بایگانی برچسب: s

اشرافیت مذهبی و تقلید مذموم!


برشی از سخنرانی امام خمینی و اشرافیت مذهبی / نیمه خرداد۹۶

  • در تشیع این حرف را نداریم که اگر چوب خشکی گذاشتند اطاعت می کنیم. این حرف اشعری هاست. سرتاپای تشیع عدالت است.
  • برخی خوبان و بهترین شاگردان امام خمینی تئوریزه کردند اشرافیت را!
  • فرق عوام شیعه با عوام یهود در مراقبت و نظارت بر مرجعیت است!
    – جملات مهم و تکان دهنده شهید مطهری درباره تقلید درست!
  • آیت الله بهجت از طرف امام زمان(عج) چه پیامی به رهبر انقلاب داد؟!

 

صوت و متن کامل سخنرانی را از اینجا دسترسی داشته باشید.

۲۶/ سلسله درس‌های نهج البلاغه

جلسه بیست و ششم «سلسله درس‌های نهج البلاغه»، مورخه ۱۳ اسفند ماه ۱۴۰۰ به همّت هیات راه فاطمه(س) قم برگزار شد. صوت این جلسه منتشر می‌شود.

جلسه بیست و ششم «سلسله درس‌های نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

کج ساختارها و کج رفتارهای فقر | خطبه ۲۲۵|

  • دو کج ساختار حاصل از فقر
  1. طبقاتی شدن مذموم
  2. بدکرداران اقتصادی، مهربانی نانجیبانه می ورزند!
  • دو کج رفتار در فقرا:
  1. شیوع فرهنگ تملق
  2. حس تنفر و خشونت
  • پاداش صدقه و انفاق و بالاتر مبارزه با ساختارهای فقر ساز!

ادامه خواندن ۲۶/ سلسله درس‌های نهج البلاغه

۲۴/ سلسله درس‌های نهج البلاغه

جلسه بیست و چهارم «سلسله درس‌های نهج البلاغه»، مورخه ۱۵ بهمن ماه ۱۴۰۰ به همّت هیات راه فاطمه(س) قم برگزار شد. صوت این جلسه منتشر می‌شود.

گفت و شنود این جلسه حول موضوع «تلاقی عرفان و سیاست»، با محوریت خطبه ۲۲۲ نهج البلاغه سپری شد.

جلسه بیست و چهارم «سلسله درس‌های نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی


چهار کارکرد ذکر

  • عباد نجیّ در دوره فقدان پیامبر و امام:

–  خداوند در فکرشان راز و در ذات عقلشان تکلم می کنند اما با آیه و روایت و فقه و حکمت با مردم حرف می زنند

– یادآوری ایام الله، تقویم خوانی نیست، ۲۱بهمن بریزید به خیابان است!

– ترساندن از مقام الهی، فقط یاد معاد نیست حذر دادن از شاه پرستی و غرب پرستی است!

  • اهل ذکر در نهج البلاغه:

– امر به قسط می کنند!

– نهی از منکر می کنند!

– در عین حال انگار شاهد آخرت و احوال اهل برزخ اند

  • برخی کنشگران سیاسی بی اخلاق و برخی اهل سلوک بی خیال جامعه اند، این الگوی نهج البلاغه نیست!

 

* تفصیل را در صوت بشنوید

۲۳/ درسهایی از نهج البلاغه

جلسه بیست و سوّم «سلسله درس‌های نهج البلاغه»، مورخه ۱ بهمن ماه ۱۴۰۰ به همّت هیات راه فاطمه(س) قم برگزار شد. صوت این جلسه منتشر می‌شود.

جلسه بیست و سوّم «سلسله درس‌های نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

فرق مارق و سابق!
  • مارق، خوارج و خارج شده از دین ، کسی که خود را مقدم بر امام کند، نه در فعل بر امام سبقت بگیرد!
  • خوارج در فعل از امام عقب ماندند؛ نه اینکه جلو افتادند! امام قائم بود ولی آنها قعود کردند!
  • درباره عبدالله بن ابی سرح پیامبر(ص) مسلمین را سرزنش کرد که چرا در سکوتش او را نکشتند! بعدا مردم مصر بر او اعتراض و ۲۰۰۰نفر به مدینه آمدند؛ حضرت امیر(ع) در حال قیام نبود اما بعدا این قیام را در نامه۳۸ ستود!
  • فاطمه(س) در قیام و امام در قعود بود، او “السابقین الی ارادته” بود اما “المتقدم لهم” نبود!

*گوش دادن این فایل را به کنشگران سیاسی-اجتماعی توصیه می‌کنیم

حجت الاسلام قنبریان

ادامه خواندن ۲۳/ درسهایی از نهج البلاغه

۲۲/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه

دریافت جلسه بیست و دوم «سلسله بحث درس های نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی


اختلال های فن آوری زبان

  • زبان/ بیان/ کلام
  • نظم طبیعی این سه
  • دو اختلال اول(زبان و بیان) بشری است: خطبه۲۳۳
  • اختلال سوم(کلام) اخلاقی است: حکمت ۲و۴۰و۴۱و۶۰
  • وضعیت اعلای نظم طبیعی: خطبه۲۳۳
  • ۵ درمان برای اختلال سوم

ادامه خواندن ۲۲/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه

۲۰/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه

جلسه بیستم «سلسله بحث درس های نهج البلاغه»، مورخه ۵ آذر ماه ۱۴۰۰ برگزار شد. صوت این جلسه منتشر می‌شود.

دریافت جلسه بیستم «سلسله بحثهای نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی


اعتدال درون، ضامن عدالتخواهی برون

حکمت۱۰۸

 

مقدمه

  • کنش ها و واکنش های فردی، اجتماعی ما برآیند کنش ها و واکنش های درونی ماست…
  • یک کنش گر اجتماعی( حتی خانوادگی) گاه:

– درک انسداد می کند ،گاه گشایش!

– گاه معترض و ناراضی و گاه آرام و راضی!

– گاه به او میل می شود و دستاوردی دارد و گاه آسیب می بیند و سرمایه اش ریزش می کند!

  • همه این حالات در قلب او شکل می گیرد و از آنجا منشاء کنش یا واکنش او می شود.

حضرت امیر(ع) می فرماید:” برای قلب جوشش هایی از حکمت و فضایل و اضداد آنها هست”

  • نکته مهم و کلیدی این است که این دوگانه ها یک نقطه تعادل دارند و یک افراط و یک تقصیر( تفریط)؛ تقصیرش مضرّ است و افراطش مفسد!(” فَکُلُّ تَقصیِر بِه مُضِرَ وَ کُلُّ اِفراط لُه مُفسد)

 

فهرست ۵دوگانه مهم در حکمت۱۰۸:

  1. رجاء_ یاس( درک گشایش_ انسداد)
    -اگر در رجاء افراط شد؛ ذلت طمع پیدا؛ و حرص هلاکش می کند!
    – امید وقتی پیوندی با منیّت و خودخواهی بخورد، طمع و حرص میشود و کنش را فاسد می کند.
    -اگر یاس و انسداد مستقر و مالک قلب اوشد؛ تاسف او را می کشد!
    – این جانب تفریط است و تاسف ، کنشگری مفید را از او می گیرد.
  2. غضب_ رضا( نارضایتی و اعتراض_ رضایت و آرامش)
    عارض شدن نارضایتی و غضب؛ موجب شدت کینه میشود!
    – به کینه که می رسد ،کنش را فاسد می کند ، نقد را، نهی از منکر را و…!
    – از آنسو اگر خوشوقت شدن با رضایتمندی( ولو نسبی) پیدا شد؛ موجب فراموشی تحفّظ و مراقبت میشود!
    – این هم مضرّ است ، کنش های پیش رونده را می گیرد و…
  3. خوف_ امنیت( نگرانی ها_ ایمنی ها)
    – اگر خوف و ترس بر قلب غالب شد؛ مشغول محافظه کاری می شود!
    – محافظه کاری مفسد است و کنشگری را فاسد می کند، تکالیف فوت میشود…
    – اگر احساس امنیت وسعت بگیرد؛ غفلت و غرّه شدن او را می رباید!
    – این هم تفریط مضرش؛ فریب خود خوردن و خودبینی و خود محوری در کنشگری های اجتماعی از اینجاست…
  4. مال و غنی_ مصیبت و فقدان( دستاورد_ آسیب)
    – اگر از مالی سود برد[ یا به او میل شد، سرمایه اجتماعی یافت] ؛ احساس بی نیازی به طغیانش می کشد!( افراطِ مفسد)
    – اگر در مقابل، مصیبتی اصابت کرد[ آسیب اجتماعی] ؛ بی تابی اش موجب رسوائی اش می شود!
    – اگر دچار فقر و فاقه[و ریزش سرمایه اجتماعی] شد؛ مشکلات ناشی از آن مشغولش می کند( و از وظایف باز می ماند)
    – مصیبت و فاقه، دو تفریط آن مال و غنی است که به کنشگری درست ضرر می زند…
  5. گرسنگی_ سیری( نابهره مندی_ بهره مندی)
    – گرسنگی و نابهره مندی؛ زمینگیرش می کند!
    – پرخوری و شکم پروری ( و بهره مندی) او را به رنج می اندازد!
    ( متن حکمت ۱۰۸ را اینجا بخوانید)

 

اوج عرفانی عدالت خواهی

امام خمینی ؛

– اتصال این نقاط تعادل درون را /به عدالت اجتماعی بیرون( که محصول کنش های عادلانه عدالتخواهانه است)/ به تعادل انسان کامل( که مظهر اسماء حق است)/ به تعادل آرایش اسماء الهی / وصل می کند  که یک خط مستقیم می شود.

– این همان صراط مستقیم و عدالت در تعریف جامع آن: استقامت بر صراط مستقیم است؛ از تعادل درون تا تعادل و توازن بخشی قوای اجتماع تا تجلی متوازن اسماء !

– امام(ره) بر این اساس: عدالت خواهی را بسط صفات حضرت حق در عالم می خواند!

این اوجِ همان شرط معنویت برای عدالتخواهی در بیان رهبر انقلاب است.

( تفاصیل را در فایل صوتی بشنوید)

ویدئو کلیپ یادداشت استاد قنبریان

 

۱۹/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه

جلسه نوزدهم سلسله بحث درس های نهج البلاغه، با بیان حجت الاسلام قنبریان، ایراد شده در مورخه ۲۸ آبان ماه ۱۴۰۰ منتشر می‌شود.

دریافت جلسه نوزدهم «سلسله بحثهای نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

حکومت علوی و تبارناگزینی !

با تاکید بر نامه۵۳ (عهدنامه مالک اشتر)

این بحث علیه این دولت و آن دولت نیست طبعا انقلاب بعد از سه، چهار دهه مردانش در معرض امتحان تبارگزینی اند که باید مساله را از سیره و عترت پرسید.

ادعا: معیار گزینش صرفا شایستگی نیست، فامیل نبودن یک مرجح است یعنی در شایستگان مساوی، غیر فامیل ترجیح دارد اگر قحط بود، فامیل!

مقدمه۱:

اُلیگارشی(یک گروه حاکم) در نظر افلاطون، منحرف شده و منحط شده حکومت نخبگان و شایستگان(آریستوکراسی) است. یعنی کمی لغزش شایسته سالاری را آرام آرام چنین می کند!

در دو شکل بروز می کند:

– گاهی یک خاندان حاکم میشوند(مثل حکومت اموی)

– گاهی نزدیکان یک طبقه که نهضت یا کودتا و… کرده اند(هزار فامیل)

مقدمه ۲: نیاز به اصل و قاعده

سیره و عترت هم مثل قرآن محکم و متشابه دارد که متشابهات با محکمات حل میشوند و فتنه گری ها در متشابهات ماندن است.

اصل و قاعده از محکمات است، خروج از آن دلیل می خواهد نه عمل به اصل و قاعده! جایی که برای متشابهی وجهی هم نیابیم، باید به همان اصل و قاعده عمل کنیم.

مقدمه۳: دوگانه رخاء_بلا!

هم عقل و عقلا و هم نقل بین این دو حالت فرق می گذارد: دوره نهضت، بلا، غرامت و… با دوره حاکمیت، رخاء، غنیمت و…

حکم ایندو یکی نیست بردن همه فرزندان و دامادها در مبارزه و نهضت و جنگ و… هرگز مثل گذاشتن بعضی از آنها در مناصب و سمت های دوره حکومت، قضاوت نمیشود!

حضرت امیر(ع) هم به این دوگانه توجه داده و از قضا به ۷ اقتضاء طبیعی خواص و نزدیکان در اینباره حذر می دهد:

– خرج سنگین در دوره رخاء و گشایش

– یاری کم در دوره بلاء و سختی

– بیزاری از انصاف ورزیدن درباره دیگران

– خواهش و درخواست با اصرار و سماجت

– کم سپاسی وقت عطاء و دریافت ها

– عذر ناپذیرتر در وقتی که از عطایی منع شود

-بی صبر در رویدادهای بزرگ روزگار

اصل: تبارناگزینی! (مگر به استنثاء)

  • حکومت علوی از طرفی خود را مقابل حکومت اموی می بیند بعنوان دو مکتب رقیب؛ محمد(ص) مقابل ابوسفیان، علی و حسن(ع) مقابل معاویه، حسین(ع) مقابل یزید و حتی قائم(ع) مقابل سفیانی را در روایات بانگ می زنند!
  • از سوی دیگر در توصیف موسس اموی می فرماید: “قامَ مَعه بَنُوا اَبیه[۱]
    – یعنی سرکار آمدن خاندان با قدرت گرفتن او بود! نه برخی بودند او هم اضافه شد؛ و دقیقا این شاخصه تبارگزینی و فامیل سالاری است.
    – وصف “بنوا ابیه” اشاره به علت ذم دارد. در جای جای نهج البلاغه برای امویان اوصافی مثل حزب شیطان، منافقان، طلقاء و… بکار برده اینجا در ذم موسس وقتی می گوید با او فرزندان پدرش سرکار آمدند، یعنی با این وصف خاص که تبار گزینی و فامیل سالاری است کار دارد.
    نمیشود همین وصف در حکومت علوی و مکتب ضد اموی هم باشد و فقط اموی بد باشد! پس حتما حکومت علوی، فامیل سالار و تبارگزین نخواهد بود.
  • از سوی خودش هم وقتی با اهل بصره و ناکثین -که بیعت شکسته بودند- احتجاج میکرد از آنها پرسید: جوری ورزیدم؟ گفتند: نه!

پرسید: بیت المال را حیف و میل کردم؟ گفتند نه!

پرسید: “به دنیا(حکومت) رغبت یافته و آنرا برای خود و اهلبیتم بدون شما برگزیدم که از من انتقام گرفته و بیعت شکستید؟!” گفتند: نه[۲]!

دقت: اگر فامیل گزینی منفی نبود مورد احتجاج واقع نمیشد. اگر حتی با فامیل گزینی حکومت مشروع بود، چه جای طرح با بیعت شکنان داشت؟! معلوم است با آن، شکستن بیعت مجاز می شده است!

از همین پاسخ های ناکثین هم معلوم میشود حکومت علوی فامیل سالار و تبارگزین نشده بود والا پاسخ منفی نداده علیه اش به همان احتجاج می کردند.

اصل در دو جانب: مناصب و نزدیکان

همان اصل هم در جانب مناصب قابل ملاحظه است هم در جانب نزدیکان و خویشان:

  1. اصل در جانب مناصب
    درباره گزینش کارگزاران می فرماید:
    “ثُمَّ انظُر فِی اُمُورِ عُمّالِک فَاستَعمِلهُم اختِباراً ولاتُوَلِّهِم مُحاباهً و اَثَرَهً”
    – گزینش با اختبار و امتحان(عنصری بیرون از خود حاکم)
    – نه از سر محابات: تمایل شخصی و طرفداری
    – نه از سر اثره: خود رأیی و بدون مشورت!
    درباره دبیران -که خود هم می فرماید حافظ اسرارند- می فرماید:
    ” لایَکُن اختیارُکَ ایاهُم علی فِراسَتِک و استِنامَتِکَ و حُسنِ الظَنِّ منک”
    – گزینش اینان هم نباید براساس فراست خودت یا اعتمادت یا حسن ظنت به آنان باشد
    “زیرا مردان با ظاهرآرایی و خوش خدمتی نظر حاکمان را به خود جلب می کنند اما در پس این ظاهر نیکو و خوش خدمتی خبری از خیرخواهی و امانتداری نیست.”
    واضح است این نمایش خود و جلب اعتماد برای فرزندان مردم دور دست نیست و بیشتر برای آشنایان و فرزند دوستان و… اتفاق می افتد!
    پس کارگزار و دبیر چگونه انتخاب شود؟!
    راه حل حضرت امیر(ع) اول این بود که تشخیص درونی وصرفاً با خود حاکم نباشد و حتما اختبار و امتحان(شاخص بیرونی قابل ارزیابی و سنجش) باشد.
    این اختبار هم دو نحوه است:
    “لکن اختَبِرهُم بِما وُلُّوا للصالحینَ قبلَکَ فَاعمِد لاَحسَنِهِم کان فی العامهِ اَثَراً اعرَفِهِم بالامانهِ وَجهاً”
    – سنجش سابقه اش در ولایت صالحین قبل از خودت
    – اعتماد به اثر بهتر داشتن نزد عموم مردم
    یعنی یا سابقه مدیریتی خوب در نهادهای دولتی قبل یا رضایت عمومی از او در نهادهای اجتماعی.(که هردو قابل ارزیابی است و درون سپهر جان حاکم نیست)
    همچنین حضرت در اول عهدنامه  انصاف رعایت کردن بین مردم و بین نزدیکان خود و هم کسانی که دلی در گروشان دارد را خواسته(انصفِ الناسَ من نفسک ومن خاصهِ اهلکَ و من لک فیه هویً من رعیتک)
    – انصاف، نصف کردن چیزی و حق برابر قائل شدن برای دیگری است. مثلا اگر کیک را شما قاچ کردی، انتخاب را به طرفهای مقابلت بسپاری!
    – حالا که تو حاکم هستی، شایسته گان مردم را بر شایسته رفیق و هم جناح یا قوم خویش برگزینی؛ این انصاف است و همان ادعا که حتی در حالت تساوی شایستگان، شایسته ی مردم مقدم بر شایسته فامیل است.
    – حضرت این انصاف را صرفاً اخلاقی و مستحب نمی شمارد بلکه واجب و نکردنش را ظلم و جنگ با خدا می شمارد:
    “اگر (در اینباره) انصاف نورزی ستم کرده ای، و هر که به بندگان خدا ستم کند خدا به جای بندگان دشمن اوست، و هرکه خداوند دشمن او باشد عذرش را باطل نماید، چنین کسی به جنگ با خدا برخاسته مگر آنکه از ستم دست بردارد و یا توبه نماید”.
    در دنیای کنونی نیز برخی کشورها برای رعایت شایسته سالاری نهادهای شبه قضایی مثل “هیات صیانت از نظام شایسته سالار”(mspb) درست می کنند تا تشخیص فقط به خود مدیر نباشد و قابل ارزیابی و سنجش دیگران باشد.
    “هیئت منصفه ای مردمی” در نهاد مدنی نیز می تواند راه حل خوبی باشد که شایسته برگزیده شده فامیلی واقعا برتر از شایستگان مردم است یا نه از مصادیق فامیل سالاری است!
  2. اصل در جانب نزدیکان
    در جانب فامیل و نزدیکان اول حضرت امیر(ع) به اقتضاء طبیعی نزدیکی به قدرت توجه می دهد:
    “انَّ للوالی خاصهً و بطانَهً: برای والی(جنس قدرت) یک ویژه ها و نزدیکان و محارمی است(بطانه یعنی آستر لباس، کنایه از خیلی نزدیک و رمز و راز دار، مصداقاً فرزندان، برادران و دامادها و…)
    فِیهِم استِئثار و تَطاوُل و قله انصاف فی معامله:
    در اینها:
    – ویژه خواری و اختصاصی سازی هست
    – گردن فرازی مقابل مردم و خودبزرگ بینی هست
    – کمی انصاف در معامله و ارتباط هست
    “فَاحسِم مادَّهَ اُولئک بِقَطعِ اسبابِ تِلکَ الاَحوال”
    “فاحسم” یعنی پس از ریشه بکن،
    “ماده” یعنی عامل جوشش آن سه خصلت را؛
    با قطع کردن سببهای آن حالات!
    زمین و اقطاع بخشی و کمک در یک معاهده را مثال می زند، اما این دو مثال است و منحصر نیست؛ کارگزاری و امضای طلایی بیش از یک قطعه زمین، سبب آن احوال است.
    پس صرف شایستگی دلیل کافی نیست در شایستگان فامیل بطور نوعی و طبیعی این حالات منفی هست از اینرو شایستگان مردم مقدم اند تا از این حالات منفی در حکمرانی کاسته شود!
    از اینرو انتخاب برخی نزدیکان محدود در حکومت علی(ع) یک استثناء و خلاف قواعد یاد شده است و حتما وجهی دارد. چنانچه به حسب نقلی درباره ابن عباس فرموده الان بهتر از او ندارم[۳]! یا مصالح خفیّه ای که برای حال و آینده در علم معصوم بوده و ما درک نمی کنیم. با این موارد نمیشود قاعده ای صریح را نقض کرد.
    به حسب روایت صحیح السند عیص بن قاسم از امام صادق(ع) عده ای از بنی هاشم نزد رسول الله آمدند و تقاضا داشتند که کارگزاری جمع آوری زکات حیوانات(گوسفند و گاو وشتر) را به آنها بسپارد.
    (می دانستند خمس برای اینان و زکات برشان حرام است می خواستند قانون را دور بزنند و از سهم عاملین زکات بردارند بگویند نه از باب فقیر و مسکین بلکه از باب عامل و کارگزاری به آنها بدهد.) گفتند: ما اولی هستیم به آن!
    پیامبر(ص) پاسخ دادند : زکات بر من و شما حرام است اما وعدت شفاعت به شما می دهم[۴].
    طبق روایات دیگر و قواعد فقه منعی ندارد که بنی هاشم عامل زکات شوند و اگر مجانی نبودند از بیت المال رزق بگیرند نه از سهام زکات [۵]اما پیامبر(ص) به این فتوای فقهاء بعد راضی نشد! چرا؟! شاید یک وجه اش غیر اقتصادی بود، وجه سیاسی داشت که بنی هاشم و فامیل، کارگزاران او نشوند و فامیل سالاری تداعی نشود.
    سیره امیر المومنین(ع) با دامادها مؤید همان قاعده است:
    – عبدالله بن جعفر فرزند شهید ممتاز جعفر طیار را علیرغم شایستگی ها جایی منصوب نکرد.
    ریشه آن خصائص را درباره اش کَند: در تنگی اش هیچ اضافه ای از بیت المال به او نداد [۶]و در حالت گشاده دستی بخاطر تبذیر حکم حَجر و منع تصرف بر او کرد که او زرنگی کرد و سریع زبیر را شریک اموال کرد تا منع تصرف در اموال برش جاری نشود[۷].
    – عقیل برادرش نسب شناس بود و در تنظیم دفاتر بیت المال در زمان خلیفه دوم، مامور به خدمت بود[۸] در دوره حضرت امیر عایله مند بود اما هیچ امتیازی به او نداد حتی فرزندانش را به منصبی نگماشت در حالیکه بعدا ده فرزند و نوه او در دوره بلا و سختی(عاشورا) در نهضت حسینی شهید شدند!
    – دو فرزند عقیل(مسلم و عبدالرحمان) دامادهای حضرت بودند اما منصبی نگرفتند! و هردو در نهضت حسینی شهید شدند. یعنی در غنیمت و رخاء و حکومت، آخر صف؛ در هزینه شدن و نهضت و بلاء صف اول.
    – جُعده بن هبیره خواهر زاده حضرت(فرزند ام هانی) داماد دیگر اوست. حضرت در ورود به کوفه جای قصر دارالعماره به خانه او رفت درباره او نصبی هست که طبری با “قیل” نقل کرده [۹]اما همان هم ظاهرا برای ماموریت جنگ است چون مردم ابرشهر شورش کرده بودند و حضرت به او حکم زد وقتی رفت و راهش ندادند بازگشت و حضرت به خلید بن قره یربوعی حکم زد و با سپاه رفت و شهر را محاصره و با مردم صلح کرد.
    پس درباره جعده هم نقض از آن قاعده نشده است.

(تفصیل و جزییات را در فایل صوتی بشنوید)

پیوست
درباره اسامی کارگزاران حکومت علوی اینجا بیشتر بخوانید:

[۱] خطبه ۳ نهج البلاغه

[۲] قرب الاسناد ص۹۶

[۳] ر.ک: شرح ابن ابی الحدید ج۱۵ص۹۸و۹۹

[۴] الکافی ج۴ص۵۸

[۵] ر.ک: مدارک الاحکام ج۵ص۲۱۱و۲۱۲

[۶] بحارالانوار ج۴۱ص۱۳۷ – نماز جمعه رهبر انقلاب۸۳/۸/۱۵

[۷] شرح ابن ابی الحدید ج۱ص۵۳

[۸] تاریخ یعقوبی ج۲ص۴۰

[۹] تاریخ طبری ج۵ص۶۳

۱۸/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه

دریافت جلسه هجدهم «سلسله بحثهای نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

جلسه هجدهم ۲۱آبان۱۴۰۰

میلاد امام عسکری(ع): مومن برکت مومن ادامه خواندن ۱۸/ سلسله بحث درس های نهج البلاغه

۱۷/ سلسله بحث درسهای نهج البلاغه

دریافت جلسه هفدهم «سلسله بحثهای نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی

توصیفی تازه از امام عصر(ع)

شرح خطبه ۱۸۲/ چکیده بحث

  • خطبه از نُوف بِکالی در سال۴۰ و اواخر عمر حضرت امیر(ع) نقل شده است. فرازهای اول در توحید و عبرت است.
  • فقره مورد بحث درباره امام زمان(ع) : “برای حفظ حکمت، زرهی که حافظ آن است برتن کرده، حکمت را با آدابش در برگرفته، توجه خاص به آن نموده و آنرا به خوبی شناخته و یکسره به آن پرداخته، حکمت گمشده ای است که همواره در جستجوی آن است، نیاز اوست و پیوسته در طلب آن است”
    – حکمت به لحاظ ادبی، نوعی محکم کاری و کار محکمی است که سستی و رخنه در آن راه ندارد.
    اگر برهان را حکمت می گویند بدین خاطر است[۱].
    – حکمت، عملی هم دارد که معصومی نیازمند آن باشد چنانچه در خطبه ۱۵۰ گفتیم حضرت حجت(ع) حتی در زمان غیبت از این حکمت عملی برکنار نیست؛ جمع هایی را پراکنده و پراکندگی هایی را اجتماع می بخشد بدونی که مضرّ به غیبت کبری باشد[۲]!
  • توصیف خاص: “فهو مُغتَرِب اذا اغتَرَبَ الاسلام”
    – مغترب: درباره شخص یعنی پنهان شدن، مهاجر شدن/ درباره غیر شخص(مثل اسلام) یعنی افول کردن، غروب کردن
    – در فقه اللغه: هرجا حروف “غ” و “ر” در کلمات عرب باشد، دلالت بر پستی، پایینی، از بالا به پایین آمدن و افول کردن است
    – به لحاظ بلاغت: جمله اسمیه مخصوصا وقتی با “اذا” زمانیه باشد، دلالت بر استمرار دارد.
    پس یعنی: او همواره در مهاجرت و اختفاء و افتادن از مقام و جایگاه است در تمام دوره غروب و افول اسلام.
    نسبت امامِ اسلام با دینِ اسلام، در واقعیت و مقام ثبوت این است که هروقت اسلام در اوج واقعی و وسعت منهج است، امام آن هم در جایگاه خود است. به لحاظ انکشاف و مقام اثبات، جایگاه امامِ اسلام، حاکی و نماگر وضع اسلام است.(دقت کنید):
    – حضرت امیر(ع) فرمود: “این دین اسیر به دست اشرار است[۳]” نماگر آن خانه نشینی و اسارت حضرت بود.
    – در زیارت ناحیه مقدسه درباره سال ۶۱ هجری می فرماید:”قد قتلوا بقتلک الاسلام”! این تو (امام حسین) نبودی که کشته شدی، اسلام بود که کشتند!
    – اینجا هم می خوانیم: غروب اسلام علامتش، مغترب شدن امام زمان(ع) است.
  • این افول و مهاجرت -با انجام آن کارکردهای ولاء سیاسی خطبه ۱۵۰ در عین غائب بودن- ادامه می یابد تا حضرت خسته و بریده میشود !
    -می فرماید:”مثل شتری خسته که از راه رفتن باز ماند، دم بر زمین می نهد؛ از خستگی سینه و گردن را به زمین می چسباند”!
    -اینرا باید بیابیم که همانکه در غیبتش “بردگی هایی را باز و برده هایی را آزاد می کند” (خطبه۱۵۰) ، روزی خسته و بی صبر میشود! همو که غیاث است روزی مضطر میشود!
    او هزار سال درد و رنج بشر دیده و دویده، برای کشته های جنگهای جهانی هم گریسته، بر ۴۰میلیون سرخپوست هم نالیده، گمشده های اسکیمو هم او را فریاد رس دیده اند[۴]
    اما روزی این صبر به نهایت می رسد و فرج می خواهد.
  • سه روایت که همین فرازها را به زبان صریح می گویند و امام زمان(ع) را مصداق آیه ۶۲ نمل(امّن یُجیب المضطر اذا دعاه…) می شمارد[۵].

(تفصیل را در فایل صوتی بشنوید)

[۱] ر.ک: تفسیر المیزان ج۳ص۳۹۵

[۲] دراینباره صوت و چکیده جلسه۱۵ را ببینید

[۳] نامه۵۳ نهج البلاغه

[۴] ر.ک: روزنه هایی از غیب آیت الله سید محسن خرازی

[۵] ر.ک: بحارالانوار ج۵۱ص۴۸ وص۵۹/ و هم تفاسیر روایی ذیل آیه۶۲ نمل