بایگانی برچسب: s

ساسه العباد و راهبری مردم توسط امامت یعنی:

نهضت سرکوب شده در مدینه ی ۱۱هجری را در ۲۰۰سال برسانی به جایی که در نیمه شرقی زمین، دشمنانش هم بدان راضی شوند:

  • ۲۵سال انزوای فعال
  • ۴سال حکومت تراز برای همه تاریخ
  • حفظ امت واحده و جلوگیری از کاتولیک-ارتدوکس شدن اسلام، با صلح مدبرانه
  • نهضت خونین الگو علیه جائر درون امت واحده
  • ترویج گفتمان اسلام ناب در تمام ابعاد درون امت
  • دولت پنهان و سازمان فراگیر برای همه مومنانِ اسلام ناب درون امت
  • رساندن نهضت علوی به مقام رضا!

ابونصر بزنطی گوید به امام جواد(ع) عرض کردم: قومی از مخالفان شما می گویند: پدرت را مامون، رضا لقب داد که به ولایتعهدی راضی شد! فرمود: به خدا قسم دروغ گفته و گناهکار شده اند. پدرم را خدای تعالی “رضا” لقب داده است زیرا که به خداوندی خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضی بود.

گفتم: مگر پدرانت چنین نبودند؟!

فرمود: آری!

گفتم: پس چرا فقط پدرت به این لقب ملقب شدند؟!

فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وی راضی شدند و چنین چیزی برای پدرانش به وجود نیامد لذا از میان همه به رضا ملقب شد” (علل الشرایع ج۲ص۲۳۷باب۱۷۲)

  • تاسی درست از امام رضا(ع) باید احیای نهضت اسلام ناب در ایران با انقلاب۵۷ را هم به آن نقطه در جهان برساند!

محسن قنبریان

ایستادگی در برابر صورت‌بندی انحرافی از تمدن اسلامی

نگاهی به نحوه مواجهه حضرت رضا(ع) با ساختارهای دستگاه عباسی
می‌خواهیم از این صحبت کنیم که اگر روح جمعی امت بخواهد متأثر شود، چه اتفاقی باید بیفتد و سازه‌های اجتماعی چه تأثیری بر آن می‌گذارند؟ گزاره‌ای که درصدد اثبات آن هستیم این است که ائمه معصومین(ع) به عنوان امام کل امت بلکه برای کل بشر برای اینکه بتوانند بر پیکره ظاهری امت تغییراتی را ایجاد کنند ابتدا باید روح جمعی امت را متأثر کنند. 
بازنویسی ای از جلسه سوم سخنرانی آخر صفر۹۹ توسط روزنامه قدس

زمینه و بافتی نیز که این گزاره در آن، مورد بحث قرار خواهد گرفت نحوه مواجهه حضرت رضا(ع) با ساختارهای تمدن عباسی و اثرگذاری ایشان بر صورت‌بندی آن بود. با کشورگشایی‌هایی که بنی‌امیه انجام داد توانست دولت جهانی برای اسلام درست کند و به لحاظ جغرافیایی تقریباً نصف دنیای آن زمان را بگیرد. عباسی‌ها اما بیش از آنکه کشورگشایی کنند، آن را متحول کردند و تمدنی جدید و یکپارچه را به‌وجود آوردند. مطابق آنچه در خصوص روح جمعی گفته شد، ساختارها و سازه‌های اجتماعی و سیاسی که در دوران عباسی شکل گرفت، روح جمعی امت را متأثر از خود کرد. اینکه می‌گوییم روح جمعی متأثر از این ساختارهاست یعنی اگر یک نفر خودش را نگه دارد و به سبک گذشته بخواهد زندگی کند صرفاً یک استثنا به شمار می‌رود.

شکل‌گیری طبقه «مولدین» و پررنگ‌تر شدن آن‌ها در دوران عباسی

با سقوط کامل دولت ساسانی و افزوده شدن ایران به قلمرو خلافت اسلامی، طبیعی است که ازدواج بین اعراب و ایران نیز زیادتر شد و نسلی نو به‌واسطه این ازدواج‌ها به وجود آمد که به طبقه «مولدین» معروف شد. شکل‌گیری این ازدواج‌ها کم‌کم سبب دگرگونی در سبک زندگی شد و کنیزانی که مادر این طبقه جدید بودند و به اصطلاح «ام ولد» خطاب می‌شدند، عزیز شاهان کوچک شدند و به مرور از زنان عرب اصیل جلو افتادند و وارد اندرونی و اصحاب سِر شاهان شدند. این قضیه در دوران عباسی بسیار شدت یافت. در چنین فضایی طبقه جدیدی شکل گرفت که نوعی برگزیدگی داشت؛ این برجسته بودن از یک سو به خلیفه و از سوی دیگر به جایگاه مادرش برمی‌گشت. ادامه این روند سویه‌های سیاسی بیشتری یافت و به عبارت صریح‌تر هر کدام از این کنیزک‌ها که پیش خلیفه ارج و قرب بیشتری داشت، احتمال اینکه فرزندش ولیعهد شود، بیشتر بود. نتیجه چنین رویکردی این شد که به جز سه چهار خلیفه، عمده و تقریباً همه خلفای عباسی کنیززاده باشند. یکی از این خلفا، خودِ مأمون است که مادرش کنیزی بود که هارون خاطرخواهش بود.

روابط اجتماعی جدید و طبقه جدید حاکمان

حال و با این ساختار اجتماعی و شکل‌گیری طبقه جدید، چه اتفاقی می‌افتد؟ یک بافت جدید اجتماعی و شکل جدیدی از زندگی اجتماعی برای این طبقه حاکمان عباسی پدید آمد که اثراتش را در عرصه اجتماعی و سیاسی نشان داد. نزدیک به ذهن‌ترین آن‌ها حسادت و رقابت بین کنیزان و ‌ام‌ولدها بود که گاهی این کشمکش‌ها به جنگ میان ولیعهدها منجر می‌شد. برای مثال در زمان متوکل عباسی رقابتی از این جنس میان «حبشیه» و «قبیحه» به‌وجود آمد؛ این دو فرزندانی به اسم محمد داشتند که لقب اولی «معتز» و دیگر «منتصر» بود. بین این دو کنیز رقابت وجود داشت و طبیعی بود از آنجایی که هر دو نیز داشتند کم‌کم پیر می‌شدند و از چشم خلیفه می‌افتادند به فکر این باشند تا فرزند خود را ولیعهد خلیفه عباسی کنند. خودِ متوکل در این منازعه به «معتز» متمایل بود تا او را ولیعهد کند اما چون مادر «منتصر» متوجه این قضیه شد، منتصر به کمک سرداران ترک، پدر خود، متوکل را کشت. به هر حال می‌خواهم به این اشاره کنم که روابط جدید اجتماعی یک طبقه جدید حاکمان را ساخت و به مرور اثر سیاسی خودش را نیز گذاشت.

ممانعت امام رضا(ع) از احیای تمدن ساسانی با ظاهر اسلامی توسط عباسی‌ها

امام رضا(ع) در این دوران آمده است. حالا باید چه کند؟ قیام‌ها و حرکت‌ها باید باشند تا علامت نامشروع بودن آن حکومت باشند ولی یک گروه کوچک چگونه می‌تواند امپراتوری عظیم به شکل را شکست دهد؟ تنها راهش این است که قلب این امپراتوری را تسخیر کنید. امام رضا(ع) چه کرد؟ با سفر خود به ایران که تقریباً عرض این امپراتوری را طی کرده است و به دنبال آن، سفر امامزادگان اتفاق افتاد، کلاً این امپراتوری را -نه در آن روز بلکه در روزها و دوره‌های بعد- تحت تأثیر خود قرار داد. این فرهنگ و تمدنی که در حال جوشش بود ذهن‌های خلاقی داشت. ما ایرانی‌ها در گذشته با کوروش‌ها و هخامنشی‌ها و مانند آن‌ها تمدن ساختیم، با عباسی‌ها تمدن ساختیم و اکنون نیز دوباره می‌توانیم بسازیم. مایه جوشش تمدن در این ذهن و ضمیر[ایرانی‌ها] و در ذوق هنری و فکر این مردم بود که داشت صورت‌بندی عباسی -با آن مختصاتی که ذکر شد- پیدا می‌کرد؛ امام رضا(ع) رفت و بالای سر این ماده جوشنده تمدنی نشست و برای آن حرف‌هایی زد و راه‌هایی را نشان داد که با سفر دیگری که امامزادگان انجام دادند، تحول تمدنی در آینده رقم بزند. به تعبیری جاده‌ای که به سمت بازتولید ایرانی باستان رفته بود که خود به علت دوگانه‌پرستی شکست خورده و ساسانی از درون متلاشی شده بود دوباره داشت با عنوان امپراتوری عباسی بازتولید می‌شد و تنها یک رویه و ظاهر اسلامی داشت. داشت به قهقرای باستان‌گرایی می‌رفت که دوباره آن‌ها زنده شود و شاید در ادامه آن، شرک و این‌ها نیز پیدا می‌شد. امام رضا(ع) آمد و آن را به سمتی برد که باستان ایران، شد امام رضا(ع) و اهل بیت(ع)؛ طوری که وقتی خواستیم از ایران گذشته‌مان مثل فردوسی حرف بزنیم-که شما اگر در شیعه بودن همه شاعران ما شک کنید، در شیعه بودن فردوسی شکی نیست- و خواستیم اسطوره‌های آن دوران را بازتولید کنیم بر اساس آموزه‌های اسلامی و با ارزش‌های اسلامی بازتولیدشان کنیم. این روند می‌توانست برعکس باشد و مثلاً ارزش‌های اسلامی برگردد و به آن شکل بازتولید شود. نقش امام رضا(ع) در این نقطه تاریخ بی بدیل است. سر این حساب است که به امام رضا(ع) عالِم آل محمد اطلاق می‌شود چرا که برای نمونه اهل فلسفه می‌گویند فلان خطبه امام رضا(ع) مسیر فلسفه را عوض کرد. فلسفه تا ابن رشد سنی است که هنوز ترجمه است و از زمانی که فیلسوف پیدا می‌شود همه شیعه هستند.

 آموزه‌های امام رضا(ع) و امام علی(ع) در عوض شدن مسیر فلسفه بسیار اثر داشت  وگرنه مثلاً در اواخر دوران امام حسن عسکری(ع) یکی از کسانی که در همین دستگاه آموزشی دارالحکمه آموزش دیده بود، نشسته بود تا تعارضات قرآن را بنویسد. شاید باورپذیر نباشد که در قرن سوم سرِ یک دیوار مسجد پیغمبر(ص) علمی اختراع شد. همین مثلثات و سینوس و کسینوس، پیش از اینکه از فرانسه به دست ما برسد، فرانسوی‌ها به آن «ظل»(سایه) و «جیب»(زاویه) می‌گفتند. یک دیواری را شاخص وقت اذان و نماز قرار داده بودند که اگر سایه صفر شود نماز ظهر و اگر از آن طرف دوبرابر شد، وقت نماز عصر مشخص می‌شد و فرموده بود به هر کدام از این دیوارها دست زدید، دست به این دیوار نزنید. عرب آن روز فقط همین قدرش را متوجه شد که دست به آن نزند ولی در قرن سوم-که عرض کردم جوشش‌های تمدنی اتفاق افتاد-یکباره این حدیث رسول الله(ص) نظرشان را جلب کرد که این دیوار چه هست و چه خصوصیتی دارد، سپس دایره مثلثاتی و ظل(سایه) و جیب(زاویه) اختراع شد. احادیث اهل بیت به خصوص امام رضا(ع) در این روند تولید علم نقش اساسی داشت. نتیجه این شد که به جای اینکه تمدن با صورت باستان‌گرایانه گذشته احیا شود و به عهد آسمانی خودش برگردد؛ با سنت‌های خوب ایرانی مخالفت نکرد ولی نگذاشت هبوط کند و یک ساسانی دیگری متولد شود.

سفری که راهبردی بود

حال با این تفاسیر قضاوت کنید که اگر امام رضا(ع) و حضرت معصومه و شاهچراغ و امامزادگان در ایران نبودند، فرهنگ ما چگونه بود؟ این سفر امام رضا(ع) را یک‌بار با دید تمدنی نگاه کنید. در سال ۱۹ هجری که قم فتح و خراب شد امام باقر(ع) تعدادی از شیعیان کوفه را به قم فرستاد تا هم تنگنا بر آن‌ها به‌واسطه سخت‌گیری‌ها در کوفه کمتر و هم قم برای شیعه پایه‌گذاری شود. سفر حضرت رضا(ع) و حضرت معصومه(س) را فقط یک اتفاق ندانیم بلکه باید آن را یک حرکت راهبردی تلقی کنیم. امام آمد و نزد مردم آماده‌ای برای جهش تمدنی نشست؛ می‌شد به آن صورت عباسی یا ساسانی بدهی یا اینکه آرام آرام آن را برای صورت اسلامی آماده کنی تا به سمت خلوص خودش برود.

پایان شائبه اهانت!

فقهاء بزرگ قبر مطهر معصوم را از شعائر می دانند. ضریح برآن را هم از این حیث مجاز می شمارند (وسیلهالنجاه للبهجه ص۱۲۳)

سال۶۹ نیز در طرح بررسی میکروبی حرم مطهر رضوی -که از بهار تا اسفند در ساعات مختلف شبانه روز انجام می شد- به لحاظ تجربی ثابت شد هرچه از فلکه حرم به سمت ضریح مطهر سیر می کنیم، پراکنش میکروبی به صفر میل می کند!

با عین حال در قریب یکسال اخیر “فقط” ضریح های مطهر در ایران بسته ماند و نزدیک شدن به آنها با هیچ پروتکلی مجاز شمرده نشد!
این رویه شائبه ی اهانت به شعائر را جدی می نمود. در صورت صدق عرفی اهانت، حرمت آن مورد قبول فقهاء می باشد.
ظاهرا این روزها ضریح مطهر امام رضا(ع) با تعبیه پروتکل هایی بازگشایی شده که جای شکرگزاری دارد.

قدم تا قدمگاه

صحبت‌های حجت الاسلام قنبریان در حرم مطهر امام رضا علیه السلام در خصوص پیاده‌روی مردم شهرهای بهبهان و منصوریه تا قدمگاه حضرت امام رضا(ع)

نگاهی کلان به ولایتعهدی امام رضا(ع)


بخش پنجم(آخر): مدیریت فعال و خلّاق

 

  • تقریر انفعالی و سازش از ولایتعهدی در زمان ما!
  • تندروهایی که بریدند و آدم مأمون شدند!
  • آخرین حلقه پروژه هبوط نهضت محمدی، توسط امام رضا شکست خورد
  • آزادی تفکر و بیان و نقد، اصولی که مانع هبوط نهضت میشود.

نگاهی کلان به ولایتعهدی امام رضا(ع)


بخش چهارم: شکست پروژه امامشاه!

 

  • با ولایتعهدی مامون می خواست امام مردم را امامشاه کند!
  • امام رضا(ع) به:
    – آزادی تفکر و بیان
    – به حقوق اقلیت ها
    – به محرومان و مستضعفان
  • متعهد ماند(ذکرنمونه ها)
  • اما نسبت به کارهای دربار، عدم تعهد ورزید!
  • این تعهد و عدم تعهد جهت دار، روح ولایتعهدی شد!

هبوط علم دین‌!

چگونه عالمان معتزلی عصر مأمون عدالت را در فلسفه اجتماعی رها کردند؟

و چگونه امام رضا(ع) رها نکرد؟

هبوط به این است که علم را خالی از تعهد کند و آن را به یک قیل و قال تنها تنزل بدهد.

 برای فهم بهتر پروژه مأمون به آنچه عالمان معتزله دچارش شدند اشاره می‌کنم:

معتزله پنج اصل اعتقادی داشتند:”توحید” و “عدل”، “وعد وعید”-که در مورد خداوند است-، “منزله بین المنزلتین”-که در مورد گناهان کبیره بود- و یکی هم “امر به معروف”. این امر به معروف را به عدل متصل می‌کردند و به تعبیری یک جور فلسفه اجتماعی می ساختند.

 آقای هانری کربن در «تاریخ فلسفه اسلامی» اینگونه آورده است که «از نظر معتزله عدل به معنای دوری جستن فرد از شرّ و ظلم نیست بلکه عدل عمل جمعی امت برای ایجاد برابری و وفاق اجتماعی است تا هر فرد بتواند امکانات بالقوه خودش را تحقق بخشد».

 عدلی که اینجا از آن صحبت شده، یک عدل اجتماعی است که به یک فلسفه اجتماعی تبدیل می‌شود.

در ادامه می‌گوید «بدین سان اختیار و مسئولیت انسانی به صرف کاربرد قوای فردی محدود نمی‌شود بلکه به مجموعه امت بسط می یابد یا باید بسط یابد». بعد می‌گوید که «این اصل (یعنی امر به معروف) به کرات در کتاب آسمانی اسلام بیان شده است اما اهمیت مکتب معتزلی در این است که اصل عمل اخلاقی و اجتماعی را بر مبنای اصل کلامی عدل و اختیار انسانی قرار داده است».

یعنی این ها(معتزله) آمدند و آن عدلی که ما نیز در باورها داریم که هر چه عدل است خدا می‌کند نه هر چه کرد، عدل است(که اشعری ها می‌گویند) این را معتزله تا یک فلسفه اجتماعی آوردند که از آن امر به معروف و نهی از منکر دربیاید و امت بتوانند عدالت اجتماعی درست کنند و شاه جور را نپذیرند.

 شما منتظرید تا ببینید که معتزله با این فلسفه بزرگ اجتماعی چه با شاهان جور می‌کنند؟ حالا امام رضا(ع) را با معتزلی های بزرگ دوران خودش مثلاً احمد بن ابی دو‌ءاد -که قاضی القضات مامون شد- یا ثمامه بن اشرس -که مشاور نزدیک مامون بود- یا بشر بن معتمر -که از نزدیکانی بود که به عنوان شاهد‌، عهدنامه ولایتعهدی را امضا کرده است- مقایسه کنید.

می بینید که این افراد واقعاً علم شان هبوط کرد یعنی همین مقدار هم که معتزله در مورد عدالت و کشاندن آن تا امربه معروف و نهی از منکر می‌گفتند، چیزی از آن گفته نمی‌شد و حتی برعکسش اتفاق افتاد.

ماجرای «محنه القرآن» که تفتیش عقائد بود که اگر کسی مثل امام رضا(ع) جلوی این ماجرا نمی ایستاد ممکن بود که یک دوره تفتیش عقائد همچون دوران قرون وسطی در اسلام نیز اتفاق بیافتد. از عجائب تاریخ است که معتزلی هایی که به دنبال آزاداندیشی بودند و علیه سلاطین جور از امر به معروف و نهی از منکر حرف می زدند و از عدالت اجتماعی می‌گفتند تبدیل به اصلی ترین افرادی شدند که تفتیش عقائد را شروع کردند. در ماجرای «محنه القرآن» انسان ها را تفتیش می‌کردند که شما بگویید که به مخلوق بودن قرآن معتقدید یا برعکس؟! همین احمد بن ابی دؤاد متصدی بود و محاکمه می‌کرد.

خوب این یعنی هبوط! معتزله از حرف هایی که در عالم تئوری می زدند که عدالت را از خدا شروع می‌کردند و تا فلسفه اجتماعی می آورند و تا تکلیف امربه معروف و نهی از منکر امتداد می دادند؛وقتی عالمانش درباری شدند هبوط کرد.

مامون می‌خواست همان کاری که با معتزله کردند، را با امام رضا(ع) کند؛ که علم امام رضا فقط در قیل و قال معلوم شود که کمتر یا بیشتر بلد است بلکه تعهدش را -تعهدی که نسبت به عدالت اجتماعی، خدای خود و تکلیف بندگان و مستضعفان و محرومان دارد- را از او بگیرند.[که موفق نشد/ تفصیل را در مصاحبه و مجموعه ویدئوهای اسلام ناب ببینید]

دریافت فایل مصاحبه «پروژه مأمون به اسارت بردن مفهوم امامت بود»

مصاحبه/ پروژه مأمون به اسارت بردن مفهوم امامت بود

مصاحبه روزنامه قدس با حجت الاسلام قنبریان منتشر می‌شود.

دریافت فایل مصاحبه «پروژه مأمون به اسارت بردن مفهوم امامت بود»

نگاهی کلان به ولایتعهدی امام رضا(ع)



 

بخش سوم: چگونه امامت اسیر نشد؟!

 

  • معتزلی های مأمونی، عدالت را از اعتقاد به فلسفه اجتماعی نمی آوردند!
  • سیمای درباری که برای هبوط ولایت آراسته بودند!
  • امام رضا(ع) نسبت به مشروعیت بخشی به دربار، “عدم تعهد” و نسبت به مبارزین و محرومان، “تعهد” قبول کرد!

نگاهی کلان به ولایتعهدی امام رضا(ع)

 

بخش دوم: پروژه اسارت امامت

  • تفاوت اسارت امام با اسارت امامت
  • امامت؛ علم و عصمت است
  • اسارت علم؛ با قیل و قالِ منهای تعهد
  • اسارت عصمت؛ با دخول در دربار
  • دسیسه پیچیده مامون