بایگانی ماهیانه: مهر 1400

بانگ نی؛ از آتش تا باد!

بانگ نی؛ از آتش تا باد[۱]!

نقدی ابتدائی همراه با تجلیل بر تنظیم کتاب معاد در طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن آیت الله خامنه ای

کتاب را دوستی عزیز از مرکز رشد هدیه فرستاد، زود شروع به خواندنش کردم صمیمانه از زحمات گردآورندگان تجلیل می‌کنم. با اذعان به مضامین عالی و مواعظ دلکش کتاب، این سطور را می نگارم.

نقص اصلی تقلیل یافتن کتاب انقلابیِ طرح کلی در امتدادی محافظه کارانه در بخش معاد است. کتاب به چارچوبه نظری کتابهای عقاید-مواعظ مَدرَسی و کلاسیک، تنزل یافته؛ آن “طرح نو” کتاب طرح کلی درش نیست. ساختار شکنی ها و تعرض های جسورانه میل به صفر می‌کند.

بخلاف طرح کلیِ اصلی در این ملحقه، هیچ خبری از ضرب آهنگ قسط و عدالت اجتماعی -که با اصول اعتقادی قبلی بود- وجود ندارد!

تو گویی بانگ نی که در طرح کلی، آتش بود اینجا باد شده و نغمه ای مثل نغمه های دیگر بازار کتاب معاد را نواخته است و البته باز شنیدنی و خواندنی!

ارکان طرح کلی

کتاب طرح اندیشه اسلامی به تصریح استاد خامنه ای سه ویژگی دارد که آنرا از سایر کتب عقایدی و معارفی مَدرسی متفاوت می‌کند:

  1. طرح اسلام بصورت مسلکی دارای اصول منسجم و یک آهنگ
  2. .به صورت مسلکی اجتماعی و ناظر به زندگی جمعی انسانها
  3. .مبتنی بر قرآن بودن[۲]

نگاه منظومه‌ای ایشان به دین هم در شکل و هم در محتوا تمایزاتی دارد.

مثلا بالعیان خواننده طرح کلیِ انشائیِ خود ایشان می یابد همه اجزاء با روح توحید تبیین می‌شود[۳].

به لحاظ شکل هم هر سه مفهوم مورد بحث(توحید، نبوت، ولایت) با قسط و عدالت اجتماعی نسبت می یابند و چالش های جسورانه و نظرات بدیعی را موجب میشود که یکی از جذابیت های کتاب است.

توحید و شرک با عدالت اجتماعی و نظام طبقاتی هم آغوش و تبیین می یابد[۴].

“اگر چنانچه قائل به توحید باشی در جامعه، اختلاف طبقانی و تبعیض معنا ندارد”(ص۲۱۳)

صریحاً می‌خروشد: “اگر دینی دیدی که در جهت عکس فلسفه ادیان[قسط] حرکت می‌کند، بدان یا الهی نیست یا خرابش کردند”(ص۲۰۷)

از معارف کلاسیک گله داشت که: “ببینید چقدر درباره توحید بحث کردند متکلمین، و چقدر این بحثها در تشکیل و ایجاد جامعه توحیدی بی اثر بود”!(ص۲۳۲)

توحید را به شکل قطعنامه های توحیدی قرائت کرده و ماده دوم را نفی طبقات اجتماعی قرار می داد: “یک جامعه بی طبقه جامعه ای است که گروه های انسانی در آن جامعه از یکدیگر برحسب حقوق و مزایا جدا نشدند؛ همه انسانها زیر یک سقف حقوقی زندگی می‌کنند”(ص۲۷۰)

زیربنای نظام طبقاتی را اعتقاد به خدایگان مختلف و طبقاتی می دانست(ص۲۷۷)

نبوت هم با قسط، ربط مستقیم و مستحکم داشت. نبوت محصول دو رستاخیز(یکی درونی و یکی اجتماعی) بیان می‌شد؛ که رستاخیز دوم، مساوی با جنبش برای قسط بود(ص۳۵۷تا۳۶۰)

فقط این تصویر از نبوت را (مقابل تصویر حکیمی‌شاگرد پرور و خانه نشین) درست می‌شمرد(ص۳۶۲)

پیامبران اولوالعزم را قطبهای انقلابات الهی می خواند که دیگر پیامبران برای به ثمر نشاندن و احیاء انقلاب آنها می‌آمدند(ص۳۶۵)

طاغوتها، ثروت اندوزان، ملاء و مترفین و احبار و رهبان، قطب مخالف پیامبران شمارش می‌شد(ص۴۲۷تا۴۳۴)

ولایت را استمرار نبوت در همان کارخانه انسان سازی می خواند(ص۵۲۰). “یؤتون الزکاه” در آیه ولایت را به تقسیم عادلانه ثروت معنا می‌کرد(ص۵۸۱) و در وجه “و هم راکعون” می‌گفت:”یعنی یک انسان[ولیّ جامعه] آنقدر دل بسته به مساوات باشد…به قدری فقر و فقیر درد آور باشد، که صبر نکند نمازش تمام شود”(ص۵۸۲)

نقصان این رکن در کتاب معاد!

نقصان عمده کتاب معاد بعنوان بخش پنجم کتاب طرح کلی، جای خالی قسط و عدالت و نسبت آن با معاد است. دو سه جا کلمه عدالت به چشم می خورد اما هیچ جا عدالت اجتماعی با معاد نسبت یابی نمی‌شود.

در تعالیم مرسوم، اگر توحید و نبوت و ولایت را با عدالت پیوندی نیست، اقلاً معاد را هست! فلسفه معاد را عدالتِ خداوندی برای جزای ظالمین و قاسطین و گرامیداشت مستضعفین می‌شمارند. اما کتاب معاد از این حیث از کتب مرسوم هم عقب است!

در گفتارهای آیت الله خامنه ای از آنسوی رابطه عدالت و معاد هم سخن است؛ که جایش در کتاب خالی است. “هرجا اعتقاد به مبدا و معاد نبود، عدالت یک چیز سربار، تحمیلی و اجباری بیش نخواهد بود”(۹۰/۲/۲۷) عدالت کمونیستی را اینچنین می داند(۸۴/۶/۸)

اسلام مسلک اجتماعی و ناظر به زندگی جمعی انسانها

این رکن دیگر کتاب طرح کلیِ اصلی  موجب شده، ولو مخاطبش عامه مردم اند اما به صنوف و تشخّص ها و تعیّن های خاص، جسورانه بپردازد.

مثلا در بحث ایمان، گلایه ی ایمان مقلدانه و متعصبانه را از طبقه مذهبی و مجلسی زمان خود بکند و آنها را علت غارت ایمان نسل جوانِ در معرض شبهات بشمارد(ص۹۰تا۹۲) بدون محافظه کاری کردن، صرفاً مدح خواندن، بدون تعهد اجتماعی را با مدایح عمروعاص برای امیر المومنین به چالش بکشد و بگوید: “پس عمروعاص به نظرم عمیق تر و علمی‌تر از شیعه قرن ۱۴هجری به ولایت بلافصل امیرالمومنین پی برده و تصدیق کرده، اما آیا شیعه است؟!!”(ص۱۰۶)

آنجا که توحید با کار غلط عالمان سوء درگیر است؛ اباء ندارد که بگوید: “دینی که به فقیر بگوید اگر غنا نداری، اگر پول نداری، نمی خواهد در راه پول تلاش کنی و به غنی می‌گوید در مقابل آنچه داری یک مقدار به کلیسا یا فلان موسسه مذهبی دیگر بده، کفاره همه ظلم هایی که در راه تحصیل این پول مرتکب شده ای خواهد بود! اگر این دین را می‌گویی، ماهم باتو هم صداییم… آن دینی که آنجوری باشد، دین نیست، هر بی دینی از آن بهتر است”(ص۲۰۹) و می دانید چقدر این حرفها کهنه نشدنی است!

آنجا که از معارضان نبوتها بحث می‌کند، اباء نمی‌کند از موسسات رباخوران بگوید(ص۴۲۷) و علیه اشراف، داد سخن دهد(ص۴۳۳و۴۳۴)

این تطبیق های انقلابی، آن کتاب را به خلاف کتب علمی‌تر عقاید کلاسیک، خواندنی و جذاب برای جوانان می‌کرد. اما تنظیم گران بخش پنجم(معاد) تقریبا این رکن طرح کلی را فروگذار کرده اند؛ فقط یک جا آنهم از شاه و صدام و بوش  سخنی هست[۵].(ص۳۳معاد)

گرچه مخاطب عموم مردم اند اما آنچه که حصه های معاد برای صنفی خاص مثل حاکمان و کارگزاران یا مترفان دارد، چرا خوانده نشود و با حیثیت انتزاعی برای کلیِ انسان خوانده شود؟!

خامنه ای محافظه کار شده یا محافظه کاری جبهه ولایت او را هم سانسور می‌کند؟!

نمی خواهم ادعا کنم بیانات رهبر انقلاب به همان تیزی و بی باکی سال۵۳ هست یا باید باشد! بلکه می‌گویم همانقدر که ایشان در رهبری خود صلاح دیده و طرح کرده و تعیّن ها و تشخّص هایی را با قرائتی از معاد درگیر کرده است هم در کتاب معاد منعکس نشده است!

از قضا یکی از منابع پُر مطلب ایشان در معاد، معمولا گفتارهای با مسئولین نظام است!

برای نمونه گفتار۸۳/۸/۶ایشان با کارگزاران نظام در خصوص معاد بسیار مستوفی است و اصلا بعد بحث معاد می فرماید: “حرف اصلی[این دیدار] ما همین بود که عرض شد”! در کتاب معاد نیز گردآوردندگان ۶ بار به آن استناد می‌کنند[۶]؛ اما در وجوه کلی و ناظر به انسان لیسیده نه انسان متعین به کارگزاری حکومت اسلامی؛ و این واقعا عجیب است!

در این گفتار به استناد آیه “قوا انفسکم و اهلیکم ناراً” به مشکل آقازاداگی  پرداخته میشود که در کتاب معاد نمی‌آید! “قوا انفسکم و اهلیکم ناراً وقودها الناس و الحجاره حق نداریم فرزندان را رها کنیم…بعضی با سختگیری های بیجا…بعضی هم از آنطرف با بی مبالاتی ها و لاابالیگری ها و امکانات بی حساب  در اختیار بچه ها گذاشتن و از هرغلط آنها به اغماض، چشم پوشی کردن؛ بچه ها را با دست خود طرد می‌کنند و در نتیجه بچه فاسد و خراب می‌شود!”

در گفتار۸۷/۳/۲۱ با مجلس هشتم -که باز یکبار به وجه انسان لیسیده و کلی مورد استناد کتاب معاد است[۷]– با استناد به آیه “لتسئلن یومئذ عن النعیم”  به مسئولیت[مورد سؤال واقع شدن] قانونگذاران در قیامت می پردازند. “یک وقت انسان توی مدرسه ای دارد تدریس می‌کند…یا امامت یک مسجدی دارد، یک جور مسئولیت بر دوش انسان هست؛ یک وقت هم این است که انسان در موضع بسیار حساس قانونگذاری برای یک کشور و برای یک ملت قرار می‌گیرد…که در واقع نرم افزار حرکت عظیم یک کشور است!… انسانی که وارد این عرصه می‌شود، مسئولیتی را قبول می‌کند که این مسئولیت خدایی و یک مسئولیت عمیق است. به معنای حقیقی کلمه، مسئولیت است یعنی “لتسلئن یومئذ عن النعیم” از شما سؤال می‌شود…خیلی بایستی مراقبت کرد که قانون تحت نفوذ افراد متنفذ قرار نگیرد!” تحذیر مجلسیان از مال الفتون(پول فتنه انداز) که در دعای امام سجاد(ع) برای مرزداران هست، در این گفتار بسیار لطیف و شنیدنی است.

آیا اینها مثالهای واقعی و امروز طرح کلی و ناظر به زندگی جمعی ما نیست؟! پس چرا جایش در کتاب معاد خالی است؟!

در گفتارشان با وزارت اطلاعات(۸۳/۷/۱۳) نیز به خوبی و به جا  با تطبیق ها بر حصه ی اطلاعاتی آنها بحث معاد را وسط می‌کشند. کتاب معاد باز به وجه کلی و بدون تطبیقات می‌آورد[۸]!

نگرفتن دلار و ارز خارجیِ بی سر وصدا، مرتکب نشدن به خلافهای شهوانی و  مرتکب نشدن به گزارش های خلاف واقعی -که تاثیراتی در وضع آنها یا دوستان و دشمنانشان دارد- را عامل “وجوه یومئذ ناضره” می‌شمارد.

ظاهراً به همان دلیل که علیرغم کتاب مستقل مرگ تاجرانه، باز در کتاب معاد مرگ تاجرانه برای شهدا در چند صفحه بیان شده، باید بشارت ها و انذارهای ناظر به مسئولیت های خاص در ج.ا نیز بیان می‌شد.

عجیب تر

عجیب تر برایم نقل روایات اخلاقی ابتدای درس خارج فقه ایشان است که ۴مورد مواعظی نقل میشود[۹]؛ که مردم نوعاً در منابر شنیده و میشنوند، اما روایت ابتدای درس خارج۹۷/۹/۲۷ را که نکته بسیار بدیع و ناشنیده از تبعات اخروی ریاست است، را جا انداخته اند!

این روایت را حتی اپوزیسیون علیه نظام نخوانده و اگر ایشان نمی خواند و بر خود تطبیق نمی داد، احدی جرأت خواندن و تطبیق نمی یافت!

متن روایت: «پیامبر(ص) می فرماید: هیچ کس نیست که بر ده نفر یا بیشتر، ریاست و امارت داشته باشد، مگر اینکه او را روز قیامت در حالی می‌آورند که دستش به گردنش بسته است پس اگر چنانچه آدم درستکاری بود و تقصیری متوجه او نبود، اورا رها می‌کنند و اگرچنانچه بدکار و گناهکار بود غل و زنجیرش افزایش پیدا می‌کند[۱۰]»

رهبر انقلاب در توضیح روایت صریحا می‌گوید: “این حدیث درباره بنده و امثال بنده است!”

چنانچه از متن روایت پیداست، دست به گردن بستن ابتدایی شامل حاکم عادل و محسن هم میشود عادل و محسن بودن موجب فک غل زنجیر است نه اینکه اصلا به زنجیر نباشد(فان کان محسناً فک عنه)! لذا رهبر انقلاب در شرح می فرماید: “نفس مسئولیت و آمریت و ریاست یک تبعاتی دارد که ایجاب می‌کند اینرا[غل و زنجیر]”.

“در آن حوزه ماموریت که ما آنجا رئیسیم، مدیریم، یک کاره ای هستیم، بعضی از کارها انجام می‌گیرد که ما می‌توانستیم مانع آن بشویم و نشدیم. یا غفلت کردیم، وارد نشدیم؛ یا از روی تنبلی وارد نشدیم. این کار خلاف زیر نظر ما و در پست نگهبانی ما انجام گرفت -پست نگهبانی است دیگر- یا بعضی از کارها باید انجام می‌گرفت در حوزه ماموریت ما، که انجام نگرفت؛ یا بخاطر اینکه ما نفهمیدیم، دقت نکردیم، مشورت نکردیم، پرس و جو نکردیم، و ندانستیم یا دانستیم، تنبلی کردیم. امروز و فردا کردیم. گفتیم ان شاء الله بعداً، فردا، ضایع شد و فوت شد…”

(متن کامل روایت و شرح شنیدنی ایشان را حتما اینجا ببینید و بخوانید.)

چنین نکات بدیع و لطیفی از معاد مثالهای امروز طرح کلی اندیشه اسلامی و کاملا ناظر به زندگی سیاسی_اجتماعی ماست که ایشان می خوانند اما در رسانه های جبهه ولایت کمتر تکرار می‌شود و جایش در کتاب معاد مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) و نشرمعارف نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه ها هم خالی است.

محسن قنبریان ۱۴۰۰/۷/۷

دریافت فایل قابل ویرایش مطلب «بانگ نی؛ از آتش تا باد!»

[۱] اشاره به شعر مولوی: آتش است این بانگ نی و نیست باد/ هرکه این آتش ندارد نیست باد

[۲] پیشگفتاری بر چاپ چکیده های پلی کپی کتاب ص۶و۷

[۳] کتاب طرح کلی ص۲۱۳وص۱۸۷و۱۸۸

[۴] همان صص۱۹۴،۱۹۷،۱۹۸،۲۰۶،۲۱۶،۲۷۰

[۵] یکجا هم بطور کلی عنوان مسئولین و مسئولیت بیشتر هست ص۷۳

[۶] صفحات۸۱،۸۲،۸۳،۸۸،۹۸،۱۰۰کتاب معاد

[۷] ص۴۶معاد

[۸] ص۸۱ کتاب معاد

[۹] صفحات ۵۹،۶۰،۷۰،۷۱کتاب معاد

[۱۰] امالی طوسی مجلس دهم ص۲۴۶

حجت الاسلام قنبریان حساب توئیتری ندارند!

باتوجه به اینکه هر نرم افزار مجازی اقتضاء خاص خود را دارد و صرفا کپی مطالب کانال در آنها رعایت آن اقتضاء نیست؛ حجت الاسلام قنبریان تاکنون راضی به حساب توئیتری نشده اند. برخی دوستان ایشان هم که از طرف خود حسابی بنام ایشان باز کردند ، نهی شدند و آنها بسته شد.

اخیراً هم حسابی بنام ایشان باز شده که امکان پیام‌گیری را بسته است؛ بدین طریق به همه دنبال کنندگان مطالب ایشان اعلام میشود: ایشان تاکنون هیچ صفحه مجازی جز همین صفحات ایتا، تلگرام و اینستاگرام ندارند.

از بزرگواری که حساب توئیتری بنام ایشان زده اند نیز خواهش می‌کنیم نام ایشان را تغییر دهند و اگر آن مطالب را خیلی لازم می‌دانند با حساب رسمی خود از کانال ایشان [رونوشت برداشته] و نقل قول کنند.

دوستان عزیز لطفا اطلاع رسانی نمایید!

سخنرانی/ بازتولید نجاسات جاهلیت!

سخنرانی ایراد شده در شب اربعین حسینی، توسط حجت الاسلام قنبریان، در هیئت صاحب العصر عج اراک، با موضوع «بازتولید نجاسات جاهلیت!» منتشر می‌شود.

چکیده جلسه اوّل

باوجودی که سیدالشهداء بعد از جاهلیت متولد شده چرا می خوانیم: لَم تُنَجِسکَ الجاهِلیه بِاّنجاسها؟!

– از اُمّ زِمل تا زن پیامبر(ص)؛ تبرّج جاهلی تجدید میشود!

  • جان سختی و بازتولید شوندگی جاهلیت!
    – جاهلیت دوم: جاهلیت اموی
  • دو شعبه جاهلیت و نجس نشدن سید الشهداء و اصحابش:
    ۱. بازتولید روابط نامشروع و خِدن بازی!(غیر مسافحین و لا متخذی اخدان)
    ۲. میراث خواری و بادآورده دوستی!(تاکلون التُراث اکلاً لمّا و تُحبّون المال حبّاً جمّا)
چکیده جلسه دوّم

جاهلیت، جهالت شایع شده ای که ساختار ذهنی و عینی شده/ در عصر مدرن هم هست!

  • یزید تر از یزید داریم ولو حسین تر از حسین نه!
    • تبرّج، سلول بنیادینی برای شعبه ای از جاهلیت
    • خود نمایی، دعوت به خود، کار خلاف عرف و عادت برای جالب شدن ، تبرج است؛ مردانه و مجازی هم دارد
    • فرق سوده و عایشه، زینب(س) و دختر طلحه؛ فرق سعی و عمل با تبرج است!
    • جنگ توتیتری ، مطالبه گری نیست؛ قاطی کردن زهرماری(دروغ، تهمت و…) و شلوغ کردن، تبرج مجازی است!
  • زنده به گور کردن و همزمان فرصت تبرج دادن، ظرفیت جاهلیت است!
    • در هردو زن یک شیئ و کالاست!
    • حجاب برای حاضر کردن زن بدون تأنیثش در فعالیتهای سیاسی-اقتصادی است.
    • تبرج، نقش زن در جامعه را تغییر می دهد (اثبات آماری)
  • اهلبیت حسین(ع) به نجاست تبرج، آلوده نشدند!
    • بالاتر طیّب شدند و زمانه را طاهر کردند!
    • بکُم یُباعد اللهُ الزمان الکلب!(خداوند با شما زمانه سگی را دور کرد)
چکیده جلسه سوّم

نجاسات باوریِ جاهلیت(ظَنَ الجَاهلیه)!

بدترین شعبه جاهلیت، اعتقادات جاهلی است چون مانع اصلاح جاهلیت های دیگر میشود.

۴نمونه باور جاهلی:

  1. اگر بر حقیم چرا پیروز نمیشم؟!(یقولون هل لنا من الامرِ من شیئ؟!)
    نمیشود و نمیتوانیم بازتولید همین است!
  2. جدایی از جماعت و مشروعیت هر بیعت!
    • رسالت و امامت، نقطه کانونی مقابله با جاهلیت است لذا هرکه بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است
    • اما قاتق نان را قاتل جان کردند! جای امامت (از طرف خدا _ از جنس مردم و من انفسهم) هر خلیفه و سلطان نهادند! حالا گفتند: هرکه بمیرد و بیعتی(=هربیعتی!) در گردنش نباشد به مرگ جاهلیت مرده! هرکه از جماعت جداشود…!!!
  3. جبرگرایی و قدری گری!
    • از “هست”، “باید” را نتیجه گرفتن و “اراده تکوینی” را جای “اراده تشریعی” خداوند نهادن و به یزید هم مشروعیت دادن!
    • تئوری تقدیم مفضول بر افضل
  • سیدالشهدا به این نجاسات آلوده نشد بلکه خونش را داد تا بندگان را ازجهالت و حیرت گمراهی نجات دهد (زیارت اربعین)
  • قیام خونین او این باورهای جاهلی را که راسخ می شد به شک و تردید انداخت و قیامها و اعتراض ها شروع شد؛ لذا فرمود برای اصلاح امت(نه صرفا دولت) قیام می کنم!

دریافت جلسه نخست «بازتولید نجاسات جاهلیت!» | “دریافت از پیوند کمکی

دریافت جلسه دوّم «بازتولید نجاسات جاهلیت!» | “دریافت از پیوند کمکی

دریافت جلسه سوّم «بازتولید نجاسات جاهلیت!» | “دریافت از پیوند کمکی

بازتولید نجاسات جاهلیت!

 

– در جاهلیت اولی، “تاکلون التُراث اکلاً لمّا” بود. لمّا، یعنی حق دیگران را هم خوردن، تراث یعنی میراث از یک یتیم تا یک قبیله؛ در جاهلیت اموی این باز تولید شد حالا میراث یک ملت خورده میشد!…

– در جاهلیت اولی، “تُحبّون المال حُبّاً جَمّا” بود. جمّا، یعنی بزرگ، گنده و بادآورده؛ یک قبیله در جاهلیت چهار شتر از قبیله دیگر غارت میکرد، در بازتولید امویِ جاهلیت، شمش های طلایی که با تبر شکسته میشد، ۳میلیون درخت در عراق و اقطاع های بزرگ، مال بادآورده شد!

وقتی به اباعبدالله(ع) خطاب می کنی: لم تُنَجِسکَ الجاهلیه بِاَنجاسِها؛ یعنی این نجاستهای جاهلیتِ بازتولید شده، تو را نجس نکرد؛ اهل انفاق و ایثار ماندی و بی رغبت به دنیا!

محسن کدیور ارادت آیت الله حسن زاده آملی به رهبر انقلاب را غیر قابل انکار دانسته و در رد نظر علامه مبنی براینکه آیت الله خامنه ای را مصداق بارز رساله انسان در عرف عرفان خود دانسته، نوشته است:

«یا من سیاست و عرفان نمی فهمم/ یا آن مرحوم صغرای مساله(مصداق رساله) را از بنیاد نمی شناخته است!»

و از این قضیه منفصله عنادیه خودساخته، نتیجه گرفته: «در هرحال این یقیناً ابتذال عرفان است!»

منطقاً نتیجه ایشان (ابتذال عرفان) وقتی درست است که مخاطب بر صدق تالی(نشناختن رهبر انقلاب توسط علامه) حکم کند؛

در حالیکه حکم به صدق مقدم (که کدیور چیزی از عرفان نفهمد) موجه‌تر است!

لذا نتیجه ایشان، تحکم و مصادره به مطلوب است.

محسن کدیور در جای دیگر مقاله خود علیه علامه حسن زاده آملی به کنار مردم نایستادن ایشان اعتراض می‌کند و از پیش خود حکم می‌کند: از این حیث نام نیکی از خود باقی نگذاشت!

آقای کدیور توضیح نمی‌دهد چگونه اقامت در کارولینای شمالی آمریکا و قبول پروژه‌های پژوهشی درباره دگراندیشی شیعی برای دانشگاه دوک و بنیاد کارنگی  از طرف خودش، ایستادن کنار مردم ایران است؟!؛ اما اظهار نظر یک فیلسوف عارف درباره رهبر مردم با وجود زهدش از همه دستگاه‌های حکومتی، نایستادن کنار مردم است؟!

علامه حتی جایزه چهره‌های ماندگار جمهوری اسلامی را هم قبول نکرد و از آن تمجیدهایش برای رهبری، چیزی از دنیا کسب نکرد؛ درحالیکه آقای کدیور با پروژه‌هایش علیه ولایت فقیه و مبانی جمهوری اسلامی و حتی نفی عصمت و شهادت از ائمه اطهار(ع) بهره‌مندی دنیوی بسیار خوبی از موسسات آمریکایی یافته است!

۱۳/ سلسله بحثهای نهج البلاغه

جلسه سیزدهم سلسله بحثهای نهج البلاغه، مورخه ۰۲ مهر ماه ۱۴۰۰، به همت هیئت راه فاطمه(س) برگزار گردید.

مبانی نظری حضور در تاریخ در نهج البلاغه

  • از هیوم تا کانت و فلاسفه و عرفان در نسبت مجرد با مادی، انسان و تاریخ!
  • خطبه۱۲ چه می گوید؟
    – حضرت امیر(ع) نفس مجرد تاریخ ساز!
    – معلم تاویل است و با حادثه رشد می دهد مثل خضر!
    – او “مَثَل اعلی” و مقابلش “مَثَل سُوء” است. همه حق بودنش، همه باطلِ ممکن در مقابل دین خاتم را آشکار کرد.
    -خطبه۶۰ و۹۳ و… حاکی از نگاهش به مَثَل اعلی و سوء تا قیامت است!
    – حالا روشن میشود: لقد شَهِدنا فی عسکرنا هذا… سیرعَفُ بهم الزمان!
  • راه این حضور در دیروز ها؟
    – رضا و سخط (خطبه ۲۰۱)
    – جابر روز اربعین از همین حقیقت گفت!

دریافت جلسه سیزدهم سلسله بحثهای نهج البلاغه | “دریافت از پیوند کمکی

راهپیمایی اربعین

نه فقط مبلغین اربعین که رهبر انقلاب هم راهپیمایی اربعین را:

  • “رسانه پر قدرت شیعه”
  • “از مصادیق قوت اسلام در آیه وَاَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوه” (۹۸/۷/۲۱)
    دانسته و از “سعی ای در دنیا برای دیده نشدن آن” گفتند! (۹۵/۹/۳)

حال سؤال این است:

چنین مساله راهبردی مهمی وقتی با مساله ای مثل کرونا تلاقی می کند، تصمیم گیری درباره چگونگی آن نباید در عالی ترین سطح دینی و هم بهداشتی انجام گیرد و به ستاد کرونا تنها سپرده نشود؟!

مهمتر اینکه وقتی شواهد قانع کننده ای هست که علت منع پذیرش دولت عراق، مسائل اقتصادی و کالائی کردن این پدیده منحصر بفرد است؛ بالاتر از دولتها، نباید مرجعیت قم و نجف در اینباره ورودی داشته باشد؟!

آیا سپردن تصمیم به نظام بروکراتیک دولتهای دو طرف در این امور منحصر بفرد، نمی تواند خسارت های جبران ناپذیر داشته باشد؟!

تسلیم شدن مرزداران در روز آخر بخاطر فشار مردمی، همان نظام بروکراتیک و حمایتها از آن را بی حیثیت نمی‌کند؟!

 

اقتصاد مردمی

ملتی که اندازه ۸۰٪ فاصله زمین تا ماه ازش رشته قنات در طبیعت سخت و کم آب مانده است، نمیشود و نمیتوانیم برایش بی معناست.

این شاهکارش با وجود دشمنان و مهاجمان دائمی و حکومت های غالبا خودکامه بوده است.

در یک حکومت مردمسالار دینی، دوچندان از آن هم می تواند، اما و اگر اقتصاد و سیاست و فرهنگ مردمی شود.

علی لندی

فردوسی تورا می سرود:

سیامک بیامد برهنه تنا برآویخت با پور آهرمنا
بزد چنگ وارونه دیو سیاه دوتا اندر آورد بالای شاه
فکند آن تن شاهزاده به خاک به چنگال کردش کمرگاه چاک
سیامک به دست خروزان دیو تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو

ثابت کردی در عصر هری پاتر های دروغ و ارزشهای وارونه، فطرت زنده است، وقت فداکاری “دل شاه بچه برآمد به جوش”!
“فهمیده” جریانی است در جانتان!

روحت با شهدا مانوس باد!

محسن قنبریان