹۸/۹/۱۰

[۱] نهج البلاغه خطبه ۴۴

[۲] تفصیل این ماجرا را در الغارات ترجمه آیتی ص۱۲۰تا۱۳۶ بخوانید

منطق رفتار اخیر رهبری؟!

 

چگونه رهبری متحملِ شکل های غیر قانونی می‌شود؟!

حل ابهامات برای جامعه براساس مبانی اصیل اسلامی راهی بود که “معلمان انقلاب” مثل مطهری و بهشتی و خامنه‌ای می‌رفتند. اما اخیر “متکلمان نظام” جای آنها نشسته و مثل یک متکلم اشعری “هرچه آن خسرو کند، شیرین بود!” دستور کارشان است و با تحلیل‌های سیاسی، امنیتی و بعضا ذوقی سعی در وجیه و مقبول کردن رفتار ولایت دارند! بدی این روش “شیرین ماندن خسرو انقلاب” نیست؛ مواد و مقدمات جدلی و خطابی و حتی شعری است که ناسازگار با مبانی جلوه می‌کند.

دو سؤال اساسی:

  1. آیا آزادسازی قیمت بنزین به بهانه هزینه کرد عایدی آن برای اقشار محروم سیاست درستی است؟! فقط زمان و نحوه اجرایش بد بود یا اصل سیاست غلط است؟!
  2. آیا حمایت رهبری و اذن ایشان به سران -علیرغم مغایرت این مصوبه با قانون ممضای شورای نگهبان- آن سیاست را درست می‌کند؟! نقد و انتقاد از آن مصوبه و خواستن طرح‌های تکمیلی و حتی تعلیق اجرای آن مغایر با ولایت‌پذیری است؟!

️ج۱: نظر خود درباره این سیاست را در یادداشت‌های قبل بیان کرده و نیازی به تکرار نیست.

️ج۲: درباره سؤال دوم توجه به چند نکته ضروری است:

  1. براساس مبانی ولایت مطلقه فقیه، ولیّ فقیه اختیار تعطیل موقت احکام اولی شرع را هم بشرط مصلحت اهم دارد[۱]؛ مصوبه مجلس و مانند آن شرعی‌تر از آن نیستند؛ لکن به تصریح رهبری معظم این تصرف ولائی و تعطیل قوانین مصوّب باید مقید به یکی از این قیود باشد:
  • قید مضیقه و فوریت
  • قیدمعضل مهم برای کشور

حضرتشان می‌فرمایند: “رهبری بایستی مو به مو قوانین را اجرا کند و به آنها احترام بگذارد. منتها در مواردی اگر مسئولان و دست اندرکاران امور بخواهند قانونی را که معتبر است مو به مو عمل کنند دچار مشکل می‌شوند؛ قانون اساسی راه چاره‌ای را باز کرده و گفته آن جائی که مسئولان امور در اجرای فلان قانون مالیاتی یا سیاست خارجی، بازرگانی، صنعتی و دانشگاهی دچار مضیقه می‌شوند و هیچ کار نمی‌توانند بکنند -مجلس این طور نیست که امروز شما چیزی ببرید و فردا تصویب کنند و به شما جواب دهند- رهبری مرجع است. زمان امام هم همینطور بود، بنده خودم آن وقت رئیس جمهور بودم و جائی که مضیقه‌هایی داشتیم به امام نامه می‌نوشتیم و ایشان اجازه می‌دادند. بعد از امام، دولت قبلی و دولت فعلی گاهی راجع به مسائل گوناگون نامه می‌نویسند که در اینجا مضیقه وجود دارد شما اجازه بدهید که این بخش از قانون نقض شود؛ رهبری بررسی و دقت می‌کند و اگر احساس کرد که بناگزیر باید این کار را بکند آنرا انجام می‌دهد. جاهائی هم که بصورت معضل مهم کشوری است به مجمع تشخیص ارجاع می‌شود. این معنای ولایت مطلقه است[۲]

  1. این اجازات از اختیارات ولایت مطلقه بمعنای موافقت شخصی رهبر با آن سیاست نیست.

در همان دیدار دانشجویان قزوین و ادامه آن جملات که ذکر شد از عدم اعتقاد خود نسبت به برخی قوانین مجلس و مصوبات دولت می‌گویند که وقتی قانون شده عمل می‌کنند و مخالفت نمی‌کنند

 http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?id=5703&nt=2&year=13828271

  • در تصمیمات ثانوی با اجازه ولائی نیز چنین است. مثال واضح آن که اخیرا [۳]به زبان آوردند اجازه دادن به دولتها برای برداشتن از صندوق توسعه ملی است؛ که همیشه مخالف بوده‌اند و اصلا این برداشت‌های مکررا موجب کم خاصیت شدن و کم اثر شدن این صندوق شمردند؛ اما وقتی رئیس جمهورها می‌نویسند و برداشت را ضروری و اضطراری می‌خوانند با اقدام موافقت می‌کنند.

 https://eitaa.com/khamenei ir/6212

در این مثال برداشت از ذخایر ارزی کاملا غلط است و رهبری هم مخالف است اما اعتماد به دولت‌ها و تصویر ضرورت و اضطرار آنها اجازه برداشت می‌دهد لذا خود به نیکوئی می‌گویند: “منتها اجازه برداشت در این شکل غیر قانونی را حقیر باید متحمل بشوم[۴]“.

در اینگونه موارد نقد و انتقاد از اجرای آن سیاست-که حالا قانونی شده- هیچ مغایرتی با اجازه رهبری ندارد و ولایت‌گریزی و مانند آن نیست(دقت شود)

  1. در مورد قیمت بنزین نیز قضیه ظاهرا مثل اجازه برداشت از صندوق توسعه ملی است.
  • به گزارش آقای زاکانی رهبری به شخصه و در صورت اولی مخالف بوده و دوبار هم مصوبه را رد کرده است

 http://www.jahannews.com/news/708173

  • به گزارش رئیس جمهور سال۹۵ اعضای هیئت دولت با افزایش قیمت مخالفت کرده‌اند. در سال۹۶ رئیس مجلس و کمیسیون تلفیق؛ در سال۹۷ تحریم ها و…

 https://eitaa.com/rasad_tahlil/9424

از اینرو ناگزیر می‌شوند رهبری و اختیارات او را مداخله دهند و با امضای سران قوا اجازه تخلف از قانون مصوب مجلس(تبصره۱۴ برنامه بودجه۹٨ و هم برنامه توسعه ششم و قانون هدفمندی یارانه‌ها) را می‌گیرند.

رهبری هم در یکشنبه بعد از اجرای مصوبه سردرس خارج، اول، اعتماد به سران را گوشزد کردند که در واقع مقدمه حکم و اجازه ولائی ایشان شده بود. (دقت کنید)

یادداشت نویسانی که براساس منافق و خائن بودن روحانی و همدستی لاریجانی در این سیاست و همزمان حکیمانه بودن تصمیم رهبری انشاء نوشته بودند؛ توجه لازم به آن نکته‌ی اعتماد به سران در فرمایش ایشان نکرده بودند!

بدتر، توجه نکردند که خدشه به مقدمه حکم و اجازه رهبری شرعا حکم و اجازه را هوا می‌کند

!مثل این است که بگویی مخبر ولیّ و حاکم در حکم به عید فطر، چند دروغگو بوده‌اند! تبعا حکم عید برای چنین فردی نافذ نخواهد بود[۵].

بر این اساس منطق رهبری در این اجازه‌ی تخلف از قانون، ربطی به فضای خیابان و به منظور جدا کردن متدینین از اغتشاشگران و مانند این حرف‌ها نبوده و عمل به یک رویه بوده است. اگر هیچ اغتشاشی هم نبود همین اجازه را می‌دادند.

اگر منظورشان جداکردن متدینین از صفوف اعتراض خیابانی بود یک جمله می‌گفتند وقت اعتراض خیابانی نیست یا راه قانونی هست و مانند آن(چنانچه در خطبه ۲۹خرداد گفتند) و مراد حاصل بود. و لازم نبود از سیاستی غلط حمایت کنند!  این از مواردی است که ابهامات براساس آموزش مبانی حل شود بهتر است تا آسمان و ریسمان بافی‌هائی با مصرف چند روزه!

  1. براساس آنچه گذشت نقد و انتقاد از این سیاست و مصوبه سران مثل نقد و انتقاد از برداشت غیر قانونی از صندوق توسعه ملی است.

غیر قانونی خواندن آن بعد از اجازه ولی فقیه، غلط است؛ اما نقد آن مثل نقد هر قانون دیگر یک حق و گاه یک تکلیف است.

پس بیان ملازمات قهری این سیاست مثل گرانی اجناس، مطالبه طرح‌های ترمیمی و اصلاحی مجلس برای کاهش آثار منفی آن، و حتی درخواست تعلیق طرح از سوی مجلس هیچکدام مغایر با اجازه رهبری نیست. چون آن اجازه در صورت ضرورت و اضطرار از سوی دولت یا سران برای ایشان تصویر شده است که ایشان اجازه داده‌اند علیرغم مغایرت با قانون چنان کنند؛ حال خدشه به آن ضرورت و اضطرار و دادن راه‌های جایگزین نه تنها مقابله با حکم رهبری نیست بلکه کمک به همان تشخیص اولی ایشان در مخالفت است. (توجه فرمایید)

مطالب مرتبط:

محسن قنبریان
۹۸/۹/۷

[۱] ر.ک:صحیفه نور ج۲۰ص۱۷۰و۱۷۱

[۲] ۸۲/۹/۲۶دیدار با دانشجویان قزوین

[۳]  ۹۸/۸/۲۸

[۴] ۹۸/۸/۲۸

[۵] ر.ک:مستمسک العروه ج٨ص۴۵۹الی ۴۶۳

سخنرانی/ قطعه‌خوانی کتاب «دو امام مجاهد»

سخنرانی بی پرده از انقلاب؛ قطعه‌خوانی کتاب «دو امام مجاهد»، ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان می‌باشد. این سخنرانی به تاریخ هفت شهریور ۱۳۹۷ انجام شده است.
در نظر داشته باشید صوت، ناقص است و همچنین دارای کیفیت پایینی می‌باشد.

دریافت سخنرانی بی‌پرده از انقلاب؛ قطعه‌خوانی کتاب «دو امام مجاهد» / “دریافت از نشانی کمکی

سه بررسی لازم برای نقد و انتقاد حکومت و حاکمیت:

  1. به لحاظ دانشی:
    نقد و انتقاد به لحاظ دانشی و آثار اسلامی، درست باشد.
    – اینکه بعضی نقد ولیّ مشروع را از اساس نامشروع بدانند، اسلامی نیست.

    آیت الله خامنه‌ای -و اندیشمندان انقلاب اسلامی- به چنین چیزی قائل نیستند.

    نقد وارد هم نباشد، منع از طرح شدن ندارد.
    ایشان صراحتا می‌فرماید:” هیچ کس فوق نظارت نیست. خود رهبری هم فوق نظارت نیست؛ چه رسد به دستگاه‌های مرتبط با رهبری”(۷۹/۱۲/۹) چهار دلیل بر مشروعیت این نظارت و پاسخگوئی می‌شمارند:

  1. تجمع قدرت وثروت در دست حاکم و ضرورت نظارت(همان).
  2. سیره ائمه اطهار
  3. ادله امر به معروف ونهی از منکر
  4. قاعده النصیحه للائمه المسلمین:” که شامل نقد و انتقاد ،قول به حق، مشورت، جلوگیری از بروز اشتباه عمدی و سهوی و ارشاد نیز می‌شود” (۷۹/۱۲/۲۲).
  • تحجر در این زمینه‌ها موجب شده دانشجوئی از ایشان بپرسد: آیا یادآوری وظیفه خبرگان رهبری در مورد نظارت بر ولی فقیه را توهین آمیز می‌دانید؟
    ایشان جواب دادند: “نه، چه توهینی؟!… نخیر بنده نه احساس تضعیف می‌کنم، نه توهین؛ این جزو قانون اساسی است” (۷۷/۲/۲۲).

۲٫ به لحاظ بینشی:
یعنی همان نقد مطابق با موازین باید در شرایط زمانی و مکانی هم به صلاح باشد. نقد رهبری هم جایز است اما باید توجه داشت در صحن علنی جامعه او را نقد کردن، ای بسا به صلاح کشور نباشد بخصوص اگر نقد، عیبجوئی باشد.
خودشان می‌گویند:” عیب جوئی از رهبری مگر چه حسنی دارد؟ رهبری‌ای که در نظام جمهوری اسلامی، در یک لحظه‌ی خطرناک و حساس، باید اشاره‌ی انگشتش بتواند مردم را به جانفشانی وادار کند، آیا مصلحت است که یک نفری همین طور به میل خودش بیاید بایستد، بنا کند به بدگوئی کردن به او؟ به نظر شما این خیلی کار خوبی است؟”(۷۷/۱۲/۴)

  • توجه: اگر کسی نقد و انتقاد(نه توهین و عیب‌جوئی) کرد حق نداریم او را ضد ولایت بخوانیم اما فضیلت نیست نیروهای انقلابی نقد و انتقاد و حتی پرسش از ولیّ مشروع را در فضای عمومی طرح کنند. الا در جلسات پرسش و پاسخی که با ایشان است و ای بسا پرسیدن سئوالات مقدر جامعه بهتر از رجز خوانی‌ها باشد؛ تا از ایشان جواب درخور بگیرد و ذهن‌های بسیاری روشن شود.
  • برایم جالب بود که ایشان در سال ۷۷ با آن مواضع تند برخی گروه‌ها، وقتی دانشجوئی پرسید: می‌خواستم نظر حضرتعالی رادرباره گروه‌های حامی ولایت بدانم!
    فرمودند: “به نظر من همه‌ی گروه‌ها حامی ولایتند. یعنی من در کشور گروه قابل توجهی که ولایت را قبول نداشته باشد نمی‌شناسم. همه ولایت را قبول دارند؛ حالا ممکن است بعضی عشق و اخلاص بیشتری داشته باشند، بعضی کمتر داشته باشند”(۷۷/۲/۲۲)
    حوادث و مواضع سالهای ۷۶ و ۷۷ را مروری کنید تا به این سعه صدر و تنگی سینه خودمان بیشتر پی ببرید. البته ۷٨ کمی ماجرا فرق می‌کند خود آقای خاتمی هم می‌گفت تا ۷٨ رهبری نظر ما را در عمل ترجیح می‌داد اما ماجراهای۷٨ موجب بدبینی ایشان شد.

۳٫ به لحاظ عملی:
اینکه در نقد حکومت از چه روشی استفاده شود؟ این توجه لازم بعدی است. غیر از دو مرحله قبل باید رفتار انتخابی هم درست، قانونی و اخلاقی باشد.
آن روش نباید مورد سوء استفاده دشمن واقع شود. والا از نوشتن یک مقاله تا مطالبه و حتی تجمع و… را شامل است.

  • دانشجوئی از ایشان پرسید: آیا حرکت‌هائی همچون تجمع مقابل قوه قضائیه ومطالبه شدید از آنها در جهت مبارزه با فساد اقتصادی، تضعیف نظام است؟
    پاسخ دادند: “فرق می‌کند. گاهی اوقات قوه‌ی قضائیه مایل است یک چیزهائی را انجام دهد، اگر واقعا پشتوانه اینجوری هم ببیند، حتما انجام خواهد داد. بعضی امواج سیاسی، جلوی قوه‌ی قضائیه را دربعضی از کارها میگیرند. بنابراین تجمع مقابل قوه‌ی قضائیه، برای مطالبه شدید از آنها باشد، من تصور نمی‌کنم این تضعیف نظام باشد. حالا یک وقت‌هایی ممکن است در شرایطی تضعیف باشد، اما در یک شرایطی هم درست تقویت است”(۸۲/۲/۲۲).

پس عمده آن بررسی بینشی و موقعیت شناسی است.

  • تجربه دوم خرداد می‌توانست، “احیای ولایت‌پذیری فرزانگانی” مثل مطهری و خامنه‌ای و بهشتی باشد که در عین مباحثه با امام، در عمل بیشترین انقیاد را از ایشان داشتند؛ لکن مباحثه و صاحب نظری اینبار به مخالفت عملی، شورش خیابانی یا حتی ارتباط‌گیری با بیگانگان انجامید! دیگر، نظری غیر از مقام ولایت داشتن -مثل نظر آیت الله خامنه‌ای درباره ولایت مطلقه و امکان توبه سلمان رشدی- نبود، نسخه پیچیده‌ی بیگانگان و براندازانی مثل سورس بود!
    نظر دیگر داشتن مثل نظر رئیس‌جمهور وقت(حضرت آقا) درباره نخست وزیرش (آقای موسوی) نبود، اردو کشی خیابانی یا تحصن در مجلس ششم برای خوراندن جام زهر به ولایت بود!
    این افراط‌ها هم در پیدایش آن تفریط‌ها بسیار موثر بوده است.

(فشرده‌ای مختصر از گعده‌ای صمیمی با جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران)

آتش به اختیارِ تراز انقلاب اسلامی!

ادعا: اگر برآیند کلی آتش به اختیارها -در عرصه های مختلف-به ساختن دولت اسلامی نیانجامد، آتش به اختیارمان ارتجاعی بوده و یک دهه بعد نسل انقلاب  از خیانت آن خواهد گفت!

آتش به اختیار:
کارهای سلبی یا ایجابی که در راستای تحقق اهداف و آرمان‌های انقلاب در کم کاری نهادهای رسمی از سوی نیروهای انقلابی، بشکل خودجوش سر می‌زند./ اخلاقی و قانونی است؛ اختیار آتش نیست، آتش به اختیار است.

نسبت با دولت و حاکمیت:

دولت -اعم از قوه مجریه- نکرده یا به نصاب نکرده که آنها وارد شده‌اند!

سه نسبت:

۱٫       تکمیل حاکمیت از نقص و کمبود: مثل گروه‌های جهادی-تبلیغی آتش به اختیار در کنار طرح هجرت، اعزام مبلغ دفتر و سازمان تبلیغات و

۲٫       ترمیم از عیب و آسیب: مثل الگوهای متنوع کار تربیتی بر نوجوانان، مسجد، مدرسه‌ها، کانون‌های علمی تربیتی و

۳٫       تعویض و جایگزینی: مثل الگوهای طب و تغذیه سنتی و اسلامی که می‌خواهد خود را جانشین الگوی مدرن کند.
(در مثال مناقشه نیست مهم اصل تقسیم سه گانه است)

چالش اصلی بحث:

بین کارهای جهادی، مردم نهاد و آتش به اختیار بالا با موارد زیر چه “تفاوت راهبردی” وجود دارد؟

·         مدارس اسلامی متنوع توسط افراد و نهادهای مذهبی در دوره پهلوی؟

·         مراکز اسلامی در پایتخت‌های اروپائی توسط بیوت مراجع و…؟

·         برند حلال به ابتکار سازمان کنفرانس اسلامی با ۱/۲ترلیون دلار حجم مبادلات وسالانه ۱۰٪رشد؟

این‌ها هیچ یک افق بلند مدتشان، دولت اسلامی نیست. ساخت حیاط خلوتی برای زندگی جمعی از مومنان در جوف و شکم طاغوت است.

·         آیا مدارس علوی و مانند آن، تا صد سال آموزش و پرورش پهلوی را اسلامی می‌کرد؟!

·         آیا برند حلال -با این حجم مبادله- ممکن است اقتصاد دنیا را از کاپیتالیسم به اقتصاد اسلامی تعویض کند؟! (البته زمینه‌ساز بازار مشترک اسلامی می‌تواند شود اما “نظام اقتصادی”همین کشورها را هم نمی‌تواند اسلامی کند)

هشدار:
اگر آتش به اختیاری، کارهای جهادی، مسجد-مدرسه ها، طب سنتی و اسلامی، فروشگاه‌های اسلامی-ایرانی و… با راهبرد رساندن انقلاب به مرحله دولت اسلامی طراحی و اجراء نشود؛ ارتجاع به آتش به اختیار مناسب حاکمیت طاغوت یافته‌ایم و به “فرمت انجمن حجتیه”تنزّل کرده‌ایم!

 آثار مخرب این فرمت:

۱٫       پذیرش سکولاریزاسیون:
سکولاریسم، یک نظریه و سکولاریزاسیون یک فرآیند عینی است که به مرور نهادهای دینی را از نهادهای حاکمیتی و دولتی منفک و جدا می‌کند. دولت وحاکمیت راه خود را خالی‌تر از اهداف انقلاب به سمت عرفی‌تر شدن و متناسب شدن با نظام و مناسبات جهانی طی کند؛ نیروهای مذهبی و انقلابی هم به راه خود در همان مرحله نهضت یا نظام اسلامی بمانند و به این دل خوش باشند که برای درصدی از خانواده‌های مذهبی جامعه، تغذیه اسلامی، مهدکودک و مدرسه اسلامی، فروشگاه ایرانی -اسلامی و… تدارک کرده‌اند
!
 ۱۴میلیون دانش آموز و سالی ۵۰هزار میلیارد بودجه به سمت عرفی‌تر کردن آموزش و پرورش (و بگو ۲۰۳۰سازی آن!) توسط دولت مدیریت شود؛ آدم‌های مومن از خیّرین یا جیب اولیاء برای تعدادی ناچیز از دانش آموزان کشور برنامه تربیت اسلامی تدارک کنند!!!

۲٫        توقف انقلاب اسلامی در مرحله نظام اسلامی (داشتن قانون اساسی اسلامی)؛ و نرسیدن به مرحله دولت اسلامی (که دولت مردان و سبک اداره‌شان الگو برداری از دولت علوی باشد)!
کار جهادی و آتش به اختیار تراز عهد طاغوت و فرمت حجتیه موجب شده باشد، بدنه حاکمیت ودولت دوره به دوره از افراد مذهبی و انقلابی خالی‌تر شود به امیدی که بیرون از این دیوان سالاری نامناسب بهتر می‌توانند کار انقلابی و مکتبی کنند! بالتبع نرم افزار اداره دولت هم آسان‌تر، عرفی و با استانداردهای جهانی(یونسکو، بانک جهانی و…) مطابق می‌شود
!
دولت‌های غربگرا و لیبرال برای چنین اتفاق مبارکی برای خود، حاضرند بودجه‌های حمایتی درخور هم برای آن آتش به اختیاری تصویب کنند
!
کاری که مدارس خاص(تیزهوشان، نمونه) با علم در آموزش و پرورش دهه‌های جاری کردند؛ مدارس صدرا، امین، کوثر و غیرانتفاعی‌های حداد و قالیباف و… با دین و انقلاب در آموزش و پرورش می‌کنند!
یعنی مدارس باقیمانده به سمت مذهبی کمتر، انقلابی‌گری ناچیزتر میل کنند.

۳٫        خطر اپوزیسیون شدن:
وقتی نیروهای مخلص و جهادی با گلایه از وضع موجود تربیت، تغذیه، سازندگی، طبابت و… از نظام اداره کشور خارج و الگوهای کوچک شهری و منطقه‌ای خود را مردم نهاد تعریف کنند؛ به مرور با هم لینک شده، جامعه ایمانی‌ای بسازند؛ خواهند دید دولت و سبک اداره‌اش دهه بعد بدتر از دهه قبلی است که آنها شروع کردند. فرض این است که راهبرد اسلامی کردن دولت هم بر پاره مجموعه‌های آنها سایه نیانداخته و در نحوه مهندسی آنها نقش نداشته، به مرور گله‌مندی‌ها شدیدتر می‌شود. دیروز از نحوه اداره هاشمی بود امروز نحوه اداره بنیاد مستضعفان، حساب
۱۰۰و… هم اضافه شده! اعتراض به صداوسیما و نحوه اداره عرفی و غیر انقلابی‌اش به اعتراض به بیت هم کشیده! 
آن تیپ کسانی که دهه
۷۰ زیر فشار خطابه‌های مثل آقای پناهیان بودند که شما اپوزیسیون هستید؛ برای اعتراض ایشان به مجلسی‌ها و دولتی‌ها، برایش توئیت می‌کنند که آقای پناهیان دارید اپوزیسیون می‌شوید!
این ماجرا را جدی بگیریم وقتی همه دولت -اعم از مجریه و شامل همه نهادهای اداره کننده کشور- به مرور به یک سمت میل کند، البته نیروهای اصیل و انقلابی از آن پرت افتاده و معترضش می‌شوند و چون راهبرد اسلامی و انقلابی کردن آنرا هم نداشته و طراحی نکرده‌اند در واقع اپوزیسیون خواهند شد!
 
آخر الان درصدی از جوانان انقلابی و عدالتخواه حتی از بسیج دانشجویی هم جدا می‌شوند تا فارغ از بروکراسی‌های دست و پا گیر و احیانا برخی ملاحظه کاری ها -به تشخیص خودشان- جنبش عدالتخواهی آتش به اختیار راه اندازند!
یعنی نقد از دولت‌داری روحانی به نقد از نحوه اداره بسیج هم دارد کشیده می‌شود!

توصیه به اینها نه سکوت است نه ترک حرکت‌های خودجوش و آتش به اختیار؛ بلکه باز تعریف آتش به اختیاری با راهبرد اسلامی و انقلابی کردن دولت و سیستم اداره کشور است. طوری که بتوان گفت چند سال دیگر بدین نقطه با ثبات می‌رسیم؟

این مقدس ترین جهاد امروز است

 

چاره:
چاره، رسیدن به آتش به اختیارِ تراز انقلاب اسلامی است؛ که برآیند کلی‌اش طوری مهندسی شده که به اسلامی و انقلابی کردن سیستم اداره کشور بیانجامد نه در تراز مدارس اسلامی دوره پهلوی و مراکز اسلامی پایتخت‌های اروپایی بماند!

مفهوم مرکزی بیانیه گام دوم هم همین است: “نظام انقلابی

یعنی نظام و اداره منهای انقلابی‌گری نه! انقلابی ماندن منهای نظام‌سازی هم نه!
برآیند جنبش‌های انقلابی خودجوش حتما انقلابی‌تر کردن نظام اداری موجود باشد. (حرف‌های نظری بسیاری در این مهم و ابعاد آن راهبرد هست که باید نخبگان انقلابی بر آن گفتگو کنند)

 

الگوبرداری از دفاع مقدس:
برای دادن درک واضح از اسلامی و انقلابی کردن اداره، بوسیله جنبش‌های مردمی وخودجوش؛ تجربه بسیج مردمی در دفاع مقدس بهترین الگوست.
نیروهای مردمی برای “تکمیل” و”ترمیم” نیروهای مسلح آن روز اقدام کردند؛ اما در فرآیندی هم سیستم عامل و هم نرم‌افزار و حتی سخت‌افزار نظامی‌گری را نو و در ترازی انقلابی‌تر و اسلامی‌تر درآوردند. حاکمیت ولایت فقیه، نیروی مسلح تراز انقلاب اسلامی یافت. ارتش آن هم بسیجی شد. نیروهای اندک سپاه در اول جنگ، به سپاهی رسید که امروز انقلابی‌ترین نهاد ساخت انقلاب است. آن راهبرد باید کشف و امروز در اقتصاد، سیاست و فرهنگ پیاده شود که چگونه نیروی انبوه مردمی-و انقلابی می‌تواند سازمان‌های اداره را انقلابی‌تر کند؟

 

مثال ۱: فشلی نهادهای فرهنگی موجب آتش به اختیارهای زیادی در این دو دهه شده است. در دهه اخیر به هم لینک شده و ترابط مومنانه یافته‌اند (مثل جامعه ایمانی مشعر و…). اگر در راهبردی، سازمان و دفتر تبلیغات و وزارت ارشاد و… تصحیح و مثل آنچه بسیج مردمی با ریخت و نحوه اداره نیروهای مسلح کرد با این سازمان‌های فسیل شده کردند؛ وظیفه خود را در گام دوم انجام داده‌اند و الا دچار همان ارتجاع مذموم شده‌اند!

این هرگز بمعنای دولتی و حاکمیتی کردن حرکت‌های خودجوش و اسیر بروکراسی‌های اداری موجود کردنشان نیست بلکه برعکس بمعنای جهادی کردن آن ادارات است. همانگونه که بسیج مردمی فرمت نظامی‌گری و اداره آنرا عوض کرد اینها فرمت و سازمان اداری آن دستگاه‌ها را نو و انقلابی و چابک کنند.

 

مثال۲: طب و تغذیه اسلامی در ظرف کمبود و عیوب طب و تغذیه مدرن رخ نموده و استقبال شده است. اگر خود را در جوف و برای عده‌ای معتقد تعریف کند تنزل به تراز پهلوی است. اما اگر به دیالوگ با طب و تغذیه مدرن برخواست از حضورهای دانشگاهی، مقالاتisi به گرفتن کرسی‌های تدریس دانشگاهی و پژوهشگاهی رسید؛ راه برای تعویض نرم‌افزارهای منحط غربی و قراردادن ورژن ایرانی -اسلامی جای آن را فراهم کرده است.

(در اینباره حرف‌های نگفته زیادی باقیست تا فرصتی دیگر)

اگر این روزنه را برای فعالان آتش به اختیار مفید و قابل تأمل یافتید در نشرش یاری‌ام کنید.

 

(بازنویسی‌ای از یک جلسه سخنرانی در مدرسه شهیدین قم
با پرسش و پاسخ‌های حاشیه‌اش/۲مهر۹٨)

امامین انقلاب!

 

فرق امام خمینی و امام خامنه ای چیست؟

امام خمینی، محو شدن اسرائیل را در جهان اسلام “گفتمان غالب” کرد؛ امام خامنه ای برای تحقق آن “سازمان” بخشید و روز شمار گذاشت.

امام خمینی با دَم قدسی اش جوانان اسلام را بیدار و “راهبرد هسته های مقاومت” را پیشنهاد کرد؛ امام خامنه ای، هسته های مقاومت را “سازمان” داد و باهم متشکل کرد؛ دیروز حزب الله امروز حشدالشعبی و انصارالله و…

برافراشتن پرچم توحید در افق جهان نزدیک است…

(دوره بصیرتی مرکز امامت/۹۷)

برای آینده انقلاب، امید سرشار از کجا بیاوریم؟!

خاصان راه حق که در امید هم موحدند و منشأ همه امیدهایشان وعده الهی است. روی زمین هیچ هم نباشد بلکه دشمنی ها و ناملایمات فزونی هم یابد آنان امیدشان افزون میشود(۱۷۳آل عمران). رهبران انقلاب چنین اند.
اما ضعفاء و متوسطها که باید چیزی روی زمین چشمشان را بگیرد یا گوششان را بنوازد باید خطِ خبرهای امیدبخش را پی گرفته تا به “خزائن امید” در زمین برسند و مطمئن شوند. مثلا:
دیروز برچیدن داعش و صف های ثبت نام سوریه و امروز زدن پهپاد آمریکا و رو زدن کدخدا برای اجازه شلیک به یک جای کم اهمیت بخاطر حفظ آبرو، و دهها مثال دیگر خبر از ادامه نسل شهداء و مجاهدان دهه اول انقلاب و هم ضعف بیشتر دشمن دارد.
نصب مسئولین جدید اما ساده زیست و مردمی با روحیه کار جهادی ظرف مدت کوتاهی اینقدر امید افزون می کند که گمان میشود اگر مثلا در گستره اجرائی، دولتی اینگونه سرکار بیاید چیزی از یأس و ناامیدی در جامعه نماند!
برای مثال برخی ائمه جمعه جدید (نسل دوم یا سومی انقلاب)با مردمی زیستن و پی مشکلات مردم افتادن، چنان شور و هیجانی آفریده اند که یأس ها و نفرتها از حلقه های بسته سابق را ذوب و امید به فرداهای بهتر را بیشتر کرده اند.
رئیس قوه قضاییه جدید مثالی دیگر است. کمتر از قبلی پرستیژ علمی و چانه ی مباحثه با هرنقد (حتی در سطح مراجع) را دارد؛ اما مردمی تر، صادق تر و جدی تر در مبارزه با فساد بنظر میرسد . در همین مدت کوتاه موجی از امید برای مبارزه واقعی و غیر تبعیضی با فساد را موجب شده است. شروع مواجهه با گردن کلفتهای باستی هیلز و آوردن نام رئیس سابق مجلس در دادگاه بانک سرمایه و… این امید را بوجود آورده که پرونده برادران رؤسای دولت و مجلس بلکه پرونده برخی از خود رؤسای موجود یا سابق قوا هم به بررسی افتد. و اگر دچار آفت سیاسی کاری و جناح بازی نشود، طعم عدالت همه گیر را به جامعه بچشاند.
بیش از یک دهه از سوی حلقه های منتفع القاء می شد اگر فلان آقا نباشد، استان فلان پاشیده شده، امرش جمع نمی شود؛ امروز با نماینده ولی فقیهی گمنام اما مردمی و متواضع و دور از هر تشریفات زائد و غیرزائد، هم نماز جمعه شلوغ تر و هم محبوبیت بشکل تصاعدی افزون و امیدها تازه میشود. آن القائات برای مناصب دیگر از سوی کسانی که به خزائن امیدانقلاب راه نیافته اند هنوز انجام میشود! این محافظه کاری بهترین نشان ناامیدی این قماش از آینده انقلاب و بی خبری شان از برکه های جوشش انقلابی در مردم و نخبگان است.
خزائن امید روی زمینِ انقلاب، “نسلهای انقلابی جدیدند” که بهتر از بسیاری از موجودین و سابقین میتوانند ارزشهای انقلاب را احیاء و به سمت آرمانهایش رهسپار شوند.
باور کنیم یک نفس تازه در بنیاد مستضعفان، حساب ۱۰۰، حتی شورای نگهبان، و دهها سمت دیگر میتواند ابتکارات بهتر و نظارت متین تر و اجتهاد عمیق تر را موجب شود.
انقلابی که بدون خمینی(ره)، با رهبری جوان ماند و بالیدن گرفت با تعویض بسیاری از شاگردان و یاران امام -حتی اگر هیچ عیبی جز بقاء طولانی در یک سمت نداشته باشند- می ماند و پویاتر هم میشود. چون اگر “تدبیر”، اینها را نو نکند، “تقدیر” آنها را غافلگیر خواهد کرد!
برداشت از خزائنِ امیدِ انقلاب با برداشتن مدیران و دبیران ۳۰، ۴۰ساله ممکن است.

محسن قنبریان
۹۸/۴/۲۳

نشریه/ ویژه‌نامه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی

به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ، ویژه‌نامه‌ای از دست‌آوردهای این نظام چهل ساله خدمتتان ارائه می‌شود.

ان‌شاالله مورد استفاده‌ی شما سروران قرار بگیرد.

دانلود ویژه‌نامه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی

به برادر ارجمندم حاج آقا زائری و برخی سروران دیگر!

امور اجتماعی_سیاسی ذوالابعاد است و بسیط و یک لایه نیست. در طرد و نفی برخی لایه ها ممکن است مصرّ و قبول برخی مانعی نداشته باشد. بسیط و یک دست کردن کار معقولی به نظر نمیرسد. درباره حرم مجلل امام، زیارتنامه برای او، نحوه مواجهه سیاسیون و… لایه های مختلفی از سخن است. جناب آقای زائری قبلا هم در اینباره نوشته و این کمترین همان وقت پاسخی نگاشته، تکرار آن سخن، تکرار آن پاسخ را لازم کرد. شاید درباره لایه های دیگر این مساله که مورد توجه سروران دیگری شده، یادداشت مستقلی نوشتم. فعلا باز نشر همان پاسخ سابق به آقای زائری:

آقای زائری مهلا مهلا!

بنده هم از مجموعه ی جدید حرم امام و تجمل داخلی اش -که امام را “میراث فرهنگی” میکند- گله مند و نقادی کردم. بخاطر طرف و بهانه آن نقد(یکی از فقهاء) هم دادگاه رفتم!

اما زاویه نقد آقای زائری را هم دچار همان آسیب می بینم، که امام را میراث فرهنگی می خواهد! آنجا که از معیار قدیس در کلیسای کاتولیک می نویسد که باید چند نسل بگذرد تا کسی قدیس اعلام شود! اینجا

اینجا لینک یادداشت جدید ایشان.

از اشکالات عدیده ی این تشبیه که بگذرم این فهم آقای زائری با تولیت حرم امام مشترک است که هردو امام را میراث تاریخی می خواهند. آنچه از امام -که در معاصریت او یقه ی کژی ها و زاویه ها از انقلاب الهی اش را میگیرد و به تبع دشمن دارش می کند- در ظرف گذر تاریخ، فراموش شده و از او آنچه صلح کل است و نزدیک به یک قدیس کاتولیک است در چند نسل بعد بماند! و از آن پس صاحب قبه و بارگاه و سلامش کند!

درحالیکه معاصریت، نگاه به امام را دقیق تر و بی تحریف تر و بدون اغراق تر می کند و اگر او در این نگاه از نزدیک، چیزی از قداست و کمال یافت ارزشمند تر از فرزند زادگان معصومینی است که تاریخ و تحریف، آنها را قدیس کرده و صاحب حرم و گلدسته نموده است و الا به نقل معتبر می دانیم برخی از آنها حتی در نسبت جواد الائمه(ع) به امام رضا(ع) -العیاذبالله- خدشه و برای رفع اتهام ، حرام دیگری مرتکب و قیافه شناس آورند تا  شبهه ی ولادت آن معصوم برایشان حل شود! (الکافی ج۱ص۳۲۲ح۱۴/مکاسب شیخ انصاری بحث حرمت قیافه)

و برخی از همان نزدیک زادگان خانه ی امامت نسلهای بعد قدیس و با “السلام علیک” زیارت میشوند!

خطای دیگر این نوشته و برخی دیگر از نوشته های ایشان معیارهای دوگانه اوست!

استدلال کلامی و فقهی بکنی میگوید من با عرف و فهم مخاطب کار دارم!سراغ عرف بروی می گوید معیار شریعت و اسلام است نه هرچه عرف!

جناب عبدالعظیم حسنی نه معصوم است و نه حتی امامزاده بلافصل، فقیهی است از فقهای شیعه که “لایقاس بآل محمد أحد” برای او هم هست. اما معصوم زیارت او را ثواب زیارت کربلا خوانده و عرف هم برایش بارگاه ساخته و در هردو برایش سلام الله و السلام علیک استعمال شده است!

زکریا بن آدم اصلا سید هم نبود اما امام رضا(ع) او را عِدل قبر موسی بن جعفر(ع) در بغداد خواند که به واسطه او عذاب از اهل قم دفع میشود. پس در شرع و عرف قدیس -به تعبیر ایشان- شد و مورد زیارت و سلام و…

حالا نوبت به اولیاء که رسید آسمان تپید؟!

واقعا آقای زائری حضرت روح الله را کمتر از عبدالعظیم حسنی و زکریا بن آدم و… می داند؟!!

در آنصورت معلوم است نه آنها را شناخته و نه امام را!

خوب است دستگاه اولویت سنج خویش را هم چک کند و کمی آهسته رود. امام مستضعفان نیاز به حرم مجلل در یک بافت توریستی ندارد را ماهم باصدای بلند اعتراض کردیم. اما امام را اصلا قدیس نداند و به قضاوت نسلهای بعد بگذارد با صدای بلند می گویم: آقای زائری مهلا مهلا!

محسن قنبریان  ۹۷/۷/۲۱

مطالب مرتبط:

درباره ایده‌های جذاب‌ساز سیر مطالعاتی شهید مطهری

[با تلخیص]

ایده‌های جذاب‌سازی مطهری از بینش‌های او می‌گذرد
این مطهری را هنوز هم حوزه‌های ما دفع میکند
اگر خون او پای حرف‌هایش نبود این قسمت‌ها حتی سانسور هم می‌شد!

درباره ایده‌های طرح مطالعاتی شهید مطهری اول باید نکاتی را رک و بدون سانسور درباره ایشان و اندیشه‌هایشان بگویم چون بسیار موثر در ایده‌هاست:

  1. آثار شهید را علیرغم گوناگونی و تنوع میتوان به دو حیث کلی تقسیم کرد:
    الف) آنچه محصول مطهری باعنوان یک عالم دینی و مدرس حوزه است
    ب) آنچه محصول مطهری بعنوان یک روشنفکر و مصلح اجتماعی است.
    منظور از “عالم دینی” شناخت و معرفی تراث اسلامی از قرآن و سنت تا حکمت و کلام است.
    منظور از روشنفکر و مصلح، کسی است که درد بشر معاصر را دارد، جامعه و نیازهایش را می‌شناسد و می‌شناساند و از آنجا سراغ دین آمده نسخه درمان می‌برد.
    بین این دو عنوان و حیثیت هم تقابل و تهافت نیست و رابطه رفت و برگشت است. اولی “دانش” افزا و دومی “بینش” ساز است. بینش‌های جدید و عمیق، سؤالات و نیازهای جدید به سرای دانش اسلامی می‌برد و همچنین دانش اصیل اسلامی، بینش صائب‌تری به او می‌دهد از این حیث مطهری بخاطر دانش عمیق‌ترش از اسلام روشنفکر و دردمندی متفاوت از شریعتی است و از حیث روشنفکر و دردمندی‌اش عالمی متفاوت از هم شاگردان خود (نام نبرم بهتر است) می‌باشد!
  2. آثار قسم اول همه دانش‌های مطهری در حوزه عقاید و اخلاق است. از شرح منظومه و کتاب‌های فلسفی‌اش تا بحث‌های اعتقادی‌اش و بحث‌های اخلاقی‌اش
    [فهرست کامل همه قابل تدارک است]
    در این دانش‌ها هم اثر بینش‌های مطهری هست. شبهات جدید و مواجهه با متفکران معاصر و حک و اصلاح و نقد و ابرامها در مواجهه با اندیشه‌ها. اما اینجا ماحصلش دادن دانشی از اسلام است البته دانشی به روز و تازه.
  3. محصولات دسته دوم مطهری حاصل بینش او تحلیل او از زمانه، تاریخ، تمدن، حکومت، جنبش‌ها، سازمان‌ها، حوزه و… است.
    اینجا هم بحث‌های دانشی موج میزند اما آنچه او را متفاوت میکند تفاوت دید او(بینش) و روش طرح و حل و احیانا نسخه درمان او نسبت به سایر عالمان است.
    هم شاگردی‌های خوب و حتی انقلابی او به حافظ و ایران و مثل اینها نپرداخته‌اند. با زن و حجاب یا اقتصاد مثل او مواجه نشده‌اند که کتمان برخی حرف‌ها را حرام بداند. جسارت پرداختن به عیوب روحانیت یا آسیب تقلید(اصل اجتهاد در اسلام-ده گفتار) را به خود نداده‌اند و شاید توجیه‌گر وضع موجود بوده‌اند چنانچه هنوز هم نوعا نمیگویند!
  4. مطهری اگر در قسمت دوم بدون سانسور و با چاشنی تاریخ و بیوگرافی او و مواجهه با او درقسمت بینشی و محصولات مصلحانه‌اش گفته شود فوق العاده برای جوانان آرمان‌خواه جذاب و پرکشش و همانقدر برای بزرگترها و صاحبان کرسی‌ها و تریبون‌ها چالش برانگیز است.
    دروغ نگوییم این مطهری را هنوز هم حوزه‌های ما دفع میکند و او را بایکوت(بله بایکوت!) میکند و فراری می‌دهد. اگر خون او پای حرف‌هایش نبود این قسمت‌ها حتی سانسور هم میشد و سرنوشتی مثل یادداشت‌های اقتصادی او می‌یافت. حوزه بیشتر بعد اول و دانشی او را دوست دارد فیلسوف و متکلمی‌که مباحث را شیرین و عالی و به روز طرح میکند و پاسخگوی شبهات است.
    کجا از گیر دادن او به تحریفات و روضه‌های دروغ، از نظارت بر مرجع تقلید در تقلید، بر عیب‌های سازمان روحانیت و مشکل عوام‌زدگی، از مفت‌خوری و مشکل آقازادگی در بیوتات(رجوع کن به جلد ۴ یادداشت‌ها) و… خوشش می‌آید؟!
  5. ایده‌های جذاب‌سازی مطهری از بینش‌های او میگذرد و در فرد انقلاب میسازد و الا کماکان اقلی، تکراری و ملال آور جلوه میکند. حداکثر اساتید عقاید در هر قسمت به کتاب‌های دانشی او در حوزه عقاید حواله می‌دهند و بحث را ظریفتر و دقیق‌تر میکنند و برخی اساتید اخلاق از بحث‌های اخلاقی او بهره ببرند و در تاریخ اسلام به بحثهای او هم ارجاع شود!
    این مطهری، مطهری سانسور شده و بی خطر و کمک آموزشی است.
    اما مطهری + بینش‌ها، یقه‌گیر و چالشی و مطالبه‌گر و احیاگر و مصلح است.
    طلبه‌ای که پای آن بنشیند با خیلی از رویه‌ها و وضع‌های موجود نمی‌سازد بسیاری از تحلیل‌ها و توجیه‌ها را آبکی و ساختگی می‌بیند منتقد و نقاد میشود و…
    راستش کاستی اصلی برخی اساتید و زعماء، غور نکردن لازم در همین بعد مطهری است. لذا بوی او را نمی‌دهند فکر میکنند مطهری آدمی + فلسفه و فقه و تفسیر و… است!!!
    پس چرا بقیه‌ای که با او اینها را خواندند مطهری نشدند؟!
    متاسفانه برخی فضلاء با گذراندن دروس متداول چون خود را بی نیاز از محصولات دانشی مطهری می‌بینند، اغراء به جهل شده و خود را بی‌نیاز از همه آثار(از جمله بینشی) می‌بینند لذا مدرس یا مبلغی معمولی می‌مانند و راه آن شهید کم راهرو میشود.

(پاسخ به یک پرسش و درخواست برخی مدارس علمیه)