جلسه بیستم درسهایی از نهج البلاغه به کلام حجت الاسلام قنبریان، به شرح نامه ۵۳ نهج البلاغه پرداخته است. این جلسه مورخه ۱۹ خرداد ماه ۱۴۰۲ برگزار شده است. صوت این جلسه منتشر میشود.
تتمه فراز مربوط به نظامیان
حاوی سه نکته کلیدی و مهم:
- سپاهیان در خدمت جمهوریت و عدالت!
– نظامیان نگهبان مردم، مردم نگهبان ولایت - چگونه مدیریت جهادی را بر دیوان سالاری حاکم کنیم؟!
– چالش اراده-سازمان و مشکلات بروکراسی
– چگونه اراده بر سازمان فائق و روحیه جهادی در سازمان شکل گیرد؟! - مالک اشتر، تولیت از طرف امام یا جعل ولایت؟!
– فرق ولایت و تولیت
– استشهاد به ۵۹ نساء، جعل ولایت برای مالک
دریافت سخنرانی «۲۰/ درسهایی از نهج البلاغه» | “دریافت از پیوند کمکی“
تتمه فراز مربوط به نظامیان
در این جلسه سه نکته مهم داریم:
- سپاهیان در خدمت جمهوریت و عدالت!
- نکاتی برای فائق آمدن بر دیوان سالاری و تحقق مدیریت جهادی
- مالک اشتر، تولیت از طرف امام یا جعل ولایت (ولایت فقیه)؟!
- سپاهیان در خدمت جمهوریت و عدالت!
جلسه قبل معیارهای ۹گانه انتخاب فرماندهان نظامی و معیارهای ترجیح بین آنها بیان شد.
به فرق مهم اردوی نظامیان در دوره های گذشته و ارتش مدرن اشاره شد. در دوره های گذشته سپاهیان، نیروی نظامی قبایل و ایلات بودند. این خوبی ها و بدی هایی داشت از جمله خوبی هایش “تعدیل قدرت” بود و بدی هایش در تعارض عصبیت های قبیله ای با اهداف عالیه حاکمان عدل (مثل دوره امیرالمومنین) خود را نشان می داد.
دولت مدرن، مردم را شهروندان شهرهای بزرگ و نیروی نظامی اش را از سربازی جوانان تهیه و ارتش متمرکز را یکی از ابزارهای قدرت و اقتدار خود قرار می دهد.
در نامه۵۳ بین معیارهای انتخاب فرماندهان و معیار ترجیح بین آنها، به روش تجهیز اردوگاه از خانواده های صالح و افراد شحاع اشاره شد.
منطقی است پرسیده شود: در حکمرانی علوی بطور کلی سپاهیان برای چه مقصودی است؟!
در همان سیاق می فرماید:
“برترین چیزی که موجب روشنایی چشم زمامداران می شود برقراری عدالت در همه شهرها (استِقامَهُ العَدلِ فِی البِلادِ) و آشکار شدن علاقه و محبت مردم (ظُهورُ مَوَدَّهِ الرَّعیَّه) است. محبت و علاقه مردم جز با پاکی دلهایشان آشکار نمی شود. خیرخواهی آنها در صورتی کاملا مفید واقع می شود که با میل خود گرداگرد زمامدار جمع شوند (لاتَصحُ نَصیحَتُهُم الا بِحیطَتِهم علی وُلاهِ الامور) و حکومت برایشان سنگین نباشد و انتظار پایان گرفتن مدت حکومت را نکشند”.
مردم نگهبان ولایت اند و ارتش و سپاه نگهبان مردم اند.
عدالت پایدار و ظهور مودت مردم با نگهبانی شان برای ولایت (= جمهوریت) در این سیاق و ذیل مباحث مربوط به نظامیان حاوی لطائف و نکات زیادی است.
سپس به توصیه های دوباره ای درباره نظامیان برمی گردد:
“پس آرزوهایشان را برآور. پیوسته آنها را تشویق نما و پیاپی کارهای مهمی را که افرادی از آنها انجام داده اند برشمار. زیرا یادآوری کارهای نیک آنها افراد شجاعشان را به فعالیت بیشتر وا می دارد و کم کاران را به کار تشویق می کند ان شاء الله”!
مشوقهای زبانی و این جهانی برای سپاهیان لازم است. - نکاتی در مدیریت جهادی
اول یک نکته مهم در بیان لوازم “سازمان” و دیوان سالاری:
سازمان -در مقابل نهاد- از یک تمرکز برخوردار است. نظام دیوانی هم از بالا به پایین، “فرمان” می آید و هم “خدمت” از پایین وقتی بالا می رود به حساب آن بالا و تمرکز می رود.
این موجب می شود کارها، متجزی شده و تقسیم شود. کارمند فقط در یک حیطه خاص کاری تعریف شده انجام دهد و کاری به خروجی و نتیجه نداشته باشد. از اینرو عملا دیوانسالاری خروجی نهایی اندک دارد اما خودش را دائم فربه می کند.
به تعبیر دیگر در دوگانه “اراده-سازمان” جانب سازمان می ایستد و اراده ها را کوچک و منقاد و متجزی می کند.
کار و مدیریت جهادی بعکس، اراده را بر سازمان ترجیح داده، نتیجه نهایی را مطالبه می کند و بالتبع سازمان را کوچک و چابک و سیال و منعطف می کند. بلکه بعضا “نهاد” را بجای سازمان می نشاند.
در این قسمت حضرت امیر(ع) نکاتی می گوید که مدیریت جهادی را در سازمان یا نهاد نظامی دیروز نهادینه می کرد؛ شایسته سالاری، چابکی و تحرک را موجب می شود:
“سپس باید ارزش زحمات هریک را به دقت بشناسی؛ هرگز کار خوب کسی را به دیگری نسبت ندهی؛ ارزش خدمت او را کمتر از آنچه هست به حساب نیاوری. مبادا شخصیت کسی موجب این شود که کار کوچکش را بزرگ بشماری یا کوچکی مقام کسی سبب گردد که خدمت پر ارجش را ناچیز به حساب آوری”.
علیرغم سلسله مراتب، این توصیه ها، عنصر جهادی و فضیلتها را در سازمان دوانده و آنرا شایسته و صالح می کند. یک خادم در پایین، ارج و قرب می گیرد و خدمت او پای مافوق نمی رود و این تحرک و اراده را بیشتر و نتیجه نهایی از سازمان را بیشتر می کند. (تفصیل را در فایل صوتی بشنوید) - ولایت یا تولیت؟!
در جلسه دوم از شرح نامه۵۳ هم ذیل (لمّا ولّاه علی مصر) این سؤال مطرح شد:
حضرت برای مالک جعل ولایت کرده یا فقط تولیت داده است؟!
توضیح اینکه ولایت دو مرتبه دارد:
– ولایت بالتولیه مثل وکالت و وصایت
– ولایت بغیر التولیه مثل ولایت اب و جد یا ولایت حاکم
اولی ولایت ضعیفه و فقط در همان شرایط و ضوابط است مثلا وکیلِ فروش، نیابت از ولاء ملک از ما میگیرد اما فقط همان کالا را میتواند بفروشد دیگر نمی تواند خارج از آن قرار داد و ضوابط عمل کند و مثلا همسر موکل را طلاق دهد.
اما ولایت پدر بر بچه اعم است و فقط منوط به رعایت مصلحت مولی علیه است.
نکته اینکه اگر ولایتی (مثل حاکم) مشروط به بیعت و مشورت و… باشد باز ولایت بغیر التولیه است و حدش مصلحت مولی علیهم است؛ و اینها آنرا تولیت نمی کند.
اما تولیت آستان های مقدس یا ائمه جمعه، تولیت از طرف ولیّ فقیه است نه ولی فقیه استان یا…!
یعنی باید در همان وظایف محوله انجام وظیفه کند. ولی فقیه اساسا جعل ولایت برای دیگری ندارد. دیگری اگر فقیه است خود ولایت شأنی از معصوم دارد اما در عمل نمیتواند مزاحم حکم ولی فقیه شود…
حال سؤال این است که حضرت، برای مالک جعل ولایت کرده یا تولیت زده است؟! یعنی مامور شده است فقط همین منشور را عمل کند ولاغیر؟!
این فراز پاسخ به این سؤال است:
“امور مهمی که برتو سنگین می شود و در کارهای مختلف مشتبه می شود را به خدا و رسول باز گردان. خداوند به قومی که ارشاد آنها را دوست داشت فرمود: ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و از پیامبر و کسانی که امر شما را در اختیار دارند (اولی الامر منکم) پیروی کنید. پس اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید چنانچه در امری اختلاف کردید آنرا به خدا و پیامبر ارجاع دهید(۵۹نساء) پس باز گرداندن به خدا به معنای تمسک جستن به محکمات قرآن و باز گرداندن به پیامبر، همان تمسک به سنت او -که جامع است و مانع تفرقه- است”.
این فراز صریحاً دلالت می کند که مالک در امور مهمه و مشتبه، اجتهاد کن!
– منبع اجتهاد هم محکمات قرآن و سنت پیامبر است. سنتی که جمع کننده مسلمین و مانع تفرقه آنهاست نه سنت های حاکی ای که شاذ و نادر و فرقه ساز باشد.
– وقتی به حکمران می فرماید در امور مهم و مشتبه اجتهاد کن؛ یعنی براساس اجتهاد خود عمل کن!
این یعنی ولایت فقیه!
نکته جالب این است که در آیه۸۳ نساء باز “اولوا الامر” مطرح می شود و دستور به رجوع به اولوا الامر دارد: “پس چون خبری حاکی از امنیت یا ترس به آنان برسد، آنرا در میان مومنین پخش می کنند و اگر آن را به پیامبر یا صاحبان فرمان خود (اولی الامر منهم) باز می گرداندند، کسانی از آنان که حقیقت ماجرا را با بررسی و تحقیق کشف می کنند درستی یا نادرستی آنرا تشخیص می دادند…”
اگر حضرت به این آیه استشهاد می کرد نتیجه این می شد که در امور مهم و مشتبه جای اجتهاد کردن به اولو الامر -که خود حضرت است- رجوع کن! آنوقت مالک فقط تولیت داشت و در امور جدیدی که در عهدنامه نیست باید دوباره از امام استبصار کند.(دقت کنید)
تفصیل نکات را در فایل صوتی بشنوید