سؤال: روستایی اینچنین در اطراف طالقان ایران هم وجود دارد(۱)؛ آیا میشود آنها را هم رهیده از مناسبات غلط شمرد؟! آنوقت فرق جمهوری اسلامی و دولت مدرن فرانسه چیست؟!
پاسخ:
تفاوت این دو روستا را میتوان در این روایت کافی دید که امام صادق(ع) میفرماید: “خداوند برای دین دو دولت(دوره)قرار داده است: دولت و دوره آدم[خلیفه خداوند] و دولت ابلیس! پس دولت آدم، دولت خداوند است. هروقت خداوند اراده کند که آشکارا پرستش شود، دولت آدم را نمایان می کند و هر وقت اراده کند که نهانی پرستش شود دولت ابلیس[مجال می یابد]…”(۲).
آن مقدار از انزوای روستای طالقان که از مناسبات تمدن جدید است، که مشترک با روستای پاریس است؛ و برای حائل و حیله از نجاست های جاهلیت مدرن است.
اما انقلاب اسلامی، نقطه شروع بیداری اسلامی و مقدمه ظهور دین حق است(ان شاء الله). پس وقت پرستش علنی خدای متعال و تلاش برای اعتلاء کلمه توحید است. از اینرو روستای طالقان باید با روستای پاریس فرق کند.
تلاش و مجاهده برای به ثمر رسیدن انقلاب و باز شدن افق ها جلوی دید جهانیان برای طلوع خورشید ولی مطلق با این نحوه انزوا نمی سازد.
البته سطحی از استضعاف برای کل حرکت انقلابی مردم ایران و جنبش ها و نهضت های وابسته به آن هست که همان مصاف جدی انقلاب با فرهنگ و خوی استکباری در عرصه های مختلف است از این حیث تهران و شهرهای مدرن شده ما هم در فشار این استضعافند. که باز به معنای پذیرش ضعف و زبونی نیست. مبارزه ای است که در عرصه هایی اقتدارمان علنی شده و در عرصه هایی درگیریم و منتظر “روز قدرت اسلام” هستیم.
(برای تفصیل از این دو رویکرد سلسله مباحث “بقیه الله” -بخصوص جلسه۱۰- را تعقیب کنید)
-
روستایی در شرق طالقان و اطراف ساوجبلاغ متشکل از حدود۱۴خانواده (۴۰،۵۰نفر) که از سال۱۳۶۹تا الان تاسیس شده است خالی از ابزار تکنولوژی و بدون شناسنامه اند و جزء آمار ایران نیستند. سواد مکتب خانه ای در حد واجب و حرام فقهی و عقاید دارند و عمدتا مقلد و پیرو میرزا صادق مجتهد تبریزی(متوفی۱۳۱۱ق) هستند که با اندیشه تجدد و دستاوردهایش مطلقا مخالف بود حکومت را مال معصوم می دانست و پیروانش به اهل توقف معروف شدند(توقف در قبل از مدرنیته ونپذیرفتن آن).حسین قلی ضیایی بخاطر احادیث مدح طالقان در آستانه ظهور این روستا را اطراف طالقان بنا کرد و زندگی موعود گرایانه ای را بنا نهاد. به رویای صادقه معتقد وآیین انتظاری در کنار رودخانه دارندو...
-
الکافی ج۲ص۳۷۲/ج۸ص۱۵۸