بایگانی برچسب: s

ماهیت قیام حسین(ع) ؟!

فرار، خروج، نهضت یا… ؟!

قطعا فرار نیست!

هم خود تصریح می‌کند (لا اَفِرُّ فرارَ العبید)؛ هم آدم فراری، مسیر را از راه اصلی طی نمی‌کند (که امام چنین کرد)!

خروج است اما نه مثل خوارج!

خود امام تصریح می‌کند:”خرجتُ…” (خروج کردم…)؛ لکن خروج او هیچ شباهتی با “خروج‌های مسلحانه” مثل خوارج -که پس از حکمیت و نهروان تا آن زمان زیاد اتفاق می‌آفتد- ندارد.

برعکسِ خروج‌های مسلحانه، با زن و بچه از مدینه و مکه بیرون می‌زند، فقط سلاح حامل دارد، هیچ نشانی از درگیری و جنگ طلبی ندارد و شروع کننده جنگ نیست.

خروج او، “خروج از نظم اموی موجود” است که به مرحله یزیدی رسیده و دیگر سکوت مقابلش جایز نیست.

مراحل نهضت:

  1. “نه” به یزید!
    این “نهِ” حسین به یزید قطعی است و نقطه شروع ماجراست.
    در همان زمان معاویه، به خصلت مشروب‌خوری یزید اعتراض و او را نااهل خوانده است.
    وقت دعوت به بیعت در همان روز اول در مدینه به مروان می‌گوید: “چگونه کسی که مشروب می‌خورد، میتواند بر امت محمد(ص) حکومت کند؟! چنین کسی فاسق و از اشرار است و حتی بر یک درهم نمی‌تواند امین باشد؛ چه رسد بر آنکه امین بر امت باشد[۱]“.
    به عبدالله بن عمر که “پیشنهاد سازش” داشت فرمود: اُف بر این کلام مادامی‌که آسمان‌ها و زمین برپاست[۲]“.
    جملاتِ:”مثلی لا یُبایع مثله”، “و علی الاسلام والسلام ان دُعیت الامه براع مثل یزید” و… همه گویای این است که “نهِ” امام به حاکمیت یزید قطعی است و هرگز به بیعت و سازش و… نمی‌رسد؛ اما “صورت‌بندی اجتماعی” این “نه” بستگی به شرایط و حوادث بعد دارد.
  2. تبدیل به قیام!
    “نهِ” خود را شخصی و خانوادگی نگه نمی‌دارد. برایش تبلیغ می‌کند. یعنی به “مرحله قیام” می‌رساند. در مکه، عالمان آنروز جهان اسلام را در منا جمع و به اعتراض دعوتشان کرد[۳].
    از سوم شعبان تا دهه ذیحجه، چهارماه در مرکز فرهنگی اسلام برای شیوع “نه” خود تلاش می‌کند. طرف مقابل هم برای سازش، تلاش می‌کند(تقلاهای دیپلماتی مثل عبدالله بن جعفر برای مصالحه در همین برهه است)!
    هنوز قیام حسینی “صورت کوفی” و “تعیّن کوفی” ندارد. این قیام و خیزش که طرفدارانی یافته، ممکن است با جاهای دیگر صورتبندی شود.
  3. نهضت، کوفی شد!
    علتِ “نهِ” حسین، دعوت کوفه نیست. از ماه‌ها قبل، او “نه” گفته و بیعت نکرده است. برعکس، نهضت کوفه، علتش شروع قیام توسط امام است.
    بعد از شهادت امام مجتبی(ع) -یعنی ده سال قبل- شیعیان به امام نامه نوشته آمادگی برای قیام را خبر داده بودند اما امام دعوت به خانه‌نشینی تا پایان عمر معاویه (و پایان عهدنامه فیمابین) کرد. اینبار که شرعا و عرفا به یزید، “نه” گفت[۴]؛ کوفی‌ها شنیده و نامه‌های بیعت فرستادند و به کوفه دعوتش کردند.
    جالب اینکه دوبار نامه جمعیِ شیعیان را بی‌پاسخ می‌گذارد، تا نامه‌ها و امضاء‌ها، فراگیرتر از شیعیان میشود (حتی کسانی مثل شبث و حصین و… نامه نوشتند). این یعنی اکثریت کوفه دارند به یزید “نه” می‌گویند؛ نه فقط شیعیان علی(ع).
    از اینجا قیام، “تعیّن کوفی” می‌یابد. امام، مسلم‌بن‌عقیل را میفرستد و…
  4. حاضر است تعیّن کوفی را عوض کند؛ اما “نه” را نه!
    وقت نزول به کربلا، نامه عبیدالله -که بیعت یا سرحسین(ع) را خواسته- را پرت کرده، بی‌جواب می‌گذارد. یعنی هنوز بر”نه” است.
    ملاقات‌ها با ابن‌سعد در کربلا -که نصیحت توسط امام و دعوتش به پیوستن به قیام است- از سوی ابن‌سعد به عبیدالله چنین گزارش شد که؛ بر یکی از این گزینه‌ها رضایت دارد:”برگشت به مدینه”، “رفتن به مرزها و سرحدات و مثل یکی از مسلمانان شدن” و “رفتن به شام و دست در دست یزید نهادن تا ببیند بین‌شان به چه می‌آنجامد[۵]“.
    گزارش عقبه‌بن‌سمعان(غلام رباب) در اینباره این است که:”همه جا تا شهادت با امام بودم، به خدا قسم آنچه مردم می‌گویند وگمان دارند که او گفته: بگذارید من دستم را به دست یزید بگذارم یا به سرحدات بروم”؛ چنین سخنی نفرمود. فقط گفت: بگذارید من در این سرزمین پهناور بروم تا ببینم امر مردم به کجا می‌رسد[۶]“.
    جالب اینکه طبری این شهادت عقبه را پیش از نقل گزارش ابن‌سعد آورده و بنظرش موجه‌تر است.
    بفرض صحت گزارش ابن‌سعد، هیچ دلالت بر رضایت به بیعت و دست شستن از “نه” ندارد. چون خیلی واضح است گزینه‌ی شام رفتن و دست به دست یزید نهادن، اگر بمعنای بیعت و سازش بود ؛ که مطلوب اصلی ابن زیاد و ابن‌سعد بود و اصلا برایش بدیل، طرح نمی‌کردند و قطعا تحت الحفظ به شام می‌فرستادند. پس معلوم است خود ابن‌سعد هم از عزیمت به شام، بیعت و سازش نفهمیده است. شمر که کاملا ادامه نهضت و کشاندن اعتراض به شام را ازش فهمید. لذا ابن‌زیاد را از قبول منع کرد که اگر برود او عزیز است و تو ذلیل می‌شوی!
    پس “نهِ” امام هرگز قابل مذاکره نیست؛ حداکثر تعیّن کوفی، مدنی، یمنی‌اش قابل بحث است. چنانچه در مواجهه با حُر هم همین را اشاره کرده است.(دقت شود)

  1. اگر مردم می‌ماندند، به “انقلاب” و “حکومت” می‌آنجامید!
    علی التشبیه “نهِ” امام خمینی به پهلوی؛ کویت راه نداد، می‌رود عراق؛ آنجا نشد، پاریس؛ اما سر “نه” هست. اگر مردم ماندند و نهضت، فراگیر شد، “انقلاب” میشد و نظام سابق زیر و زبر شده، “نظام جدید” شکل می‌گرفت.
    اتفاقی که در نهضت امام خمینی -به تأسی از سیدالشهدا- افتاد اما در قیام سیدالشهدا، کوفه ریزش کرد؛ به امام هم اجازه جای دیگر رفتن داده نشد لذا به انقلاب و حکومت نیانجامید.
    البته این انقلابیگری، بعد از شهادت به “روح امت” تزریق شد. واقعا “طلب اصلاح در امت جدش” محقق شد. او به مردم جرات طوفان داد. دیگر قیام پس از قیام تا واژگونی دستگاه اموی ادامه یافت.
    بی‌مناسبت نیست که “ثارالله” لقب برگزیده آن امام شهید در زیارات شده که با “الثوره”(بمعنای انقلاب) هم ریشه است. خونی که می‌جوشد و انقلاب می‌آفریند.

بازنویسی ای از جلسه با دانشجویان دانشگاه شریف

[۱] دعائم الاسلام ج۲ص۱۳۱

[۲] طبری ج۳ص۲۹۵

[۳] ر.ک: تحف العقول خطبه منا

[۴] شرعا چون ادله شرعی مانع حاکمیت یک فاسق مشروب خوار بر مسلمین است.عرفا چون خلاف عهدنامه معاویه با امام حسن(ع) است که از تعیین ولایتعهدی و خلیفه بعدتوسط معاویه منع کرده بود.

[۵] طبری  ج۵ص۴۱۴/ ارشاد مفید ج۲ص۸۷و۸۸

[۶] طبری ج۵ص۴۱۳/ الکامل ج۲ص۵۵۶

 

اگر امسال نمی‌آمدید وعده رسول خدا(ص) به صدیقه طاهره(س) دروغ در می‌آمد! و حاشا که چنین شود!

محسن قنبریان

تضمین سلامت تعظیم محرم

هدیه نوروزی پیرمرد فقیر ایرانی به امام کاظم(ع)!

لشکریان عباسیان را عمدتا ایرانی‌ها تشکیل می‌دادند و خلیفه عباسی برای رضایت آنها نوروز را جشن میگرفت.

جشن او یک سفره هفت سین ساده نبود، احیای سنت کسراها بود. مثل شاهان ساسانی می‌نشست و امراء و فرمانداران و تیول‌داران برایش هدایای قیمتی می‌آوردند.

اینبار به اصرار و به اکراه، امام کاظم(ع) را هم کنار خود نشاند!

هدایای گرانبها در نوروز تقدیم و بالای تالار چیده میشد؛ تا اینکه پیرمرد فقیری وارد شد. به جای شاه عباسی، امام کاظم(ع) را خطاب کرد:

مرد فقیری هستم که وضع مالی‌ام خوب نبود تا برای شما هدیه بیاورم اما سه بیت شعر که جدم درباره جدت -سیدالشهداء(ع)- سروده را بعنوان هدیه نوروز تقدیم میکنم:

“تعجبم از شمشیرهای آبدار، چگونه بر پیکرت فرود آمدند؟

با اینکه غبار غریبی چهره عزیزت را گرفته بود!

در شگفتم از تیرها، در مقابل چشم بانوان حریمت!

که با اشکهای جاری جد خود را می طلبیدند.

چگونه نشکستند؟! و چرا بزرگواریت مانع فرورفتن آنها در بدنت نشد؟!”

فضای شاهانه عوض شد؛ زودتر از دعبل و امام رضا(ع) در کاخ مأمون، پیرمرد ایرانی نزد امام کاظم(ع) روضه‌خوان سید مظلومان شد!

امام نیز هدایا را با اجازه سلطان جور به پیرمرد فقیر پیشکش کرد[۱].

امسال نوروز، همه بر آستان موسی بن جعفریم!

اینبار او وردست سلطان حقیقی عالم، خالق مرگ و حیات، بیماری و بهار نشسته است!

ما هم آن ایرانی فقیر و گرفتاریم!

 از اجداد پاکت، شعری بخوان و صله‌ای بستان!

(این خاطره را به کسانی که دوستشان دارید، هدیه دهید)

محسن قنبریان
۹۸/۱۲/۲۹

[۱] تفصیل ماجرا را درمناقب ابن شهرآشوب ج۴ص۳۱۸و۳۱۹بخوانید

ضریب اباء از ضیم یا ننگ ناپذیری!

برای نمونه در جوامع پیشرفته برای هر۵۰۰نفر یک پزشک و میزانی از امکانات درمانی تعریف میشود تا “ضریب سلامت” بالا رود.

در یک جامعه مرفه، سرانه ملی را۳۰۰۰۰ دلار در سال تعریف می کنند و ضریب رفاه می سازند.

برای اینکه جامعه سرافراز باشد و هیچ وقت ننگ نپذیرد چه لازم است؟چند درصد، انسان مقاوم و ننگ ناپذیر لازم است؟! ضریب ننگ ناپذیری عمومی چگونه معین می شود؟! چه رفتارهایی موجب کاهش این ضریب است؟! چه خصوصیت هایی باید در دولتمردان و رجال سیاسی افزایش یابد تا این ضریب نشکند؟!

در روانشناسی و علوم مرتبط با آن از سه تیپِ: “سلطه پذیر”، “پرخاشگر” و “جرأت مند و عزیز” بحث میشود که کمی به این موضوع نزدیک است.

توماس موریاریتی در تحقیقاتش برای تعیین “میزان مقاومت جرأت مندانه” به نتیجه وحشتناکی در جامعه آمریکا برخورد و نتیجه گرفت:”ما ملتی از قربانیان مشتاقیم”!

در ادبیات دینی ما ،”ضیم”، وخیم تر از ظلم و آن است که روح انسانها را جریحه دار و شرف آنها را تحقیر می کند. کسانی که از پذیرش ضیم اباء دارند؛ “أباه الضیم”(=أباه جمعِ”آب”،اسم فاعل از اباء کننده است)، “نفوس أبیه” نام گرفته اند.

امام صادق(ع) برای خداوند کسانی می شمارد که چشم اومی شوند[تا تجاوز و ضیم ها را ببینند] گوش خدا میشوند[تا داد مظلومان را بشنوند] و زبان او می شوند[تا خوابها را بیدار و براهل ظلم فریاد کنند] “بهم یدفع الضیم”(با اینها خداوند ننگ را از جامعه دفع می کند).

دنیایی که متجاوز و زورگو دارد، تحمیل ننگ و ضیم در آن همیشه محتمل است. آیه۳۴نمل از سیره مستمره ملوک و ابرقدرتها برای تحقیر کردن عزیزان جامعه انسانی و ذلیل کردن آنها می گوید.

خصوصیت نفوس أبیه (جانهای دور از ننگ)این است که “پیشتر” و “بیشتر” از دیگران ضیم را درک و واکنش نشان می دهند. از اینرو بودن نصابی از آنها جامعه را از ننگ پذیری بیمه می کند.

این نصاب چقدر است؟! ضریب اباء در علوم اجتماعی-سیاسی جای تحقیق ونظریه پردازی دارد. جادارد دراینباره رساله های دکتری برای تولید علوم انسانی اسلامی ارائه شود.

مثلا در قبال ۵میلیون لبنانی ۱۰۰۰۰نیروی حزب الله موجب بیمه لبنان از پذیرش ننگ است.

شهدای دفاع مقدس ۰/۳۸درصد کل جمعیت ایران و رزمندگان سرجمع حدود ۶٪جمعیت بودند یعنی به ازاء هر ۱۰۰نفر ۶مجاهدِ مقاوم کافی بود تا یک وجب از خاک خود را به دشمن ندهیم و ننگ را از خود دفع کنیم(طبعا” ضریب فتح” از”ضریب إباء”بیشتر است)

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه اش ذیل خطبه ۵۱؛ سید وسرور اهل اباء وعدم پذیرش ضیم -که به مردم غیرت و مرگ زیر سایه شمشیر درمقابل پذیرش پستی آموخت- را اباعبدلله الحسین معرفی می کند.(ج۳ص۲۴۹).

ماربین آلمانی وجوزف فرانسوی در کتاب “رولیسیون کبیر”(یا سیاست حسین)آنرا حس رولیسیونی(تن ندادن به ظلم و ضیم)خوانده می نویسند:”حس رولیسیونی در این قوم(شیعیان)به واسطه عزاداری حسین(ع)پیدا شده وتا وقتی که این عمل را ملکه خود داشته باشند پستی و زیر دستی را قبول نتوانند کرد”(ص۳۷).

٭ برای تفصیل بیشتر سلسه بحث نسل مستشهد و یادداشتهای آنرا در این کانال ببینید.

سخنرانی/ نسل مستشهد

یادداشتی برای میلاد سیدالشهدا ۹۸/۱/۱۹

روضه شب کریسمس!

  1. شیخ طوسی در تهذیب الاحکام ذیل این آیه که: “پس مریم(س) به عیسی باردار شد و با حمل خود از خانواده‌اش کناره گرفت و به “مکانی دور”- مکاناً قصیّاً- رهسپار گشت[۱]” از امام سجاد(ع) روایت کرده :”از دمشق[فلسطین کنونی]، [به طی الارض] آمد کربلاء و عیسی(ع) را در جای قبر حسین(ع) به دنیا آورد و شبش برگشت[۲].”
  2. به حسب روایات مدت حمل معجزه‌آسای مسیح ۹ساعت بوده و در روز جمعه واقع شده است. پس شب جمعه، شب تولد مسیح بوده و مسیح در کربلا و موضع قبر سیدالشهداء جان گرفته و متولد شده و در نهر فرات شسته شده است[۳].
  3. کلینی در کافی از حفص بن غیاث روایت کرده که اباعبدالله(ع) هم متقابلا به آن نخل که رسید وضو گرفت و نماز خواند و شمردم در سجده‌اش پانصد بار تسبیح گفت و فرمود: بخدا این همان نخلی است که خداوند به مریم فرمود: “ساقه درخت خرما را به طرف خود تکان بده که خرمایی تازه برتو فرو می‌ریزاند[۴]“.[۵]
    این درخت نخل، خشک بود که خدا بخاطر آن مکان و این مهمان رطب تازه برآن رویاند و عمر طولانی داد.
  4. امّا حسین(ع):”قُتِلَ و هو کَئیبٌ، حَزینٌ، شَعِثٌ، مُغ٘بِرٌ، جائِعٌ، عطشانٌ: محزون و غمگین و ژولیده و غبارآلود، گرسنه و تشنه کشته شد[۶]!.

[۱] فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا ﴿٢٢﴾  / سوره مریم

[۲] تهذیب ج۶ص۷۳

[۳] ر.ک:تفسیر برهان ج۳ص۷۰٨

[۴] وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا ﴿٢۵﴾   / سوره مریم

[۵] الکافی ج٨ص۱۴۳

[۶] کامل الزیارات ص۱۳۲

صداهنگ/ نماز ظهر و عصر اباعبدالله درروز عاشورا

صداهنگ تهیه شده از بیانات حجت الاسلام قنبریان با موضوع «نماز ظهر و عصر اباعبدالله درروز عاشورا» تقدیم میشود.

دریافت صداهنگ «نماز ظهر و عصر اباعبدالله درروز عاشورا»با لینک مستقیم

اول زائر حسین، بعد حاجی عرفات!

شکوای حسین(ع) عصر عرفه پاسخ گرفت وقتی می سرود: “أشکو الیک غربتی و بُعدَ داری…”!

دیگر حسین غریب نیست و هیچ کس محبوب تر از او روی زمین نخواهد شد. کل ارض، کربلا شده؛ همه خانه ها، خانه او می‌شود؛ دیگر خانه‌اش دور نیست! از این پس هر مالک امر و سلطانی پیش او هوا و سبک است؛ تا قیامت یقه‌ی همه را خواهد گرفت!…

اگر تماشای کربلا در دعای عرفه، مانع از دعا و درخواستت از خدا شد؛ فکر نکن عبادت عرفه‌ات از دست رفته است که به “ثواب عظیم” ره یافته‌ای!‌

امام رضا(ع) به اباصلت فرمود:”…پس نظر کردن به انبیاء و رسولان و حجت‌های الهی در درجاتشان[دقت:فی درجاتهم] ثواب عظیمی برای مومنین روز قیامت دارد”(عیون اخبارالرضا ج۱ص۱۱۶)

نظر به حجت خدا در درجاتش را یک مثال بزنم:

سیدالشهداء در دعای عرفه نمی گوید خدایا همه اعضاء و جوارحم به وحدانیتت شهادت می‌دهند؛ تا من و تو هم چنین باشیم و روز “نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم” این شهادات را بشنویم.

نه! می‌گوید: خدایا من بوسیله اعضاء و جوارحم بر توحیدت شهادت می‌دهم! “أنا أَش٘هد ُیاالهی …!” بین این دو فرق بسیار است. ما جز با زبان چنین شهادتی نداریم! چگونه می‌توانیم با پرده قلب و موها و جای روییدن دندان‌ها به توحید شهادت دهیم؟!

اگر تأویل این فقرات را در معرکه عاشورا برای سیدالشهداء دیدی، روز عرفه به این مقام نائل شده‌ای که نظر به حجت خدا در درجه‌اش کنی.

می‌سراید:”خدایا گواهی می‌دهم با حقیقت ایمانم… و درون پوشیده نهادم و آویزه‌های راه‌های نور چشمم و چین‌های صفحه‌ی پیشانی‌ام و روزنه‌های راه‌های نفسم و پره‌های نرمه تیغه بینی‌ام و حفره‌های پرده شنوایی‌ام و آنچه ضمیمه شده و بر آن برهم نهاده دو لبم و حرکت‌های سخن زبانم و جای فرو رفتگی سقف دهانم و آرواره‌ام و محل دندان‌هایم و جای گورایی خوراک و آشامیدنی‌ام و بار بر مغز سرم و رسایی رگ‌های گردنم و آنچه قفسه سینه‌ام دربرگرفته و بندهای پی شاهرگم و آویخته‌های پرده قلبم و قطعات کناره‌های کبدم و آنچه را دربرگرفته غضروف‌های دنده‌هایم و جایگاه‌های مفاصلم و پیوستگی پاهایم و اطراف انگشتانم و گوشتم و خونم و مویم و پوستم و عصبم و نایم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضایم…”!

حالا دیدی چرا باید لهوف همراهت می‌آوردی؟!

ببین میتوانی زائر و ناظر حسین در چنین درجه توحیدش شوی؟!

شاید همین سرّ حدیثی است که خداوند روز عرفه اول به زائران حسین نظاره می‌کند بعد حاجیان عرفات!