بازاندیشی در بسیج و سازمانِ آن | بهمناسب هفتهٔ بسیج
«بسیجشوندگی» یک خصلتِ اجتماعی است و «بسیج»، حاصلِ آن است. مانندِ غُسل (شُستهشده) که نتیجهٔ غَسل(شُستن) است.
میزانِ این بسیجشوندگی در جوامع مختلف است؛ در جامعهای که به قول امیرِ بیان «تعدادشان زیاد امّا اجتماعِ قلوبشان کم است»، بسیجشوندگی ضعیف میشود؛ حتی اگر بسیجکنندهاش کسی مثل علی(ع) باشد. زینروست که «اتّحاد مقدّس»، رازِ اصلیِ امکانِ بسیجشدن است. کاملاً درست است که گفته شود: «بسیج در حقیقت، مظهرِ یک وحدتِ مقدّس، میانِ افرادِ ملّت است».
خصلتِ بسیجشوندگی در جوامعِ دیگر میتواند به شکلِ سکولارش باشد. اما بسیجشوندگیِ ایرانی در تاریخاش، با هویّتِ مذهبی بوده است؛ گرچه حکومتهای فاسد یا بیگانگان معمولاً آن را سرکوب میکردند.* بااینحال، در مقاطعِ تاریخیِ گوناگون در مقابلِ استبداد و استعمار رخ نموده است. لذاست که شیخ محمّد خیابانی، محمدتقی پِسیان، میرزا کوچکخان، حاجآقا نورالله اصفهانی، آسید عبدالحسین لاری، شیخ جعفر محلاتی، رئیسعلی دلواری و مانندِ اینها، همه به این معنا، بسیجیاند.*
البته چنین خوانشِ هویتی از بسیج، در «سازمان بسیج» خیلی پررنگ نیست!
آیا «سازمانِ بسیجکننده» توانسته است همهٔ ظرفیتِ بسیجشوندگیِ ایرانی را بسیج کند؟!
دههٔ شصت با جمعیتِ ۳۰میلیونی، وعدهٔ بسیجِ ۲۰میلیونی مطرح بود. در پایانِ دفاعِ مقدّس هم همان رقم تمدید شد و بیان شد هنوز محقّق نشده است.*
الآن برای جامعهٔ ۹۰میلیونی، هنوز تحقّقِ همان بسیجِ ۲۰میلیونی آرزوست! گرچه بسیاری بسیجیاند اما عضوِ سازمانِ بسیج نیستند.*
بسیجشوندگیِ مردم کاهش یافته یا نهاد و سازمانِ بسیجکننده کاستیهایی دارد؟!
رهبرانِ انقلاب از همان ابتدا گفته بودند که جذبِ تودهٔ مردم با دیگر جذبهای سازمانی تفاوت، و ظرائفِ خاصّ خود را دارد.*
آرمانهای انقلاب ۵۷ چون «فطری»اند، «جاودانه»اند.*
از این رو همیشه میتواند محورِ بسیجشدنِ ایرانیان شود. مثلاً آرمانِ «استقلال» و «عزّت» در دفاعِ مقدّس، بسیج میآفریند و همان؛ ۴۰سال بعد در جنگِ ۱۲روزه هم بروز میکند.
پس ظاهراً مانعی در محورِ بسیجشدن، مردم و ضریبِ بسیجشوندگی نباشد.
جا دارد «سازمانِ بسیجکننده» و نحوهٔ کار و حاصل آن را انتقادی بررَسید!
بهخصوص وقتی میبینیم برخی زُعمای سابقِ آن، به تأسیسِ سازمانِ دیگری برای «خلقِ ارادهٔ عمومی» [حاصلگرفتن از همان بسیجشوندگی] روی میآورند؛ ظاهراً ایشان هم سازمانِ موجودِ بسیج را برای آن منظور، ناکافی یافتهاند!
واضح است سازمانهای جدید نیز دچارِ همان سرنوشت میشوند اگر راهِ درستِ استفاده از «ظرفیتِ بسیجشوندگیِ ایرانی» پای آرمانهای تاریخیاش را نیاموزند.
❕توجّهاتی ابتدایی در اینباره:
- تبعیض در خوانشِ آرمانها، بسیجشوندگی پای یک آرمان را ضعیف میکند. همنشینیِ استقلال با آزادی، پیشرفت با عدالت، ولایت با جمهوریت، اسلام با ایران و وطن، و مانندِ این توازنها در آرمانهاست که آن ظرفیتِ بسیجشوندگی را فعلیت داده، در مواقفِ لازم «بسیج» میآفریند. خوانشِ بریده و گزینشی از این دوگانهها یکی از آسیبهای سازمانبخشی بوده است.
- گاهی استفادههای ابزاری از آن آرمانها در جهاتِ جناحیِ خاصّ یا عرصهٔ انتخابات، اعتبارِ سازمان را نزدِ تودهٔ عظیمِ بسیجشوندگان آسیب میزند.
- «بسیج» در آن معنای بلند، باید زیستِ دوّمصنوف و مشاغل و قشرهای مختلف باشد.
«این مردم در اداره و مدرسه و دانشگاه و حوزه و دکّان و… هستند؛ یعنی یک زندگیِ دوزیستی [زیستِ معمولیِ زندگی و زیستِ بسیجی]» پس «زیستِ بسیجی» نباید موجبِ امتیازاتِ مادّی و مزایای خاصّ (هرچند کوچک) در «زیستِ معمولی» شود. همانگونه که در دفاعِ مقدّس، بسیج لشگرِ مخلصِ خدا بود و نشان در گمنامی داشت. حاصلِ بسیجشوندگیِ یک ملّتِ ۹۰میلیونی تاکنون هرتعداد که شده باشد، هرگز نباید راه را برای فعلیتبخشی به دیگرظرفیتها ببندد. - سازمانی برای فعلیتبخشی به چنین ظرفیتی نمیتواند مثلِ دیگرسازمانها باشد و از طریقِ «استیلای سازمانی»، بسیج بسازد! بلکه سازمانی منعطف در مواجهه با ارادههای عمومی و تعیّنیافته از خواستِ آنها، بیشتر به کار میآید. در تجربهٔ دفاعِ مقدّس، فرماندهانِ بسیج از پایین به بالا تعیّن مییافتند. یک معلّم، یک خبرنگار، یک شهردار یا یک روستایی؛ پس از بسیجشدن پای آرمان، شایستگیهایش بُروز و به سطوحِ فرماندهی بار مییافت؛ همّت و باقری و باکری و حاجقاسم میشد.
- بیش از این موارد را میتوان با کاوشها و بررسیهای انتقادی، درونِ عقلانیت انقلاب اسلامی کشف و طرح کرد؛ اگر فضاهای کلیشهای و تکراری مجالِ بیشتری دهد.
محسن قنبریان| ۱ آذر ۱۴۰۴