وقتی امام رضا(ع) “اولواالعلم قائماًبالقسط”(۱٨آل عمران) را “امام”(ع) میخواند(تفسیر برهان)، یعنی امامت، منحل به علم + قیام به قسط است. چه بگوئی “اولواالامر” چه بگوئی “اولواالعلم قائما بالقسط”.
وقتی امیر المومنین(ع) میفرماید: “اولوا الامر را به امر به معروف و عدل و احسان بشناسید[۱]“؛ یعنی عدالت گستری نشانه بیرونی ولایت است.
پس “نظم داخلی و خارجی” ولایت، عدالت و قسط است.
عدالتخواهی هم وقتی از اشرافیت و “تبعیض در مصرف ” سراغ میگیرد، به “تبعیض در درآمد” میرسد! دنبال کند به “تبعیض در بهرهمندی ازمنابع ثروت” میرسد! جلوتر برود، ربطش با “قدرت” پیدا میشود!
لذا بدون “عدل سیاسی” ، عدالت در ثروت و درآمد و مصرف شوخی خواهد بود.
فلسفه سیاسی تشیع مبتنی بر این است که عدل سیاسی ، بدون “تحقق ولایت” (و البته تشکیل مخروط امامت عدل یا دولت اسلامی) ممکن نیست. پس تحقق عدالت هم ولایت میخواهد.
(عدالت و عدالتخواهی؛ زوایای پرچالش/۱۴خرداد۹۹)
[۱] الکافی ج۱ص٨۵