جلسه شانزدهم درسهایی از نهج البلاغه به کلام حجت الاسلام قنبریان، به شرح نامه ۵۳ نهج البلاغه پرداخته است. این جلسه مورخه ۵ اسفند ماه ۱۴۰۱ برگزار شده است. صوت این جلسه منتشر میشود.
بحث مهم طبقات اجتماعی
- طبقات در نهج البلاغه چه نسبتی با نظام طبقاتی و طبقات اجتماعی دارد؟!
- اصناف و اقشار هم به منزلت های اجتماعی می انجامد! ائتلاف برخی مشترک المنافع ها باهم و تشکیل طبقه برخوردار منتفی نیست! راه حل حضرت امیر(ع) چیست؟!
- نظام طبقاتی نوین، با تحرک اجتماعی اجمالی از نظام طبقاتی های کهن تفاوت یافته؛ اما آیا نظام طبقاتی حذف شده؟!
- آیه۳۲ زخرف در اینباره چه می گوید: خوانش طبقاتی و خوانش بی طبقه از این آیه!
- دو راه حل حضرت امیر(ع) برای جلوگیری از نظام طبقاتی:
– زیر ساخت اجتماعی اصناف: مبتنی بر نیاز متقابل و اصلاح همدیگر
– قواعد تنظیم گر برای تعیین سهم و حد هر صنف
دریافت سخنرانی «۱۶/ درسهایی از نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی“
بحث طبقات اجتماعی
(واعلم انَّ الرعیه طبقات…)
- طبقه دو بار در نهج البلاغه استعمال شده: اینجا (نامه ۵۳) و نامه۲۸ به معاویه
- در لغت بمعنای جماعتی از مردم که جماعتی دیگر مثل آن هست؛ با اختلاف مراتب و حالات
- در اینجا دو جور معنا شده: صنف/ قشر
سؤالاتی مهم
– این تعبیر چه نسبتی با “نظام طبقاتی” و “طبقات اجتماعی”(در جامعه شناسی) دارد؟!
حتی اگر صنف بگیریم، موجب جایگاه اجتماعی می شود. دکتر و وکیل منزلتی متفاوت از کارگر و رفتگر دارند!
– آیا تعبیر اینجا، با طبقات اجتماعی مارکس نسبتی دارد؟!
آیا از این تعبیر می شود نتیجه گرفت: جامعه لاجرم دارای طبقات است؟! و طبقات به حسب اقتصادی یا منزلت اجتماعی و نفوذ سیاسی متفاوت می شوند؟!
توضیح کلمات:
- تفاوت: اجمالا تفاوت انسانها قابل انکار نیست اما تفاوتها دو ریشه دارد:
– طبیعی: که هرکس استعدادی را بیشتر یا کمتر دارد.
– صناعی: تفاوتی که ساختار اجتماعی و نظم اجتماعی برای افراد می سازد. - قشر: جمعیت و گروهی از مردم
– الزاماً طبقه نیست؛ چون:
الف) طبقه جایگاه تثبیت شده براساس عوامل اقتصادی سیاسی است؛ اما قشر نوعی تقسیم کار اجتماعی است
ب) طبقه عادتاً دوتا و مقابل هم میشود (مثل فقرا و اغنیاء) اما قشر متعدد است - البته قشربندی -که اول مبتنی بر استعداد و علاقه و تقسیم کار و وظیفه است- گاهی با تثبیت نهادی و ائتلافهای اقتصادی-اجتماعی ، تبدیل به طبقه می شود!
- نگاهی به تاریخ همین هشدار را می دهد: تاجر و امیر سپاه فتوحات و زمین داران(ممتازان صدر اسلام) در ائتلافی نانوشته، طبقه برخوردار و تازه مسلمانان و اهل ذمه و دهقانان جزء، طبقه فرودست شدند! شکاف چنان زیاد شد که خلیفه بدین خاطر ترور یا مورد شورش واقع می شد!
پس حتی اگر این فراز عهدنامه را به صنف و قشر هم معنا کنیم؛ باید از حضرت امیر(ع) بپرسیم: چه ضمانتی دارد که اصناف ۷گانه (نظامیان/ دبیران/ قاضیان/ بازرگانان و صنعت گران/ اهل جزیه و خراج/ مستمندان) دو طبقه ی اغنیاء_فقرا را تشکیل ندهند؟!
حضرت چه طرحی دارد که اصناف اول بخاطر منافع مشترک، ائتلاف نکنند و علیه طبقه فرودین، طبقه برخوردار تشکیل ندهند؟!
آیا راه حلِ “اجازه تحرک اجتماعی بین طبقات” برای این پیشگیری کافی است؟!
- توضیح با مرور انواع طبقات در تاریخ:
- نظام برده داری: طبقه اربابان_طبقه بردگان!
برده، بردگی به فرزند ارث می داد و خود و نسل و ثمره کارش مال ارباب بود! ارباب هم مالکیت به فرزند به ارث می داد!
این تفاوتی طبیعی نبود؛ تفاوتی صناعی و ساخت نظم ظالمانه بود! بر پیشانی برده تا قیامت نسل برده بود حتی اگر بهترین هوش و استعداد در نسل داشته باشد! - نظام کاستی(در شبه قاره هند)
باز مثل نظام برده داری، طبقات جدا از هم و موروثی بود
متشکل از ۵مرتبه: برهمنان یا روحانیون/ جنگاوران/ بازرگانان/ مستخدمان و پیشه وران خرد/ نجس ها!
سه تای اول طبقه حاکم بر دوتای دوم می شدند. - نظام رسته ای(سلسله مراتبی): فئودالیته
اشراف و نجباء/ روحانیون/ شوالیه ها(شهسوران)/ سرف ها و دهقانان آزاد/ صنعتگران و بازرگانان
شاه یا کلیسا بعنوان فئودال بزرگ، زمین های بزرگ(فیف) را به کُنت ها داده، او به بارون ها و بارون ها شوالیه ها را استخدام و طبقه برخوردار تشکیل می شد!
کلیسا هم مثل برهمنان این نظم را تئوریزه می کرد! - نظام طبقاتیِ انقلاب صنعتی
از آن دو تقریر اصلی شد:
– مارکس آنرا براساس روابط مالکیت تحلیل کرد: صاحبان ابزار تولید صنعتی/ نیروی کار ساده.
مارکس طبقه را گروهی از مردم که روابط مشترکی با وسائل تولید دارند معنا می کرد.
– وبر آنرا بر اساس روابط شغلی-بازار کار تحلیل کرد و سرمایه دار پروتستان را طبقه حاکم دید.
در نظام طبقاتی نوین:
– طبقات الزاما موروثی نیست (گرچه خاندان های سرمایه سالار بزرگ به فرزندان به ارث می رسد لکن به حسب ظاهر کسان دیگر هم می توانند در این طبقه در آیند)
– تحرک اجتماعی بین طبقات هم فی الجمله محال نیست! یک فروشنده جزء یک کارتل شده باشد!(این قصه ها را زیاد برای مشروعیت بخشی به نظام طبقاتی سرمایه داری برایمان می خوانند)!
مهم: آیا همین میزان برای نفی طبقاتی شدن کافیست؟! آیا این سهم از تحرک اجتماعی، نظام طبقاتی را مجاز می کند؟!
می بینید نظام کاملا طبقاتی می ماند؛فقط یک در چند ده میلیون، یک فقیر یا کارگر ساده هم وارد طبقه بالا می شود!
تکرار سؤال مهم از حضرت امیر(ع): قشر و صنف در بیان حضرت، چگونه به نظام طبقاتی نمی انجامد؟!
اجمالاً پاسخ ذیل آیه۳۲ زخرف است:
أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ!
– اگر این رفعت و درجات و بالتبع تسخیر را یک طرفه معنا کردید. یک طبقه ترفع و تسخیر دارد و بقیه مسخر اویند! و نظام طبقاتی می شود ولو تحرک اجتماعی برای نوادری را بین طبقات اجازه دهید!
– اگر دو طرفه معنا کنید یعنی در موردی این قشر رفعت دارد و در مورد دیگری قشر دیگر؛ بالتبع تسخیر هم طرفینی است؛ نانوا مسخر کارمند و کارمند مسخر نانواست و… اینجا قشر و صنف موجب طبقه نمی شود! حتی منزلت اجتماعی بین اقشار توزیع می شود!
در اولی اصل بر استخدام و رقابت می شود و در دومی اصل بر تعاون و همیاری می شود!
(این بحث نظری مهم و پرکاربردی است که در اعتباریات فلسفه هم ریشه دارد. جلسه بعد هم این بحث ادامه دارد)
پاسخ حضرت امیر(ع):
” وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیَّهَ طَبَقَاتٌ لاَ یَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْض، وَلاَ غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْض؛ فَمِنْهَا جُنُودُ اللهِ، وَمِنْهَا کُتَّابُ الْعَامَّهِ وَالْخَاصَّهِ، وَمِنْهَا قُضَاهُ الْعَدْلِ، وَمِنْهَا عُمَّالُ الاِْنْصَافِ وَالرِّفْقِ، وَمِنْهَا أَهْلُ الْجِزْیَهِ وَالْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّهِ وَمُسْلِمَهِ النَّاسِ، وَمِنْهَا التُّجَّارُ وَأَهْلُ الصِّنَاعَاتِ، وَمِنْهَا الطَّبَقَهُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِی الْحَاجَهِ وَالْمَسْکَنَهِ؛ وَکُلٌّ قَدْ سَمَّى اللهُ لَهُ سَهْمَهُ، وَ وَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِیضَهً فِی کِتَابِهِ أَوْ سُنَّهِ نَبِیِّهِ (صلى الله علیه وآله) عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً:
بدان، که رعیت را صنفهایى است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و از یکدیگر بى نیاز نباشند. صنفى از ایشان لشکرهاى خداى اند و صنفى، دبیران خاص یا عام و صنفى قاضیان عدالت گسترند و صنفى، کارگزاران اند که باید در کار خود انصاف و مدارا را به کار دارند. و صنفى جزیه دهندگان و خراج گزارانند، چه ذمى و چه مسلمان و صنفى بازرگانان اند و صنعتگران و صنفى فرودین که حاجتمندان و مستمندان باشند.
هر یک را خداوند سهمى معین کرده و میزان آن را در کتاب خود و سنت پیامبرش (صلى الله علیه و آله) بیان فرموده و دستورى داده که در نزد ما نگهدارى مى شود. “
دقت:
الف) زیر ساخت اصناف را تسخیر متقابل قرار می دهد: اصلاح بعضی با بعضی؛ نیازمند هم بودن.
ب) سهم و حد و مرز هر قشر و صنف هم یک فریضه در دین دارد و حاکم بر آن عهد دارد. یعنی تعیین حد و سهم هریک به میزان قدرت و ثروت و رقابت آن صنف نیست؛ یک قواعد تنظیم گری در کار است که مانع ائتلاف مشترک المنافع ها باهم و تشکیل طبقه علیه محرومان می شود!
جلسه بعد خواهید دید: حضرت تفاوت طبیعی را می پذیرد و حاصل آن تفاوت را مشروع می داند(که تفاوتی متعارف است) . اما تفاوت صناعی و ساختاری که طبقه ساز است را از دو طریق از بین می برد: هم زیر ساخت اجتماعی اقشار و اصناف/ هم قواعد تنظیم گر حد و سهم اصناف
* این بحث جلسه بعد کامل می شود!