بایگانی دسته: پیام‌ها و تحلیل‌ها

زکات یا کفاره؟!

  • جامعه می داند طلبه هایی که شبی جای رفتگران(در گناباد) و روزی جای نیروهای امداد(در اهواز) و… رفتند، شهریه شان به نصف حقوق آنان نمی رسد؟!
  • پیج داران اینستا خبر دارند گستره ی این نمونه ها چقدر وسیع است؟! از گروههای جهادی در صحراهای کرمان و سیستان تا مناطق صعب العبور چهارمحال و لرستان خبر دارند؟!
  • بدبینان که همه چیز را نمایشی و ظاهر سازی می بینند از صدها نمونه گمنام و بی صدا سراغی نمی گیرند؟!

✅ بنده تقریبا با طلاب هر شهر و مدرسه ای مواجه میشوم کارهای کوچک و بزرگ از این دست می شنوم و می بینم. این همان “فضیلت فراموش شده” ای است که روزی از مثل ملاعباس تربتی در کتابی به همین نام می خواندیم و امروز به برکت انقلاب اسلامی و روحیه جهادی در حال گسترش است.

?اما حرف اصلی ام با خود این عزیزان است:

❓فکر می کنید کار شما از مصادیق زکات و تبرع است یا کفاره؟!!
در احادیث “هرکار خیری، صدقه است” ، “زکات نیروی بدنی، کمک به افتادگان است” ، “کارهای خیر، زکات نعمت” و “نیکویی کردن به همسایه ها، زکات رفاه” ای است که ندارید!
اما کارهای زیبایتان، “کفاره”ی عمل سوء تعدادی اشراف ریش دار هم هست!
کفاره، کارکردش پوشاندن و دفن و بی اثر کردن کار قبیح است.
خانه های میلیاردی برخی اشراف مذهبی، ماشینهای دودی و دوری از مردم برخی بزرگترهایتان، تله کابین ها تا اروپاگردی های برخی عمامه به سرهای غیر روحانی، مهمانی ها و تالارهای آنچنانی و اسراف آقازادگان سفیه برخی پرطمطراق ها و ساختمانهای مجلل و اضافی برخی مدرسه داران و… اعتماد عمومی به نهاد روحانیت را بدجوری دارد تخریب می کند. ۵سال پیش در نظر سنجی ای ۵۷/۳%مردم نمره منفی به ساده زیستی روحانیت دادند حالا که خیلی بدتر!
ضربه اعتقادی آنانی -که به تعبیر حضرت آقا مثل موریانه اعتماد هزار ساله مردم به روحانیت را می جوند- موجب شده کارهای درست و عالی و به جای شما، صدقه و تبرع تلقی نشود بلکه کفاره عمل سوء دزدان لباس شما در جامعه دیده شود!
بخاطر همین جامعه با کار شما مواجهه کار ملاعباس تربتی در زلزله تربت حیدریه نمی کند و انگار اینها را وظیفه شما می داند! بلکه بدبین است که آیا آخوند پرنفوذی که شدید هم چنین می مانید؟!

⬅️پس کنار پرداخت کفاره ی عمل سوء هم لباسهای کمتر اما درشت تر خود، برای کاهش آن قبایح در لباس پیامبر(ص) هم کاری بکنید. نمی شود دانه درشتهایی گناه کنند و کفاره اش را کوچکترها بدهند!
بهترین دارایی شما “علم” و “بیان” است و زکات آنها، “وادار کردن[صنف]خود به عمل” و “اندرز دادن” و نهی از منکر کردن است. عمل خود را با قدرشناسی از اساتید زاهد و مهذب تکمیل و با دستبوسی و تملق غیر وارستگان تباه نکنید.

?مطالب مرتبط:
– با هجوم موریانه ها چه میتوان کرد؟
– آخوندها کجایید؟

محسن قنبریان
۹۷/۹/۳۰

ازغدی، ادامه ی شریعتی یا مطهری؟!

حوزه ی بی عیب!

شریعتی از اسلامی انقلابی می گفت که در آن نقش جدی ای برای مرجعیت و روحانیت نبود! انتقادهای زیادش از این نهاد او را نماد “اسلام منهای روحانیت” کرد و فتوایی از مراجع آنروز مبنی بر ضاله بودن کتابهایش صادر شد!
مطهری اما منتقدی از روحانیت بود که اعتراف به مزایایش داشت. اعتقاد داشت با لزوم حفظ و نگهداری اش باید آنرا اصلاح کرد. اسلام منهای روحانیت را خیانت می دید و فقهاء را تنها سلسله ی معرفتی متصل به معصوم می شمرد. ادامه خواندن ازغدی، ادامه ی شریعتی یا مطهری؟!

رهبری برای مستضعفان جهان!

?اپیزود اول:

میشل فوکو فیلسوف فرانسوی در ایام انقلاب دو سفر به ایران(شهریور وآبان۵۷)ویک دیداربا امام در پاریس کرد تا از نزدیک انقلاب ایران را مطالعه کند.در سفرهایش به تهران وقم وآبادان سفر وگزارشات تحلیلی خود را در ۹مقاله برای روزنامه ایتالیایی کوریردلاسر نوشت که بعد در دوکتاب بنامهای “ایرانی ها چه رویایی در سر دارند؟” و”ایران:روح یک جهان بی روح” به چاپ رسید.او سه عامل انقلاب را:”مذهب”/”اراده جمعی”/”رهبری ” می شمارد.

انقلاب ایران را مذهبی معرفی می کند

-اراده جمعی:فوکو انقلاب ایران را از این حیث از انقلابهامتمایز می شمارد که همه مردم ایران از همه طبقات وهمه قومیت ها ومذاهب را در برگرفت .می نویسد:”اراده جمعی را هرگز کسی ندیده است. خود من فکر میکردم که اراده جمعی مثل خدا یا روح است وهرگز کسی نمی تواند با آن روبرو شود.اما ما در تهران وسرتاسر ایران با اراده جمعی یک ملت برخورد کرده ایم”(ایران:روح…ص۵۷).

-رهبری:به نظر فوکو با نبود رهبری مقبول ومقتدر چه بسا نیروها بجای نشانه گرفتن اهداف با هم درگیر و عملا انقلاب را ناکام بگذارند.رهبری دو کار می کند:”مدیریت نیروهای انقلاب “/”ایدئولوگ انقلاب”.

به نظر فوکو این دو در ایران  در امام خمینی جمع شد.او امام را “رهبری اسطوره ای” لقب داد که”پهلو به افسانه می زند”.(ایرانی ها…ص۶۴)

?اپیزود دوم:

جنبش جلیقه زردها، با وجود عقب نشینی دولت از نرخ سوخت، آرام نشد وبسیاری از اقشار را همراه کرد.

از فرانسه به بلژیک و صربستان و…سرایت کرد.در مصر فروش این جلیقه از ترس احیای دوباره انقلاب مصر در ایام سالگردش(بهمن) ممنوع شد!

این روزها از برخی سخنگویان جنبش نقل شد که از انقلاب ایران الهام گرفته اند http://fna.ir/bq99uf

پیام روشن آن مثل جنبش وال استریت قیام مردمی است که احساس می کنند در سلطه ی قدرت وثروت عده ای محدود،محصور ومحرومند!

این جنبش ها علیرغم موانعی در همبستگی،امکان فراگیری وتبدیل به اراده جمعی تر دارند.اما یک عنصر اساسی را ندارند:رهبری که به تعبیر فوکو بتواند هم “مدیریت نیروهای انقلاب”را به عهده بگیرد وگام به گام به آرمانها بکشاند و هم”ایدئولوگ جنبش “باشد و آرمانها را جلوی چشم ملت بگذارد.

شبکه های مجازی می تواند هم آهنگ کننده ی شنبه های اعتراض باشد اما نمی تواند نقش رهبری این جنبش ها را برعهده گیرد لذا احتمال اینکه در فقدان رهبری مطلوب، این جنبش ها به هرج ومرج وحتی جنگ داخلی کشیده یا در لابلای مطالبات متکثر،تجزیه شود وتحولی اساسی را موجب نشود وجود دارد.

?اپیزود سوم:

ساختارهای دنیای سرمایه داری: هم مذاهب را متکثر کرده و هم پایان ایدئولوژی ها را جشن گرفته است. احزاب و سندیکاهای اصناف هم نمیتواند جای رهبری مقتدر وفراگیر برای انقلابی عمومی واراده ای جمعی را بگیرد.بعلاوه که سران احزاب نوعا خود از طبقه ممتاز قدرت وثروت ومخالف برهم خوردن نظم موجود اند.

از سوی دیگر،مرزکشی های جغرافیایی و”تثبیت ملل” بجای “امت” در نظم های جدید پس از جنگ جهانی،امکان رهبری مقتدر از کشوری دیگر را هم منع کرده ومداخله داخلی تلقی می کند.

اما ساختارهای مدرن هنوز نتوانسته الگو گیری تاریخی از انقلابهای ممتاز ملتها(مثل ۵۷ایران)را از طبقه فرودست جهان بگیرد.بلکه رهبران معنوی وایدئولوژیک انقلابهای مردمی اگر نتوانند “نقش مدیریت نیروهای جنبش ” را از بیرون مرزهای آن کشور انجام دهند(بخاطر تهمت مداخله در امور داخلی)، اما می توانند “نقش ایدئولوژیک والهام بخش”را برعهده گیرند.

چیزی که در دهه اول انقلاب اسلامی در مدت کوتاهی شاهدش بودیم وجنبش هایی اسلامی را متأثر از ایدئولوژی امام موجب شود.لکن عوامل متعددی موجب شد استکبار ستیزی و مخالفت با نظام سلطه جهانی را در “قرائتی ملی”(نه جهانی)ادامه دهیم.ما امروز از استکباری که برای ایران بد بوده، ایدئولوژی انقلابی خود را سیراب می کنیم تا استکبار ستیزی ما “همراستا با منافع ملی “دیده شود !وهمین قدر هم از سوی طبقه اجتماعی و دولتی غربزده برتابیده نمیشود!مثال گرفتن از وال استریت و اعتراضهای فرانسه برای استاندارد دوگانه غرب ونمایش خوی استکباری برای مصرف داخلی،

با ایدئولوژی سازی برای مستضعفین جهان فاصله زیادی دارد.

*البته نمی توان پنهان کرد که بروز متناوب جنبش های فرودستان و سرعت فراگیری آن در کشورها ،این نوید را می دهد که در صورت پیدا شدن رهبری معنوی وخارج از چارچوبه های تحمیلی مدرن،انقلابی جهانی به سرعت علیه مستکبران عالم شکل گیرد.به امید آن روز وقدوم مبارک آن رهبر آسمانی وجهانی!

محسن قنبریان
۹۷/۹/۲۴

بشنوید| دفاع قاطع آیت الله جزایری از کارگران گروه ملی فولاد

این جملات عالی نماینده محترم ولی فقیه در استان خوزستان پس از اعتراضات و تجمعات مکرر کارگران گروه ملی فولاد است. خداوند آن عزیز را در خدمت به مستضعفین و ستاندن حقوقشان یاری فرماید که خاطرات شیرینی در اینباره ها شنیده ایم.

⭐️اما چند نکته:

  1. چرا حقوق و دستمزد کارگر با حفظ کرامت او تعقیب نمی شود تا مجبور شوند با تجمع و اعتراض مسئولین را وادار کنند به تلاشها، سرعت و فوریت دهند؟! اگر می شد حقوق کارگران هفت تپه و گروه ملی فولاد با تقلای مسئولین استان داده شود(اقلا یکی دوماهش)، چرا تعلل، تا کار به اعتراض و شعارهای تند بکشد؟!
    این تصفیه حساب با ذی حسابهای بدحساب نمی شد یک ماه زودتر انجام شود؟!
    این روند، تداعی بدی در باور مردم و توالی ناجوری در ستاندن حق دارد!
  2. تجربه ی هفت تپه و گروه ملی فولاد بس نیست؟! باید کارگران آریوبرزن بهبهان هم رو به اعتصاب و تجمع بیاورند تا برایشان کاری شود؟!(متاسفانه امروز خبر اعتصابشان رسید!)
    خبر از پیگیری ها و تلاشهای امام جمعه محترم وجمعی از روحانیون در دوماه اخیر دارم. از اینکه چیزی هم دست اینان نیست، بی خبر نیستیم. اما آیا اگر کار کارگران آریوبرزن به آنجا که کارگران گروه ملی فولاد کشید، رسید، امام جمعه شهر از سر دلسوزی و احساس مسئولیت -مثل نماینده ولی فقیه در استان- برای تصفیه حساب بر مسئولین بالا دستی وارد نمیشود و فشار بیشتری نمی آورد؟! خوب چرا این کار را قبل از لبریز شدن صبر کارگران نکند؟!
    مسئول بالادستی ای که تقاضا را فقط به وعده پاسخ داده و نامه ی محترمانه روحانیون شهر را حتی اعلام وصول نمی کند، نباید با لحن دیگر با او سخن گفت؟!و جور دیگر از او مطالبه حق مظلومان را کرد؟!
    حفظ کرامت کارگر از دستمزد او مهمتر است نگذاریم برای نانشان جمع شده شعارها را واژگون کنند!
  3. همین ایام برای دفن بزرگ یک ایل (خان)دو نماینده معزز ولی فقیه از دو استان به بهبهان تشریف آوردند. مردم این سامان اینقدر اهل درک هستند که بدانند این تشریف فرمایی احیاء فرهنگ خان و خان بازی نیست و تکریم مردم آن ایل محترم است. و چنانچه خود بزرگواران گفتند آن مرحوم هم متدین و کارگشا بود و هم نماز خواندن یکی از آن سروران را بر جنازه اش وصیت کرده بود. لکن این را هم می دانیم که وصیت یک میت به شرط قبول، بر طرف مقابل واجب می شود اما وصیت ولیّ معصوم درباره ضعفاء و گرسنگان و گارگران بی مزد، دستور و فرمان شرعی آن امام است و ابتدائا بر علماء واجب است(خطبه ۳).

وصیت امام راحل و ولی فقیه درباره آنها، اقلا شرط ضمن عقد توکیل این نمایندگان عزیز است. بعید می دانم وضعیت این محرومان به گوش سروران نرسیده باشد.

امام عزیز مثل آن بزرگواران (روحانیون نظام) را چنین موظف کردند: “همه مدیران و کارگزاران و رهبران و روحانیون نظام و حکومت عدل موظفند که بافقرا و مستمندان و پابرهنه ها بیشتر حشر و نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمکنین و مرفهین در کنارمستمندان و پابرهنه ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگی است که نصیب اولیاء شده و عملا به شبهات و القائات خاتمه می دهد”(صحیفه امام ج۲۰ص۳۴۱). مثل بنده از مستضعف پروری آن بزرگواران باخبرم و میدانم بیت برخی از آنها دائم مأمن محرومان و پناه جویان است لکن تصورش را بکنید یکبار هم برای کارگران محروم قدم بر چشم این شهر می نهادند، چقدر آلام آن کارگران تسکین می یافت! اقلا در ایاب و ذهاب چند باره در این دوسه ماه یکبار هم پای حرف این زمین خوردگان می نشستند و برایشان سفارشی می کردند.

الان هم برایشان کاری و مطالبه ای کنند عبادتی کم نظیر کرده و سفارش امام عزیز را امتثال کرده اند که فرمود: “وظیفه ما و همه دست اندرکاران است که به این مردم خدمت کنیم و در غم و شادی و مشکلات آنان شریک باشیم که گمان نمی کنم عبادتی بالاتر از خدمت به محرومین وجود داشته باشد”(همان).

محسن قنبریان
۹۷/۹/۲۴

بازگشت رحیم پور به نماز جمعه!

رحیم پور ازغدی همیشه برایم محترم بوده است.

  • دهه ۷۰ درمقابل تهاجم شبه فلسفی غربگرایان در عرصه فرهنگی-سیاسی و بعدا دولتی، بمثابه معلمی مؤدب ناقد آن جریان فرهنگی-سیاسی شد. همان وقت بعضی از جبهه انقلاب و دلسوز، وارث عمرو بن حمق بودند و با ناسزاگویی و دود موتور و جلسه بهم زنی از انقلاب به زعم خود دفاع میکردند!
  • ازغدی حتی اگر رأیش همیشه در صندوق اصولگرایان ریخته باشد، هیچوقت یک مهره صرفا جناحی نشد. بودند کسان دیگری که با هنر بیان و روشنگری -نه قالتاق بازی- مثل او سخن میگفتند اما انگار متعهد بودند فقط عیوب اصلاح طلبان را بگویند و خلافهای بین غیر آنها در قوای دیگر یا نهادهای انتصابی را هیچ نگویند!
  • رحیم پور یک نکته مثبت دیگر هم دارد که آرمانهای انقلاب را همه و متوازن مطالبه می کند. از برخی خوبان دیگر جبهه انقلاب در منابرشان، جز ولایت نمی شنوی! آزادی پیش کش، سخنرانی درباره عدالت هم ندارند! از تناسب زیبای اینها با ولایت و در نظام ولایت چیز زیادی نمیشنوی!
  • آخر اینکه، آخرین بار در دادگاه ویژه -که بخاطر نقد سخن یکی از ائمه جمعه استانها حاضرشدم- به بنده هم توصیه شد اقلا مثل رحیم پور نقد کنم که نامی هم نمی آورد و همه چیز را هم میگوید و…!

نمیدانم بعد از سخنرانی فیضیه هنوز آن دادیار همان نظر را درباره رحیم پور دارد یا او هم دیگر خوب نیست؟! و باید مثل کلیشه های کم خاصیت همیشه خوب شوم !

بدون اینکه رحیم پور را هم مطلق کنم برگشتش به سخنرانی پیش از خطبه را پس از مدتها تعطیلی گرامی می دارم سخنان امروزش در دو محور “نمازجمعه علوی” و “گزارشی از شورای انقلاب فرهنگی” بود هردو مفید و اولی مهمتر.

چه خوب بود روحانیون انقلابی برغنای این حرفها افزوده و با مطالبه، در آستانه ۴۰سالگی انقلاب، نماز جمعه ی اغلب کلیشه شده و تکراری وملال آور را به نماز جمعه تراز انقلاب اسلامی می رساندند.

سخنان ایشان را بخوانید:

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1397/09/23/1898533

محسن قنبریان
۹۷/۹/۲۳

حاشیه ای طلبگی بر فرمایش یک بزرگ

سخنان یکی از مراجع بزرگوار درباره طلاب دوباره باز نشر شد و شنیده شدن دوباره حرف، زمینه نقد دوباره را هم فراهم ساخت.

ظاهرا این عالم عظیم الشأن در سه محور نگران حوزه و طلاب بوده اند: کاهش تقوا، دانش و محبوبیت.

برای کاهش محبوبیت، عامل اصلی را ورود طلاب به فعالیت سیاسی شمرده اند http://www.entekhab.ir/fa/news/445584

از جهات مختلف میشود به فرمایشات آن وارسته پرداخت که مجال همه در این یادداشت نیست فقط اشاره به ۴ابهام:

ادامه خواندن حاشیه ای طلبگی بر فرمایش یک بزرگ

پرسش و پاسخی از یادداشت “درس ناتمام!”

 

پرسش:

در یادداشت اخیر بین نیروی انقلابی و ولایی با غیر آنها در پرسش و نقد رهبری فرق نهادید! از جملات آخر هم چنین برمی آید که در نزدیکان رهبری و مسئولان نظام و معتقدان به ولایت هم تفاوت قائلید! کاش حدود و مرزها را دقیق بیان میکردید. کجا مباحثه با رهبری خوراندن جام زهر به ایشان و کجا طرح نکردن نظرات، قفل شدن کارهاست؟!

 

پاسخ:

سؤال و نقد گاهی بعنوان یک حق مطرح است گاه یک تکلیف.

بعنوان حق، حق هر شهروند است حتی اگر معتقد به ولایت فقیه نباشد. او هم حق دارد ابهام سخن یا رفتار مسئولین و مقامات-حتی رهبری-را بپرسد و اگر مغایر با معیارهای اصیل و مقبول دید نقد کند. این حق مرزش توهین و تضعیف و تخریب و…است که قانون مجازات اسلامی حد و حدودش را معلوم کرده است. اینکه رهبری می فرماید کسی بخاطر نظر مخالف بنده در زندان نیست بدین معنا نیست که در نامه های سرگشاده و نقدها علیه رهبری اگر ماده قانون مجازات اسلامی درباره توهین به رهبری صدق کرد پیگرد ندارد.

اما سخن گفتن و اظهار نظر کردن گاه تکلیف است رهبری خود هم جایی تعبیر “وجوب نقد”دارد. www.leader.ir/fa/speech/20185/leader.ir

آنجایی که رهبری فرمودند اگر همه منتظر بمانند تا رهبری نظر دهد این موجب قفل شدن کارها میشود از این قسم است.

پرسش “برای وضوح افکار عمومی” یا “پیشبردن اهداف انقلاب” مصرح در قانون اساسی و بیانات رهبران انقلاب یک تکلیف هم هست و موجب هم افزایی با رهبر بیدار است.

درون جبهه ولایت از این حیث می توان مباحثه ها با رهبری را تقسیم کرد:

۱٫       برای نمونه: شهید مطهری در جریان کمیته استقبال از امام به سختی مخالف حضور برخی جریانات انحرافی خاص بودند، و حتی از طریق نزدیکان امام در پاریس به امام پیام داد اگر اینها بودند دیگر من نیستم! http://www.irdc.ir/fa/news/538
این مباحثه و درخواستی و حتی فشاری در مسیر صیانت از انقلاب و اصالت آن است. اما قهر کردن کسانی بخاطر نام خود و فرزندانشان(که کاندیدی به غلط در مناظرات
۸۸طرح کرد)قابل مقایسه با نمونه مطهری نیست. اینجا توقع بیجا از رهبری و تحمیل خواست و منافع شخصی به ایشان بود که حتی به موضع گیری ایشان پس از انتخابات هم راضی نشدند!

۲٫       نمونه دوم: آیت الله خامنه ای با نخست وزیری مهندس موسوی علیرغم نظر امام، مخالف بود. مصلحت بیان شده در بیان مستشاران نظامی امام درباره صدمه نبود ایشان بر جنگ را قبول نداشت و مقاومت بر نظر خود را در راستای پیشبرد انقلاب می دید نه ایست و سکون انقلاب و نه باند بازی. (میرحسین از همان حزبی بود که ایشان دبیرش بود). اما به محض استشمام امر امام دیگر مقاومت نکردند و مغایرت نظری شان را به مخالفت عملی با ولایت تبدیل نکرد. بخلاف خود میرحسین در۸۸ که اختلاف نظر را به مخالفت عملی و اردوکشی خیابانی کشید!

۳٫       نمونه سوم: نظر مستقل آیت الله خامنه ای درباره امکان توبه و عفو سلمان رشدی و موضع شدید امام در قبال آن و البته پذیرش و تمکین ایشان قابل مقایسه با طعنه و کنایه هایی به خطوط قرمز اعلام شده رهبری نیست(مثل کنایه زدن به منقلی که برخی می خواهند برجام را بسوزانند)!

پرسشها، نقدها، نظرات و مباحثه هایی که در جهت عکس نهضت اسلامی و اهداف انقلاب باشد(مثل سازش با آمریکا)حتی اگر برای شهروندان حق باشد، طرح و تعقیبش از سوی مقامات بالادستی-که متعهد به اصول و اهداف انقلاب شده اند- حتی حق آنها هم نیست و از مصادیق خوراندن جام زهر و تحمیل نارواست .

حالا میتوان آن پرسش مثالی در یادداشت قبل را ارزش گذاری کرد که در راستای تعقیب اهداف انقلاب و هم افزایی با رهبر بیدار برای برقراری دولت اسلامی و شکستن حلقه بسته مدیران است یا ایستی انقلابی وارتجاع به گذشته و مخالفت با آرمانهای ولایت و امت؟!

 

مطلب مرتبط: درس ناتمام!

درس ناتمام!

دیروز رهبر معظم انقلاب سر درس خارج فقه با تبسم از اوقات تلخی و داد زدن روز قبل یکی از فضلا سر ایشان گفتند. تندی آن طلبه را از سرمحبت خواندند و از تندی خود(که فرموده بودند: چرا داد می زنید) عذرخواهی کردند.
هزاربار خدا را شکر که نه فقط فرهنگ شاهان جبار رفت که دچار “علماء جبار” -به تعبیر امام صادق(ع)(۱)- هم نشدیم.

چند درس مهم:
۱. برخی داد زدنها -حتی نابجا وحتی سر رهبری -به قرائت خود رهبری هم از سرمحبت می تواند باشد.
البته:
الف)نه پیروان و نهادهای ولایی نوعا چنین فهمی دارند و معمولا معامله دیگر با پرسش -حتی بدون داد- می کنند حتی اگر آن سؤال و نقد از نماینده و منصوب رهبری باشد! این یعنی مشکلی بزرگ بنام فاصله داشتن فکری و عملی اشخاص حقیقی و حقوقی جبهه ولایت با خود ولی.
ب)نه هرجا انتقاد کردن -فضلا از تندی کردن و داد زدن- سر رهبری الزاما چنین معنای محبتی می دهد. چه بسا جاها و مواردی که کمک به دشمن برای سست کردن پیوند امام و امت است. پس مستشکل دلسوز و انقلابی هم باید مکان و زمان و اولویت مسائل را بسنجد و پز آزادی فکر و مطالبه گری و…فریبش ندهد.(دیگران البته تا حد نرسیدن به جرم آزادند)

۲. درس خارج فقه جای اشکال و جواب است و حتما جلسه ای دهها اشکال به رهبری می شود و جواب می گیرند. قانع می شوند یا سر نظرخود می مانند. آن طلبه با این گشاده رویی و عذر خواهی رهبری، منفعل و او هم معذرت خواهی کرد که صحنه زیبایی بود. اما جا داشت او یا همکلاسی اش اگر در پاسخ رهبری ابهامی می دید هم مطرح می کرد. اهمیت شکستن حلقه بسته مدیران کشور -که خود آقا از قانون بازنشستگی فهم کردند- از فرع فقهی آنروز کمتر نبود که بسیار مهمتر بود.
مثلا اگرهمان طلبه اینبار نه با داد زدن و تندی کردن بلکه مثل مستشکل درس خارج می پرسید: حضرت استاد با استثناء “هرکه تجارب مفید دارد و جایگزین ندارد” ازقانون بازنشستگی عملا چه به سر این قانون می آید؟ این قید، “استنباطی” است و مانند قید “۳۰سال خدمت” نیست که کاملا کمی و غیر استنباطی است. پس تشخیص مصادیقش یک مرجع قانونی می خواهد که لابد همان مدیران اصلی کشورند. آیا این قید عملا همان حلقه بسته را مادام العمر نمی کند؟! و قانون موجود را به ضد خود بدل نمی کند؟!
محبت اینبار طلبه مستشکل به ولی مهربان این است که: اینجا چند نفر به تشخیص شما (حضرت آقا) و به تصریح تان “در فرض اعتماد به آن مقام مسئول” استثناء می شدند، اما با قانونی کردن این استثنائها و سپردنش به دولتمردان، ویرانی کل قانون خدای نکرده پای شما نوشته میشود! و…
سکانس اشکال و جواب پس از عذر خواهی از نحوه اشکال در درس زیبای دیروز جایش خالی بود.

۳. جالب اینکه ولایت مداری رهبر عزیز و هم شاگردی های ایشان(مطهری،بهشتی و…) با امام راحل نوعا اینگونه بوده است. نمونه های زیادی از این الگوهای ولایت مداری در دست است گاه بر نظر خود علیرغم نظر امام باقی بودند یا با امام مباحثه کردند اما هیچوقت “مخالفت عملی” با ولی فقیه یا “کاری که تضعیف جایگاه ولایت نتیجه اش باشد” نکردند.
جالبتر اینکه حضرت آقا این صاحب نظری را نه برای مثل مطهری و بهشتی در قبال ولایت بلکه برای دانشجویان هم لازم می دانند که لازم نیست مواضع آنان حتما منطبق با نظرات رهبری باشد بلکه در مواردی تأخیر فکر تا بیان رهبری را موجب قفل شدن کارها می خوانند.
http://www.leader.ir/fa/content/12118/leader.ir

۴. شاید آنچه موجب شد این الگو از ولایت مداری جای خود را بعضا به تملق و چاپلوسی، یا تبعیت کور و غیر فکورانه دهد، پیدایش کسانی بود که نقد و سؤال از رهبری را با طعنه و کنایه در سخنان عمومی آوردند! به مناصب بزرگ خامنه ای ها و بهشتی ها راه یافتند اما برای منافع شخصی یا حزبی شان با رهبری مباحثه و بعضا قهر کردند! یا بدتر در مسیر خواست دشمنان و در جهت عکس آرمانهای انقلاب به فرامین یا خط و نشانهای رهبری کنایه زدند! یا مغایرت نظری را به مخالفت عملی و اردوکشی خیابانی بدل کردند و… مثالهای این مدل مواجهه با ولی در دهه ۷۰و۸۰ کم نیست در اذهان مثالهای دهه ۹۰حاضر است.
اینان لبه دیگر متملقان جاهل و برخی کاسبان شدند تا ولایت مداری را به زیلو بوسی تقلیل و ولایت گریزی در برخی نخبگان را تسریع کنند.
____________
پی نوشت:
۱.أطلبوا العلم وتزینوا معه بالحلم والوقار وتواضعوا لمن تعلمونه العلم وتواضعوا لمن طلبتم منه العلم ولا تکونوا علماء جبارین،فیذهب باطلکم بحقکم(بحار ج۲ص۴۱)

محسن قنبریان‌

۱۴/۹/۹۷

تجزیه وترکیب دستورالعمل‌های سیر وسلوک ۲

 

عیب و نقص به حسب ترکیب:

منظور از ترکیب این است که آیا همه اجزاء لازم (وسالم)را دارد؟هرکدام سرجای خود وبه اندازه خود قرار گرفته وآثار خود را بروز داده است؟

شهید مطهری در کتاب انسان کامل به درستی بدین مسأله توجه کرده و”تمام”را مقدمه ی “کمال”قرداده است:”تمام برای یک شیئ در جایی گفته می شود که همه آنچه برای اصل وجود آن لازم است به وجود آمده باشد”.اما “کمال در مورد چیزهایی است که بعد از این که از نظر وجود اجزاء تمام شدند می توانند درجات بالاتری هم داشته باشد” لذا “کمال انسان وقتی میشود که همه استعدادهایش را بطور متعادل ومتوازن ودر حد اعلی رشد دهد نه اینکه فقط به سوی برخی از آنها گرایش پیدا کند وبرخی دیگر را مهمل ومعطل بگذارد”در غیر این صورت کاریکاتوری ونامتوازن خواهد شد(ر.ک: انسان کامل).

نمونه اعلای انسان کامل حضرات معصومین وشرح اوصاف متوازن ومتعالی آنها زیارت جامعه کبیره است همانها که در عین و در حین اینکه تامین فی محبه الله اند،ساسه العباد وارکان البلاد هم هستند.

چهره عارفان درجه اول متصل به معصوم ومورد تایید معصوم(مثل اویس وکمیل ومیثم و…)هم غیر از چهره ای است که ما از بسیاری عارفان یا مشاهیر سلوک -حتی در بین عالمان شیعی-می بینیم!

 

اویس و ربیع!

ربیع بن خثیم(خواجه ربیع)و اویس قرنی هردو از اصحاب امیرالمومنین(ع)و عرفای بنام و از زهاد ثمانیه اند هردو شبی برای رکوع وشبی برای سجود در عبادت دارند و…

-ربیع در صفین با ۴۰۰نفر (از مریدان)بخاطر شبهه در جنگ با مسلمان،از علی(ع) -علیرغم اعتقادش به امام-جدا وبه سرحدات رفت که اگر جنگش افتاد با کفار باشد.

-اما اویس قرنی برعکس تازه در صفین به امیر(ع)رسید وهزارمین یارشداما با دو شمشیر!در همان جنگ به شهادت رسید وامیرالمومنین براو گریست،نماز خواند و دفنش کرد.امام کاظم(ع) او را از حواریون امیرالمومنین(ع) در قیامت خواند.

شما عکس هوایی ونمای کلی برخی مشاهیر سلوک در جامعه شیعی را ببینید به اویس قرنی نزدیکترند یا خواجه ربیع؟!

تازه خواجه ربیع در فتنه های منافقان دچار اعوجاج شد اما در سلوکش اصل مبارزه با کفار بود لذا درسرحدات خراسان(شهرتوس)ماند اما برخی از اهل سلوک عصرما حتی با کفار هم ستیزی از خود نشان نمی دهند!عراق وایران در قرون معاصر چند بار توسط انگلیسی ها و…اشغال شده است،گاهی مجتهدانی جلودارمبارزه شده اند(مثل سید مجاهد، حکیم و…)اما خبری از آن عارفان-که در همان شهرها وهمان زمان بوده اند-نشده است!در زمان ما هم بوده وهستند کسانی که حتی لفظا به کفار حربی علیه اسلام(آمریکا واسراییل)تهاجمی ندارند وبه عارف وکامل مشهوربوده وهستند!

 

اشکال وجواب:

-ممکن است گفته شود وظایف افراد متفاوت است. شأن بزرگان اخلاق وسلوک نیست که این شهر وآن شهر رفته تحلیل سیاسی کنند وفتنه ها را بشکافندیاهردم بیانیه سیاسی دهند،اما اصل جریان حق وایمان را شناخته وبه قدر کفاف و”به طرق خود”یاری می کنند گاه به زبان هم اشاره می کنند!

به تعبیر دیگر چون من به الکفایه در عرصه های متعدد سیاسی موجود است اینها بروز وظهوری نمی دهند نه اینکه اصلا قبول نداشته باشند.

-پاسخ این است که ممکن است برخی چنین باشنداما سالک عاقل خوب است استاد خود را در اینباره بیازماید !اگر دید عارف کامل(!)در شناخت جریان حق وباطل تحلیلش ازیک بقال سطحی تر است آیا او کامل است وفقط بخاطر عدم نیاز، بروز نکرده است؟!حتی اگر دم مسیحایی داشته باشد معلوم است به “تمام” نرسیده و فقط برخی ابعاد را کمال داده واثرش پیداشده است.

بگذریم که گاه کفایت هم با سکوت اینها حاصل نشده ودلهایی در شک و دودلی مانده است.

البته برخی هم در مقابل تصنعی وسطحی وحتی افراطی به جهات انقلابی و ولایی دم میزنند تا مجال مرید پروری داشته باشند!

 

دو آیت در عصرما:

۱٫       آیت الله شاه آبادی، استاد عرفان امام خمینی(ره)که امام اورا لطیفه ی ربانی می خواندومرجع بزرگ شیعیان سید ابوالحسن اصفهانی درباره اش می گفت:مادر مقابل او قطره ای مقابل دریاییم!
۴۰ روز چله نشینی اودر محضر امیرالمومنین(ع)موجب فتوحات قلبی بسیار برایش می شوداما به قرینه آن
۴۰روز،۱۱ماه تحصن علیه رضا خان هم در پرونده دارد.حکایتهای عجیبی از او با رضاخان قلدر نقل شده است او حتی از شهید مدرس بخاطر تاخیردر افشاء رضاخان گله داشت.

۲٫       عارف بزرگ ونامداردیگری که علیرغم توجه علمی اش به مباحث اجتماعی-سیاسی اسلام وتالیفات عالی دراینباره وهم تربیت شاگردان تراز اول،به لحاظ عملی در نهضت اسلامی همراهی علنی نکرد.به گفته بعضی شاگردان بعدها از آن اظهارپشیمانی می کرد.
نقص عملی ایشان با بودن خورشیدی تابان مثل امام خمینی برای شاگردان جبران می شداما تصورش را بکنید اگرآیت کاملی مثل امام نبود آنوقت آن نقص عملی به ظاهر کوچک چه خسارتها میزد؟!

 

محسن قنبریان ۹۷/۹/۱۳

تجزیه و ترکیب دستورالعمل‌های سیر و سلوک ۱

اساتید کامل واقعی سلوک عرفانی -اگر یافت شود- دستواتشان دو ویژگی دارد:

-اجزاء آن منطبق با تعالیم اهلبیت(ع) است.

-ترکیب و صورت مجموعی آن، همه شئون دین را در خود دارد.

لکن در بسیاری از دستورات اساتید سلوک -حتی برخی مشاهیر- از این دو حیث ایراد وجود دارد.

عیب و نقص برخی دستورات به حسب تجزیه:

  1. عیب نشستن “مجرب” جای “مأثور”!
    در اذکار و اوراد و ختومی که برخی از این اساتید می دهند تنها دلیل حجیتشان -غیر از گفتن استاد!- مجرب بودن آنها بیان میشود. اذکار و اورادی که رویاها یا مکاشفاتی را موجب میشود یا سالک را توانایی هایی می دهد!
    خود آن ذکرها ممکن است ناشناخته نباشد اما معجون آنها به میزانی خاص با عدد و وقت خاص بسا در هیچ روایتی پیدا نشود اما مجرب است و نتیجه می دهد و بعضا به قصد قربت و تعبد -بدون نص شرعی- از سوی سالک انجام میشود.
  2. عیب مجربهای غیر دینی بجای اذکار مجرب!
    گاهی کار از این هم جلوتر می رود، دستور اصلا ذکری از اسماء الهی نیست که حداکثر با اذکار دیگری قرین و با عدد و وقت خاص اداء میشود، بلکه اساسا ریاضت و تمرینی است که هیچ سابقه ای در تراث دینی ندارد(مثلا برای حضور قلب زل زدن به یک سنگ و…!)
    اعجاب انگیز اینکه این دستورات نه در کشکولهای دروایش و متصوفه بلکه برخی از مشاهیر علماء هم پیدا میشود!
  3. نقصِ نبودن ادعیه و اذکار مأثور و مورد تأکید!
    در مقابل دو آسیب قبل این کاستی هم در برخی دستورات مشهود است. در اجزاء دستورات برخی مشاهیر سلوک، زیارات و ادعیه مشهور و مستند و مؤکد اهلبیت جایش خالی است. جالب اینکه علیرغم بیانات وحدت وجودی از عالم و خلفاء الهی و رب نوع یا جزء خواندن آنها، توسل به آنها در سبد سلوکی شان(آنجور که در مثل امام و آقابهجت دیده میشد) پررنگ نیست.

نقد

  1. آیا مجازیم مجرب را جای مأثور نهیم؟!
    بهترین بیان برای حجیت این راهکارهای غیرمأثور را چنین شنیده ام: همانگونه که عقل مستقل قادر به کشف برخی احکام است و یافته عقل جای نص شرعی است، قلب منکشف هم ممکن است به دستور و راه حلی از مبادی عالیه برسد ولو لفظی از آن در آثار نباشد!
    به این بیان دو نقد جدی است: اول اینکه کشفهای قلبی در حوزه عرفان عملی [۱]و آداب و احکام اگر بخواهد حجت باشد باید مثل مستقلات عقلی از گذرگاه اصول فقه بگذرد و تصحیح حجیت شود. شیخ اعظم در بحث اجماع رسائل نزدیک به برخی از این فروض را طرح کرده است اما هیچکدام را حجت نشمرده است. راه این اجتهاد البته بسته نیست لکن بدون اعتبار سنجی اصولی نمی توان آنرا پذیرفت.
    نقد دوم کلان تر و دین شناسانه است که در ذیل اشاره میشود.
  2. لازمه ی کلامی فاسد این طریق!
    اگر اوراد مجرب جای مأثور بنشیند یا اصلا برای سلوک عرفانی و طی برخی منازل راه حلهایی غیر مسبوق در سیره و تراث معصوم ارائه شود، درآن صورت این دین در چه چیز کامل است؟!
    روشنفکران غرب زده که آموزه های آنرا در اقتصاد و حقوق و سیاست و… کارا و لازم الاجرا نمی دانند و سراغ مکاتب دیگر می روند، اهالی سلوک هم برای حضور قلب و نفی خواطر و دهها چیز دیگر دستوراتی از خود یا دیگری بسازند، پس اسلام برای چه آمد؟! دینی که دستور روشن و صریحی برای نماز با حضور قلب ندارد، دیگر به چه درد می خورد؟! اگر این دستورات بیان شده در دین هست و ما نیافته ایم، آدرسش کجاست؟!
    اقلا آن روشنفکران در رابطه انسان و خدا تعالیم دینی را مکفی می دانستند!
  3. لازمه ی فاسدتر از بسط تجربه نبوی!
    دکتر سروش در بسط تجربه نبوی، وحی را همان تجربه دینی خواند(!) غزالی و ابن عربی و عارفان دیگر را کنار پیامبر(ص) نهاد و آنان را کاشف نه شارح تجارب نبوی خواند که می توانند آنرا بسط دهند. او فرق عارفان و نبی را نه در تجارب معنوی بلکه در مأمویت داشتن برای ساخت جهانی جدید -که انبیاء دارند- دانست. اما حجیت اقوال عارفان غیر نبی را نمی پذیرد و تصریح می کند درباره غیر نبی، ماییم و ادله آنها(بسط تجربه نبوی ص۱۸).
    وجه بدتر بودن آن راه حلهای سلوکی و دستورات غیر مأثور این است که عملا نه تنها عارف، توانسته کاشف تجربه نبی باشد بلکه دستور او حجیت هم دارد و لازم نیست از نصوص شرعی و طرق اجتهادی معتبرش کند!

راه حل

راه حل همان است که بزرگان عرفان تأکید کرده اند: اجتهاد سالک!

سالک باید دین شناس و مجتهد باشد تا دستورات را بر تراث دینی عرضه و غیر مأثور -بخصوص آنجا که لازمه ی فاسد کلامی دارد- را دور اندازد.

تا قبل از آن میتواند به دستورات عام متخذ از آیات و روایات(مثل زادالسالک مرحوم فیض کاشانی) عمل کند.

محسن قنبریان ۹۷/۹/۱۱

[۱] در عرفان نظری معیار، سازگاری شهودات با برهان و آیات و روایات هستی شناسانه دین است. اما در عرفان عملی، انطباق با آیات الاحکام و منابع دیگر احکام معیار است و اگر طریق جدیدی بود باید حجیتش در اصول ثابت شود.