“ادریس” و “م ح م د”

 

  • غیبت، سنت در اولیاء خدا بوده؛ اولین اش -ادریس- ۲۰ سال و آخرینش، تا حالا ۱۱۸۴سال!
    اگر ۲۰ساله، ادریس برگشت و ولیّ ما نه؛ فرقش در ولیّ است، در محبت و ولایت اش!
  • جبّاری، زمینِ مستضعفی را تصاحب کرد و او را کشت و ادریس را تهدید کرد؛ ادریس هم اجازه بارانِ شهر را از خدا به دست گرفت تا آنها را با قحطی ادب کند. ۲۰سال کافی بود…
  • “زمین” را جبّاران تصاحب کردند و اولیاء را “قُتل مَن قُتل و سُبی مَن سُبی و اُقصی مَن اُقصی” کردند؛ ولیّ آخر، “منزل نمی کند الا به نوک کوه ها یا قعر دره ها”!
    اما باران را گرو برنداشت! جایش در خیمه ی تنهایی، “بِیُمنه رُزق الوَری” شد!
    ایستاده تا مردم بخواهند، با محبت ادب شوند نه عقوبت…
  • فاضل نظری این وضعیت را ندبه کرده:
    کبریای توبه را بشکن! پشیمانی بس است
    از جواهرخانه ی خالی نگهبانی بس است

یوسف از تعبیرخواب مصریان دلسردشد
هفتصد سال است می بارد! فراوانی بس است

بر سر خوان تو تنها کفرِ نعمت می کنیم!
سفره ات را جمع کن ای عشق! مهمانی بس است

محسن قنبریان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *