![]() |
![]() |
از “ارضکم” و “دیارکم” تا “وطن” راه بسیار است.
زمین و خانه هم محترم است. نباید اجازه ویرانی اش یا اخراج از آن داد؛ لکن وطن بیشتر از اینهاست.
دیار و بلاد تازه با حب وطن است که عمارت و آبادانی می یابند (عمرت البلدان بحب الأوطان)
کششی خدادادی به آن در کرامت انسان وجود دارد (من کرم المرء … و حَنینُهُ إلى أوطانِهِ)!
وطن، دیار و خاک است به علاوه ی درکی رضایت بخش از سکنی در آن.
اول در جهان اجتماعی انسان، “توطن” شکل می گیرد تا دیار و خاکی برای انسان “وطن” شود.
عرفانی تر اینکه: وطنِ خاکی، نمودی از وطن مأوایی است؛ همان که “حب الوطن من الایمان” است؛ به تعبیر شیخ بهایی:
این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن شهرى است کانرا نام نیست.
آن وطن، عکسش در جان ایرانی، با ایران و برای عراقی با عراق جلوه می کند و کششِ وطن شکل می گیرد.
نتایج:
۱. وطن، همیشه “نمود” یک “بود” است و حتما از ایمان به معاد می گذرد؛ چه خود آگاه چه ناخودآگاه!
۲. ذهنیت، بسیار موثر در درک وطن یا تقلیل به ارض و دیار است.
متولد هر خاک، حس وطن ندارد و نفی بلد شده هم حتما بی وطن نیست!
اصلا درک وطن است که نفی بلد را مجازاتی هم عرض کشتن می کند! (۳۳مائده)
ذهنیت سازی را باید جدی گرفت؛ یک سال کاری می کنند که با پیروزی هم در زمین ورزش سرود ملی نخوانند و یک سال احترام به پرچم، ژست فراگیر می شود! خاک همان خاک، مردم و نظام سیاسی همان، رقیب و حریف همان اما حس وطن متفاوت!
۳.کُشتی گیران امسال فقط قهرمان جهان ورزش نشدند؛ در جهان اجتماعیِ ایرانیان درک وطن را هم پررنگتر کردند.
محسن قنبریان