سخنرانی سالگرد رحلت امام خمینی رضوان الله علیه ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان مورخه ۱۴ خرداد ماه ۱۴۰۰ با موضوع «امام خمینی و قائمه مردم-نظام» منتشر میشود.
برش و تقطیع ممنوع!
اگر وقتش را داشتید کامل بشنوید و الا رها کنید.
سخنرانی سالگرد رحلت امام خمینی رضوان الله علیه ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان مورخه ۱۴ خرداد ماه ۱۴۰۰ با موضوع «امام خمینی و قائمه مردم-نظام» منتشر میشود.
برش و تقطیع ممنوع!
اگر وقتش را داشتید کامل بشنوید و الا رها کنید.
سخنرانی با عنوان “دو ماه عسل” ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان در یادوراه شهدای بهبهان مورخه ۱۳ خرداد ماه ۱۴۰۰ منتشر میشود.
کتاب “سردار حزب الله گیلان” کتابی است که حجت الاسلام قنبریان امشب در ضمن خاطراتی از شهدا از آن گفت.
شهیدی که در دوران جمهوری اسلامی بخاطر عدالت، زندان رفت از دادستانی منفصل و با فشارها ناگزیر به مهاجرت به قم و سپس توسط منافقین ترور شد!
۱۰۰ روز بعد شهادتش هم اجرای حکم انفصالش از سوی دادسرا مطالبه می شد!!!
او اما در زندان به افراد جبهه ملی و اختلاس گران و… از اصرارش به وفاداری از نظام می گفت!
بعد از آزادی هم گله نکرد و گفت اگر در میدان شهر شلاق هم می خوردم بلند شده شعار می دادم درود بر خمینی!
چقدر به این روحیه ها در عدالتخواهی نیازمندیم و چقدر این سنخ خاطرات شهدا را هم نسل چهارمی ها نیاز دارند!
آیت الله خامنه ای (رئیس جمهور وقت) پس از شهادت از او پشتیبانی و علیه دادستانی وقت سخن گفت:
“… البته برای آن شهید عزیز ننگ نیست که حالا دیگر عضو قضایی نباشد، اما اگر آن دستگاه می توانست کسی مثل او را داشته باشد برایش افتخار بزرگی بود!… اینگونه برخوردها[…] می تواند اثرات نامطلوبی در بین دوستان واقعی انقلاب اسلامی برجا گذاشته و دشمنان انقلاب را برای فتح مجدد سنگرهای از دست رفته شان ترغیب کند” (از کتاب سردار حزب الله گیلان)
شهد، عسل باموم است؛ شهادت، عسل ناب. شهدای راه عدالت سهم بزرگی در زنده ماندن مشعل عدالت خواهی داشته اند.
جلسه پنجم /۵خرداد۱۴۰۰
نسبت نهادهای اجتماعی با نهادهای حاکمیتی در اسلام سیاسی
تعاریف:
توجه مهم: هرچه نهاد اجتماعی و مدنی در اسلام سیاسی، کوچکتر و رنجور تر و کم اثرتر شود، برای تحقق اسلام سیاسی، سهم نهادهای حاکمیتی بیشتر می شود. به تبعِ خصوصیت ورود حاکمیتی که از بالا به پایین و با ابلاغ و اجرای خاص است، چهره غیر دمکراتیک تری از اسلام بروز می کند…(توضیح بیشتر در فایل صوتی)
واضح است نهج البلاغه برای حاکم و حکومت در اسلام قواعد دارد و مداخله حکومت در اجرای احکام را هم می خواهد برای نمونه:
چرا در ماجرای مقاومت اخیر غزه حمایت مردمی ایران ضعیف تر از کشورهای اروپایی و آمریکا بود؟! نقش حاکمیت ایران در موشک برای غزه جای خود، اما ضعیف شدن حمایت مردمی، بدیلش را تقویت می کند؛ یعنی: نه غزه نه لبنان!
علت، ضعف نهاد اجتماعی برای اسلام سیاسی در ایران است. نهادهای مدنی حامی فلسطین در اروپا قوی تر از نهادهای مدنی ایران اند! چون اینجا همه چیز حتی مقابله با اسرائیل و ضدیت با آمریکا، حاکمیتی و با تصدی نهاد سیاسی انجام میشود! بدون اعلان شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و اعلانهای رسانه ملی، حتی حوزه علمیه قم در قم نمیتواند اندازه یکی از شهرهای اروپایی مردم انقلابی ایران را برای فلسطین به خیابان بیاورد! این #رنجور_سازیِ نهاد اجتماعی برای مقاصد اسلام سیاسی(محو اسرائیل) اصلا قابل قبول نیست!
مثلا در انتخابِ صالح ترین ها برای حکمرانی یک تقسیم کار بین نهادهای اجتماعی و سیاسی قابل تصور است تا وضعیت ایده آل را رقم زند.
وضعیت ایده آل مردمسالاری دینی این است که مثلا شورای نگهبان(نهاد حاکمیتی) جاهای مخفی از چشم مردم مثل فساد اقتصادی، نفوذ امنیتی، دو تابعیتی بودن و شرایط پرسنلی(ایرانی الاصل و …) را نور بزند و غیر واجدین را رد کند. التزام به اسلام و انقلاب و ولایت و مانند اینها -که استنباط از قول و فعل افراد است- را به مردم مسلمان انقلابی واگذارد تا آنها با رای خود تعیینش کنند.
این وضع ایده آلی است که نهج البلاغه در نامه۵۳ چنین بیانش می کند: “صالحین و شایستگان فقط از طریق آنچه خداوند درباره آنان بر زبان بندگانش جاری می کند قابل شناسایی اند[۶]“.
خوب، چرا ما نگرانیم و این سهم بزرگ از انتخاب و تعیین را به مردم نمی دهیم؟!
چون میترسیم اکثریت بعلت ضعیف شدن ارزشها(!) غیر شایسته را انتخاب کنند!
ارزشها چرا ضعیف شده؟! (اگر ضعیف شده باشد!)
بخاطر رنجوری نهادهای اجتماعیِ اسلام سیاسی بین مردم! مقداری بخاطر تنبلی و اداری شدن همه زبدگان انقلاب، بار گردن نهادهای حاکمیتی افتاده و مقداری هم تصدی گری و تمامیت خواهی آن نهادها اجازه رشد و فعالیت به نهادهای مستقل مدنی(در عرصه های فرهنگی و اجتماعی) نداده است. اگر این نهاد های اجتماعی مثل سالهای منتهی به انقلاب قوی می ماند، ارزشها و هنجارهای اسلام سیاسی دائما درون مردم و از خود طبقه مردم بینشان پمپاژ می شود. با شیوع آن ارزشها دیگر حزب اللهی ترها نگران افتادن سهم بیشتر برای انتخاب مردم و مشارکت حداکثری نبودند.
اما در وضع کنونی برای صیانت از انقلاب و نظام و نگرانی از انتخابهای با مشارکت حداکثری، دائما ورود بیشتر نهاد حاکمیتی (شورای نگهبان و منابع اربعه اش) را می خواهیم!
نتیجه و برآیند کلی چه میشود؟!
حرکت پاندولی نهاد های سیاسی[۷]!
یعنی دخالت حداکثری تر در انتخاب مردم، چهره مردمسالار و دمکراتیک را کمتر می کند. هرچه این پاندول بیشتر به سمت مداخله بیشتر برود، بیشتر زمینه پس زدنش فراهم می شود.
با این دست فرمان احتمالا ما حزب اللهی ها دهه بعد افزایش شرایط بیشتر در انتخاب شوندگان را بخواهیم! و نهاد نظارتی هم چنین کند!
در حالیکه راه حل و ایده آل، میانه اینهاست. نظارت استصوابی دزدها و فاسدها و جاسوسها و دو تابعیتی ها و ثروت های پنهان و… را کنار بزند ، کارآمدی ها و رجل سیاسی بودن و انقلابی و ملتزم به قانون اساسی بودن را به مردم واگذارد. مردمی که البته ولایت را پذیرفته و با نهادهای اجتماعی و گفتگو های اجتماعی، ارزشهای انقلابی را پذیرفته و آنرا می خواهند!
(نکات ریز درشت جا مانده را در فایل صوتی بشنوید)
مطلب مرتبط:
مردمسالاری دینی
اجمال یادداشت «مصالح عالیه و مُر قانون» هم توضیح یافت!
[۱] در فرض مثل دوره پهلوی نهادهای اجتماعی در تقابل نهادهای سیاسی قرار می گیرد که نتیجه اش خیزش علیه نظم مستقر شد، انقلابی که از پای منابر و در حسینیه ها شکل گرفت.
[۲] طبری ج۳ص۲۰۹
[۳] کوفه ونقش آن در قرون نخستین اسلامی. محمدحسین رجبی دوانی
[۴] همان
[۵] همان
[۶] رهبر انقلاب نیز نقش مردم در احراز صلاحیت ها را در کنار شورای نگهبان و وزارت کشور گوشزد کرده می فرمایند:”مسئول احرازش هم فقط شورای نگهبان نیست هم وزارت کشور است، هم شورای نگهبان، که باید صلاحیت ها را احراز کنند. در احراز صلاحیت نامزدها، خود مردم بهترین افراد هستند و بیشترین مسئولیت ها را دارند که وقتی انسانی را احراز صلاحیت کردند به همدیگر معرفی کنند…”(۸۲/۹/۲۶)
[۷] در سرتاسر بحث چندین بار توجه داده شد بحث متعرض یک حیثیت کارکردهای نهادهای سیاسی است و نسبت به حیثیت های دیگر در این بحث، قضاوتی نشده است. مخاطب فرهیخته متوجه حیثیات متعدد در بحثها هست.
۱۸فروردین۱۴۰۰
انسان تراز نهج البلاغه را مناجات شعبانیه می سازد!
انسان تراز نهج البلاغه:
در خطبه۲۲۲ این انسان تراز چنین توصیف میشود:”خداوند -که نعمتهایش عزیز و گرامی باد- همواره ودر هر دوره، ودر روزگار خالی از پیامبران، بندگانی دارد که با آنها از راه فکرشان راز گوید، و با آنان در ذات عقولشان سخن می گوید و آنان به نور بیداریی در گوش و چشم و دلشان تابیده چراغ هدایت برافروخته اند، و مردم را به یاد ایام الله می اندازند و از عظمت و جلال خداوندی بیم می دهند. اینان چونان راهنمایان در بیابان ها هستند، که هرکس از وسطِ راه، رود طریقه اش را بستایند، و به نجات مژده اش دهند و هرکس راه راست یا چپ را پیش گیرد طریقه اش را نکوهش کنند و او را از هلاکت برحذر دارند. و در این حال، آنان چراغ هایی در آن تاریکی ها و راهنمایان نجات بخش از آن شبهه هایند”.
بندگان نجیّ
چنین انسان ترازی در قرآن بنده نجیّ نام دارد(۵۴/ مریم). نجیّ، نجوا، مناجات؛ هم ماده اند. ریشه اش “نجوه” است یعنی زمین بلند! گویا نجوا کنندگان هریک اسرار خود را به طرف دیگر بلند می کنند و از مخفی گاه در می آورند. چنین کاری را مناجات می گویند و اهلش را نجیّ!
بنده، چه سرّی دارد نزد خدا بالا بیاورد؟! جز تقصیرها، نقص ها، اعتراف به گناهان و…
خداوند چه اسراری در خلوت با بنده دارد؟! اسماء شیرینش و وله وسیر بنده در آنها و هم ماموریت هایی برای بنده ی نجیّ درباره سایر بندگانش!
همین مواردی که خطبه۲۲۲ شمرد. یادآوری ایام الله، هدایت بندگان در طریق راست و مانع شدن از انحرافشان به چپ و راست.
مثال بنده نجیّ در قرآن، موسی(ع) است در نجواهای شبانه ماموریت گرفت. ایام الله غرق فرعون در نیل را وعده داد و امت را نجات داد.
۲۱بهمن بریزید بیرون! با فقه نبود. فقه بهمن و اسفندش فرقی ندارد. بنده نجیّ ایام الله را می شناسد…
همین انسان تراز در مناجات شعبانیه!
دقیقا همین اوصاف را سالک شعبانیه از خداوند می خواهد:”الهی و اجعلنی ممّن نادیتَه فاجابَک و لاحظتَهُ فصَعِقَ لجلالک فَناجَیتَهُ سرّاً و عَمِلَ لک جَهرَاً”
سخن از بنده ای است خداوند او را بخواند و اجابت کند و در مناجات مدهوش شود و بعد خداوند با او راز سرّی بگوید و او آشکارا عمل کند!
فرق خطبه۲۲۲ با مناجات شعبانیه، فرق اِخبار و انشاء است؛ فرق توصیف و ایجاد است. آن بنده نجیّ را شعبانیه می سازد. لذا امام می فرمود شعبانیه آدم را به جایی می رساند.
معنای علویِ اهل ذکر و مناجات
ذکر و مناجاتی که بنده نجیّ با آن سیر عرفانی و عمل اجتماعی می سازد، اهلی دارد هر مفاتیح به دستی نیست!
در ادامه خطبه۲۲۲ آنها را معرفی می کند:”برای ذکر اهلی است که:
-یاد خدا را جای دنیا برگزیده اند
-هیچ بازرگانی ای آنان را از یاد خدا غافل نمی کند
-روزگار خویش را با یاد خدا می گذرانند
-با سخنان بازدارنده محرمات الهی را به گوش غافلان باز می خوانند
-به قسط فرمان می دهند و خود بدان عمل می کنند
-از زشتی نهی می کنند و خود آنرا ترک می کنند
– گویی از دنیا بریده و به آخرت پیوسته اند و در آن به سر می برند و عالم پس از دنیا را دیده اند
– گویی از احوال پنهان برزخیان در طول اقامت در آنجا آگاهند
– قیامت وعده هایش را درباره آنان تحقق بخشیده و اینان برای مردم دنیا از آن پرده برداشته اند…”
اینها هم ذکر است که آنها اهلش شده اند چه امر به قسط شان و چه دیدن احوال قیامت و انذار مردم!
این عمق از مناجات و ذکر و اهلش را باید فهمید.
(نکات و شرح فرازها را در فایل صوتی بشنوید)
سخنرانی ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان در مورخه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰، با موضوع «از حکمرانی مردمی تا حکمرانی محفلی» منتشر میشود. ضمن سپاس از بسیج دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی.
تفصیل را در فایل صوتی بشنوید!
این سخنان در جمع هیات اندیشهورز اصلاح نظام اداری و استخدامی مورخه ۲۵اسفند۹۹ در تهران، سازمان امور اداری و استخدامی کشور صورت پذیرفت.
مردم چگونه “شهروند هوای جانان” شدند؟!
پیامبر(ص) با مردم چه کرد که آنها را به آن تعالی رساند؟!
پاسخ نهج البلاغه بر چند نکته تاکید ویژه دارد:
۱.تألیف و پیوند دادن آنها به هم!
۲.سائق شدن برای آنها جای قائد!
۳.توجه به آحاد در کنار رهبری جامعه!
خ۹۶:”خداوند به یُمن او کینه ها را مدفون کرد و آتش دشمنی را خاموش ساخت. با او مردم را با هم برادر کرد”.
خ۲۳۱:”خدا با اوگسیختگی های جامعه را نظام داد، پراکندگی را به هم پیوست؛ میان خویشان پس از آنکه سینه هایشان از دشمنی پرشده بود و آتش کینه در دلهایشان زبانه کشیده بود، الفت و دوستی پدید آورد”.
پیمان اوس-خزرج کمی بعد از جنگ فراگیرشان( بعاث) و تبعاتش، پیمان مسلمان-مسلمان نبود؛ چون هنوز تیره هایی از آنها مسلمان نبودند!
قانون و میقاق سه جانبه مدینه بین مسلمان و مشرک و یهود هم وقتی بود که هنوز مسلمانان اکثریت قاطع نبودند!
سائق، سوق دهنده و راهبری است که امکانات و استعدادها را به سوی خاصی جهت می دهد؛ اما قائد کسی است که از جلو میکشد.
راننده را سائق می خوانند اما ماشینی که چیزی را به او یدک کرده اند، قائد است. ماشین شیء بی جان است، اگر جای آن جامعه و افراد مختار و دارای فکر و اراده باشد؛ سائق یعنی کسی که آنها را با آگاه کردن و جهت دادن به اراده هایشان به سمت سعادتشان سوق می دهد.
خ۳۳:”پیامبر مردم را به حرکت در آورد(فساق الناس) و ایشان را در جایگاه در خورشان نشاند و به رستگاری رساند پس کجی هایشان راست گردید، و اوضاع متزلزلشان آرام و قرار یافت”.
خ۱۰۴:”یَسُوقُهُم الی مَنجَاتِهِم”…
فقط رهبر جامعه نبود پای کسانی که کم آورده بودند، می ماند و کمک میکرد راه بیافتند!
خ۱۰۴:”آنان را به سوی رستگاری شان سوق می داد و میکوشید پیش از آنکه مرگشان فرارسد هدایت یابند. پیامبر به از راه مانده و افتاده توجه میکرد ودر کنارش می ماند تا او را به مقصود برساند، مگر کسی که اهل هلاکت بود و خیری در او نمی یافت. تا آنکه راه نجات نشانشان داد، و در جایگاهی که در خور آن بودند نشاندشان. در نتیجه آسیابشان بچرخید و نیزه هایشان استوار شد”.
اینگونه پیامبر موجب کرامت امت خود و بهار اهل زمانش شد:”جعله الله بلاغاً لرسالته و کرامه لامته و ربیعاً لاهل زمانه”(خ۱۹۸)
او همین مواجهه با مردم را از پیامبر آموخت و گفت:”ماهمه در تحت لوای توحید مجتمع هستیم. ایران مال همه ماست. توحید، مذهب همه است و مبدا و معاد ایده همه است و ما این مشترکات را داریم و ملت واحده هستیم و لازم است که در مسائل ایران همه در صحنه باشیم و همه باهم ید واحد باشیم”(صحیفه نور ج۱۷ص۷۷). این موجب شد اقلیت ها هم در انقلاب و دفاع مقدس حضور داشته و بیش از ۱۰۰۰شهید و جانباز و آزاده مسیحی داشته باشیم.
* نکات ادبی واژه ها و نمونه ها و شاهد مثالها برای فقرات را در فایل صوتی بشنوید.
محسن قنبریان
درسی از ۲۵سال مسالمت و ۴سال جنگ!
چرا یکی از سه جنگ حضرت امیر(ع) برای گرفتن حق خود(ولایت) انجام نشد؟!
از آنطرف چرا در ۴سال حکومت سه جنگ؟! چرا با آنها سازش نکرد؟!
زود نگو: یار نداشت! ۲۵سال برای تدارک یک شهر مثل کوفه در یمن یا ایران کم نبود! پیشنهادهایی برای یاری شد، اما نپذیرفت!
جواب این است: ولایت از جنس نبوت و از شعب ایمان است. حتی در حد همان رهبر سیاسی-اجتماعی هم باید ریشه در قلب مردم کند. به زور، میشود “سلطه” که ضد ولایت است! لذا برای پذیرش ولایتش نمی جنگد.
اما وقتی آن ولایت با بیعت آزادانه مردم یک نظام و حکومت مردمی شد برای اهداف اسلامی اش(برقراری قسط و ارزشها) با گردن کش ها و زیاده خواهان با شمشیر سخن می گوید.
سه شاهد برای رکن اول:
ابوسفیان گفت مدینه را برایش پر از سواره و پیاده می کند[۱]. عباس هم ذی نفوذ در قریش بود. اما هیچکدام را نپذیرفت!
فرمود:”این[اینگونه خلافت گرفتن] آب متعفن و لقمه گلوگیری است. ثمره چینِ قبل از وقت رسیدن میوه، مثل زراعت کننده در زمین دیگری است”(خ۵) یعنی وقت میوه امارت نرسیده است باید همه از دل بخواهند[۲]
می بینید در تمام ۲۵سال و در بزنگاه های حساس حرفش یکی است که برای پذیرش حکومت و ولایتش به زور متوسل نمیشود.
سه شاهد برای رکن دوم:
با قاعدین و کسانی که بیعت نکردند آسان گرفت اما آنها که بیعت شکسته و بخاطر زیاده خواهی علیه حکومت مردمی شوریدند سخت گرفت.
اصلا “بغی” در فقه ما یعنی شوریدن بر امامِ حاکم. اگر امام در انزوایش در کوچه ای ترور می شد، قاتل اصطلاحا باغی نبود اما وقتی امام با اختیار مردم حاکم شد، شورش بر او بغی است حتی اگر یک نفر(مثل ابن ملجم) باشد.
می بینید در کارکردهای حکومت اسلامی دیگر به نصیحت و سخنرانی بسنده نمی کند!
حاضر است ۲۵سال حاکم نشود اما راضی نمیشود حاکم باشد اما با زیاده خواهان و زورگویان بسازد!
این درس در بیان رهبر انقلاب:
“امیر المومنین در مقابل آن مساله، ۲۵سال عکس العمل نشان نداد؛ اما در مقابل قضیه ای که به ظاهر کمتر از آن قضیه به نظر می رسید -مساله عدالت اجتماعی، مساله احیای اصول نبوی، دوباره بنا کردن بنای اسلامیِ مستحکمی که پیغمبر گذاشته بود- امیرالمومنین سه جنگ را تحمّل کرد: جنگ جمل، جنگ صفین، جنگ نهروان. ببینید این کار به نظر امیر المومنین چقدر مهم است. کار بزرگ امیرالمومنین این است”(۸۳/۸/۱۵).
ادامه دارد…
محسن قنبریان
[۱] طبری ج۲ص۲۳۷/ ارشاد مفیدج۱ص۱۹۰
[۲] احتمالات دیگر در معنای عبارت را در صوت جلسه بشنوید
[۳] مناقب ابن شهرآشوب ج۱ص۲۷۴
سلسله درسهای نهج البلاغه /جلسه اول/ شب ولادت امیرالمومنین(ع)۹۹/قم المقدسه
درسی که دو ۱۸ذی الحجه می دهد!:۱۸ذیالحجه ۱۰هجری(غدیر) و ۱۸ذیالحجه ۳۵هجری(بیعت پس از عثمان)!
فرق این دو بیعت چه بود؟!
بیعتی که فاطمه(س) دنبالش بود با بیعتی که مالک اشتر و بقیه اصحاب منعقد کردند چه تفاوتی داشت؟!
بیعت اول و آنچه فاطمه(س) دنبالش بود، بیعت با علی(ع) بود بعنوان یک “امام”، “ولیّ قدسی” که سند از خداوند خورده است. مرکز عدالت است. با او عدل سیاسی شروع و بقیه اجزاء عدالت اجتماعی جمع میشود.
این بیعتِ غدیر نقض شد و فراخوان فاطمه(س) اجابت نشد. لذا جامعه شیعی و حکومت امامت در فرهنگ شیعه به بار ننشست!
بیعت دوم(ذی حجه۳۵هجری)، بیعت با همان علی(ع) است اما به عنوان یک “ولیّ عرفی”، “حاکمی مثل خلفای قبل” که برای “عدالت اجتماعی” و “وحدت” برگزیده اند!
امیر(ع) در نامه۶ به معاویه می نویسد:”همان مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، با همان شرایط(“علی ما بایعوهم علیه”) دست بیعت به من دادند”. واضح است مردم با آن سه بعنوان امام برحق و ولیّ قدسی بیعت نکرده بودند!
امام(ع) بیعت خود را مشروط به قبول امامتش نکرد و با حضور مردم به حاکم شدن برآنها در حد یک رهبر سیاسی-اجتماعی موافقت کرد.
برای عدالت اجتماعی:
شروع نهضت علیه نظام تبعیضی اموی توسط ۹نفر از اصحاب امیرالمومنین در عراق کلید خورد. به شام و دوباره کوفه و حمص تبعید شدند. با سعید بن عاص(والی کوفه) و معاویه(در شام) بحث کردند و از حمص به مصر و بصره و کوفه رفتند و مخالفان را شوراندند. از کوفه۲۰۰نفر، از بصره۱۰۰نفر و از مصر۳۰۰نفر، به مدینه آمدند و ۴ماه عثمان را محاصره کردند که به قتل او انجامید!
بعد همه به همراه اهل مدینه به امیر(ع) هجوم آوردند و با او بیعت کردند(خ۵۴و۹۲و۱۳۶و۲۲۹).
امام وقت بیعت به مردم وعده داد:”ای مردم مرا در کار اصلاح خودتان یاری دهید. به خدا سوگند که داد مظلوم را از ظالم می گیرم و افسار ستمکار را می کشم تا او را به آبشخور حق در آورم هرچند آن را خوش ندارد”(خ۱۳۶)
عدالت گستری را علت پذیرش چنین حاکمیتی معرفی کرد:”اگر نبود حضور مردم و تمام بودن حجت برمن به جهت وجود یاور، و پیمانی که خداوند از عالمان گرفته که در برابر پُرخوری ستمکاران و گرسنگی ستمدیدگان ساکت ننشینند، بی تردید دهنه شترحکومت را بر کوهانش می افکندم…”(خ۳)
برای وحدت مسلمین:
ابتدا نمی پذیرفت، وقتی گفتند خبر قتل عثمان و معلوم نشدن خلیفه، تفرقه درست می کند راضی شد(الامامه و السیاسه/ ابن قتیبه/ الجزء الاول ص۴۶و۴۷)
یعنی امام قدسی، منتظر شیعه شدن همه نشد و بخاطر عدالت و وحدت به همان حاکمیت عرفی راضی شد. علی(ع) رهبر عامه و سنی ها شد! در سپاهش به فقه شیخین نماز می خواندند!
تشیع سیاسی متولد شد. کسانی که به علی(ع) اعتقاد دینی نداشتند و ولایت او را شرعی و جعل الهی نمی دانستند؛ اما با وحدت، علیه قاسطین (ضد عدالتها/ حزب اموی) شدند.
امیر(ع) همه را علیه قاسطین بسیج کرد و باز حین بیعت گفت:”من خوب زیر و روی این امر را بررسی کردم تا آنجا که خواب را از چشمم ربود. تنها دو راه پیش روی خود یافتم: یا با آنها(قاسطین) بجنگم یا آنچه را که محمد(ص) آورده، انکار کنم!”(خ۵۴)
امام خمینی و این درس:
ولایت فقیه برتر از ولایت معصوم نیست. به تعبیر سردار سلیمانی در وصیتنامه اش برخی آنرا بعنوان “اعتقاد دینی” قبول دارند و برخی(سنّی ها) به عنوان “اعتقاد عقلی”.
عده کمی در ایران و اکثری در جهان اسلام، رهبری امام را از جانب خدا و معصوم قبول نکردند بلکه آنرا برای وحدت مسلمین و برای عدالت و مقابله با مستبدین و مستکبرین خواستند.
امام هم روی دو چیز تاکید داشت:
۱.تشکیل حزب بزرگ مستضعفین
۲.وحدت مسلمین
عجب اینکه نه پیروان شیرازی، بلکه برخی محافل و حتی علمای انقلابی این ضرورت را خوب پاس نداشتند!
آیا کمیل و مالک و صعصعه و… در زمان ولایت عام و عرفی علی(ع) سنّی شدند؟!! چگونه شیعه گری کردند که راهبرد امیر(ع) برای وحدت علیه استکبار اموی ضربه نخورد؟!
چگونه از آن ولایت عام، ولایت خاص نتیجه گرفته شود؟! چگونه جامعه مسلمین ازعدالت، به عدل سیاسی(امامت) راهبری شود؟!
اینها درسهایی است که باید از امام تشیع و ولیّ مستضعفین در نهج البلاغه یاد بگیریم…
ادامه دارد…
محسن قنبریان