ادعا: اگر برآیند کلی آتش به اختیارها -در عرصه های مختلف-به ساختن دولت اسلامی نیانجامد، آتش به اختیارمان ارتجاعی بوده و یک دهه بعد نسل انقلاب از خیانت آن خواهد گفت!
آتش به اختیار:
کارهای سلبی یا ایجابی که در راستای تحقق اهداف و آرمانهای انقلاب در کم کاری نهادهای رسمی از سوی نیروهای انقلابی، بشکل خودجوش سر میزند./ اخلاقی و قانونی است؛ اختیار آتش نیست، آتش به اختیار است.
نسبت با دولت و حاکمیت:
دولت -اعم از قوه مجریه- نکرده یا به نصاب نکرده که آنها وارد شدهاند!
سه نسبت:
۱٫ تکمیل حاکمیت از نقص و کمبود: مثل گروههای جهادی-تبلیغی آتش به اختیار در کنار طرح هجرت، اعزام مبلغ دفتر و سازمان تبلیغات و…
۲٫ ترمیم از عیب و آسیب: مثل الگوهای متنوع کار تربیتی بر نوجوانان، مسجد، مدرسهها، کانونهای علمی تربیتی و…
۳٫ تعویض و جایگزینی: مثل الگوهای طب و تغذیه سنتی و اسلامی که میخواهد خود را جانشین الگوی مدرن کند.
(در مثال مناقشه نیست مهم اصل تقسیم سه گانه است)
چالش اصلی بحث:
بین کارهای جهادی، مردم نهاد و آتش به اختیار بالا با موارد زیر چه “تفاوت راهبردی” وجود دارد؟
· مدارس اسلامی متنوع توسط افراد و نهادهای مذهبی در دوره پهلوی؟
· مراکز اسلامی در پایتختهای اروپائی توسط بیوت مراجع و…؟
· برند حلال به ابتکار سازمان کنفرانس اسلامی با ۱/۲ترلیون دلار حجم مبادلات وسالانه ۱۰٪رشد؟
اینها هیچ یک افق بلند مدتشان، دولت اسلامی نیست. ساخت حیاط خلوتی برای زندگی جمعی از مومنان در جوف و شکم طاغوت است.
· آیا مدارس علوی و مانند آن، تا صد سال آموزش و پرورش پهلوی را اسلامی میکرد؟!
· آیا برند حلال -با این حجم مبادله- ممکن است اقتصاد دنیا را از کاپیتالیسم به اقتصاد اسلامی تعویض کند؟! (البته زمینهساز بازار مشترک اسلامی میتواند شود اما “نظام اقتصادی”همین کشورها را هم نمیتواند اسلامی کند)
هشدار:
اگر آتش به اختیاری، کارهای جهادی، مسجد-مدرسه ها، طب سنتی و اسلامی، فروشگاههای اسلامی-ایرانی و… با راهبرد رساندن انقلاب به مرحله دولت اسلامی طراحی و اجراء نشود؛ ارتجاع به آتش به اختیار مناسب حاکمیت طاغوت یافتهایم و به “فرمت انجمن حجتیه”تنزّل کردهایم!
آثار مخرب این فرمت:
۱٫ پذیرش سکولاریزاسیون:
سکولاریسم، یک نظریه و سکولاریزاسیون یک فرآیند عینی است که به مرور نهادهای دینی را از نهادهای حاکمیتی و دولتی منفک و جدا میکند. دولت وحاکمیت راه خود را خالیتر از اهداف انقلاب به سمت عرفیتر شدن و متناسب شدن با نظام و مناسبات جهانی طی کند؛ نیروهای مذهبی و انقلابی هم به راه خود در همان مرحله نهضت یا نظام اسلامی بمانند و به این دل خوش باشند که برای درصدی از خانوادههای مذهبی جامعه، تغذیه اسلامی، مهدکودک و مدرسه اسلامی، فروشگاه ایرانی -اسلامی و… تدارک کردهاند!
۱۴میلیون دانش آموز و سالی ۵۰هزار میلیارد بودجه به سمت عرفیتر کردن آموزش و پرورش (و بگو ۲۰۳۰سازی آن!) توسط دولت مدیریت شود؛ آدمهای مومن از خیّرین یا جیب اولیاء برای تعدادی ناچیز از دانش آموزان کشور برنامه تربیت اسلامی تدارک کنند!!!
۲٫ توقف انقلاب اسلامی در مرحله نظام اسلامی (داشتن قانون اساسی اسلامی)؛ و نرسیدن به مرحله دولت اسلامی (که دولت مردان و سبک ادارهشان الگو برداری از دولت علوی باشد)!
کار جهادی و آتش به اختیار تراز عهد طاغوت و فرمت حجتیه موجب شده باشد، بدنه حاکمیت ودولت دوره به دوره از افراد مذهبی و انقلابی خالیتر شود به امیدی که بیرون از این دیوان سالاری نامناسب بهتر میتوانند کار انقلابی و مکتبی کنند! بالتبع نرم افزار اداره دولت هم آسانتر، عرفی و با استانداردهای جهانی(یونسکو، بانک جهانی و…) مطابق میشود!
دولتهای غربگرا و لیبرال برای چنین اتفاق مبارکی برای خود، حاضرند بودجههای حمایتی درخور هم برای آن آتش به اختیاری تصویب کنند!
کاری که مدارس خاص(تیزهوشان، نمونه) با علم در آموزش و پرورش دهههای جاری کردند؛ مدارس صدرا، امین، کوثر و غیرانتفاعیهای حداد و قالیباف و… با دین و انقلاب در آموزش و پرورش میکنند! ️یعنی مدارس باقیمانده به سمت مذهبی کمتر، انقلابیگری ناچیزتر میل کنند.
۳٫ خطر اپوزیسیون شدن:
وقتی نیروهای مخلص و جهادی با گلایه از وضع موجود تربیت، تغذیه، سازندگی، طبابت و… از نظام اداره کشور خارج و الگوهای کوچک شهری و منطقهای خود را مردم نهاد تعریف کنند؛ به مرور با هم لینک شده، جامعه ایمانیای بسازند؛ خواهند دید دولت و سبک ادارهاش دهه بعد بدتر از دهه قبلی است که آنها شروع کردند. فرض این است که راهبرد اسلامی کردن دولت هم بر پاره مجموعههای آنها سایه نیانداخته و در نحوه مهندسی آنها نقش نداشته، به مرور گلهمندیها شدیدتر میشود. دیروز از نحوه اداره هاشمی بود امروز نحوه اداره بنیاد مستضعفان، حساب ۱۰۰و… هم اضافه شده! اعتراض به صداوسیما و نحوه اداره عرفی و غیر انقلابیاش به اعتراض به بیت هم کشیده!
آن تیپ کسانی که دهه۷۰ زیر فشار خطابههای مثل آقای پناهیان بودند که شما اپوزیسیون هستید؛ برای اعتراض ایشان به مجلسیها و دولتیها، برایش توئیت میکنند که آقای پناهیان دارید اپوزیسیون میشوید!
این ماجرا را جدی بگیریم وقتی همه دولت -اعم از مجریه و شامل همه نهادهای اداره کننده کشور- به مرور به یک سمت میل کند، البته نیروهای اصیل و انقلابی از آن پرت افتاده و معترضش میشوند و چون راهبرد اسلامی و انقلابی کردن آنرا هم نداشته و طراحی نکردهاند در واقع اپوزیسیون خواهند شد!
آخر الان درصدی از جوانان انقلابی و عدالتخواه حتی از بسیج دانشجویی هم جدا میشوند تا فارغ از بروکراسیهای دست و پا گیر و احیانا برخی ملاحظه کاری ها -به تشخیص خودشان- جنبش عدالتخواهی آتش به اختیار راه اندازند!
یعنی نقد از دولتداری روحانی به نقد از نحوه اداره بسیج هم دارد کشیده میشود!
توصیه به اینها نه سکوت است نه ترک حرکتهای خودجوش و آتش به اختیار؛ بلکه باز تعریف آتش به اختیاری با راهبرد اسلامی و انقلابی کردن دولت و سیستم اداره کشور است. طوری که بتوان گفت چند سال دیگر بدین نقطه با ثبات میرسیم؟
این مقدس ترین جهاد امروز است
چاره:
چاره، رسیدن به آتش به اختیارِ تراز انقلاب اسلامی است؛ که برآیند کلیاش طوری مهندسی شده که به اسلامی و انقلابی کردن سیستم اداره کشور بیانجامد نه در تراز مدارس اسلامی دوره پهلوی و مراکز اسلامی پایتختهای اروپایی بماند!
مفهوم مرکزی بیانیه گام دوم هم همین است: “نظام انقلابی“
یعنی نظام و اداره منهای انقلابیگری نه! انقلابی ماندن منهای نظامسازی هم نه!
برآیند جنبشهای انقلابی خودجوش حتما انقلابیتر کردن نظام اداری موجود باشد. (حرفهای نظری بسیاری در این مهم و ابعاد آن راهبرد هست که باید نخبگان انقلابی بر آن گفتگو کنند)
الگوبرداری از دفاع مقدس:
برای دادن درک واضح از اسلامی و انقلابی کردن اداره، بوسیله جنبشهای مردمی وخودجوش؛ تجربه بسیج مردمی در دفاع مقدس بهترین الگوست.
نیروهای مردمی برای “تکمیل” و”ترمیم” نیروهای مسلح آن روز اقدام کردند؛ اما در فرآیندی هم سیستم عامل و هم نرمافزار و حتی سختافزار نظامیگری را نو و در ترازی انقلابیتر و اسلامیتر درآوردند. حاکمیت ولایت فقیه، نیروی مسلح تراز انقلاب اسلامی یافت. ارتش آن هم بسیجی شد. نیروهای اندک سپاه در اول جنگ، به سپاهی رسید که امروز انقلابیترین نهاد ساخت انقلاب است. آن راهبرد باید کشف و امروز در اقتصاد، سیاست و فرهنگ پیاده شود که چگونه نیروی انبوه مردمی-و انقلابی میتواند سازمانهای اداره را انقلابیتر کند؟
مثال ۱: فشلی نهادهای فرهنگی موجب آتش به اختیارهای زیادی در این دو دهه شده است. در دهه اخیر به هم لینک شده و ترابط مومنانه یافتهاند (مثل جامعه ایمانی مشعر و…). اگر در راهبردی، سازمان و دفتر تبلیغات و وزارت ارشاد و… تصحیح و مثل آنچه بسیج مردمی با ریخت و نحوه اداره نیروهای مسلح کرد با این سازمانهای فسیل شده کردند؛ وظیفه خود را در گام دوم انجام دادهاند و الا دچار همان ارتجاع مذموم شدهاند!
این هرگز بمعنای دولتی و حاکمیتی کردن حرکتهای خودجوش و اسیر بروکراسیهای اداری موجود کردنشان نیست بلکه برعکس بمعنای جهادی کردن آن ادارات است. همانگونه که بسیج مردمی فرمت نظامیگری و اداره آنرا عوض کرد اینها فرمت و سازمان اداری آن دستگاهها را نو و انقلابی و چابک کنند.
مثال۲: طب و تغذیه اسلامی در ظرف کمبود و عیوب طب و تغذیه مدرن رخ نموده و استقبال شده است. اگر خود را در جوف و برای عدهای معتقد تعریف کند تنزل به تراز پهلوی است. اما اگر به دیالوگ با طب و تغذیه مدرن برخواست از حضورهای دانشگاهی، مقالاتisi به گرفتن کرسیهای تدریس دانشگاهی و پژوهشگاهی رسید؛ راه برای تعویض نرمافزارهای منحط غربی و قراردادن ورژن ایرانی -اسلامی جای آن را فراهم کرده است.
(در اینباره حرفهای نگفته زیادی باقیست تا فرصتی دیگر)
اگر این روزنه را برای فعالان آتش به اختیار مفید و قابل تأمل یافتید در نشرش یاریام کنید.
(بازنویسیای از یک جلسه سخنرانی در مدرسه شهیدین قم
با پرسش و پاسخهای حاشیهاش/۲مهر۹٨)