خلاصه نکات مطرح شده در جلسه اول درس گفتارهای نظری_کاربردی درباره عدالت اجتماعی
حجت الاسلام محسن قنبریان
۱۱ مهر ۱۴۰۰
پیش درآمد و مقدمهای بر نظریه عدالت و ناظر به میدان و مبانی[۱]
سوالات و مبانی جلسه اول:
- آیا عدالت فرد، عدالت اجتماعی، عدالت در جهان هستی و عدالت خداوند یک مفهوم واحد با مصادیق متعدد است یا چند مفهوم هستند؟
- آیا عدالت امری اعتباری است که باید به دنبال ایجاد آن بود یا عدالت امری حقیقی است که وجود دارد و به دنبال کشف آن هستیم؟
- خاستگاه عدالت کجاست و برای تحقق آن، چه نیروهایی تأثیر گذار هستند؟
تاریخچه تحولات فکری در باب عدالت:
– در دورهی حکمای یونان، عدالت را حقیقتی ثابت و عقلی میدانستند و به همین دلیل می گفتند حکماء باید حاکمان جامعه باشند. و از عدالت فردی و اجتماعی، هردو سخن میگفتند و از این به فلسفه اجتماعی و حکمرانی رسیدند.
– در قرون وسطی، ثبوت عدالت را پذیرفتند ولی عقلی بودن آن را کنار گذاشته و آن را امری الهی دانستند که اشعری گری، نوعی بازتولید همین نگاه است (با آمدن امر، عدالت محقق می شود). اینها به فلسفه اجتماعی و سیاسی نرسیدند چون وقتی امر الهی باشد دیگر حاکم و شیوه حکومت را مشخص کرده است.
– در غرب جدید پس از رنسانس (خصوصا کانت، مارکس، هابز و …) عدالت را امری عقلایی اما غیر ثابت میدانستند. عقل هم از آن جهت دنبال عدالت است که میخواهد آن را تحقق ببخشد (عقل عدالت ساز) نه اینکه حقیقت عدالت را کشف کند (عقل عدالت یاب).
در دنیای مدرن، دو مشرب به وجود آمد و دوگانه ای ایجاد کرد تحت عنوان «اصالت فرد یا جامعه؟»
عدالت یا آزادی؟
کسانی که فرد را اصیل و منشا اثر دانستند، به طور طبیعی آزادی را بر عدالت مقدم کردند؛ زیرا هر انسانی یک واحد اراده آزاد است و این آزادی را از اول با خود دارد (حق طبیعی) لذا محصل تعریف آنها از عدالت، «برآیند تراضی ارادههای آزاد» شد. پس هر کسی آزاد است و هرکسی نفع و ضرر خود را بهتر متوجه میشود؛ بنابراین برآیند اینها هر چه شد، عدالت است!
در مقابل کسانی که اصالت را به جامعه دادند، به طور طبیعی عدالت را بر آزادی مقدم کردند؛ در این تفکر سلب آزادی ارادهها برای برقراری عدالت و رسیدن به جامعه بی طبقه بدون اشکال است.
اما باید توجه شود که هر دو این جریان، از آبشخور رنسانس و مدرنیسم برگرفته شدهاند.
عدالت در اسلام:
عدالت دو گونه است؛ عدالت به عنوان کنش و عدالت به عنوان وضعیت.
عدالت به عنوان کنش یعنی دادن حق هرکس به او (اعطاء کل ذی حق، حقه). اینجا چون عدالت، صفت یک فعل است، ناگزیر نسبیت می پذیرد؛ علت این است که عقائد و باورها در عالم تجرد است و هیچ مانعی برای ورود اندیشه صحیح نیست اما عمل، در اعضاء و جوارح و عالم ملک است و تزاحم ممکن است پس نسبیت نیز راه دارد.
مثال پیچیده آن وضعیت حضرت علی ع پس از کشته شدن عثمان است؛ عثمان به ناحق کشته شده بود و باید قاتلین او قصاص میشدند اما حضرت خطبه ۱۶۸ را ایراد فرمودند و نسبیت فعل ( تاخیر در اجرای عدالت)را به نفع امنیت رعایت کردند.
اما خوبی و بدی و ارزش گذاری همین نسبیتها را چه چیز مشخص میکند؟ عدالتی که وضعیت است یعنی نگاه ترکیبی به مجموعه کنش ها (الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا) پس اگر در یک فعل، کنش عادلانه رعایت نشد، باید برای رسیدن به وضعیت عادلانه باشد و این باز یعنی خودِ عدالت (قرار گرفتن کارها سر جای خود).
مفهوم واحد و مصادیق متعدد عدالت:
- عدالت در فرد یعنی اعتدال در قوای ادراکی مانند عقل و وهم (حکمت) و قوای تحریکی مانند شهوت و غضب (عفت و شجاعت) و اعتدال در مجموع نسبت با همدیگر[۲].
- عدالت در جامعه یعنی وضعیت کنشها و امور جامعه به گونهای تنظیم شود که موجب پرورش انسان و رسیدن به هدف اصلی خود (قرب الهی) باشد.
- عدالت در تکوین یعنی قوانین عالم طوری باشد که استحقاقها لحاظ شود؛ مثلا اگر گوسفند، دندان جویدن علف دارد باید در جهان علفی باشد که او استفاده کند وگرنه ظلم به او بود.
- عدالتِ خداوند یعنی اقتضاء اطلاق اسماء مختلف خداوند، به وسیله اسم اعظم «الله» متناسب شده است. هر اسمی، مقتضی اطلاق و فراگیری است ؛ رحمت جایی برای غضب نگذارد و غضب جایی برای رحمت! ذیل اسم الله ، دو اسم ” الحَکَم العَدل” تناسب اسماء را موجب میشود.
بسط عدالت در اجتماع، همان بسط صفت حق تعالی است؛ یعنی اگر اسماء حکم العدل را در زندگی اجتماعی متجلی کردیم (اقامه عدالت)، اجتماع را آیینه اسماء حضرت حق کرده ایم و این هم کاری عرفانی است و هم سیاسی اجتماعی.
اگر این ۴ عدالت را به هم متصل کنیم یک صراط میشود که همان صراط مستقیم است. لذا امام خمینی عدالت را «استقامت کردن بر صراط مستقیم» معنا کرده است[۳].
پس عدالت حداقل در تکوین و اسماء الهی دارای یک حقیقت است و اعتبار نیست و باید زندگی فردی و اجتماعی خود را آیینه آن عدالت کنیم.
[۱] اگر پیوند مبانی با میدان را برقرار نشود، بدون مبانی کلان، راه حل هایی که در میدان داده می شود، پس از مدتی به ضد خود تبدیل می شوند.
[۲] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص ۱۶۰
[۳] درباره نظر امام خمینی بیشتر بخوانید:
http://www.imam-khomeini.ir/fa/NewsPrint.aspx?ID=23349