یا او سیده یا شما سلطان شوید!
قبل از این روزها در سال۹۷ بود که شبهه سیده بودن ملکه الیزابت اولین بار به سایت های فارسی رسید!
سال۱۹۸۶ شجره شناس انگلیسی هارولد بی بروکس- بیکر ناشر کتابهای تبارشناسی خانواده های اصیل بریتانیایی ادعا کرده بود: ملکه الیزابت دوم از نوادگان امام مجتبی(ع) است!!!
بروکس- بیکر برای تاچر_ نخست وزیر وقت انگلیس_ نوشت:” مردم انگلستان کمتر می دانند که خون محمد(ص) در رگ های ملکه جاری است”!!!
تایمز شجره نامه جعلی چاپ کرد! برخی مفتی های درباری اسلام سفیانی و آمریکایی در مصر و عربستان و بعد شیعه انگلیسی لندن هم سخنانی در تایید گفتند!
اما پروژه سیده خوانیِ ملکه، برای اعتبار بخشی به ملکه ی نژادپرستان نبود ؛ بلکه برای تکمیل پروژه هبوط اسلام محمد(ص) به اسلامِ سلطنت و اشرافیت، اسلام انگلیسی- آمریکایی و تقلیل حکومت مردمیِ محمدی به سلطنت های سعودی و اردنی بود؛ لذا اکونومیست فاش کرد:” این اتصال میان مذاهب و سلطنت های ما پلی ایجاد می کند”!
ملکه همانقدر رئیس کلیسای دولتی است که فهد و سلمان ، خادم حرمین شریفین؛ همانقدر هم همه کاره ی حکومت و مالک همه چیز است!
جالب اینکه این اتصال مذهب و سلطنتِ اسلام و انگلیس ، معاصر با انقلاب اسلامی و رهبری مستضعفان جهان توسط امام خمینی داشت پل زده می شد!
گام دوم این پل اتصالی،با خوانش سلطانی از ولایت فقیه از سوی جناح های قدرت در ایران( اصلاح طلب و اصولگرا) قابل تکمیل بود!
اصلاح طلبان دو دهه گذشته با قرار دادن ولی فقیه جای سلطنت انگلیس ، خواهان مشروطه انگلیسی و کاهش اختیارات ولایت فقیه شدند!
حتی راه حلشان هم الگوی رقابت طبقه سرمایه دار انگلیسی بود:” در فرآیند مشروطه خواهی انگلیس، اشراف زمین دار مقابل قدرت سلطنت ایستاد و وارد سیاست شد در واقع به این معنی به دمکراسی می رسیم که از رقابت شروع کنیم”!
لذا با اقتصاد رانتی دنبال ائتلاف طبقه متوسط بورژوا با اشراف و تشکیل حزب و رسانه برای رقابت با ولی فقیه افتادند!
جالب تر اینکه اصولگرایان هنوز هم در پاسخ به آنها به غیر تشریفاتی بودن اختیارات ملکه انگلیس استناد می کنند و اختیارات افزون او بر ولیّ فقیه را فهرست می کنند! مثلا ملکه می تواند پارلمان را منحل کند یا…!
انگار با صدای بلند فکر می کنند: سلطان اگر یک فقیه عادل باشد اشکالی ندارد!
وقتی در تقنین، شوراهای عالی را بر مجلس شورای اسلامی_ که باید منتخب اکثریت مردم باشد_ ترجیح می دهند؛ یا رئیس دولتی را می پسندند که مطیع نهادها و لابی های خاص باشد حتی اگر از مشارکت کمتری ، رای گرفته باشد؛ در واقع به لوازم همان خوانش سلطانی از ولایت ، امتداد می دهند!
حال آنکه ولایت در اسلام از اساس رقیب سلطه و سلطان است و جوهره اش از مردم بودن و برای مردم بودن است.” عملا هیچگونه امتیازی به او تعلق نمی گیرد؛ از لحاظ وضع زندگی، از لحاظ برخورداری مادی. اگر بتواند وظیفه خودش را خوب انجام بدهد به اندازه ای که این وظیفه و انجام آن برای او جلب حیثیت معنوی بکند، به همان اندازه حیثیت متعلق به او می شود ،بیش از آن نه[۱]“
انگلیسی ها و دستگاه ملکه با این ولایت مخالف اند؛ والا با سلطانِ اسلام که از مردم نجوشد و در سطح مردم نباشد و برای طبقه خاص باشد نه تنها مخالفتی ندارند بلکه بنا به نقل رشید رضا در تفسیر المنار حاضرند مجسمه اورا هم از طلا ساخته در میدان اصلی شهرهای اروپا نصب کنند؛” چون حکومت مردم سالار اسلام را به نظام استبدادی دگرگون کرده است[۲]“!
دعوایشان سر عقال یا عمامه، حتی فقیه یا مفتی نیست؛ سر رهبری مستضعفان و پابرهنگان جهان، مقابل مستکبرین و مرفهین بی درد و زالو صفتان است!
دعوایشان سراین نیست که عنصر بازار آزاد ، ولایت را تعدیل کند یا عنصر بروکراسیِ فن سالار اورا استخدام؛ بلکه دقیقا سر این است که: حکومت ولی فقیه برآمده از اکثریت واقعی _ که چون گذشته محرومان و مستضعفان اند_ نباشد! همان که امام خمینی صریح و قاطع در پاسخ به ائمه جمعه_ وقتی پرسیدند: در چه صورت فقیه جامع الشرائط بر جامعه اسلامی ولایت دارد؟_ فرمود:” ولایت در جمیع صور دارد؛ لکن تولی امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگی دارد به آرای اکثریت مسلمین که در قانون اساسی هم از آن یاد شده است و در صدر اسلام تعبیر می شده به بیعت با ولی مسلمین[۳]“
فعلا مجلس خبرگان موجود ( پنجمین دوره)با مشارکت قریب ۶۱درصد( انتخابات سال۹۴) بالاتر از مشارکت مجلس و ریاست جمهوری ایستاده و ۱۴۰۲دوباره باید خود را به رای بگذارد و با گرفتن رای اکثریت قاطع، برای وظیفه خطیر خود آماده باشد؛ چیزی که در نظام های سلطانی خبری از آن نیست.
محسن قنبریان؛ ۲۱شهریور۱۴۰۱
[۱] بیانات در اولین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه
[۲] المنار ج۱۱ص۲۶۰