چرا شیعه و سنی در دوره ائمه، به اسلام کاتولیک (جهانی) و اسلام ارتدوکس (راست آیینی) نیانجامید؟!
مسیحیتِ واحد، از قرن۴م با جدایی جغرافیایی و سیاسی به مرور در اواخر قرن ۵م به جدائی همه جانبه انجامید. دو بلوک کاتولیک/ ارتدوکس پدید آمد:
- سال۳۳۰م کنستانتین(مسیحی) پایتخت را از رم به قسطنطنیه منتقل و جدایی شروع شد.
- ۳۹۵م تئودوسیوس اداره بخش شرقی و غربی امپراطوری روم(مسیحی) جدا کرد.
- اواخر قرن۵ امپراطوریِ بخش غربی سقوط و کلیسا جای آن نشست. بخش شرقی امپراطوری ماند و کلیسا ذیل امپراطوری روم شرقی بود.
- این جداییها؛ آیینها، باورها و مناسک مسیحی را متفاوت کرد و دو مذهب متفاوت مسیحی با دو قلمرو متفاوت پدید آورد: کاتولیک(=جهانی): به مرکزیت کلیسای رم و شامل کشورهای اروپای غربی و…
ارتدوکس(=راست آیین): کلیسای قسطنطنیه و کشورهای اروپای شرقی و…
اسلام اموی/ اسلام علوی، در مقطعی زمینه کاتولیک و ارتدوکس شدن و جداشدن قلمرو یافت؛ اما ائمه شیعه(بخصوص امام دوم شیعیان) ترجیح دادند، “رهبر امت” بمانند بجای اینکه قلمرویی مختص شیعیان خود بپذیرند و اسلام ارتدوکس را مستقل کنند!
آن مقطع حساس:
- زمینه کاتولیک شدن اسلام اموی:
- معاویه در زمان خلیفه دوم و سوم فتوحات را در جانب روم پیش برد: فتح جزیره و ارمنستان و آذربایجان و… ، ابتکار نبردهای تابستانی-زمستانی، مرکز کشتیسازی عکا و نخستین ناوگان عربی و شکست دادن ناوگان بیزانس و… محصول امارت اوست.
- پس از حکمیت هم با یورشهای متعدد سقوط یمن و حجاز و انبار و… از حکومت علوی را موجب شد. طوری که امیرالمومنین در سرزنش کوتاهی مردم کوفه فرمود برایم جز کوفه نماند[۱]!
- سابقه دکترین خود مختاری کوفه:
این دکترین را ابوموسی در اول دوره حکومت امیرالمومنین طرح میکرد. در اعلان بیطرفی نسبت به جنگ جمل(حجاز-بصره) به مردم کوفه گفت: “ای مردم کوفه از من پیروی کنید تا پناهگاه اعراب شوید. مظلوم به شما پناه آورد و درماندگان در پناه شما ایمن شوند[۲]“.
این دکترین بر کوتاهی کوفیان در جمل و صفین اثر داشت.
- فرصت برای امام حسن(ع):
با آن وضعیت سپاه و فرماندهان، واضح بود پیروزی بر امپراطوری اموی محال است. معاویه کاغذ سفید امضاء برای امام فرستاد تا صلح کند[۳].
شرایط متعددی نوشته شد از جمله نوعی استقلال بیتالمال برای شیعیان[۴]!
شاید اگر ایالت کوفه بعنوان یک واحد مستقل سیاسی هم مطالبه میشد؛ معاویه موافقت میکرد! تازه حاکمیت سیاسی کوچک اما مستقل، موجب تحقق بسیاری از شروط دیگر(استقلال بیتالمال شیعیان، امنیت مخالفان اموی و…) هم میشد. شیعیان امام (اعم از عقیدتی و سیاسی) در ایالتی سکنی و به تعالیم اصیل اسلام علوی میپرداختند و معاویه و جانشینانش هم -چنانچه بعدا محقق شد- امپراطوری بزرگ اموی را موجب میشدند؛ و اسلامِ خویش را جهانی میکردند!
لکن امام مجتبی(ع) در قامت رهبر امت درخشید، کل را واگذار کرد و صلاح امت را در یکپارچگی دید (تَرَکتُکَ لِصَلاحِ الاُمَه[۵]).
این سخن ایشان در ساباط و قبل از پایان دادن جنگ موید خوبی است:”بدانید پیوستن به اجتماع، بهتر از جدایی و دودستگی است. هرچند اجتماع برای شما ناخوشایند باشد و آنچه را دوست میدارید در جدایی از جمع به دست آورید! من خیر شما را بیش از تصور خودتان در نظر دارم[۶]“(دقت کنید).
“صلاح امت” را در این دیدند که مملکت و امت یکپارچه بماند و “شیعیان ناظر بر حرکت امت[۷]” تا به “اصلاح امت” بیانجامد(کاری که برادرش حسین شروع کرد: انما خرجت…لطلب الاصلاح فی امه جدی[۸]).
ائمه شیعه هرگز دست از راست آیینی و اسلام ناب محمدی برنداشتند و مواجهه مکتبی خود را تا امام آخر حفظ کردند؛ اما از امت دست نکشیدند و به کشوری برای شیعیان و “فقط امام مذهب شدن” راضی نشدند.
این تدبیر بزرگ در بزنگاهی تاریخی بود که امام حسن(ع) را “عقل مجسم” کرد[۹].
[۱] نهج البلاغه خ۲۵
[۲] اخبارالطوال ص۱۸۱
[۳] طبری ج۲ص۹۳/ کامل ابن اثیر ج۳ص۴۰۵
[۴] در شروط صلح اختلاف است اما ۵میلیون بیت المال کوفه برای کمک به شیعیان و ۱میلیون از خراج دابگرد برای بازماندگان جمل و صفین را برخی قید کرده اند.ر.ک: علل الشرایع ج۱ص۲۱۲ بحارج۴۴ص۱۰ و…
[۵] یعنی : ” ترا( معاویه) رها کردم بخاطر صلاح امت”.کامل ابن اثیر ج۳ص۲۰۵
[۶] الارشاد ج۲ص۱۱ ترجمه رسولی محلاتی ج۲ص۷و۸/ریاض الابرار ج۱ص۱۲۵/ نزدیک به همین مضمون: شرح ابن ابی الحدید ج۱۶ص۲۶
شیخ مفید و سیدجزایری این جملات را برای امتحان اصحاب خوانده است!
[۷] امام صادق(ع) در روایتی صلح امام را تحلیل و از زبان امام حسن(ع) در پاسخ به یاران اندک مقاوم میفرماید:” چون من دیدم شما توان پیروزی برآنها راندارید، امر را به معاویه واگذاردم تا خودم وشما مراقب و ناظر آنها بمانیم(لِاَبقی انا وانتم بَینَ اَظهُرِهِم)”. تحف العقول ص۳۲۰
[۸] ممکن است اشکال شود بعدتر استقلال قلمرو برای گروه هایی حاصل شد مثلا حکومت مستقل اموی در اندلس ( سال۱۳۸ق) که تا سال ۳۰۰ به خلافت مستقل هم رسید؛ اما مثل مسیحیت اسلام کاتولیک و ارتدوکس نشد!
جواب این است که اختلاف اموی و عباسی مثل اختلاف علوی و اموی نبود و صرفا اختلافی بر سر قدرت بود .هردو در عقاید جبرگرا و در شریعت مذاهبی مثل هم داشتند .از اینرو جدایی طلبی سیاسی به طرز دیگری حل می شد.اما مکتب علوی با اموی اختلافات بنیادین در عقاید و اخلاق و احکام داشت که قلمرو جدایافتنش دو اسلام مجزا با مملکت جدا موجب می شد و اثرگذاری ائمه بر اهالی مملکت دیگر را صفر می کرد. آنها قبل از حاکم سیاسی، رهبران دینی مردم بودند و نمی خواستند در ازای حکومتی در بخشی از قلمرو اسلام، هدایت امت را رها کنند.
[۹] اشاره به حدیث نبوی که درباره امام حسن( ع) فرمود:” لَوکانَ العَقلُ[ یا: الفضل] شَخصَاً لَکانَ الحَسَن”: اگر عقل [یا فضیلت] می خواست تشخص یابد، حسن(ع) می شد./ مائه منقبهمن مناقب امیرالمومنین والائمهص۱۳۶