شب سالگرد حاج قاسم مهمان دانشگاه امیر کبیر بودم. شعر سحرگونه سید حمید رضا برقعی را دانشجوی جوان مداحی(امین پویان راد) بسیار دلنشین خواند؛ شب جمعه با شما اشتراک می گذاریم.
التماس دعا
نوشتم اول خط بسمه تعالی سر | بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر |
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد | که بندۀ تو نخواهد گذاشت هرجا سر |
قسم به معنی «لا یمکن الفرار از عشق» | که پر شده است جهان از حسین سرتاسر |
نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن | به آسمان بنگر! ما رایت الا سر |
سری که گفت من از اشتیاق لبریزم | به سرسرای خداوند میروم با سر |
هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم | مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر |
همان سری که یَُحّب الجمال محوش بود | جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر |
سری که با خودش آورد بهترینها را | که یک به یک همه بودند سروران را سر |
زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان | حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر |
سپس به معرکه عابس «اجننی» گویان | درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر |
بنازم ام وهب را به پارۀ تن گفت: | برو به معرکه با سر ولی میا با سر |
خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید | گذاشت لحظۀ آخر به پای مولا سر… |