بایگانی دسته: پیام‌ها و تحلیل‌ها

لوازم این نظر را آیت الله نمی‌پذیرد!

(صمیمانه با آیت الله محسن اراکی)

مقدمه

این طلبه کوچک هفته های قبل در بحث نقد و ابرام ها بر حکم محاربه و اعدام محسن شکاری و موج سواری بیگانه بر آن، ساکت بودم.

بیش از یک ماه پیش تر و در اول شروع دادگاه ها یادداشت کوتاهی، درباره مجازاتهای محارب و فحّاش با دو واسطه برای رئیس قوه قضائیه فرستادم -که نمیدانم به دستش رسید یا نه؟- و دیگر ساکت ماندم.

سخن اخیر استاد معظم آیت الله اراکی -که از حکم محارب و مفسد فی الارض به بغی هم ارتقاء دادند و تقریبا همه حاضران در اغتشاشات را شامل کردند- ناگزیرم کرد فقط دو پرسش از لوازم نظرشان بپرسم؛ که بعید می دانم دو لازمه را بپذیرند.

لازمه اول: جواز کشتار خیابانی!

به پایان خطبه۱۷۲ نهج البلاغه درباره باغیان جمل استناد کرده اند که حضرت فرمود:

“به خدا سوگند، حتی اگر به یک نفر از مسلمانان دست می یافتند و او را به عمد و بی هیچ گناهی می کشتند، کشتن همه آن لشکر (ذلک الجیش) برمن حلال بود، زیرا همه آنان در کشتن آن مرد حضور داشتند و این جنایت را منکَر نشمردند و به زبان و دست از او دفاع نکردند”.

نتیجه گرفته اند:

“طبق این فرمایش امیرالمؤمنین؛ جمعی که برای براندازی قیام می‌کنند و اقدام به قتل مسلمان مظلومی می‌کنند، همۀ کسانی که در آن جمع حاضرند و بر این کار اعتراض نمی‌کنند شریک جرم و باغی به شمار می‌آیند و قتل آنان به جرم «بغی»، شرعا جائز است.”

بر قتل، جرائم دیگر مثل سوزاندن و نا امن شدن خیابان برای مغازه داران و تردد خانمهای چادری افزوده و بر عنوان افساد فی الارض و محارب هم عنوان بغی را افزوده اند و نتیجه گرفته اند:

“باغی کسی است که برای براندازی حکومت اسلامی اقدام می‌کند هرچند موفق نشود، حتی اگر کسی را هم نکشد. همین اقدام عملی برای براندازی حکومت اسلامی ولو در زمان غیبت معصوم(ع)، بغی است و حکم باغی، قتل است حتی اگر کسی را نکشد، حتی اگر مستقیماً مرتکب جرمی نشود. همین که اقدام عملی برای براندازی بکند، حکم بغی را دارد”

حکم اشخاصی که اقدام عملی برای براندازی حکومت اسلامی انجام دادند چیست؟

سلمنا که بغی اعم از خروج بر معصوم و شامل دوره غیبت هم بشود[۱]؛ لازمه عنوان بغی را پرسش دارم:

اگر جمع های اغتشاشگران (حاضر و مجرم)، صدق عنوان “جیش” در این خطبه و “فئه” در کلمات فقهاء می کند؛ لازمه اش در چنین ارتکاب مشهودی چرا مثل همان جمل نباشد؟! چرا محاکمه و دادگاه؟! در همان معرکه(خیابان) چرا به جرم بغی کشته نشوند؟!!

مگرحضرت امیر(ع) اهل جمل را شناسایی و شبانه دستگیر و بعدا برایشان دادگاه تشکیل داد؟!

اگر شرکت در چنین تجمعاتی که افرادی در آن محاربه می کنند، در حکم بغی؛ و آن اجتماع، بمثابه جیش و لشکر باغیان جمل است؛ پس آیت الله بپذیرد نیروی نظامی-انتظامیِ نظام پس از یکی دو بار هشدار و ابلاغ با بلندگو، دستور آتش دهد و مثل جمل در همان معرکه آنها را بکشند!

از اجرای حکم خدا هم به اتهام ژاله سازی و برچسب ۱۷شهریور پهلوی شدن نترسد! چون حتما ایشان جواب دارد که آن خروج بلکه اعتراض علیه جائر بود و این خروج علیه عادل!

اینرا طلبه ای در فیضیه می تواند پلاکارد کند اما آیا آیت الله چنین لازمه ای را می پذیرد؟!!

رهبران انقلاب البته در ۴دهه گذشته قطعا خوانشی که چنین لازمه ای داشته باشد نداشته اند.

اگر در رصد اطلاعاتی بودن و به تعبیر فقهاء “در قبضه ی امام بودن”، بی نیاز از اقدام در صحنه دارد؛ که باید گفت با این فرض (در قبضه بودن و جدا نشدن از مردم با رفتن به بیابان یا گرفتن یک شهر) اصلا حکم بغی درباره شان منتفی است: “و حکی عن الشیخ ایضاً و ابنی حمزه و ادریس، اشتراط الخروج عن قبضه الامام منفردین عنه فی بلد او بادیه فی جریان حکم البغاه اما لو کانوا معه و فی قبضته فلیسوا اهل بغی[۲]

لازمه دوم: پذیرش حکمیت بیطرفان، بین ولایت و اغتشاشگران!

اگر حضور در بین اغتشاشگرانِ خیابان، بغی مثل جمل است و از نهج البلاغه می توان برای حکم بغی همه استفاده کرد، دعوت به حکمیت بین حکومت و باغیان را هم باید بر همان اساس پذیرفت!

حضرت امیر(ع) به همین باغیان جمل در نامه۵۴ فرمود: “وَقَد زَعَمتُما اَنِّی قَتَلتُ عُثمانَ، فَبَینِی و بَینَکُما مَن تَخَلَّفَ عَنِّی وَ عَنکُمَا مِن اَهلِ المَدینَهِ ثُمَّ یُلزَمُ کُلُّ امرِئً بِقَدرِ مَا احتَمَلَ: پنداشتید که من عثمان را کشتم، میان من و شما از مردم مدینه کسانی هستند که با من بیعت نکرده و به شما نیز یاری نرسانده اند، اینان داوری کنند تا هرکس به هر اندازه دخالت داشته، گناه را بر گردن گیرد”

یعنی بین آن امام معصوم و باغیان جمل مثل اسامه بن زید و عبدالله بن عمر و سعد ابی وقاص -که نه علی(ع) را پذیرفته اند و نه الان با باغیان اند- حَکَم شوند و هرچه حُکم کردند طرفین بپذیرند[۳]!

فقهای بزرگ شیعه هم در احکام بغات از حکمیت فرد یا جمعی بین آنها و امام سخن گفته اند[۴].

(یجوز ان یستند الحکم الی الاثنین او اکثر مع ملاحظه الاجتماع بلاخلاف اجده فیه بل فی المنتهی الاجماع علیه)

آیا آیت الله این قسمت از احکام مواجهه با باغیان را هم می پذیرد؟! یا فقط کشتن همه، عمل به سیره علی(ع) است؟!!

آیا اگر معترضان در بدو امر پیشنهاد حکمیت کردند و حکمیت غیر شخص حاکم و نهادهای حکومتی (مثلا نهادهای بین المللی اسلامی یا حتی مرجعیت نجف) را بیان کردند، خود این پیشنهاد متهم به براندازی نمی شود؟!!

بسیار بعید می دانم آیت الله اصل چنین پیشنهادی را مسموع و براندازانه نداند!

نهج البلاغه علی(ع) هم مثل ذوالفقارش، دو لب است؛ تیز کردن یک لبه آن و کُند کردن لبه دیگرش، انتسابش به علی(ع) را مخدوش می کند!

رهبران انقلاب اسلامی اگر در اعتراضات، حکمیت کسانی غیر از نهادهای قانونی را نپذیرفته اند؛ در مقابل معترضان خیابان را -ولو چیزی هم آتش زده و ناامنی موجب شده اند- باغی ندانسته اند.

موخره

این قیل و قالها سر اعدام، در جمهوری اسلامی حکایت غریبی دارد. در جو انقلابی روزهای اجرا، سینه سپر دارد؛ ولی یکی دو دهه بعد در انتخابات ها و طلب رای از مردم هرکس گردن دیگری می اندازد و “آیت الله اعدام”، میشود یک فحش و کلی مربی بصیرتی برای اثبات نبودن در کمیته های سه نفره درست می شود!

نه در جو دادن های حزب اللهی، بیشتر از حکم خدا گفتن، انقلابی گری است و نه در میتینگ و ستادهای های انتخاباتی انفعال از حکم خدا و صرفاً تبرئه کاندیدای خود جوانمردانه است.

بهتر نیست همان قدر که حکم قطعی خداوند است اجرا و در جوانب یا تطبیقات مشکوک یا اختلافی، در دماء(کشتن) احتیاط کنیم و بعد همه محکم از کار دفاع کنیم؟!!

خدا را شکر امام بزرگوار و رهبر انقلاب بسیار حساب شده تر در این موارد حکم کرده اند:

– سال۶۷ امام خمینی در تطبیق حکم بغی بر زندانیان منافقین، باوجودی که بخاطر حملات گسترده منافقین به شهرهای مرزی، “شرایط رجوع به فئه” و تشکیلات کاملا سازمان یافته تا درون زندان داشت جدی می شد؛ به کمیته سه نفره توصیه احتیاط کرد. در تطبیق حکم،  فقط هرکس بر همراهی با منافقین مصرّ بود و دونفر یا سه نفر از کمیته به این تشخیص می رسیدند، حکم اعدام درباره اش جاری می شد.

– رهبر انقلاب نیز حاضران در اغتشاشات اخیر را چند بار دسته بندی کرده اند و به همه حاضران حُکم -چه رسد به حکم باغی- ندادند: “کسانی که در خیابان فساد و تخریب می کنند و کردند اینها همه یک حکم ندارند” بعد برای جوانان هیجانی که جوانان و بچه های خودمان می خوانند، به تنبیهی بسنده و بازمانده های عناصر ضربت خورده چهل سال گذشته راهم به میزان مشارکتشان در تخریب و ضربه به امنیت مطالبه مجازات می کند[۵].

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۱۰/۲

[۱] بسیاری از فقهاء بغی را منحصر در خروج بر امام معصوم می دانند ر.ک: ریاض المسائل ج۸ص۲۴/ لمعه ص۸۳/جواهر الکلام ج۲۱ص۴۶/و…

[۲] جواهر الکلام ج۲۱ ص۳۳۲

[۳] نامه ۵۴ نهج البلاغه : پاسخ به ادّعاهاى سران جمل

[۴] فقهاء حکمیت خواهی یا پناه بردن به قرآن را فقط پس از جنگ و کثرت کشته و مجروح آنها، آنهم وقتی اول کار به آن دعوت شده و نپذیرفته اند، رد می کنند (تحریر الاحکام ج۲ص۲۳۵/ جواهر الکلام ج۲۱ص۳۲۶و۳۲۷)

[۵] رک: سخنان ایشان در ۱۴۰۱/۷/۱۱و۱۴۰۱/۸/۱۱

با دیگریِ مذهبی چگونه باید برخورد کرد؟!

نظام اسلامی دو جور دیگری دارد:

  1. دیگری ای که خلاف ضروریات دین است مثل فرقه های دست ساز استعمار (بهائیت و…)/ یا همجنس گرایی و…
  2. دیگری ای که در اجتهاد (در عقاید یا فروعات) یا تطبیق، دیگری است. مثل فرقه های مذهبی درون اسلام یا گروه های سیاسی مسلمان.

برخورد با این دو متفاوت است:

گروه اول اجازه فعالیت تبلیغی و اجتماعی نمی یابند.

گروه دوم را نمی توان ملحق به اول کرد. اصل اولی درباره آنها جواز فعالیت اجتماعی است.

اینها اجتهاداً یا تقلیداً، اجتهاد متفاوتی قبول دارند (مثلا قائل به ولایت فقیه نیستند) یا به لحاظ سیاسی در تطبیقات و نحوه اداره کشور مشکل دارند؛ که فرقی نمی کند از مجتهدین باشند یا روشنفکران، هنرمندان، مداحان و…

حکومت اسلامی -مثل هر حکومت دیگر- حق دارد غیر معتقدین به نظام را در بدنه سیاسی خود پذیرش نکند؛ اما حق ندارد مانع فعالیت گروه دوم در عرصه های اجتماعی-فرهنگی شود مادامی که  فعالیتشان مخل به مبانی (وضروریات دین) یا مسلحانه نباشد(اصل۲۷ قانون اساسی).

سؤال مهم این که افرادحقیقی گروه دوم چه زمانی منع فعالیتشان مشروع است؟!

روایتی از امیرالمومنین(ع) رسیده است که: “یجب علی الامام ان یحبس فساق من العلماء…: بر امام واجب است علماء فاسق و پزشکان نادان و دلالها و واسطه های مفلس و کلاهبردار را حبس کند[۱]“.

چند رکن این روایت:

  1. وجوب بر امام(ع)
    آیا میتوان این حکم را بر نوّاب امام و حکّامِ مشروع هم سرایت داد؟!
    برخی اشکال کرده اند؛ اما مجلسی در روضه المتقین نوشته شکی نیست این حکم لازم است چون مدار دین و جان و مال مردم غالبا گردن این سه طایفه است[۲].
    برخی فقهاء نیز بدان فتوا داده اند.
  2. معیار حبس (و حصر و منع)، رسیدن به مرحله فسق است. یعنی نه بخاطر اجتهادی دیگر یا تطبیقی -که به نظر حکومت خطاست- بلکه اقدامات آن عالم متصف به فسق (گناه/ نه خطا) شود. مثلا علیه نظام مشروع و قانونی اقدامات براندازانه انجام دهد.
  3. این حبس چه حبسی است؟
    در ادامه روایتی افزوده شده است که حضرت فرمود: حبس امام بعد از اجرای حد، ظلم است!
    یعنی این حبس و زندان قبل از مرحله اجرای حد (اگر مشمول حد باشد) است.

 یکی از کسانی که حصر علماء را باتوجه به همین روایت تئوریزه کرد آیت الله منتظری بود. دراینباره می نویسد: “پرواضح است که در این صورت زندان در مرتبه متأخر قرار می گیرد. یعنی ابتدا او را پند و نصحیت داده و موعظه یا تهدید می کنند اگر این کارها اثر نبخشید، او را به زندان می افکنند. در این صورت زندان او نیز از نوع زندان تعزیری محسوب می شود و اگر زندان در ادب کردن او موثر نمی باشد باید نوع زندان او را بدین گونه مشخص کنیم که بگوییم او را برای دفع شر و زیانش از جامعه و مردم زندانی کرده ایم که در این صورت زندان او نه جنبه تعزیری دارد و نه جنبه حدی (بلکه صرفاً برای تامین مصالح عمومی جامعه است[۳])”.

نمونه هایی از سیره امام خمینی

درباره افرادی از نهضت آزادی / و شخصیت حقوقی آن:

آیت الله اردبیلی نقل می کند: درباره برخی از افراد نهضت آزادی امام فرمود آنهایی را که من می شناسم، آدمهای مسلمان خوبی هستند.

یکی از آقایان می خواست تحریک کند؛ گفت: اینها روحانیت را قبول ندارند! امام فرمودند: روحانیت را قبول دارند، شماها را قبول ندارند. آن آقا گفت شخص شما را قبول ندارند. امام فرمود: قبول نداشته باشند من که اصول دین نیستم[۴]“!

این رعایت همان میزان دقیق است امام خودش را دین نمی داند و تشخیص و تطبیق آنها را چون متدینانه می داند، منع نمی کند.

گفته شد حکومت اسلامی هم دیگری هایی که اصول اساسی اش را قبول ندارند اجازه ورود به بدنه سیاسی اش را نمی دهد نامه امام درباره رسمیت نداشتن نهضت آزادی دراینباره مهم است[۵].

درباره آیت الله سید ابوالفضل زنجانی:

ایشان که مورد احترام علمی شهید مطهری و یاران امام و به تعبیر برخی از آنها عالم خداترسی بود، امام جماعت مسجد حسینیه ارشاد و از اعضای مقاومت ملی و جبهه ملی بود. نماز عید فطر سال۵۶ در تپه های قیطریه را او امامت کرد و بعد بنا به وصیت آیت الله طالقانی بر پیکر او نماز خواند. اما پس از پیروزی انقلاب فاصله گرفت و ازجمله در ۱۲شهریور۵۹ اعلامیه تندی نوشت که به تعبیر آیت الله اردبیلی بوی تکفیر امام را می داد! ایشان نقل می کند وقتی نظر امام را پرسیدند که چه کار کنند امام فرمود: هیچ چیز!

-: یعنی تذکر زبانی هم به ایشان داده نشود؟!

امام: چه تذکری؟! مگر شما چیزی می دانید  که او نداند؟!

امام فکر می کردند ممکن است من قضیه را در جلسه سران سه قوه طرح کنم و با او برخورد بکنیم با آن که خداحافظی کرده بودم صدایم زدند و فرمودند با آقا سید ابوالفضل کاری نداشته باشید[۶]“.

از این موارد معلوم می شود مواجهه با مواردی مثل آقای شریعتمداری در زمان ایشان بخاطر تفاوت با سید ابوالفضل زنجانی بوده است.

تا همراهی با کودتاگران نشده امام به حصر اجازه نداده است.

بررسی موارد حصر خانگی دیگر مثل مرحوم آیت الله محمد صادق روحانی مجال دیگری می طلبد. اینقدر گفتنی است که برادر ایشان(سید محمد) با وجود مخالفت های اساسی با امام حصر نشد[۷]. درباره ایشان(سید محمد صادق) هم وقتی در دولت اصلاحات برای رفع حصر ایشان واسطه شدند، رهبر انقلاب موافقت کردند[۸].

آیت الله منتظری هم پس از امام با ندید گرفتن توصیه -بلکه فرمان- امام خمینی درباره منافقین و لیبرالها، به حصری دچار شد که خود آنرا برای حاکم اسلامی مشروع شمرده بود!

حق این است که نحوه مواجهه و میزان تحریک همه این مخالفان با نظام اسلامی یک جورنبوده؛ استفاده دشمنان (بخصوص رسانه های دشمن) از مواضع آنها هم بالسویه نبوده است و این هم در تنوع برخورد اثر داشته است.

ته نوشت:

۱. پیروان ایدئولوژی های غیر اسلامی (مثل مارکسیسم) به نظر متفکران انقلاب اسلامی “ممنوع” از بیان نبودند، “مشروط” به مواجهه فکری با علماء دین بودند[۹].

۲.دیگری های مذهبی (هیاتها، مقلدین و مراجع غیر همراه با ج.ا و…) که تحلیل سیاسی متفاوتی دارند اما جزئی ثابت شده از توطئه ها نیستند و به نظر ما خطای در تطبیق و تحلیل دارند اگر ملحق به دسته اولِ دیگری ها (ممنوعه ها) شوند، به مرور به بزرگتر شدن جامعه مذهبیِ علیه نظام می افزایند. در نفی حکومت دینی طیف غیر مذهبی و این مذهبی ها به ائتلافی رسمی یا غیر رسمی می رسند و زمینه جذب طیف مذهبی و غیر مذهبی جامعه می شوند.

۳. تطبیق این موازین دقیق موجب شده قانونگذاران در قانون اساسی برای وزیر اطلاعات و قضائیه، اجتهاد و عدالت را شرط کنند.

این امور را نمیتوان بروکراتیک کرد و از نصابها کاست!

دستگاه امنیتی مامور مواجهه با توطئه های براندازی است، عالمان موظف به مواجهه با دیگرهای علمی اند و مداحان و هنرمندان انقلابی مسئول مواجهه با خوانش های غیر انقلابی مثل خود اند. این سه، جای هم نمی نشینند.

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۱۰/۱

[۱] تهذیب الاحکام ج۶ص۳۲۱/ الفقیه ج۳ص۳۱

[۲] روضه المتقین ج۶ص۹۰

[۳] دراسات فی ولایه الفقیه ج۲ص۴۸۳/مبانی فقهی حکومت اسلامی ج۴ص۱۵۹

[۴] گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی ۱۰خرداد ۹۰
مصاحبه با آیه الله سید عبد الکریم موسوی اردبیلی

[۵] ارزیابی عملکرد «نهضت آزادی»

[۶] گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی ۱۰خرداد ۹۰

مصاحبه با آیه الله سید عبد الکریم موسوی اردبیلی

[۷] ر.ک: مقاله تحلیلی بر معارضه و رویارویی روحانیون مبارز انقلابی با آیت الله سید محمد روحانی در نجف / مجتبی شهرآبادی / پژوهش در تاریخ سال نهم ش۲۵و۲۶ پاییز و زمستان۹۸

[۸] ر.ک: روایات و خاطرات سید مهدی امام جمارانی تدوین دکتر صادق عبادی ج۲ص۷۴۴

[۹] ر.ک: پیرامون انقلاب اسلامی شهید مطهری

سه الگو در مواجهه با کشف حجاب دانشجویی

  1. الگوی دکتر زاکانی: برجک زنی!
    در این الگو دختر دانشجو بخاطر کشف حجاب از حرف زدن منع نمیشود و تریبون می گیرد اما جایش در مضمون حرف، گیر می افتد. در پاسخ با تیکه و طعنه جبران می شود که: ولش کنید شاید بخواهد نماینده داعش باشد! فقط بدانند اگر گیر داعش می افتادند چه بلایی سرشان می آمد!
    این الگو را:
    – حزب اللهی های سیاسی تر بیشتر پذیرفتند. با بی حجابی او کنار آمده بودند اما تعرضش به رهبر انقلاب را هو کردند!
    – مذهبی ترها تریبون دهی به بی حجاب را رسمیت شماری و مشروعیت بخشی به کشف حجاب خواندند!
    – برخی هم بخاطر شرایط شریف ترجیح اش دادند!
    این الگو، تهاجمی و بیش از حفاظت از ارزشهای خود به فکر زدن ارزشهای طرف است؛ نتیجه اش روکم کنی است نه اقناع یا جذب و…!
    لذا در شرایطی که دوماه گذشته در شریف شکل گرفته بود، این الگو نزد برخی یک پاسخ تلقی شد.
  2. الگوی برادر خضریان: منع گفتگو!
    در این الگو با ادب و متانت شرط گفتگو را احترام به قانون و اسلام می خواند و از اول پرسش دانشجو بی حجاب را منوط به حجاب سر کردن می کند!
    این الگو را:
    – مذهبی ترها ترجیح دادند چون کشف حجاب را به رسمیت نشناخت؛ حتی اگر این دانشجو و مثل او سالن را ترک می کردند و دیگر هم در چنین جلساتی شرکت نکنند!
    این الگو بر حفاظت از ارزشهای خود بیش از درگیری مستقیم با طرف مصرّ است‌. می خواهد سر خطوط قرمز بایستد؛ مهر تایید بر کشف حجاب نخورد و کوتاه آمدن از حجاب برداشت نشود. اگر بتواند در گام بعد بی حجاب را به سالن هم راه نمی دهد.
    نتیجه اش جدا کردن صف از بی حجابها با فشار غیر مستقیم برآنهاست. البته بسته به تعداد طرفدار، یا به غلبه ظاهری می رسد و یا بخاطر رعایت نشدن ارزش حجاب توسط اکثر حضار، دیگر خود در آن محیط ها حاضر نمی شود؛ مثل حاضر نشدن در جشنواره های رسمی هنری یا برخی مراکز خرید و…
    شرایط افول اغتشاشات خیابانی به همراه  باقی ماندن کشف حجاب ها و عادی شدنش، این الگو را نزد برخی موجّه می کند.
  3. الگوی سوم: گفتگوی مشروط! (نمونه ندارم!)
    در این الگو مقام مسئول پاسخ خود را مشروط می کند به اینکه: من پاسخ سؤال شما را می دهم یا اگر اشکالتان وارد بود می پذیرم به شرطی که شما هم سؤال و اشکال بنده را جواب دهید!
    اگر دانشجو حاضر نشد و رفت ؛ چیزی از جنس الگوی۲ قابل صورت بندی است. اگر پذیرفت، پس از پاسخ به سؤالش یا قبول اشکالش، از کشف حجاب او سؤال و به آن اشکال می شود!
    الگوی۳ گرچه ژست الگوی۲ را ندارد لکن کشف حجاب را جای ندید گرفتن، پاسخگو می کند. به نوعی بین رسمیت نشمردن کشف حجاب و پاسخگو کردنش جمع می کند.
    – بعضی همین قدر را عقب نشینی از قانون و انفعال می دانند و الگوی۲ را ترجیح می دهند.
    – پاسخ طرفداران این الگو یک کلام است: در همه جاهایی که امر به معروف واجب است، قانونی (آن هم قانون خدا) نقض شده است! در همه باید راه اثر بخشی را باز کرد.
    مغزای اصلی این الگو بر ولایت طرفینی همه افراد جامعه و بالتبع امر و نهی های متقابل(۷۱/توبه) است؛ وقتی او حق دارد به مسئول اشکال کند، مسئول هم حق دارد به کشف حجاب او اشکال کند. منطقاً “به تو چه؟” از دو طرف رخت بر می بندد و عادتاً راه برای تاثیر و تأثر باز می شود.
    هسته سخت کشف حجاب در ماه های اخیر، آنرا یک سلیقه و سبک زندگی شخصیِ غیر قابل گفتگو گرفت و دست به کشف حجاب زد. امیدش این بوده بتواند زنان زیادی را با خود همراه کند تا برخورد را پرهزینه و سخت کند.
    الگوی ۱و۲ بیشتر روی فاصله ها می ایستد. تحقیر او یا رعایت ویترین رسمی (ولو به یک شال عقب افتاده) برایش مهمتر از تاثیر و تأثر طرفینی است.

هریک از سه الگو به “لحاظ ذاتی” و به “لحاظ موقعیت و شرایط” قابل ارزش گذاری است.

هریک مبتنی بر درکی از ارزشها و روش تحقق آن و هم مبتنی بر محاسبه ای از وضعیت حجاب و کشف حجاب در جامعه است.

با همین دو می توان سه الگو را ارزش گذاری یا در موقعیت های متفاوت تجویز یا منع اش کرد.

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۹/۲۲

دیالکتیک اسلام سلفی_جام جهانی!

  • فوتبال پدیده مدرنی -که مناسباتی مدرن چون جام جهانی را جهانی کرده- به تعبیر پله/ ریکاردو- فرانسیکو خود یک دین شده است!
  • جام جهانی۲۰۲۲ در یک کشور اسلامی، دیالکتیک اسلام و این پدیده چند لایه مدرن را علنی تر کرد:
    – منع مشروبات و نمادهای همجنس گرایی، تکریم اذان و تبلیغ حجاب و… از نهاد حاکمیت تعبیه شد.
    – نهادهای اجتماعیِ اسلام سلفی نیز حضور جدی دارند. از جمله حضور تبلیغی مبلغان بین المللی سلفی مثل: ذاکر نایک/ عمر عبدالکافی/ سعید الکملی/ عثمان الخمیس و…
  • دو گانه پوپر_هایدگر در ایران پس از انقلاب اسلامی حتی در فعالین مذهبی و حوزوی به نوعی بازتولید شد:
    – غربزدگی و تاویل آموزه های دینی به نفع مناسبات مدرن!
    – قائل به نجاست ذاتی مدرنیسم و غیر قابل تصرف و اثرگذاری اساسی در آن و به انتظار دوره دیگر نشستن!
  • خوانش مطهری و بهشتی و… در لزوم دیالکتیک موثر با پدیده های مدرن، امتداد لازم را نیافت:
    – همین مقدار تصرفات اسلام سطحی سلفی در نهادهای اجتماعی و حوزوی شیعی (با عمق خاص خود) هم دیده نمیشود!
    – فضای عمومی ایران نیز به این دیالکتیک به اندازه گُل و پنالتی مسابقات توجه ندارد!
  • واضح است اسلام سلفی (بخاطر فقدان ولایت) با روح مدرنیته و طغیان آن سطح درگیری ندارد و از این حیث وضع ما بهتر است.

محسن قنبریان

قوی اما مستضعفیم!

وقتی موشکها و پهپادهایت را برای دفاع یا تهاجم به دشمن، نو و دقیق می کنی؛ او میدان جنگ (نه بازی) را عوض می کند! میدانی که نه غلبه حجت (استدلال) در آن تمام کننده است و نه قدرتِ نظامی و…!

انقلاب اسلامی -که ایده های اساسی اش روزی برایش قدرت نرم در منطقه و بلکه جهان شده- امروز قدرت سخت اش زبانزد می شود اما در میادین نرمی به چالش کشیده می شود که میدان او نبوده/نشده/ نیست!

یعنی انقلاب، ارزشهای خود را در آنجا بماهو حقه بازتولید و رشد نداده است؛ میادین: فوتبال/ اینستاگرام/ جنگ هشتگ ها و…

چین با “تیک تاک” به جنگ اینستاگرامِ آمریکایی رفت. جنگی صرفاً سیاسی اما بوسیله همان ارزشهای آمریکایی اینستاگرام!

جمهوری اسلامی نه به لحاظ سخت افزاری بلکه به لحاظ ارزشهای فرهنگی اش نمی تواند تیک تاکِ ایرانی داشته باشد که همه سرگرمی ها و سکس و رقص و انواع دیگرباشی ها درش باشد و فقط آمریکایی نباشد!

 هرچه “روبیکا”یش، اینستاگرامی تر شود، از ارزشهای انقلابش دور تر میشود و هرچه پلتفرم هایش “ایتا”ای تر شود شهروندان و بخصوص جوانانش را بیشتر از دست می دهد!

جام جهانی سالها “پوششِ” جنایات غربِ وحشی و “روکشِ” خیانات دست نشاندگان استعمار بوده اما اینبار برای جمهوری اسلامی نه پوششی است و نه روکشی؛ خودِ میدان نبرد است. نبردی که نه بازکنان تیمش، همه رزمندگان کربلای۵ و مدافعان حرم و تجلی ارزشهای انقلاب اند و نه تماشاگران کشورش همه با تیم جمهوری اسلامی اند!

 افراد تیم سرودملی نمی خوانند، کاپیتان با نام خدای رنگین کمان(!) شروع و کنار داغدیدگان حوادث اخیر اعلام حضور می کند. جمعیت بالایی از تماشاگران هم در خانه ها روی سکوهای تیم رقیب می نشینند یا تماشا را تحریم می کنند!

دبل گل زن ایرانی محبوب اروپا را روزنامه ای داخلی “پوچ” تیتر می کند! و…

راه حل دو دیگریِ گفتمان انقلاب اسلامی واضح است:

  • متحجران: علیه فجازی و صرفاً محدودیت برای همه پلتفرم های نوبه نو شونده اش/ علیه فوتبال و جام جهانی بلکه علیه تیم ملی و بازیکنان وطن!
  • دگر اندیشان: موافق فجازیِ جهانی و جام جهانی و همه استاندارد سازی های بین المللی نظام سلطه؛ خواهان استحاله ج.ا در مقتضیات آنها (اینبار اغلب علیه تیم ملی بخصوص بازیکنان مقید به ارزشهای ج.ا)

راه حل “گفتمانِ جمهوری اسلامی” (با تاکید بر دو رکن اش: ارزشهای اسلامی و مردم) اما در ایندو معلوم نیست!

می خواهد با ورزش بخصوص فوتبال و  ورزش بانوان، متن و حاشیه های المپیک و جام جهانی چه کند؟! امتداد خود را چگونه در آنها تعریف و تعبیه می کند؟! صرفاً پوشاندن سر زنانِ ورزشکار -که هر روز به کلاه نزدیک تر و بعضاً حذف میشود- را امتداد ارزشهای خود می داند؟!

با فضای مجازی غیر از فیلترینگ چه چاره ای دارد؟! فجازی ایرانی اسلامی انقلابی چگونه محیطی است که همه شهروندان را در خود جای داده و راضی نگه دارد؟!

پاسخها کماکان سیاسی بلکه نظامی است: اینها مهم نیست؛ مهم قدرت نظامی ما و دست برترمان در منطقه برای اخراج آمریکا و نابودی اسرائیل است!

ناپاسخی هم عمدتا بخاطر اختلاط گفتمان اصیل با دو دیگری خود در سیاستگذاری و اجراست!

شاید حوادث این دو ماه و نحوه مواجهه اعتماد عمومی با ج.ا و مواجهه اینبار جامعه بزرگ فوتبال دوستان با تیم ملی، این عبرت را بدهد که اگر در این میادین نرم دست برتر نداشته باشیم، علمیات نظامی بلکه حتی دفاع مشروع از خود در افکار عمومی متهم و محکوم به شکست است!

حوادث این دو ماه آئینه ای خداداد بود برای اجابت دعای: “اَوقِفنِی عَلی مراکِزِ اِضطِرارِی! خدایا نقاط اضطرار و ناتوانی ام را به من بنمایان”!(دعای عرفه)

یافتن نقاط اضطرار برای سست عنصرها، ترس و یأس می سازد؛ اما راسخ الایمان ها را به جدّ و جهد نظری و عملی وامیدارد و التجائشان به خداوند را بیشتر می کند.

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۹/۱

خون شیراز و ایذه با زاهدان فرقی می‌کند؟!

در ریخته شدن خون بی گناه نزد خداوند فرقی بین سنی و شیعه، زاهدان و ایذه نیست.

پس چرا برای یکی ایران تسلیت شکل می گیرد و پیامهای مقامات سیاسی و مذهبی صادر میشود و برای دیگری نه؟!

فرق ایندو در رنگ خون شان نیست در شکل و معنای حادثه است: الهائشات یا الغارات؟!

الهائشات، فتنه ها و نا آرامی هایی است که کسی در آن کشته یا زخمی می شود بدون اینکه قاتلش معلوم باشد[۱].

اینجا باید دیه از بیت المال پرداخت شود[۲]. و از خانواده دلجوئی شود.

الغارات، عملیاتهای تروریستی واضح و کشتن مردم بی گناه است. مثل آنچه گروه سفیان غامدی به دستور معاویه با شهر انبار کرد.

امیرالمومنین(ع) درباره اش خطبه خواند[۳] و از جمله فرمود: “کار را بر دوش همدیگر انداختید و یکدیگر را تنها و بی یاور گذاشتید تا اینکه دشمن غافلگیرانه از هرسو برشما تاخت(حتی شُنَّت علیکم الغارات)”.

وقتی علی(ع) در مسجد فراخوان صفین می داد، اربد از بنی فزاره بر امام اعتراض تند کرد. جمعی از مردم بر او شوریدند. در فرار با لگد و ضربات مردم کشته شد و قاتلش معلوم نبود. امیرالمومنین اورا کشته غوغا خواند و دیه اش را از بیت المال داد.[۴]

اما حضرت برای زنان مسلمان و ذمیِ انبار که در غارات سفیان غامدی غارت شدند خطبه خواند و فرمود:

“باخبر شدم مردانشان بر زن مسلمان و زنی دیگر که در پناه اسلام به سر می برده، هجوم آورده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره آنها را به غارت برده اند و آن بیچاره در برابر مهاجم جز گریه و التماس وسیله ای برای دفاع از خود نداشته… اگر پس از این رویداد مسلمانی از غصه بمیرد نکوهشی بر او نباشد بلکه نزد من جای آن هست که از غصه جان دهد[۵]“.

این به مثابه همان پیام مقامات و اعلام تسلیت یا عزای عمومی امروز است!

جمعه زاهدان، نمونه الهائشات بود!

 رهبر انقلاب با کشته های بی گناه آن روز همان مواجهه را کرد: دلجوئی و دیه!

در عهدنامه مالک اشتر، حضرت حکم هردو صورت قتل عمد و خطای کارگزار و والی خود را بیان کرده:

– “نه من در قتل عمد عذری نزد خدا دارم و نه تو؛ چرا که کیفر آن کشتن قاتل است”

– “اگر گرفتار قتل خطایی شدی و تازیانه یا شمشیر و یا دستت در مجازات کردن کسی افراط کرد… مبادا کبر و نخوت حکومت تو موجب شود که حق صاحبان خون را به آنان نپردازی[۶]

برای زاهدان هم دستور بررسی برای تطبیق این دو داده شد.

شیراز و ایذه و اصفهان اما نمونه آشکار الغارات است؛ چنانچه آرمان عزیز و سید روح الله و…!

در اینجا که بطور واضح تروریست ها جان بی گناهان بی پناه را می گیرند؛ اگر علی(ع) هم بود، خطبه۲۷ می خواند و بیانیه می داد! تاسف و تسلیت عمومی را روا می داشت.

نه چون این خون رنگین تر است، چون کشته شدن در عملیات تروریستی (الغارات) با کشته شدن در یک آشوب خیابانی (الهائشات) دو صورت اجتماعی متفاوت و هرکدام اثر و بار حقوقی خود را دارد.

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۸/۲۶

[۱] تهذیب الاحکام ج۱۰ص۲۰۳/ ملاذالاخیار ج۱۶ص۴۲۳

[۲] ریاض المسائل ج۱۶ص۲۸۶/ جواهر الکلام ج۴۲ص۲۳۴

[۳] نهج البلاغه خطبه۲۷

[۴] وقعه صفین ص۹۴و۹۵

[۵] نهج البلاغه خطبه۲۷

[۶] نهج البلاغه نامه۵۳

لانه‌هایی برای تسخیر!

جای کلیشه های تکراری ۱۳آبان می شود طرحی نو دراندازیم؟!

طرح مسأله

  • سامانه پایش آسیب های اجتماعی دانش آموزان، خطر پذیری آنها در ۶سال اخیر را ۱۰برابر نشان می دهد! خشونت رتبه اول!
    در صدر عوامل موثر بر این آسیب زایی، رسانه های دیداری (ماهواره ای یا سکوی مجازی آنها) است!
  • سامانه فکت یار در گزارش خود از رشد تعامل کاربران ایرانی با رسانه های ماهواره ای ایرانی زبان پس از فیلتر اینستاگرام گفته است!
    یعنی فیلترینگ حتی اگر استقبال بیشتر به پلتفرم های داخلی را در پی داشته باشد، رتبه اول عوامل موثر در آسیب و خطر پذیری دانش آموزان را نکاسته و فقط از رصد سکوی مجازی آنها به دیدن کانال ماهواره ای منتقل شده است!
  • اعتماد به رسانه ملی و رسانه های داخلی هم رشد چشم گیری نکرده است! شنیده ها از پیمایش رسانه ملی از میزان قبول فوت طبیعی مهسا امینی توسط مردم حتی پس از گزارش پزشک قانونی، نگران کننده است!
  • دستگاه های بروکراتیک نظام هم که جز فیلتر و منع، نمی دانند و نمی توانند؛ دهه قبل در ماهواره تجربه شد و الان علیرغم تاثیر واضح آن شبکه ها، قانون ماهواره به نتیجه قهری رها شدن انجامید؛ تا سیاست فیلترینگ مجازی به چه نتیجه ای بیانجامد!

در چنین شرایطی آیا جنبش های دانشجویی و مردمی برای حفظ ارزشهای اسلامی و ایرانی، بجای تکرار کلیشه های جشن فتح لانه جاسوسی نباید به تسخیر این لانه های جدید فکر کنند؟!

اما تسخیر بی بی سی و ایران اینترنشنال و… چگونه است؟! جریان انقلابی دانشجو و دانش آموزی چه می تواند بکند؟!

پیشنهادات

بطور کلی جریان دانشجویی و دانش آموزی به عنوان نهادی اجتماعی برای فتح این لانه ها دو راه سلبی و ایجابی می تواند تعقیب کند. سلب اعتماد به رسانه های معاند در گرو افزایش اعتماد به رسانه های داخلی و بخصوص رسانه ملی است.

از اینرو به شکل ضربتی و عملیاتی از ۱۳آبان تا ۱۶آذر می تواند مثل این ایده ها را دنبال کند:

  1. رسیدن به عوامل افزایش اعتماد به رسانه ملی!
    فقط از سال۷۰ تا۸۹، ۱۱تحقیق در اینباره انجام شده که با نرخ متوسط هر دوسال یک تحقیق الان باید بیش از ۱۵ تحقیق باشد.
    پایش نتایج تحقیقات موجود و به بحث گذاشتن نتایج در یک کارگروه تخصصی و رسیدن به دو سند سیاستی و عملیاتی اولین قدم است.
    نقایص کار قابل واگذاری به پژوهش مستقل است. تا همین جا میشود بر سند تحول صدا و سیما که در حال انجام است اثر کنند.
  2. مطالبه عملی و عمومی نتایج به وسیله بدنه دانشجویی کشور
    نتایج حاصله از تحقیقات و همچنین قوانین معوق مانده باید به شکل عمومی و فراگیر مورد مطالبه قرار گیرد. مثلا اگر طبق قانون خط و مشی و اصول برنامه های صدا و سیما(مصوب ۶۱/۴/۱۷) در ماده۷: رسانه ملی باید صدای مستضعفان و محرومان باشد؛ و در ماده۱۵: “باید زبان گویای ملت باشد و وظیفه دارد خواست ها، نیازها و مشکلات مردم را به اطلاع مسئولین برساند”؛ میزان این صدا در رسانه بررسی و مطالبه شود.
    در برخی تحقیقات یاد شده نتایج روشنی برای مطالبه به چشم می خورد.
  3. تشکیل کمیته مستقل حقیقت یاب!
    در تقابل با شبهه آفرینی مدام شبکه های معاند، یک کمیته مستقل حقیقت یاب تشکیل و با سرعت و دقت بررسی خود را از طریق رسانه ها به اطلاع عموم برساند.
    مثلا در پرونده های کشته های ادعایی این ایام از طریق شبکه مویرگی دانشجویی در استانها و شهرستانها، اطلاعات دقیق میدانی را جمع آوری و زودتر به هیات بررسی منتخب دانشجویی ارسال و نتایج گزارش شود.(نزدیک همین پیشنهاد را سخنگوی دولت در دانشگاه ها به دانشجویان پیشنهاد میکرد)
  4. تشکیل دادگاه استاد-دانشجویی!
    برای ماجراهایی که افکار عمومی را جریحه دار می کند و اعتماد سازی نکردن در آنها، فاصله مردم با حاکمیت را موجب می شود؛ این دادگاه علمی قابل تشکیل است(نمونه ای ملی و ارزشی از دادگاه راسل).
    قبل از ماجرای مهسا امینی می شد در نحوه عملکرد گشت ارشاد در نمونه هایی که کرامت زن ایرانی مخدوش می شد، با بررسی ادله طرفین به نتایجی رسید و جاهایی که پلیس وعده توبیخ مامور خود را داده، تا حصول نتیجه تعقیب شود. پیگیری و عملکرد خوب هم مورد تشویق و تمجید قرار داده شود.
    الان هم نمونه هایی که به اعتماد عمومی به پلیس یا نهادهای امنیتی می انجامد وجود دارد. (جزییات و شرایط این محکمه علمی جداگانه قابل بحث است)

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۸/۱۰

به همه عزیزانی که ایران و انقلاب را دوست دارند/ بخصوص به آنهایی که ولایت امر در غیبت را از دینداری‌شان کنار نگذاشته‌اند:

شاید مثل بنده از دستگاه‌های امنیتی و قضایی در رعایت آرمانها و استانداردهای انقلاب اسلامی گلایه‌ها داشته باشید؛ اما در ماجراها و شرایط حساس اخیر دستور صریح رهبرانقلاب اسلامی این است که همه در کنار آنها ید واحد شویم!

یدِ واحده و وظایفش را اینگونه می‌فهمم:

  1. پشتیبانی همگانی از حافظان امنیت و قوه قضائیه برای مقابله قاطع و خردمندانه با سررشته فاجعه آفرینی‌ها و عوامل خائن همسو با دشمن.
  2. خنثی کردن توطئه دشمن برای اِعمال خشونت حداکثریِ بهانه‌ساز یا تسامح زمینه‌سازِ زنجیره آشوب از سوی نظام، با حضور باشکوه همگانی در راهپیمایی و تجمعات انقلابی مثل همیشه، برای جمع کردن اغتشاشات خیابانی.
  3. حضور متین و حداکثری دانشجویان اصیل مقابل دانشجو نمایانی که به مقدسات بی‌احترامی می‌کنند؛ با شعارها و نمادها و ابتکاراتی که آنها را منفعل یا ماخوذ به حیا کند.
  4. حضور تبلیغی فعالان انقلاب برای ید واحد کردن همه عناصر، مقابل دشمن و عناصر خائن در دانشگاه و مدرسه و محلات.
  5. جدا کردن جاهل و غافل از عوامل خائن با خنثی کردن شک و شبهه‌ها -بخصوص در ید واحد شدن ملت- توسط فعالان عرصه فکر و تبلیغ.

قبل از اینکه دیر شود، موعظه الهی را گوش کنیم: ان تقوموا لله!

محسن قنبریان/ جمعه/۶ آبان ۱۴۰۱

اُذُن خَیر یا گوش فعال

(چه باید کرد؟!/۲)

آنچه این روزهای سخنگوی جوان دولت (آقای بهادری جهرمی) در شرایط به ظاهر قفل شده دانشگاه از خود نشان داد، عمل به سیره حکمرانی نبوی بود.

آیه ۶۱توبه، “گوش فعال” بودن پیامبر(ص) را چنین توصیف می کند که منافقان هم به او می گفتند: اُذُن! یعنی گوش! (یقولون هو اُذُن)

خداوند آن صفت حکمرانی پیامبر(ص) را تحسین می‌کند: قُل اُذُنُ خَیر لکم: بگو گوش خوبی برای شماست!

گوشِ خوبِ حکمران، نه فقط شنیدن حرفهای خوب؛ بلکه شنیدنِ خوب است[۱]. حتی اگر در بین گویندگان عبدالله بن نُفیل‌ها و منافقانی باشند و حرفهای غلط یا قصدهای سوئی داشته باشند. این احترام حکمران به هر حرف از هر گوینده جزو سیره حکمرانی اسلامی است.

رهبری مکرر از هفته‌ای یکبار رفتن خود به دانشگاه در اوایل انقلاب و توصیه‌ی این کار به مسئولان گفته‌اند [۲]که متاسفانه تا کار قفل نشود خوب انجام نمیشود!

واقعیت این است که این نسلِ مدرسه و دانشگاه هیچکدام نه انقلاب و نه دفاع مقدس را از نزدیک ندیده‌اند. پیمایش‌های واقعی دستگاه‌های نظام هم می‌گوید اینها عمدتا دیتاهای اطلاعات خود را از غیر رسانه‌ها و تریبون‌های نظام می‌گیرند.

پس بازگفتن‌ها بس است و شنیدن‌ها لازم‌تر است. گوش فعال چهره‌های نظام فقط زمینه تخلیه روانی جوانان نیست، آشنایی با دید و دغدغه و زبان آنهاست. از اینرو برای مسئولان از نان شب لازم‌تر است. یعنی ‌ی این شنیدن برای مسئولان و چهره‌های نظام بیشتر از آورده‌اش برای دانشجویان و دانش آموزان است.

پس نباید محاسبه کنند در چنین فضاهای پر هیاهویی مگر چه می‌شود گفت؟! و نتیجه بگیرند که فعلا برای گفتگو مناسب نیست!

از قضا برای اُذُن خَیرِ حکمرانی الان از همیشه مناسب‌تر است، چون نه دانشجوی خاص که قاطبه دانشجو و دانش آموز هجوم می‌کنند و واقعیت نسلی بهتر خود را نشان می‌دهد.

خوب است:

  1. آقای رئیسی خود و وزرایش را به دانشگاه‌های مختلف، دوره بفرستد و کار سخنگوی جوان را امتداد دهد.
  2. رئیس مجلس و کمیسیون‌های مرتبط و چهره‌های شورای انقلاب فرهنگی و روسای صدا و سیما همین کنند. بروند از نزدیک مدرسه‌های دخترانه‌ای که روسری برداشته‌اند و اعتراض تند می‌کنند را بشنوند. بهترین بازخورد برای میزان تحقق مصوبات و اعتبارات دهه گذشته‌شان همین شنیدن است!
  3. .شورای سیاست‌گذاری و سازمان تبلیغات و بسیج اساتید؛ ائمه جمعه، روحانیون و فعالین حزب اللهی درشت‌گو را ملزم به این اُذُن خیر کنند. تاکید کنند: بیشتر بشنوید و کمتر بگویید! خدا میداند راهی بهتر از این برای گام دوم انقلاب نیست! تیزی‌ها و تندی‌های در فکر و بیان -که حاصل فقط با خودی سخن گفتن است- گرفته و انقلابی‌گریِ متین و معقول شکل می‌گیرد. جای انفعال از اصول و آرمانها، روش‌ها و بیان‌ها نو می‌شود.
  4. می‌دانم از این کارگاه عملی بسیاری از متصدیان سیاست و فرهنگ و اقتصاد و امنیت[۳] و قضاء، باز طفره می‌روند. دانشجویان طومار دعوت از مسئولین مرتبط را ساز کنند و مدعو را به خیل دانشجوی کف دانشگاه بسپارند تا اُذُن خیر شکل بگیرد.

این قدم اول برای برگشت “امر سیاسی” به دانشگاه است.

هیاهوها و حتی ناسزاهای امروز در دید عمیق، هم سنگ بی‌تفاوتی دیروز کف دانشگاه است.[۴] با گوش فعال، امر سیاسی برمی‌گردد، فحاشی‌ها نخواهد ماند!

برگشتِ امر سیاسی به دانشگاه بیشتر از گوش فعال هم می‌خواهد که در یادداشت دیگری خواهم گفت!

محسن قنبریان ۱۴۰۱/۸/۴

[۱] اگر به المیزان ذیل این آیه رجوع کنید برای تفسیر (اُذُن خیر) دو وجه مطرح است:

الف) اضافه (اذن) به (خیر) اضافه حقیقی است که معنا میشود: او بسیار شنواست ولی آنچه خیر است را می شنود؛ یعنی “مسموع” خیر است.

ب) اضافه موصوف بر صفت است که معنا این می‌شود که او گوش است لکن گوشی با این صفت که برای شما خیر است؛ یعنی “استماع” خیر است. حتی پاره‌ای از حرفهایی که برای مسلمانان خیر نیست، گوش می دهد. علامه طباطبایی همین وجه دوم را مناسب‌تر با سیاق آیه می‌داند.

[۲] ایشان در روزهایی که دانشگاه در تسلط گروه های معارض افتاد و تیراندازی در دانشگاه می شد این حضور هفته گی را قطع نکرد (ر.ک: خاطره ایشان در بیانات۹۶/۳/۱۷)

[۳] رهبر انقلاب اسلامی حتی حضور فرماندهان نظامی را لازم می‌داند: “از مطالب دیگری که گفته شد مساله حضور مسئولان در دانشگاه است. این اشکال کاملا وارد است. من عقیده‌ام این است که مسئولین باید در دانشگاه‌ها شرکت کنند روسای سه قوه، مسئولین میانی، رئیس صدا و سیما، مسئولین سپاه و نیروهای مسلح اینها بروند با دانشجوها جلسه بگذارند و حرفهای گفتنی دانشجوها را بشنوند.”(۹۱/۵/۱۶)

[۴] رهبر انقلاب اسلامی صریحا می‌فرماید: “خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کرده اند و می کنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند”(۷۲/۸/۱۲)

بچه حزب اللهیِ شاهنامه!

“من یک وقت گفتم که اسفندیار مثل این بچه حزب اللهی های امروز خود ماست! در فرهنگ شاهنامه یک حزب اللهی غیور دین خواه مبارز وجود دارد”. (رهبرانقلاب اسلامی؛۸۱/۱۱/۸)

 

اگر حزب اللهی امروز هم بخواهد مثل اسفندیار شاهنامه باشد:

– رویش دائم مثل روئین تنی اسفندیار!

– همیشه در صحنه و خسته نشو در هفت خان نبرد اسفندیار!

– نبردها در میدان های متفاوت مثل اسفندیار؛ از نبرد با گرگ و شیر و اژدها و سیمرغ تا نبرد با زن جادوگر اما فریبا!

را می خواهد.

 

اگر بخواهد از اسفندیار، تجربه فعال بسازد و “آینده از آن حزب اللهی هاست” را جای تراژدی اسفندیار شاهنامه قرار دهد؛ باید:

– در کنار دین خواهی و غیرت اش، مراقب نقطه ضعف اسفندیار (چشم اسفندیار) باشد!

صحنه را درست ببیند و دچار اشتباه محاسباتی نشود! اعتماد به خدا را هم از دست ندهد.

– بین ایران و انیران (=ضد ایرانیان) فرق بگذارد! آنجور که با ارجاسپ و توران (انیران) می جنگد با هم وطن و دارای خدمت (حتی اگر رستم نباشد) نجنگد!

در ایران گفتگو و حَکَم پذیری را بر نبرد ترجیح دهد!

پ.ن:

به روزهای سخت فحاشی و هتاکی و گفتگو گریزی آگاهم. همه دستِ همه انیران که رو شود، گفتگو ساز می گیرد!

 

محسن قنبریان