(فشردهای مختصر از گعدهای صمیمی با جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران)
نظر درست را از بیانات آیت الله خامنهای عرض میکنم به دو دلیل:
- ایشان بازمانده متفکران اول انقلاب و حلقه شاگردان تهران اماماند که در این مسائل نظر صائبتری داشتند.
- با ادبیات بقیه، همین حرفها را بزنی برخی بدبینها خرده میگیرند که چه قصدی دارید؟!
افراط و تفریط در این مقوله:
- “من عمیقا متأسفم که برخی میان مرداب سکوت و جمود با گرداب هرزه گوئی و کفرگوئی طریق سومی نمیشناسند و گمان میکنند که برای پرهیز از هر یک از این دو، باید به دام دیگری افتاد. حال آنکه انقلاب اسلامی آمد تا… فضائی بسازد که در آن آزادی بیان، مقید به منطق و اخلاق و حقوق معنوی و مادی دیگران و نه به هیچ چیز دیگری، تبدیل به فرهنگ اجتماعی و حکومتی گردد”(۸۱/۱۱/۱۶).
- متٲسفانه برخی در قبال ولایت، حتی فهم و نظر را منوط به بیان ایشان میکنند!
و برخی در مقابل ژست روشنفکری را در مخالفت با ولایت و حکومت در هر امری -حتی دلبخواههای خود- میدانند!
در نفی اولی، خود رهبری بارها موضع گرفتهاند:
“این تصور صحیحی نیست که مواضع آحاد مردم از جمله دانشجویان که جزو قشرهای پیشرو هستند باید الگو گرفته و برگردان نظرات رهبری باشد”. ” نباید اینگونه تصور شود که همه باید منتظر بمانند تا رهبری، ابتدا موضع خود را درباره یک شخص و یا یک سیاست اتخاذ کند و بقیه بر همان اساس موضعگیری کنند. این روش، کارها را قفل خواهد کرد” (۹۳/۵/۲)
- این روش موجب شده امام جمعه و نماینده ولی فقیه در تراز خود آقا برای امام و مثل بهشتی و مطهری و… کم داشته باشیم. اغلب تکرارگوهایی معمولی برای فرمایشات ایشان باشند.
- بدتر ،یک نظر کارشناسی در مسالهای که عین فرمایش رهبری نیست، نزد برخی، ضدیت تلقی شود! در حالیکه ایشان صراحتا میگویند:” هیچگاه اعلام نظر کارشناسی و نظر علمی، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائی از رهبری و ولایت و این حرفها به حساب نمیآید و نباید بیاید” (۹۱/۵/۱۶).
- اهل فکر و تحلیل وقتی به حرف بلند رهبری برسند البته فضلیت است و گفتن و تبیین آنها هم اثر متفاوتی برای جامعه دارد.
- این روش، زیاد خرج کردن از رهبری و نسبت دادن مواضعی به ایشان که در بیاناتشان اصلا نیست را هم رایج میکند. خصوصیت کوچک اندیشی و عدم تسلط بر مبانی این است که پشت شخصیت مخفی شوند. در حالیکه ایشان خود به تصریح اینرا رد می کنند:” هیچ نظری درباره مسائل جاری کشور و مسائل اسلام و مسلمین و مسائل اجتماعی وجود ندارد که من این را درگوشی به کسی بگویم و نشود این را در علن گفت”(۷۷/۲/۲۲). این ذهنیت را خطا و نسبت دادن اینچنینی نظری به رهبری را” گناه کبیره” میشمارند.(۸۹/۵/۳۱)
از آنطرف افتادن و همیشه ژست مخالفخوانی گرفتن برای روشنفکر بودن، آسیب دیگری است.
اگر این دستههای فکری، در نهادهای اجتماعی، کارها و تصمیمات درست حاکمیت را یاری کنند، کارها بسیار بهتر در مدار میافتد.
مثلا -بیخیال درستی یا غلطی مثال- وقتی احمدینژاد (که پیش این گروهها کاندید حاکمیت قلمداد میشد) مثلا بحث ورزشگاه بانوان یا منشور کورش را طرح میکند ولو بنظر اینها، لازم است لکن بخاطر ژست مخالفت با حاکمیت همراهی نمیکنند! تا یک دهه بعد از پایگاه نهاد اجتماعی و رئیسجمهوری -که در تبلیغاتشان کمتر انتخاب حاکمیت است – طرح شود و با فشار فیفا و… به زعم خود حاکمیت را وادار به عقبنشینی کنند! (اینها آثار افراط در مواجهه با حاکمیت است)
مرز ضدیت با ولایت فقیه،”مخالفت عملی “است نه نظر دیگر داشتن، اما مخالفخوانی افراطی هم آسیبی است که باید لحاظ شود.
در نظر درست اسلامی، اطاعت از دستورات حکومتی ولی امر مسلمین[مادامی که شرایط ولایت برایش باقی است] بر هرمکلفی ولو اینکه خود فقیه باشد واجب است(اجوبه الاستفتائات س۶۵).
پس بین مخالفت عملی با نظری متفاوت داشتن باید فرق نهاد.
نظر مغایر داشتن، حق شهروندان است و نباید کسی را منع یا مارک و مهر زد.
البته هم نظر بودن با رهبری در مسائل نظری و “از روی فکر و آگاهی”، فضیلتی برای نیروهای حزباللهی است؛ اما در همه امور نباید منتظر رهبری ماند تا نظر دهد بعد طوطیوار تکرار کرد؛ گاه نظر دادن تکلیف نخبگان هم هست.