این جنازه خشک و تراشیده یزن الکفارنه نیست ، که از گرسنگی جان داده؛ جنازه انسانیت است، نحیف و بی روح، مهیای دفن است!
او یکی از هزار کودک غزه بود که این روزها علف می خورند و با “گرسنگیِ اسرائیلی” می جنگند و می میرند!
با او اسلامِ مواسات و مساوات بود که رنجور و علیل می شد و جایش اسلامِ مرفهین بی درد بود که فربه تر می شد!
“چشمان” بازتر از معمولش، هنوز “به راه” اعراب است! و دهان بازمانده اش، نه از ما که از خدایش طلبِ: “لکُلِّ ذی رَمَقٍ قُوتٌ[۱]“دارد!
“اهتمام” و “مُسلم” در نبویِ: “مَنْ أَصْبَحَ و لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ”، هم دچار قحطی شد: “قحط معنی در میان نامها”!
علی جان! _ای که بر درد و ناله زنِ ذمی هم می خواستی دق کنی_ تو بجای بعض #شیعه_قالتاق ات، که تعصب نامت (فقط نامت!) را دعوای فرقه ها می کنند و تخم “برائت از مسلمان( ِسنی)” در حسینیه ها می کارند، اما از درد تو خالی و بر رنج انسان ساکت اند، سخن بگو!
دوباره نهیب بزن: کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً[۲]!
“دیده بگشا رنج انسان بین و سیل اشک و آه…
کبر پَستان بین و جام جهل و فرجام گناه!
دیده بگشا بر ستم؛ در این فریبستان، علی
شمع شبهای دژم؛ ماه غریبستان، علی
دیده بگشا نقش انسان ماند با جامی تهی…
سوخت لاله، مُرد لیلی! خشک شد سرو سهی…
محسن قنبریان
[۱] برای هر جانداری، خوراکی هست (امیرالمومنین(ع)/ تحف العقول ص۹۸)
[۲] دشمن ستمگر و یار ستمدیده باشید(نامه۴۷نهج البلاغه)