سخنرانی ایراد شده توسط حجت الاسلام قنبریان، در دهه دوّم ماه محرم الحرام، که به همت هیئت انصار الحسین علیه السلام در مسجد دانشگاه تهران برگزار گردید منتشر می شود.
بایگانی برچسب: s
صدا و سیما/ تقلب اموی
برنامه تلویزیونی سوره در دوازدهمین قسمت «فصل بنیامیه» به موضوع «تقلب اموی» میپردازد. حجت الاسلام محسن قنبریان استاد حوزه و پژوهشگر حوزه مهدویت مهمان برنامه سوره بوده است.
دریافت برنامه سوره «تقلب اموی» با کیفیت [ ۱۴۴P | 240P]
دریافت صوت برنامه سوره «تقلب اموی» | “دریافت از پیوند کمکی“
جریمه روح بزرگ!
یکی از جاودانه ترین تابلوهای عاشورا، تکیه بر نیزه شکسته دادن سیدالشهدا، رو به حرم و دعوت آل ابی سفیان به آزادگی است.
آزادگی از جمله ارزشمندی هایی است که بدون آن زیستن بی معناست؛ و با آن زیر کوه تیر و نیزه ها مردن، معنادار و ارزشمند است.
به تعبیر شهید مطهری: آن تنی که زیر سم اسبها لگد مال میشود، جریمه یک روح بزرگ را می دهد!
روح بزرگ، جسم را به زحمت می اندازد؛ اگر روح کوچک بود، تن آسایش می یابد، برای یک لقمه نان، ذلیل میشود. اما روح بزرگ با همه سختی ها و مصائب، راه هدفهای الهی می رود و زیر تیرها و نیزها تازه خدا را شکر می کند!
(برشی از بحث شیعه تراریخته)
اینکه خروج سیدالشهداء، ایام بعثت است و ورود به مکه نیز مصادف با ایام تولد اوست؛ می گوید: قیام حسینی از جنس بعثت و اصلاح امت، کاری پیامبرانه است.
حسینِ مکه و منا، یک تولد جدید است. حسین، ده سال حسن بود و از اینجا تازه میشود حسین!
منزلهای بعد یک به یک رساننده او به عاشوراست که فقط برای اوست!
لایوم کیومک یا اباعبدالله
شاگرد پذیری عاشورا!
آیا قیام حسین(ع) یک اسوه است یا ماموریت خصوصی و ویژه؟!
اسوه است!
خود حضرت مینویسد: “فلکم فیّ[بیّ] اسوه” در من برای شما الگوست[۱]
در ادامه “هیهات منا الذله” هم دارند: اینرا (ذلت) خدا و رسول و مومنین و سینههای پاک و غیرتمندان و جانهای ننگناپذیر از ما نمیپذیرد[۲].
معلوم است مومنین و غیرتمندان و اهل اباء از ننگ در چنین شرایطی کار حسینی میکنند که حضرت در تماشاگه تاریخی آنها میگوید نباید ذلت بپذیرم.(دقت کنید)
البته منافاتی ندارد، بخاطر تراز کار و مقدس بودن نهضت او؛ حضرت ملهم از غیب هم باشد و با خبر پیامبر و مکاشفات و… تایید گردد. اینها تاسیپذیری را از عاشورا نمیگیرد.
پس چرا ائمه دیگر مقابل جبّارین کاری عاشورایی نکردند؟! یعنی تا سر حد جان دادن بر “نه” مقاومت کنند!
از دیدی همه، “نهِ” حسین(ع) را تعقیب کردند. اما “در شرایط مشابه”، باید انتظار “شهادت مشابه” را داشت:
- نهی از منکری تا به خطر افتادن جان، واجب است؛ که اساس اسلام در خطر باشد[۳].
“و علی الاسلام والسلام” برای خلافت فلان خلیفه عباسی نبود آنجور که برای یزید بود. چون قیام حسینی موجب تفکیک مذهب از خلیفه جور شد. دیگر مردم دین خود را از خلیفه نمیگرفتند تا فسق او همه محرمات را حلال کند…
- خصوصیت مقابله با بدعت در بدو امر:
بعدها خلیفه مشروبخورتر از یزید هم آمد اما این بدعت در زمان سیدالشهدا شروع شد؛ لذا سکوت، مجوز تلقی میشد. هم مُعلِن به فسق، هم تبدیل خلافت به سلطنت و هم موروثی کردن؛ آن سه بدعت بود که خون حسین(ع) بر آن مهر باطل و ضد اسلام زد. حالا عملا ادامه یابد، سخن دیگری است. “هدایت” به اینکه این کار، اسلامی نیست؛ در همان بدو امر با مخالفت امام صورت گرفته است. این وظیفه امام و علماست که در بدو امر بدعتها مخالفت کنند حتی اگر عملا موثر نشود[۴]. وظیفه بعدیها که در زمان شیوع آن میآیند الزاما وظیفه ابتداییها نیست.
اصلا دیگر بیعت ورافتاد که از ائمه بیعت بخواهند و بیعت نکردن به عاشورا بیانجامد!
یک امام در مدینه برای امپراطوری بزرگ عباسی دیگر اهمیت حسین بن علیِ مدینه را نداشت که حتما نظرش را بگیرند!
- “دوره نهضت” و “دوره نظام” هم مثل هم نیست:
“نهِ” یک امام و عالم که به قیام و نهضت رسیده (مثل امام حسین)؛ اگر آنقدر بایستد که جانش را بدهد، موجب خیزش و انقلاب مردم است؛ اما “نهِ” یک رهبر نظام، وقتی مردمش نمیخواهند ادامه دهند (مثل امام علی و امام حسن)، ادامهاش شکست است.
هرچه “حماسه مظلومِ” اول به طرفداران، شخصیت و جسارت میدهد؛ “حماسه مغلوبِ” دوم، رعب و سرشکستگی و بینتیجهگی میآفریند. اینجا یک نظام، مقابل یک نظام، شکست خورده است. میگویند چرا نرفت مردمش را همراه کند؟ چرا نرفت نظامش را استحکام دهد؟! اما یک قیام حق طلبانه وقتی با یک نظام جبّار سرکوب شود، نتیجه دیگر دارد.
- مساله ضِیم هم موضوعیت دارد:
ضیم بیشتر از ظلم است. ظلم با ننگ است. از حسین(ع) بیعتی میخواستند که ضیم بود. “یا بیعت یا سر حسین”!؛ شعار این ضیم است.
مقایسه کنید با واقعه حَرّه تا روشن شود. آنجا امام سجاد(ع) صد خانواده را تحت پوشش دارد و خانهاش امن است؛ اینجا خود زنان و دختران امام در معرض تعرض و اسارتند. لذا فرمود: “هیهات منا الذله یابی الله ذلک لنا و رسوله و… و نفوس ابیّه” جانهای اهل اباء از ضیم، از من نمیپذیرند اینجور ننگی را بپذیرم[۵]. لذا ابن ابی الحدید حضرت ” سید اهل اباء” میخواند[۶].
* بازنویسی با تلخیص نشست با دانشجویان دانشگاه شریف
[۱] بحار الانوار ج۴۴ص۳۸۲
[۲] تحف العقول ص۲۴۱
[۳] رجوع کنید به تحریر الوسیله امام خمینی شرط۴ امربه معروف مساله۶
[۴] ر.ک: همان مساله ۷تا ۱۹
[۵] تحف العقول ص۲۴۱
[۶] شرح ابن ابی الحدید ج۳ص۲۴۹
ماهیت قیام حسین(ع) ؟!
فرار، خروج، نهضت یا… ؟!
قطعا فرار نیست!
هم خود تصریح میکند (لا اَفِرُّ فرارَ العبید)؛ هم آدم فراری، مسیر را از راه اصلی طی نمیکند (که امام چنین کرد)!
خروج است اما نه مثل خوارج!
خود امام تصریح میکند:”خرجتُ…” (خروج کردم…)؛ لکن خروج او هیچ شباهتی با “خروجهای مسلحانه” مثل خوارج -که پس از حکمیت و نهروان تا آن زمان زیاد اتفاق میآفتد- ندارد.
برعکسِ خروجهای مسلحانه، با زن و بچه از مدینه و مکه بیرون میزند، فقط سلاح حامل دارد، هیچ نشانی از درگیری و جنگ طلبی ندارد و شروع کننده جنگ نیست.
خروج او، “خروج از نظم اموی موجود” است که به مرحله یزیدی رسیده و دیگر سکوت مقابلش جایز نیست.
مراحل نهضت:
- “نه” به یزید!
این “نهِ” حسین به یزید قطعی است و نقطه شروع ماجراست.
در همان زمان معاویه، به خصلت مشروبخوری یزید اعتراض و او را نااهل خوانده است.
وقت دعوت به بیعت در همان روز اول در مدینه به مروان میگوید: “چگونه کسی که مشروب میخورد، میتواند بر امت محمد(ص) حکومت کند؟! چنین کسی فاسق و از اشرار است و حتی بر یک درهم نمیتواند امین باشد؛ چه رسد بر آنکه امین بر امت باشد[۱]“.
به عبدالله بن عمر که “پیشنهاد سازش” داشت فرمود: اُف بر این کلام مادامیکه آسمانها و زمین برپاست[۲]“.
جملاتِ:”مثلی لا یُبایع مثله”، “و علی الاسلام والسلام ان دُعیت الامه براع مثل یزید” و… همه گویای این است که “نهِ” امام به حاکمیت یزید قطعی است و هرگز به بیعت و سازش و… نمیرسد؛ اما “صورتبندی اجتماعی” این “نه” بستگی به شرایط و حوادث بعد دارد. - تبدیل به قیام!
“نهِ” خود را شخصی و خانوادگی نگه نمیدارد. برایش تبلیغ میکند. یعنی به “مرحله قیام” میرساند. در مکه، عالمان آنروز جهان اسلام را در منا جمع و به اعتراض دعوتشان کرد[۳].
از سوم شعبان تا دهه ذیحجه، چهارماه در مرکز فرهنگی اسلام برای شیوع “نه” خود تلاش میکند. طرف مقابل هم برای سازش، تلاش میکند(تقلاهای دیپلماتی مثل عبدالله بن جعفر برای مصالحه در همین برهه است)!
هنوز قیام حسینی “صورت کوفی” و “تعیّن کوفی” ندارد. این قیام و خیزش که طرفدارانی یافته، ممکن است با جاهای دیگر صورتبندی شود. - نهضت، کوفی شد!
علتِ “نهِ” حسین، دعوت کوفه نیست. از ماهها قبل، او “نه” گفته و بیعت نکرده است. برعکس، نهضت کوفه، علتش شروع قیام توسط امام است.
بعد از شهادت امام مجتبی(ع) -یعنی ده سال قبل- شیعیان به امام نامه نوشته آمادگی برای قیام را خبر داده بودند اما امام دعوت به خانهنشینی تا پایان عمر معاویه (و پایان عهدنامه فیمابین) کرد. اینبار که شرعا و عرفا به یزید، “نه” گفت[۴]؛ کوفیها شنیده و نامههای بیعت فرستادند و به کوفه دعوتش کردند.
جالب اینکه دوبار نامه جمعیِ شیعیان را بیپاسخ میگذارد، تا نامهها و امضاءها، فراگیرتر از شیعیان میشود (حتی کسانی مثل شبث و حصین و… نامه نوشتند). این یعنی اکثریت کوفه دارند به یزید “نه” میگویند؛ نه فقط شیعیان علی(ع).
از اینجا قیام، “تعیّن کوفی” مییابد. امام، مسلمبنعقیل را میفرستد و… - حاضر است تعیّن کوفی را عوض کند؛ اما “نه” را نه!
وقت نزول به کربلا، نامه عبیدالله -که بیعت یا سرحسین(ع) را خواسته- را پرت کرده، بیجواب میگذارد. یعنی هنوز بر”نه” است.
ملاقاتها با ابنسعد در کربلا -که نصیحت توسط امام و دعوتش به پیوستن به قیام است- از سوی ابنسعد به عبیدالله چنین گزارش شد که؛ بر یکی از این گزینهها رضایت دارد:”برگشت به مدینه”، “رفتن به مرزها و سرحدات و مثل یکی از مسلمانان شدن” و “رفتن به شام و دست در دست یزید نهادن تا ببیند بینشان به چه میآنجامد[۵]“.
گزارش عقبهبنسمعان(غلام رباب) در اینباره این است که:”همه جا تا شهادت با امام بودم، به خدا قسم آنچه مردم میگویند وگمان دارند که او گفته: بگذارید من دستم را به دست یزید بگذارم یا به سرحدات بروم”؛ چنین سخنی نفرمود. فقط گفت: بگذارید من در این سرزمین پهناور بروم تا ببینم امر مردم به کجا میرسد[۶]“.
جالب اینکه طبری این شهادت عقبه را پیش از نقل گزارش ابنسعد آورده و بنظرش موجهتر است.
بفرض صحت گزارش ابنسعد، هیچ دلالت بر رضایت به بیعت و دست شستن از “نه” ندارد. چون خیلی واضح است گزینهی شام رفتن و دست به دست یزید نهادن، اگر بمعنای بیعت و سازش بود ؛ که مطلوب اصلی ابن زیاد و ابنسعد بود و اصلا برایش بدیل، طرح نمیکردند و قطعا تحت الحفظ به شام میفرستادند. پس معلوم است خود ابنسعد هم از عزیمت به شام، بیعت و سازش نفهمیده است. شمر که کاملا ادامه نهضت و کشاندن اعتراض به شام را ازش فهمید. لذا ابنزیاد را از قبول منع کرد که اگر برود او عزیز است و تو ذلیل میشوی!
پس “نهِ” امام هرگز قابل مذاکره نیست؛ حداکثر تعیّن کوفی، مدنی، یمنیاش قابل بحث است. چنانچه در مواجهه با حُر هم همین را اشاره کرده است.(دقت شود)
- اگر مردم میماندند، به “انقلاب” و “حکومت” میآنجامید!
علی التشبیه “نهِ” امام خمینی به پهلوی؛ کویت راه نداد، میرود عراق؛ آنجا نشد، پاریس؛ اما سر “نه” هست. اگر مردم ماندند و نهضت، فراگیر شد، “انقلاب” میشد و نظام سابق زیر و زبر شده، “نظام جدید” شکل میگرفت.
اتفاقی که در نهضت امام خمینی -به تأسی از سیدالشهدا- افتاد اما در قیام سیدالشهدا، کوفه ریزش کرد؛ به امام هم اجازه جای دیگر رفتن داده نشد لذا به انقلاب و حکومت نیانجامید.
البته این انقلابیگری، بعد از شهادت به “روح امت” تزریق شد. واقعا “طلب اصلاح در امت جدش” محقق شد. او به مردم جرات طوفان داد. دیگر قیام پس از قیام تا واژگونی دستگاه اموی ادامه یافت.
بیمناسبت نیست که “ثارالله” لقب برگزیده آن امام شهید در زیارات شده که با “الثوره”(بمعنای انقلاب) هم ریشه است. خونی که میجوشد و انقلاب میآفریند.
بازنویسی ای از جلسه با دانشجویان دانشگاه شریف
[۱] دعائم الاسلام ج۲ص۱۳۱
[۲] طبری ج۳ص۲۹۵
[۳] ر.ک: تحف العقول خطبه منا
[۴] شرعا چون ادله شرعی مانع حاکمیت یک فاسق مشروب خوار بر مسلمین است.عرفا چون خلاف عهدنامه معاویه با امام حسن(ع) است که از تعیین ولایتعهدی و خلیفه بعدتوسط معاویه منع کرده بود.
[۵] طبری ج۵ص۴۱۴/ ارشاد مفید ج۲ص۸۷و۸۸
[۶] طبری ج۵ص۴۱۳/ الکامل ج۲ص۵۵۶
در مختصات کربلائید!
بدون شرح!
وقتی به فرمان ابن زیاد، سیدالشهدا(ع) در زمین بی آب و پناه کربلا سکونت داده شد؛ فرستاده ای را با نامه ای فرستاد: “ای حسین! به من خبر رسیده که به کربلا وارد شده ای؛ یزید برای من نوشته که بر بستر نرم نخوابم و آرام نگیرم و غذای سیر نخورم تا تو را به خدای خبیر ملحق سازم، یا آنکه تسلیم من و حکم یزید شوی. والسلام”.
سیدالاحرار به محض خواندن، نامه را دور انداخت!
حامل نامه گفت: پاسخ نامه را بده!
فرمود: “این نامه پاسخ ندارد”!
امام صادق(ع) فرمود: “برای خدای عزوجل بندگانی است…که بوسیله آنان ضیم و ننگ از بندگان دفع میشود…” (معانی الاخبارص۱۶).