مشرکی در غزوه ای از فرصت استفاده و بالای سر حضرت حاضر و شمشیر کشید و گفت: چه کسی مانع کشتن تو می شود؟!
فرمود: خدا!
شمشیر از دست مشرک افتاد و رسول الله برداشت و فرمود: چه کسی جلوی کشته شدن تو را می گیرد؟
مرد گفت: شما لطف کنید و با من به نیکی رفتار کنید!
پیامبر به اسلام دعوتش کرد؛ اما نپذیرفت!
گفت: نه با تو می جنگم و نه به طرفداری تو!
پیامبر او را بخشید. او هم راهش را جدا کرد و رفت.
به قبیله خود گفت: از نزد بهترین مردم پیش شما آمدم[۱]!
جالب است نه اسلام آوردن ها به خاطر شمشیر و نجات جان بوده و نه نجات دادن ها و آزاد کردن ها شرطش مسلمان شدن!
محسن قنبریان
[۱] راه روشن ترجمه محجه البیضاء ج۴ص۱۷۴