بایگانی برچسب: s

سیاستمدار باش اما نه منافق!

*قرن ها یهودیت مخفی، منافقانه خود را در اروپا، کاتولیک و در جهان اسلام، مسلمان جا میزد و در مناصب کلیدی قرار می گرفت و برای قوم خود کار می کرد.
*اصلاح طلبان در۹۲ -به هر دلیل- کاندید اجاره ای را بر نماینده خود(آقای عارف) ترجیح دادند و حتی رحم اجاره ای نامیدند!
فرقش را که می دانی؟!!

فرض می کنم مخاطبم یکی از قاطبه مردم گله مند و قهر کرده با صندوق است که هیچ یک از کاندیدای باقیمانده را نماینده خود و توانا برای درخواستهای طبقه خود نمی بیند!
بلکه اصلاً مشکل خود را با رئیس جمهور قابل حل نمی داند؟!!

می گویم:
*چرا به کمک مثل خودت، یکی را اجاره نکنی؟!
* دور از شأن، آن یهودی هم شاه کشور نمی شد؛ گاه دبیر ساده و حداکثر یک وزیر بود، اما قوم یهود از خیرش نمی گذشت!

مشکل این طرف قرار است!
طبقه بزرگ مردم(کارمند و کارگر و دانشجو و معلم و…) نه سازمانِ قوم یهود را دارند و نه شبکه حزبیِ اصلاحات و سرانی که بتوانند با کاندید نیابتی یا اجاره ای قرار بگذارند؛ و الا شاید در میدان، نماینده نسبی ای هم پیدا شود!
(ادامه در ۹ !)

یوسف و سیاوش!

یوسفِ قرآن و سیاوشِ شاهنامه با همه شباهتها، یک تفاوت اساسی دارند:
یوسف پیِ تحقق رویای خود است ولی سیاوش، فراری از کابوس هاست!
رویا، کنعان زاده را شاه ؛ و کابوس، شاهزاده را تنها و منفرد، قربانی کرد!

کابوس اجتماعی یادت هست؟!
خیانت، قدرناشناسی و نامردمی، از آنها که انتظارش را نداری ؛ اگر قهرت داد و مِلک و مُلک را رها کردی، با تو همان میشود که با سیاوش شد!

اما اگر رویایت را رها نکردی و تسلیم کابوسهای موقت نشدی؛ برده هم که باشی، دربند هم که باشی؛ در مِلک و مُلک بیگانه هم احساس مسئولیت می کنی، یوسف می شوی و عزیز آن مصر!

تو دربند و پیرامونت فرعونی نیست ؛ در مِلک و مُلک خودت قهر نکن ، اثر کن ولو کوچک!

عالیجنابِ خواب گزار!

خواب گزار، همه توان و تدبیر صاحب رویا را جهت می دهد.
رویایت توازن زیبای آزادی با استقلال؛ پیشرفت با عدالت بوده!
او که: آزادی اش را با “وطن فروشی”؛
او که: استقلالش را با “همه دشمن” و سرکوب؛ تعبیر می کند؛
او که: پیشرفت را خلعت فاخر و عدالت را و “صله کردن” پارگی ها؛
او که: عدالت را “کارت شارژ” نه رشد و آبادانیِ همگانیِ متوازن؛ می بیند؛
خواب گزار خوبی برای رویایت نیست؛ اضغاث احلامش می کند!
خواب گزارِ پریشان، چه رویاها که کابوس نکرده!
خواب گزار مهم است!

به رویایت برگرد!

۳۰سال پیش امپراتور ژاپن به رئیس جمهور ایران گفت: ماتحولات انقلاب شمارا دنبال می کنیم! ولی برای برخی از سئوالات خود پاسخ روشنی نداریم!”
از ۳پرسش او یکی این بود:”ما مدتی است روی سازمانی در کشور شما بنام جهاد سازندگی مطالعه می کنیم؛ چطور این نهاد توانسته در مدت کوتاهی مناطق محروم را با خود همراه کند و بسیاری از آن مناطق را توسعه بدهد؟!”(رسم جهاد ص۱۳)
امپراتور با وجود وجدان کاری بالای ژاپنی ها دنبال چه چیزی در سازمان جهاد بود؟!

۳۰سال بعد پرودی(دکترای اقتصاد و توسعه و نخست وزیر اسبق ایتالیا) گفت:”۳۰سال است مسائل ایران را مطالعه می کنم؛ ایران فقط مقاومت نکرده، پیشرفت هم کرده است! اگر این فشارها بردولت ما وارد شده بود، ۶ماه نمی توانستیم دوام بیاوریم!”(امواج اراده هاص۱۸۶)

تازه در این ۳۰سال جای جهادی کردن وزارتخانه ها، جهاد را وزارتخانه کردیم!
ژاپن دنبال کشف مدیریت مردمی، منطقه ای، پایین به بالای جهاد بود اما ما سراغ الگوی ژاپن اسلامی رفتیم!

به رویایت برگرد!

عکسهای سلفیِ مشکوک یوسف!

مهر و آبان۵۷ یک فیلسوف فرانسوی(فوکو) برای مشاهده و تحلیل انقلاب ایران بعنوان خبرنگار روزنامه ایتالیایی، ایران آمد. تهران تا آبادان را گشت. در مجموعه یادداشتهای خود برای آن روزنامه، از “رویا یی که ایرانیان در سر دارند” نوشت.

اراده عمومی مردم ایران را به روح واحدی تشبیه کرد که در خیابانهای تهران آنرا دید؛ رهبر آن مردم را هم اسطوره ای که پهلو به افسانه می زند، خواند!

این سالها که خودمان در کف همان خیابانها کابوس گرانی و نامردمی می بینیم؛ یک استراتژیست واقع گرای آمریکایی(کسینجر) باز برای سران غرب از شروع تعبیر شدن آن رویای ایرانی می گوید و البته به فهم ناقص و ادبیات استکباری خود چنین تعبیرش می کند:”ایران می تواند به یک امپراطوری تبدیل شود”!

عکس سلفیِ یوسف در چاه و بازار و زندان اگر از او رویایش را می گرفت؛ یوسف، عزیز مصر نمی شد! والله غالب علی امره!

 

محسن قنبریان

امیدهای راست و دروغ!

اگر امید، آفریدنی است؛ نباید راست و دروغ داشته باشد.

آن روایت و خبر است که راست و دروغ دارد! پس چرا روایات اسلامی از رجاء صادق و کاذب می گویند؟!

امید، مبتنی بر آرزوست. آرزویی که هم مسیر با تقدیر خداوند نباشد، دروغ است! مثلا تقدیر خداوند بر اجل داشتن همه است؛ آرزوی دراز را اجل، تکذیب می کند!

اگر خداوند برای قومی، برگزیدگی و نشان داری، تقدیر کرده؛ آرزوی جمعیِ آن قوم در آن مسیر برگزیدگی را تقدیر الهی، تصدیق می کند.

آیات الهی را بخوان شاید تو همان قوم باشی!

 

محسن قنبریان

جامعه هم خواب می بیند!

مردم یک جامعه، درک و هنجارهای مشترکی می یابند؛ همانکه “افکار عمومی” می نامیم.
مثل خواب دیدن می ماند: همه اش به اختیار تو نیست اما انعکاس پیرامون در ذهن و ضمیر توست!

یک اتفاق فراگیرِ بد، مثل یک کابوس اجتماعی است؛ به جامعه، ترس و بعد یأس می دهد!
یک اتفاق فراگیر خوب، مثل یک رویای جمعی است؛ جامعه را آرزو و بعد امید می دهد.

ماجرای آبانِ بنزینی، یک کابوس از تحقیر و فریب و ضربه به مردم بود!
مُهرشدنِ صداقت و کارآمدی سردار محبوب، با شهادت، یک رویا بود از حقانیت نظام و دیدن دوباره ی مجسمه ارزشهای انقلاب۵۷!

محسن قنبریان

امید، آفریدنی است نه روایت کردنی!

امید، آفریدنی است [۱] نه روایت کردنی!

تخیل، خاطره می خواهد ولی امید، آرزو!

خاطرات تلخ و نداشته ها هم می توانند مایه آفرینش امید شوند؛ اگر آرزویی ایجاد کنند!

بعکس، خاطرات شیرین گذشته، یأس می زاید اگر آرزویی نیافریند!

شیعه از ۱۱هجری، همه ابتلاء و مصائب اندوخت؛ اما امام کاظم(ع) فرمود:۲۰۰سال است، آرزو شیعه را تربیت کرده است!(الغیبه نعمانی ص۳۰۵)

[۱] امید و ترجّی را در ادبیات هم از انشائیات می دانند نه اخباریات.

برای آینده انقلاب، امید سرشار از کجا بیاوریم؟!

خاصان راه حق که در امید هم موحدند و منشأ همه امیدهایشان وعده الهی است. روی زمین هیچ هم نباشد بلکه دشمنی ها و ناملایمات فزونی هم یابد آنان امیدشان افزون میشود(۱۷۳آل عمران). رهبران انقلاب چنین اند.
اما ضعفاء و متوسطها که باید چیزی روی زمین چشمشان را بگیرد یا گوششان را بنوازد باید خطِ خبرهای امیدبخش را پی گرفته تا به “خزائن امید” در زمین برسند و مطمئن شوند. مثلا:
دیروز برچیدن داعش و صف های ثبت نام سوریه و امروز زدن پهپاد آمریکا و رو زدن کدخدا برای اجازه شلیک به یک جای کم اهمیت بخاطر حفظ آبرو، و دهها مثال دیگر خبر از ادامه نسل شهداء و مجاهدان دهه اول انقلاب و هم ضعف بیشتر دشمن دارد.
نصب مسئولین جدید اما ساده زیست و مردمی با روحیه کار جهادی ظرف مدت کوتاهی اینقدر امید افزون می کند که گمان میشود اگر مثلا در گستره اجرائی، دولتی اینگونه سرکار بیاید چیزی از یأس و ناامیدی در جامعه نماند!
برای مثال برخی ائمه جمعه جدید (نسل دوم یا سومی انقلاب)با مردمی زیستن و پی مشکلات مردم افتادن، چنان شور و هیجانی آفریده اند که یأس ها و نفرتها از حلقه های بسته سابق را ذوب و امید به فرداهای بهتر را بیشتر کرده اند.
رئیس قوه قضاییه جدید مثالی دیگر است. کمتر از قبلی پرستیژ علمی و چانه ی مباحثه با هرنقد (حتی در سطح مراجع) را دارد؛ اما مردمی تر، صادق تر و جدی تر در مبارزه با فساد بنظر میرسد . در همین مدت کوتاه موجی از امید برای مبارزه واقعی و غیر تبعیضی با فساد را موجب شده است. شروع مواجهه با گردن کلفتهای باستی هیلز و آوردن نام رئیس سابق مجلس در دادگاه بانک سرمایه و… این امید را بوجود آورده که پرونده برادران رؤسای دولت و مجلس بلکه پرونده برخی از خود رؤسای موجود یا سابق قوا هم به بررسی افتد. و اگر دچار آفت سیاسی کاری و جناح بازی نشود، طعم عدالت همه گیر را به جامعه بچشاند.
بیش از یک دهه از سوی حلقه های منتفع القاء می شد اگر فلان آقا نباشد، استان فلان پاشیده شده، امرش جمع نمی شود؛ امروز با نماینده ولی فقیهی گمنام اما مردمی و متواضع و دور از هر تشریفات زائد و غیرزائد، هم نماز جمعه شلوغ تر و هم محبوبیت بشکل تصاعدی افزون و امیدها تازه میشود. آن القائات برای مناصب دیگر از سوی کسانی که به خزائن امیدانقلاب راه نیافته اند هنوز انجام میشود! این محافظه کاری بهترین نشان ناامیدی این قماش از آینده انقلاب و بی خبری شان از برکه های جوشش انقلابی در مردم و نخبگان است.
خزائن امید روی زمینِ انقلاب، “نسلهای انقلابی جدیدند” که بهتر از بسیاری از موجودین و سابقین میتوانند ارزشهای انقلاب را احیاء و به سمت آرمانهایش رهسپار شوند.
باور کنیم یک نفس تازه در بنیاد مستضعفان، حساب ۱۰۰، حتی شورای نگهبان، و دهها سمت دیگر میتواند ابتکارات بهتر و نظارت متین تر و اجتهاد عمیق تر را موجب شود.
انقلابی که بدون خمینی(ره)، با رهبری جوان ماند و بالیدن گرفت با تعویض بسیاری از شاگردان و یاران امام -حتی اگر هیچ عیبی جز بقاء طولانی در یک سمت نداشته باشند- می ماند و پویاتر هم میشود. چون اگر “تدبیر”، اینها را نو نکند، “تقدیر” آنها را غافلگیر خواهد کرد!
برداشت از خزائنِ امیدِ انقلاب با برداشتن مدیران و دبیران ۳۰، ۴۰ساله ممکن است.

محسن قنبریان
۹۸/۴/۲۳

یک تجربه: اردوی درد!

چند فرمول:

  1. نسبت مستقیم “هم” و “هموم”!
    به فرمایش امیر المومنین: بقدرالهمم تکون الهموم: همتها و دردمندی ها به اندازه همند (غررالحکم)
  2. نسبت مستقیم “همت” و “اهتمام”!
    از سوی دیگر همت افزون موجب اهتمام وکوشش افزون است
    (من کبرت همته کبر اهتمامه).
  3. نسبت مستقیم “همت” و “فضیلت”!
    همت اندک مبطل فضایل آدمی است
    (من صغرت همته بطلت فضیلته).

لذاست که استاد مطهری در کتاب انسان کامل ،معیار انسانیت را دردمندی می شمارد.

گر تو هستی اهل عشق و مرد راه

دردخواه و دردخواه و دردخواه (عطار)

لزوم دردمندی طلاب و بچه حزب اللهی ها

گرچه دردمندی معیار انسانیت است اما آنها که میخواهند معلم انسانها باشند (روحانیت) این دردمندی برایشان ضروری تر است.

برای آنهاکه از نظام اسلامی -که باید دنبال قسط باشد- بیشتر دم میزنند (حزب اللهی ها) این دردمندی ضروری تر است.

بدون این دردمندی:

  1. خود این جلوداران عدالت و قسط ممکن است اهل تجمل و رفاه شده ، مستضعفان را فراموش کنند. مدرسه و موسسه متجمل بنشینند و نقاط دوردست و محروم را رها کنند.حتی از فقر و فقیر استفاده ابزاری برای بالا رفتن خود و پایین آوردن رقیب کنند!
  2. “فقط ” جدلهای سیاسی کنند که فقرها و گورخوابی ها و حاشیه نشینی ها و زنجانی ها و مه آفریدها و…تقصیر کیست؟! سببها رابگیرید!

البته معلوم شدن اینها هم لازم است که مثلا زنجانی دستپخت احمدی نژاد است یا پلوی ستاد روحانی؟! یاهردو ؟ یاهیچکدام؟! اما این وسط گور خواب و توالت خواب بدبخت است که مثل سنگ بین این و آن پرت میشود!

قبلا مسئولین اقلا سال آخر التفاتی به محرومان و پایین شهری ها میکردند یکی دو اتوبوس برایشان در خط واحد اضافه میکردند چند کوچه آسفالت میکردند و…

اما اخیرا از روضه آنها برای مظلوم جازدن خود و ظالم خواندن رقیب بهره میبرند بدونی که نانی برای این بی نوایان شود!

یک تجربه:

یکی دوسال پیش حوزه علمیه ای (امامزاده فضل بهبهان) برای طلاب تازه ورودش اردوئی تعریف کرد بنام: “اردوی درد”!

در کنار برخی از مطالب نظری (مثل آنچه در صدر کلام گذشت) و توجه دادن به دردهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی موجود جامعه، اردوی چند ساعته ای برای پایان هفته ها تعریف کردند که از نزدیک این دردها را ببینند مثل طلبه ی زیر نور ماه شوند.

کپر خوابی ها وبیغوله نشینی ها را یک کلاس با استادش از نزدیک بازدید میکرد و البته دست خالی هم نمیرفتند.

بیش از آن فقیر این طلاب نیازمند این دیدار بودند تا روحانیت فردا دردمند بماند و فراموش نکند چه رسالتی بردوش دارد که “درباره ی گرسنگی مظلومان و سیری ظالمان ساکت نباشد”

یادم می آمد درباره آقای محمد رضا حکیمی -که فارغ از ارزیابی نظراتش کسی است که بیشتر از همه چیز از عدالت و مبارزه بافقر نوشته بود- در ابتدای طلبگی مدتی رفته و کنار این مستضعفان زیسته و اثرش تا این کهولت در او باقی مانده است.

آن اردوهای درد موجب شد برخی از آن طلاب جوان روزهای آخر هفته را بجای سرگرمی های مناسب سن، با گروهی جهادی(مهدی یاوران) سراغ محرومان روند و برای رفع مشکلات عمرانی آنها کار کنند.

شنیدم این تجربه در برخی مساجد و بین برخی گروههای دانش آموزی تکرار شد و اثراتی مثل” قناعت”، “مناعت”، “جدیت و فعالیت” برای آن دانش آموزان در پی داشت…

تجربه خوبی بود . بشرط استمرار اثرات فوق العاده ای دارد. شما هم میتوانید ایجادش کنید و اثرات تربیتی اش راببینید. هر مسجدی باید کانونی از دردمندی برای دردهای معیشتی و غیر معیشتی پیرامونش باشد بدون آن، گیردادن های سیاسی صرفا نق زدن و مچ گیری باندی جلوه کرده مردم را بیشتر مأیوس میکند.

محسن قنبریان  ۹۵/۱۰/۱۳